گنجور

شمارهٔ ۱۹۳ - مدح سلطان و اظهار شکران

ای نام تو بخشیده بخشنده اقسام
اقسام مکارم را بخشی است از آن نام
از امر تو و نهی تو گردون و زمانه
یکسو نکشد گردن و بیرون ننهد گام
بی قوت رای تو خرد نیست مگر سست
بی آتش طبع تو هنر نیست مگر خام
جز هیبت تو تند فلک را نکشد نرم
جز حشمت تو پیر جهان را نکند رام
با باده بود لهو تو را پنجه ناهید
با حربه بود عون تو را قبضه بهرام
بی نام تو در هیجا بران نبود تیغ
بی یاد تو در مجلس گردان نبود جام
احکام تو را دست دهد مایه انجم
تا طالع تو سود کند مایه احکام
از حلم تو بگذارد ماهی زمین زور
وز بأس تو ننماید شیر فلک اقدام
اعمال طرازی تو به سلطانی حشمت
اسلام فروزی تو به یزدانی الهام
هر دست که او دست تو را نیست محرر
هر طبع که او شکر تو را نبود نظام
چون برگ فرو ریزدش انگشت ز انگشت
چون مار جدا گرددش اندام ز اندام
چون گریان بر خود و زره خندد ناچخ
چون خندان بر مغز و جگر گردد صمصام
از خون بسد اطراف شود خاک صدف رنگ
وز گرد شبه جرم شود چرخ سرب فام
چون خاک و هوا را بشود رتبت و صفوت
چون چرخ و زمین را بجهد راحت و آرام
از قلع سر رمح کند دل را وعده
وز مرگ لبت تیغ دهد جان را پیغام
بر سمت فضا سست نهد پای امل پی
در دشت بلا سخت کند دست اجل دام
ابطال جهانگیر درآیند به ابطال
اعلام صف آرای درآرند به اعلام
بر شخص ظفر جوی فتد لرزه مفلوج
بر لفظ سخنگوی زند لکنت تمتام
چون چرخ بود هیکل شبدیز تو جوال
چون صبح بود چهره شمشیر تو بسام
یازد به دم بردن دم رخش تو را دست
خارد ز پی خوردن خون تیغ تو را کام
آنگاه که از میدان آیی سوی دیوان
از حل تو و عقد تو خیره شود افهام
کاندر کف کافی تو زان لعبت جادو
پیراسته و آراسته شد دولت اسلام
روز و شب انصاف و ستم روشن تیره ست
زآن قالب چون صبحش وزان تارک چون شام
در فکرت اعمال هنر همدل اسرار
بر ساحت میدان خرد هم تگ اوهام
از رفته اثرها کند او در دل آگه
وز مانده خبرها دهد او جان را پیغام
اکنون به سر حال خود آیم که من از تو
با طالع میمونم و با دولت پدرام
چون دهر مرا کشت به افلاس و به اغلال
کردی تو مرا زنده به احسان و به انعام
بی جهد رهانیدیم از رنج به هر وقت
بی رنج رسانیدیم از بخت به هر کام
بر که شمرم جود تو ای عده رادی
پیش که کنم شکر تو ای مایه اکرام
از نعمت انواع تو هر نوع مرا لاف
وز کسوت اجناس تو هر جنس مرا لام
در خدمت تو نیز شکستم ندهد عزل
در دولت تو بیش گرانم نکند وام
اقبال تو بگرفت مرا بازوی دولت
گر حادثه بر من زد ناگه نه به هنگام
از دست همی بفکندم قوت همت
بر پای همی داردم امید سرانجام
تا نزد هنرمند نه چون عقل بود جهل
تا پیش خرد سنج نه چون خاص بود عام
در پیشگه دولت بالش نه و بنشین
در بزمگه رامش دامن کش و بخرام
با عیش مصفا زی و با بخت مساعد
با روی چو سوسن زی و با چشم چو بادام
خوشتر به همه عمر ز امروز تو فردا
بهتر به همه وقت ز آغاز تو فرجام

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای نام تو بخشیده بخشنده اقسام
اقسام مکارم را بخشی است از آن نام
هوش مصنوعی: ای نام تو، باعث و بخشندهٔ انواع خوبی‌ها و فضیلت‌هاست و این خوبی‌ها از آن نام تو سرچشمه می‌گیرند.
از امر تو و نهی تو گردون و زمانه
یکسو نکشد گردن و بیرون ننهد گام
هوش مصنوعی: به خاطر فرمان‌ها و نهی‌های تو، نه آسمان و نه زمان نمی‌توانند به خود بپیچند یا قدمی از سر جای خود بردارند.
بی قوت رای تو خرد نیست مگر سست
بی آتش طبع تو هنر نیست مگر خام
هوش مصنوعی: بدون نیروی فکر تو، حکمت و اندیشه ممکن نیست و هنری بدون حرارت و اشتیاق تو، تنها در مراحل ابتدایی خود باقی می‌ماند.
جز هیبت تو تند فلک را نکشد نرم
جز حشمت تو پیر جهان را نکند رام
هوش مصنوعی: تنها وجود تو می‌تواند تندروی زمان را متوقف کند و جز قدرت تو نمی‌تواند که جهان پیر را تسلیم کند.
با باده بود لهو تو را پنجه ناهید
با حربه بود عون تو را قبضه بهرام
هوش مصنوعی: با شراب مشغول لذت و خوشدلی هستی، مانند قدرت و زیبایی ناهید (الهه عشق و زیبایی) که تو را به وجد می‌آورد، و مانند نیروی باستانی بهرام (الهه جنگ) که به تو یاری می‌رساند.
بی نام تو در هیجا بران نبود تیغ
بی یاد تو در مجلس گردان نبود جام
هوش مصنوعی: بدون نام تو در هیچ‌جا قدرتی نیست و بدون یاد تو در هیچ جمعی شوری وجود ندارد.
احکام تو را دست دهد مایه انجم
تا طالع تو سود کند مایه احکام
هوش مصنوعی: حکمت و دستور تو باعث می‌شود که ستاره‌ها به خوبی شکل بگیرند تا برکت و خوبی‌ها برای تو فراهم شود.
از حلم تو بگذارد ماهی زمین زور
وز بأس تو ننماید شیر فلک اقدام
هوش مصنوعی: از صبر و بردباری تو، ماهی دریا راحت می‌شود و از نیروی تو، شیری که در آسمان است، جرأت اقدام نمی‌کند.
اعمال طرازی تو به سلطانی حشمت
اسلام فروزی تو به یزدانی الهام
هوش مصنوعی: اقدام‌های تو در عرصه سلطنت به شکوه اسلام افزوده است و الهام تو از خداوند است.
هر دست که او دست تو را نیست محرر
هر طبع که او شکر تو را نبود نظام
هوش مصنوعی: هر دستی که تو را کمک نمی‌کند و در کنارت نیست، نمی‌تواند نوشته‌ای از احساسات و خواسته‌های تو را به نیکی بیان کند. همچنین، هر روحی که در آن شکر و سپاسگزاری تو وجود ندارد، نمی‌تواند در نظم و ترتیب زندگی‌ات مؤثر باشد.
چون برگ فرو ریزدش انگشت ز انگشت
چون مار جدا گرددش اندام ز اندام
هوش مصنوعی: وقتی که برگ درخت می‌ریزد، انگشتان انسان مانند یک مار از هم جدا می‌شوند و اعضای بدن به طور مستقل حرکت می‌کنند.
چون گریان بر خود و زره خندد ناچخ
چون خندان بر مغز و جگر گردد صمصام
هوش مصنوعی: وقتی کسی در حال گریه کردن است، باید بر خود بگرید و باید با لبخند به زره‌ی خود نگاه کند. اما زمانی که کسی بخندد، ممکن است در دلش درد و رنج داشته باشد.
از خون بسد اطراف شود خاک صدف رنگ
وز گرد شبه جرم شود چرخ سرب فام
هوش مصنوعی: از خون بسیار پیرامون ما، خاک صدفی رنگین می‌شود و از گرد و غبار، چرخ به رنگ سرب درمی‌آید.
چون خاک و هوا را بشود رتبت و صفوت
چون چرخ و زمین را بجهد راحت و آرام
هوش مصنوعی: زمانی که خاک و هوا به مرتبه و صفای خاصی برسند، چرخ و زمین هم به آرامش و راحتی خواهند رسید.
از قلع سر رمح کند دل را وعده
وز مرگ لبت تیغ دهد جان را پیغام
هوش مصنوعی: دل را وعده‌ای از قلع سر رمح می‌دهد و مرگ لبت پیغامی به جان می‌رساند.
بر سمت فضا سست نهد پای امل پی
در دشت بلا سخت کند دست اجل دام
هوش مصنوعی: در بستر زندگی، انسان امید و آرزوهایش را با بی‌التفافی به شرایط دشوار پیش می‌برد، اما با این حال، در نهایت سرنوشت و تقدیر، او را در دام مشکلات و سختی‌ها گرفتار می‌کند.
ابطال جهانگیر درآیند به ابطال
اعلام صف آرای درآرند به اعلام
هوش مصنوعی: جهانگیر باطل شده و از بین می‌رود، و کسانی که ستادها و صف‌های نظامی را تشکیل داده‌اند، با اعلام و اطلاع‌رسانی خود این صف‌ها را لغو می‌کنند.
بر شخص ظفر جوی فتد لرزه مفلوج
بر لفظ سخنگوی زند لکنت تمتام
هوش مصنوعی: شخصی که در جستجوی پیروزی است، در هنگام سخن گفتن دچار لرزش و لکنت می‌شود و نمی‌تواند به خوبی صحبت کند.
چون چرخ بود هیکل شبدیز تو جوال
چون صبح بود چهره شمشیر تو بسام
هوش مصنوعی: هیکل شبدیز تو مانند چرخ می‌چرخد و چهره شمشیر تو مانند صبح روشنی دارد.
یازد به دم بردن دم رخش تو را دست
خارد ز پی خوردن خون تیغ تو را کام
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جذابیت چهره یک معشوق می‌پردازد. اینجا گفته می‌شود که زیبایی چشمان معشوق چنان است که می‌تواند به کسی آسیب بزند یا او را تحت تأثیر قرار دهد. در واقع، زیبایی آن چهره به حدی است که به نظر می‌رسد می‌تواند جان دیگران را بگیرد یا باعث درد و رنج آنها شود. در اینجا، شاعر با زبانی شاعرانه از قدرت و تأثیر جذابیت معشوق بر روح و جان دل‌باختگان حرف می‌زند.
آنگاه که از میدان آیی سوی دیوان
از حل تو و عقد تو خیره شود افهام
هوش مصنوعی: زمانی که تو از میدان مواجهه خارج شوی و به جمع دیوان و عالمان بروی، تفکر و درک آنها در رابطه با مسائل تو به شدت تحت تاثیر قرار خواهد گرفت و گیج و متحیر خواهند شد.
کاندر کف کافی تو زان لعبت جادو
پیراسته و آراسته شد دولت اسلام
هوش مصنوعی: در دستان تو، که مانند یک جادوگر است، با این بازی دل‌انگیز، دولت اسلام زیبا و مرتب شده است.
روز و شب انصاف و ستم روشن تیره ست
زآن قالب چون صبحش وزان تارک چون شام
هوش مصنوعی: روز و شب همیشه برابری و نابرابری وجود دارد. روشنی و تاریکی آن منعکس‌کننده حالت‌های مختلف زندگی است، مانند روز که به صبح شبیه است و شب که به شام شباهت دارد.
در فکرت اعمال هنر همدل اسرار
بر ساحت میدان خرد هم تگ اوهام
هوش مصنوعی: فکر تو شامل کارهای هنری و رازهای مشترک است که در دنیای عقل و منطق به هم گره خورده‌اند.
از رفته اثرها کند او در دل آگه
وز مانده خبرها دهد او جان را پیغام
هوش مصنوعی: او از آنچه گذشته، نشانه‌هایی در دل دارد و از آنچه باقی مانده، به روح پیام‌هایی منتقل می‌کند.
اکنون به سر حال خود آیم که من از تو
با طالع میمونم و با دولت پدرام
هوش مصنوعی: اکنون حال خوبی دارم چون سرنوشت خوشی دارم و به همراه نیکی و خوشی در زندگی هستم.
چون دهر مرا کشت به افلاس و به اغلال
کردی تو مرا زنده به احسان و به انعام
هوش مصنوعی: زمانه مرا به فقر و سختی از پا درآورد، اما تو با لطف و بخشش‌های خودم دوباره زنده‌ام کردی.
بی جهد رهانیدیم از رنج به هر وقت
بی رنج رسانیدیم از بخت به هر کام
هوش مصنوعی: ما بدون تلاش، آن را از رنج نجات دادیم و در هر زمانی به خوشی و آسایش رسیدیم.
بر که شمرم جود تو ای عده رادی
پیش که کنم شکر تو ای مایه اکرام
هوش مصنوعی: ای کسی که بخشش‌های تو بسیار است، محبت تو را چگونه به دیگران بگویم؟ چطور شکر نعمت‌های تو را به جا آورم، ای سرچشمه‌ی احترام و ارزش؟
از نعمت انواع تو هر نوع مرا لاف
وز کسوت اجناس تو هر جنس مرا لام
هوش مصنوعی: هر کدام از نعمت‌های تو باعث می‌شود که من در مورد خودم از خودم تعریف کنم و هر نوع ویژگی‌ای که از جنس تو باشد، من را به سکوت وا می‌دارد.
در خدمت تو نیز شکستم ندهد عزل
در دولت تو بیش گرانم نکند وام
هوش مصنوعی: در خدمت تو، اگرچه زیر فشار و سختی هستم، از موقعیت و جایگاه خود کاسته نمی‌شود و سختی‌ها نتوانسته من را از پا درآورد.
اقبال تو بگرفت مرا بازوی دولت
گر حادثه بر من زد ناگه نه به هنگام
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت مرا به چنگال خود بگیرد، حتی اگر حادثه‌ای ناگهانی برایم پیش بیاید، این امر به موقع و درست نخواهد بود.
از دست همی بفکندم قوت همت
بر پای همی داردم امید سرانجام
هوش مصنوعی: از دست خود رها شدم و امیدم را برای پایان کار محکم نگه داشتم.
تا نزد هنرمند نه چون عقل بود جهل
تا پیش خرد سنج نه چون خاص بود عام
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که نزد هنرمند نمی‌توان به سادگی از عقل و خرد استفاده کرد، زیرا او با درک عمیق‌تری به مسائل نگاه می‌کند. همچنین، در مقالاتی که مخصوص افراد خاص نیستند، واقعیت‌ها بیان می‌شوند و ممکن است عموم مردم نتوانند آنها را به خوبی درک کنند.
در پیشگه دولت بالش نه و بنشین
در بزمگه رامش دامن کش و بخرام
هوش مصنوعی: در مقابل درگاه قدرت، آسوده بنشین و از لذت‌های زندگی بهره‌مند شو. لباس خوشایند بپوش و با لذت به رقص و شادی بپرداز.
با عیش مصفا زی و با بخت مساعد
با روی چو سوسن زی و با چشم چو بادام
هوش مصنوعی: با زندگی خوش و دلپذیر باش و در شرایط خوب قرار بگیر، با صورتی زیبا مانند گل سوسن و چشمانی خوش‌فرم چون بادام.
خوشتر به همه عمر ز امروز تو فردا
بهتر به همه وقت ز آغاز تو فرجام
هوش مصنوعی: زندگی از امروز راحت‌تر و خوشایندتر است و بهتر است به آینده فکر کنیم؛ چون پایان هر کاری همیشه بهتر از شروع آن است.