گنجور

شمارهٔ ۱۸۵ - هم در ثنای آن شهریار

ای اختیار ایزد دادار ذوالجلال
تاج از تو با شرف شد و تخت از تو با جمال
مسعود شهریاری کز فر عدل تو
بر ملک روزگار چو نام تو شد به فال
کرده نهال جاه تو را دست مملکت
آورده بار عدل و سخا شاخ این نهال
گوید تو را زمانه و خواند تو را فلک
برجیس با سعادت و خورشید بی همال
غران هزبر بر کند از حشمت تو چنگ
پران عقاب بفکند از هیبت تو بال
شبع سبع گذشت که جان عدوت خورد
زان پس که بود بر تن و بر جان او وبال
آورد چند مژده شمال امان تو را
از ملک بی کرانه و از عمر بی زوال
شاها به حال بنده مادح نگاه کن
کز روزگار بروی شوریده گشت حال
تا کرده چرخ موکب دولت ز من تهی
نالم همی ز انده چون مرکب از دوال
شصت و دو سالگی ز تن من ببرد زور
زان پس که بود در همه میدان مرا مجال
اندک شدست صبرم و بسیار گشته غم
از اندکی دخل و ز بسیاری عیال
آرام و خور به روز و شب از من جدا شدست
از هول مرگ دشمن و از بیم قیل و قال
ورچه تنم به ضعف شد از رنج هر زمان
آید همی قویترم این شعر با کمال
شیر مصاف رزمم و پر دل ترم ز شیر
وز بیم یاوه گویان بد دل تر از شکال
از چند گونه بطلان بر من نهند و من
زان بیگنه که باد زبان حسود لال
من خود ز وام ها که درو غرقه گشته تن
با دهر در نبردم و با چرخ در جدال
شاها اگر بخواهد رای بلند تو
از کار این رهی بشود وهن و اختلال
از نان و جامه چاره نباشد همی مرا
این هر دو می بباید گر نیست جاه و مال
در آرزوی آنم کز ملک وضعیتی
آرد به ربع برزگرم ده قفیز گال
کدیه نبود خصلت بنده به هیچ وقت
هر چند شاعران را کدیه بود خصال
هرگز نبود و نیز نباشد که باشدم
از منعمی درآمد و از مکرمی منال
جز در مدایح تو نخیزد مرا سخن
جز بر مواهب تو نباشد مرا سؤال
گر ز ابر آب خواهم و از آفتاب نور
چون بنگرم نباشد نزد خرد محال
چون دیگران توانگر گردم به یک نظر
از آن دهن مرفه گردم به یک مثال
روزی خلق گیتی اندر نوال تست
پاینده باد شاها در گیتی این نوال
تا مهر و سرو باشد و باشد درین جهان
زین بر هوا شعاع و از آن بر زمین ضلال
دیدار تو چهر مهر منیر از نجوم چرخ
ایام تو چو فصل بهار از فصول سال

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای اختیار ایزد دادار ذوالجلال
تاج از تو با شرف شد و تخت از تو با جمال
هوش مصنوعی: ای قدرت و اراده خدایی که با عظمت و جلالی، تاج و تخت با شرف و زیبایی از تو نشأت می‌گیرد.
مسعود شهریاری کز فر عدل تو
بر ملک روزگار چو نام تو شد به فال
هوش مصنوعی: مسعود شهریاری به واسطهٔ عدالت تو در دنیا بر سر زبان‌ها افتاده است. زمانی که نام تو به عنوان نشانهٔ خوش‌یمنی بر سر زبان‌ها آمد، گویا برکت و خوشبختی برای دنیا به ارمغان آورد.
کرده نهال جاه تو را دست مملکت
آورده بار عدل و سخا شاخ این نهال
هوش مصنوعی: ریشه و جوانهٔ مقام و جاه تو به کشور و حکومت مرتبط شده است و شاخ و برگ این مقام، بارِ عدالت و generosity را به دوش می‌کشد.
گوید تو را زمانه و خواند تو را فلک
برجیس با سعادت و خورشید بی همال
هوش مصنوعی: زمانه به تو می‌گوید و آسمان تو را با خوشبختی و درخشش بی‌نظیرش می‌خواند.
غران هزبر بر کند از حشمت تو چنگ
پران عقاب بفکند از هیبت تو بال
هوش مصنوعی: درخشش و جلال تو آنقدر قدرتمند است که شیر درنده با ترس از تو به پاهایش زنجیر می‌زند و عقاب با دیدن قدرت تو، بال‌هایش را پایین می‌آورد.
شبع سبع گذشت که جان عدوت خورد
زان پس که بود بر تن و بر جان او وبال
هوش مصنوعی: شبهای زیادی گذشت که جان دشمن تو در چنگ ابلیس بود، و از آن پس، عذابی بر جسم و روح او حاکم شد.
آورد چند مژده شمال امان تو را
از ملک بی کرانه و از عمر بی زوال
هوش مصنوعی: چندین خبر خوش شمال، ایمنی تو را از سرزمین وسیع و از عمر پایدار به ارمغان آورد.
شاها به حال بنده مادح نگاه کن
کز روزگار بروی شوریده گشت حال
هوش مصنوعی: ای پادشاه، به وضع من، که مدح‌گوی تو هستم، نگاه کن؛ چرا که روزگار باعث شده است حالت پریشان و آشفته شود.
تا کرده چرخ موکب دولت ز من تهی
نالم همی ز انده چون مرکب از دوال
هوش مصنوعی: زمانی که چرخ روزگار مرا از نعمت وفور و دولت خالی کرد، از دل‌درد و اندوهی که دارم، مانند اسبی که از بار و زین خالی شده است، ناله می‌کنم.
شصت و دو سالگی ز تن من ببرد زور
زان پس که بود در همه میدان مرا مجال
هوش مصنوعی: در شصت و دو سالگی، قدرت و توانایی از بدنم رخت بربست و از آن پس دیگر در هیچ میدانی نتوانستم فعالیت کنم و جایی برای حضورم باقی نماند.
اندک شدست صبرم و بسیار گشته غم
از اندکی دخل و ز بسیاری عیال
هوش مصنوعی: صبر من به شدت کم شده است و غم و اندوه من به خاطر کم بودن درآمد و زیاد بودن بار و مسؤولیت‌های زندگی بسیار زیاد شده است.
آرام و خور به روز و شب از من جدا شدست
از هول مرگ دشمن و از بیم قیل و قال
هوش مصنوعی: در روز و شب، آرامش و نور زندگی‌ام از من دور شده‌اند، به خاطر ترس از مرگ دشمن و نگرانی از هیاهو و جنجال.
ورچه تنم به ضعف شد از رنج هر زمان
آید همی قویترم این شعر با کمال
هوش مصنوعی: با وجود اینکه بدنم به خاطر درد و رنج هر لحظه ضعیف‌تر می‌شود، اما همچنان احساس می‌کنم که هر روز قوی‌تر می‌شوم.
شیر مصاف رزمم و پر دل ترم ز شیر
وز بیم یاوه گویان بد دل تر از شکال
هوش مصنوعی: من همچون شیر در میدان جنگ حاضر هستم و دلیرتر از شیر، در حالی که از ترس افراد بدخواه و بد زبان که چیزی جز سخنان بی‌محتوا نمی‌گویند، نگران نیستم.
از چند گونه بطلان بر من نهند و من
زان بیگنه که باد زبان حسود لال
هوش مصنوعی: دیگران به من اتهاماتی می‌زنند و من بدون هیچ گناهی در برابر آن‌ها سکوت می‌کنم، زیرا زبان حسودان خاموش است.
من خود ز وام ها که درو غرقه گشته تن
با دهر در نبردم و با چرخ در جدال
هوش مصنوعی: من خود تحت تأثیر مشکلات و بدهی‌ها قرار گرفتم و با زندگی و زمانه‌ام در تلاش هستم.
شاها اگر بخواهد رای بلند تو
از کار این رهی بشود وهن و اختلال
هوش مصنوعی: اگر شاه اراده کند، نظر بلند تو ممکن است باعث بروز مشکل و اختلال در کار این راه شود.
از نان و جامه چاره نباشد همی مرا
این هر دو می بباید گر نیست جاه و مال
هوش مصنوعی: برای من چاره‌ای نیست که به نان و لباس نیاز دارم؛ حتی اگر مقام و ثروتی نداشته باشم، باز هم باید به این دو توجه کنم.
در آرزوی آنم کز ملک وضعیتی
آرد به ربع برزگرم ده قفیز گال
هوش مصنوعی: من در آرزوی آن هستم که از دنیای اینجا به حالتی بهتر دست پیدا کنم و در فضای دلخواه و مناسب خودم زندگی کنم.
کدیه نبود خصلت بنده به هیچ وقت
هر چند شاعران را کدیه بود خصال
هوش مصنوعی: این متن بیان می‌کند که هرگز در وجود بنده، اخلاق ناپسند و زشت وجود نداشته است، هرچند که بسیاری از شاعران دارای چنین ویژگی‌هایی بوده‌اند.
هرگز نبود و نیز نباشد که باشدم
از منعمی درآمد و از مکرمی منال
هوش مصنوعی: هیچ‌گاه نبوده و نخواهد بود که من از نعمت‌ها و بزرگی‌ها بی‌نصیب باشم.
جز در مدایح تو نخیزد مرا سخن
جز بر مواهب تو نباشد مرا سؤال
هوش مصنوعی: جز در ستایش‌های تو هیچ سخنی از من برنمی‌آید و جز درباره نعمت‌ها و بخشش‌های تو چیزی نمی‌پرسم.
گر ز ابر آب خواهم و از آفتاب نور
چون بنگرم نباشد نزد خرد محال
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از ابر آب بگیرم و از آفتاب نور، وقتی به آن نگاه می‌کنم، به نظر خرد نمی‌رسد که این کار غیرممکن باشد.
چون دیگران توانگر گردم به یک نظر
از آن دهن مرفه گردم به یک مثال
هوش مصنوعی: اگر به یک نگاه همانند دیگران ثروتمند شوم، از آن گفتار شیرین به راحتی بهره‌مند می‌شوم.
روزی خلق گیتی اندر نوال تست
پاینده باد شاها در گیتی این نوال
هوش مصنوعی: روزی در دنیا، آینده‌ای برای تو به ارمغان خواهد آورد، ای پادشاه! امیدوارم این آینده پایدار و ماندگار باشد.
تا مهر و سرو باشد و باشد درین جهان
زین بر هوا شعاع و از آن بر زمین ضلال
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید و درخت سرو در این دنیا وجود دارند، نور آنها بر آسمان تابیده و بر زمین سایه می‌افکند.
دیدار تو چهر مهر منیر از نجوم چرخ
ایام تو چو فصل بهار از فصول سال
هوش مصنوعی: دیدن تو برای من مانند نور ماه درخشان است و زمان تو همچون فصل بهار در میان دیگر فصل‌هاست.