گنجور

شمارهٔ ۱۸ - در ستایش سلطان محمود

هوای روشن بگرفت تیره رنگ سحاب
جهان گشته خرف بازگشت از سرشاب
جهان چو یافت شباب ای شگفت گرم و ترست
مزاج گرم وتر آری بود مزاج شباب
روان شده است هوا را خوی و چنان باشد
چو وقت گرما پوشد حواصل و سنجاب
شگفت نیست که شنگرف خیزد از سیماب
از آنکه مایه شنگرف باشد از سیماب
بسان کوره شنگرف شد گل از گل سرخ
برو چو روشن سیماب ریخت قطره سحاب
زمین شده همه چون چشم کبک و روی تذرو
هوا شده همه چون دم باز و پر عقاب
ز بس که ابر هوا همچو بیدلان بگریست
چو دلفریبان بگشاد گل ز روی نقاب
ز کوهسار سحرگه چو صبح صادق تافت
گل مورد بگشاد چشم خویش از خواب
ز بهر آن که ببیند سپاه خسرو را
به راغ لاله پدید آمد از میان حجاب
به بوستان کمر زر ببست گلبن زرد
ز بهر خدمت شاه زمانه چون حجاب
خدایگان جهان تاج خسروان محمود
شه همه عجم و خسرو همه اعراب
به گاه ضرب همی زر و سیم بوسه زند
ز عز نامش بر روی سکه ضراب
سپهر خواست که بوسه زند رکابش را
رسید می نتواند بدان بلند جناب
امید خلق به درگاه او روا گردد
که خسروی را قبله است و ملک را محراب
به تیره ابر و به روشن اثیر در حرکت
ز تیغ و تیرش آموختند برق سحاب
که برق وار جهد از نیام او خنجر
شهاب وار رود از کمان به شتاب
یکی نسوزد جز جان دیو روز نبرد
یکی نبارد جز گرد مرگ روز ضراب
چو روی داری شاها به سوی هندوستان
به نام ایزد و عزم درست و رای صواب
به دولت تو ز بهر سپاه و لشکر تو
به دشت آب روان گشت هر چه بود سراب
خیال تیغ تو در دیده ملوک بماند
چنان که تیغ تو بینند روز و شب در خواب
ز بیم تو تنشان زخم خورده چون نیزه است
ز سهم تو دلشان همچو گوی در طبطاب
به بیشه هایی آری سپاه را که زمینش
نتافته است بر او آفتاب و نه مهتاب
ز رودهایی لشکر همی گذاره کنی
که دیو هرگز در وی نیافتی پایاب
کنون ملوک به بستان و باغ مشغولند
همی ستانند انصاف شادی از احباب
نشانده مطرب زیبا فکنده لاله لعل
به پای ساقی گلرخ به دست باده ناب
ز آب گلها حوض و ز سایبان ایوان
ز چوب بتکده عود و ز آب ابر گلاب
تو را نشاط بدان تا کدام شهر زنی
کدام بتکده سازی ز بوم هند خراب
ستاده مرکب غران به جای بربط و چنگ
گرفته خنجر بران به جای جام و شراب
تو هر زمان ملکا نو بهاری آرایی
که عاجز آید ازو خاطر اولوالالباب
ببارد ابر و جهد برق تا پدید آرد
ز خون دشمن بر خاک لاله سیراب
به رزم آتش افروخته است خنجر تو
به پیش آتش افروخته که دارد تاب
کدام کشور کش نه ز دست تست امیر
کدام خسرو کش نه ز دست تست مآب
ز بس امان که نبشتند از تو شاهان را
ز کار ماند شها دست و خامه کتاب
چنین طریق ز شاهان کرا بود که تراست
به حلم و عفو درنگ و به جنگ و جود شتاب
تو سیف دولتی و عز ملتی که تو را
صنیع خویش به نامه خلیفه کرد خطاب
نصیب دولت و ملت ز خویشتن داری
درست کردی بر خویشتن همه القاب
شهی که ایزد صاحبقرانش خواهد کرد
چنین که ساخت ز اول بسازدش اسباب
کنون همی دمد ای شاه صبح نصرت و فتح
هنوز اول صبح است خسروا مشتاب
همیشه تا فلک آبگون همی گردد
گهی بسان رحا گه حمایل و دولاب
به دولت اندر ملک تو را مباد کران
به شادی اندر عمر تو را مباد حساب
به بوستان سعادت چو زاد سرو ببال
ز آسمان جلالت چو آفتاب بتاب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هوای روشن بگرفت تیره رنگ سحاب
جهان گشته خرف بازگشت از سرشاب
هوش مصنوعی: هوا روشن شد و ابرهای تیره جهان را فراگرفته‌اند و طبیعت دوباره به حالت خود بازگشته است.
جهان چو یافت شباب ای شگفت گرم و ترست
مزاج گرم وتر آری بود مزاج شباب
هوش مصنوعی: وقتی جهان به جوانی و شادابی خود می‌رسد، شگفت‌انگیز است که حال و هوای آن گرم و نرم است. مانند ترکیب گرم و تر که نشان‌دهنده حال و هوای جوانی است.
روان شده است هوا را خوی و چنان باشد
چو وقت گرما پوشد حواصل و سنجاب
هوش مصنوعی: هوا به طرز جالبی تغییر کرده است و به شکلی است که مانند روزهای گرم تابستان، موش‌ها و سنجاب‌ها از خانه‌های خود بیرون می‌آیند.
شگفت نیست که شنگرف خیزد از سیماب
از آنکه مایه شنگرف باشد از سیماب
هوش مصنوعی: تعجب‌آور نیست که رنگ قرمز روشن (شنگرف) از جیوه (سیماب) به وجود بیاید، چرا که اساس و ماده شنگرف خود از جیوه است.
بسان کوره شنگرف شد گل از گل سرخ
برو چو روشن سیماب ریخت قطره سحاب
هوش مصنوعی: گلی که از گل سرخ بیرون آمده، مانند کوره‌ای از رنگ شنگرف (قرمز) شده است. مانند این که قطره‌های باران به شکل نقره‌ای درخشیده‌اند.
زمین شده همه چون چشم کبک و روی تذرو
هوا شده همه چون دم باز و پر عقاب
هوش مصنوعی: زمین به شکلی درآمده که مانند چشم کبک روشن و گشاده است، و آسمان نیز به اندازه‌ای باز و پهن است که شبیه به دم و پر عقاب شده است.
ز بس که ابر هوا همچو بیدلان بگریست
چو دلفریبان بگشاد گل ز روی نقاب
هوش مصنوعی: به دلیل بارش‌های فراوان، آسمان مانند افرادی که دل‌شکسته‌اند، گریه کرد و به همین خاطر، گل‌ها از زیر پوشش خودشان سر برآوردند.
ز کوهسار سحرگه چو صبح صادق تافت
گل مورد بگشاد چشم خویش از خواب
هوش مصنوعی: در سپیده‌دم، هنگامیکه خورشید طلوع می‌کند، گل سرخ از خواب بیدار می‌شود و چشم‌هایش را باز می‌کند.
ز بهر آن که ببیند سپاه خسرو را
به راغ لاله پدید آمد از میان حجاب
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه سپاه خسرو را ببیند، در میان حجاب، سرزمین لاله‌ها نمایان شد.
به بوستان کمر زر ببست گلبن زرد
ز بهر خدمت شاه زمانه چون حجاب
هوش مصنوعی: در باغ، کمربندی از طلا بسته شده و گل زرد به خاطر خدمت به پادشاه زمان، مانند حجابی قرار گرفته است.
خدایگان جهان تاج خسروان محمود
شه همه عجم و خسرو همه اعراب
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ، پادشاهی تاج و تخت را به محمود، پادشاهی اعطا کرده است. او هم برای ایرانیان و هم برای عرب‌ها، سرور و فرمانروایی است.
به گاه ضرب همی زر و سیم بوسه زند
ز عز نامش بر روی سکه ضراب
هوش مصنوعی: در زمان ضرب سکه‌های طلا و نقره، نامش با افتخار بر روی سکه‌ها حک می‌شود.
سپهر خواست که بوسه زند رکابش را
رسید می نتواند بدان بلند جناب
هوش مصنوعی: آسمان خواست که با بوسه به پایگاهش احترام بگذارد، اما نتوانست به خاطر بلندی مقام او به این آرزو برسد.
امید خلق به درگاه او روا گردد
که خسروی را قبله است و ملک را محراب
هوش مصنوعی: امید مردم فقط به درگاه خداوند است، چرا که سلطان، مانند قبله، مورد احترام است و پادشاهی نیز همچون جایگاه نماز، دارای ارزش و حرمت ویژه‌ای است.
به تیره ابر و به روشن اثیر در حرکت
ز تیغ و تیرش آموختند برق سحاب
هوش مصنوعی: ابرهای تیره و نور افشان در آسمان، همگی از جنبش تیر و نیزه آموخته‌اند که چگونه با برق درخشان آسمانی جابجا شوند.
که برق وار جهد از نیام او خنجر
شهاب وار رود از کمان به شتاب
هوش مصنوعی: سلاحی همچون خنجر با سرعت و شدت از نیام خارج می‌شود و مانند تیر شهاب از کمان به سرعت پرتاب می‌شود.
یکی نسوزد جز جان دیو روز نبرد
یکی نبارد جز گرد مرگ روز ضراب
هوش مصنوعی: در روز جنگ، تنها روح شیطان می‌سوزد و در روز قهری، تنها غبار مرگ می‌بارد.
چو روی داری شاها به سوی هندوستان
به نام ایزد و عزم درست و رای صواب
هوش مصنوعی: وقتی که تو ای پادشاه، به سمت هندوستان حرکت می‌کنی، با نام خدا و اراده‌ای محکم و تصمیمی درست به سوی هدف خود می‌روی.
به دولت تو ز بهر سپاه و لشکر تو
به دشت آب روان گشت هر چه بود سراب
هوش مصنوعی: به خاطر نعمت و هدف تو، سپاه و لشکر تو در دشت، آب روانی را پیدا کردند که در واقع فقط سراب بود و حقیقت ندارد.
خیال تیغ تو در دیده ملوک بماند
چنان که تیغ تو بینند روز و شب در خواب
هوش مصنوعی: تصور و یاد چهره تو در چشم پادشاهان همیشه باقی می‌ماند، مانند این‌که که همیشه در خوابشان تیغ تو را می‌بینند.
ز بیم تو تنشان زخم خورده چون نیزه است
ز سهم تو دلشان همچو گوی در طبطاب
هوش مصنوعی: از ترس تو، بدن‌های‌شان زخم‌دار مانند نیزه شده است و دل‌های‌شان به خاطر تو مانند گوی در حال نوسان است.
به بیشه هایی آری سپاه را که زمینش
نتافته است بر او آفتاب و نه مهتاب
هوش مصنوعی: به دشت‌های سرسبز و بکر برو که نه آفتاب بر آن تابیده و نه مهتاب به آن نور افکنده است.
ز رودهایی لشکر همی گذاره کنی
که دیو هرگز در وی نیافتی پایاب
هوش مصنوعی: از رودهایی عبور می‌کنی که در آن دیو هرگز نتوانسته پا بگذارد.
کنون ملوک به بستان و باغ مشغولند
همی ستانند انصاف شادی از احباب
هوش مصنوعی: اکنون پادشاهان در بستان‌ها و باغ‌ها سرگرم هستند و از دوستان خود آرامش و شادی را می‌طلبند.
نشانده مطرب زیبا فکنده لاله لعل
به پای ساقی گلرخ به دست باده ناب
هوش مصنوعی: زیبای مطرب نشسته و لاله‌های قرمز را بر پای ساقی زیبای خود ریخته است و در دست او جامی از شراب ناب وجود دارد.
ز آب گلها حوض و ز سایبان ایوان
ز چوب بتکده عود و ز آب ابر گلاب
هوش مصنوعی: از آب گل‌ها حوض درست شده و سایبان ایوان از چوب ساخته شده است. بوی عود از بتکده به مشام می‌رسد و گلاب هم از آب باران حاصل شده است.
تو را نشاط بدان تا کدام شهر زنی
کدام بتکده سازی ز بوم هند خراب
هوش مصنوعی: شما را سرزنده می‌دانم، پس به کدام شهر می‌روی و کدام معبد را در سرزمین هند ویران می‌کنی؟
ستاده مرکب غران به جای بربط و چنگ
گرفته خنجر بران به جای جام و شراب
هوش مصنوعی: اسب با وقار و شگفتی در حال ایستادن است، به جای ساز و موسیقی، او خنجر تیز و بران را در دست دارد به جای جام و نوشیدنی.
تو هر زمان ملکا نو بهاری آرایی
که عاجز آید ازو خاطر اولوالالباب
هوش مصنوعی: هر زمان تو زیبا و تازه‌نفس می‌شوی و درخشندگی خود را به نمایش می‌گذاری، که حتی اندیشمندان بزرگ نیز از تماشای این زیبایی و ابتکار تو حیرت‌زده می‌شوند.
ببارد ابر و جهد برق تا پدید آرد
ز خون دشمن بر خاک لاله سیراب
هوش مصنوعی: باران بیفتد و رعد و برق بزند تا اینکه خون دشمن را بر خاکی که لاله‌ها را سیراب کرده نمایان کند.
به رزم آتش افروخته است خنجر تو
به پیش آتش افروخته که دارد تاب
هوش مصنوعی: خنجر تو به میدان نبرد درخشان است، و در برابر آن آتش شعله‌ور، انتظار بیدار و پرشوری دارد.
کدام کشور کش نه ز دست تست امیر
کدام خسرو کش نه ز دست تست مآب
هوش مصنوعی: کدام سرزمین را می‌شناسی که بدون کمک تو به حیاتش ادامه دهد، و کدام پادشاه را می‌توان یافت که بدون وجود تو بر تخت سلطنت بنشیند؟
ز بس امان که نبشتند از تو شاهان را
ز کار ماند شها دست و خامه کتاب
هوش مصنوعی: از شدت شگفتی و تحسینی که از تو در نوشته‌های شاهان نسبت به کارهایت آمده، شایستگی آنها به اندازه‌ای تحت تأثیر قرار گرفته که نتوانسته‌اند دیگر دست به قلم ببرند و چیزی بنویسند.
چنین طریق ز شاهان کرا بود که تراست
به حلم و عفو درنگ و به جنگ و جود شتاب
هوش مصنوعی: این راهی که تو در پیش داری، به کسی از شاهان نمی‌رسد که در آن صبوری و بخشش را با تأمل و در جنگ و بخشندگی را با سرعت توام کند.
تو سیف دولتی و عز ملتی که تو را
صنیع خویش به نامه خلیفه کرد خطاب
هوش مصنوعی: تو دلگرمی و قوت ملت هستی، همانطور که عمل و تلاش تو باعث شده است که به مقام خلافت نائل شوی.
نصیب دولت و ملت ز خویشتن داری
درست کردی بر خویشتن همه القاب
هوش مصنوعی: بخشی از موفقیت و خوشبختی جامعه و کشور در نتیجه رفتار درست و کنترل نفس و اراده افراد است؛ با داشتن این ویژگی‌ها، هر کسی می‌تواند به مقام‌های بلند و قیمتی دست یابد.
شهی که ایزد صاحبقرانش خواهد کرد
چنین که ساخت ز اول بسازدش اسباب
هوش مصنوعی: اگر خداوند بخواهد که شاهی را بزرگ و با عظمت کند، از همان ابتدا همه‌ی ابزار و امکانات لازم را برای او فراهم می‌آورد.
کنون همی دمد ای شاه صبح نصرت و فتح
هنوز اول صبح است خسروا مشتاب
هوش مصنوعی: اکنون ای پادشاه، نور پیروزی و موفقیت در حال تابیدن است و هنوز صبح اول وقت است، پس عجله نکن.
همیشه تا فلک آبگون همی گردد
گهی بسان رحا گه حمایل و دولاب
هوش مصنوعی: آسمان همیشه به رنگ آبی است و زمانی، مانند پرنده‌ای آزاد به نظر می‌رسد و گاهی هم مانند یک چرخ در حال چرخش و حرکت.
به دولت اندر ملک تو را مباد کران
به شادی اندر عمر تو را مباد حساب
هوش مصنوعی: در زندگی‌ات، هیچ گونه سختی و ناکامی نباشد و تنها شادی و خوشحالی را تجربه کنی.
به بوستان سعادت چو زاد سرو ببال
ز آسمان جلالت چو آفتاب بتاب
هوش مصنوعی: به باغ خوشبختی همچون سرو رشد کن و از آسمان بزرگیت مانند خورشید تابش کن.