شمارهٔ ۱۷۷ - ناله از گرفتاری
چو گوگرد زد محنتم آذرنگ
که در خاکم افکند چو بادرنگ
همی هر زمان اژدهای سپهر
ز دورم بدم درکشد چون نهنگ
برآورد بازم بر آن کوهسار
که بگرفت چنگم ز خرچنگ چنگ
همی گوید ای طالع سرنگون
چرایی همه ساله با من به جنگ
خداوند تو بادپایست و من
ازو مانده زینگونه ام پای لنگ
ازین اختران او شتابنده تر
تنم را چرا داد چندین درنگ
شد از ظلمت خانه ام چشم کور
شد از پستی پوششم پشت تنگ
درین سمج هرگز نگنجیدمی
به صد چاره و جهد و نیرنگ و رنگ
گرم تن نگشتی ازینسان نزار
ورم دل نبودی ازینگونه تنگ
چه کردم من ای چرخ کز بهر من
کشی اسب کین را همی تنگ تنگ
نه همخانه آهوان بوده ام
که همخوابه ام کرده ای با پلنگ
همی تا کیم کرد باید نگاه
به پشت و بدخش غیلواژ و رنگ
ز عمرم چه لذت شناسی که هست
طعامم کبست و شرابم شرنگ
دو گونه نوا باشدم روز و شب
ز آواز زاغ و ز بانگ کلنگ
چه مایه طرب خیزد آن را ز دل
که او را ازینسان بود نای و چنگ
بترسم همی کز نم دیدگان
زند روی آیینه طبع زنگ
چرا ناسپاسی کنم زین حصار
چو در من بیفزود فرهنگ و هنگ
همی شاه بندم کند هست فخر
همی روزگارم زند نیست ننگ
هنرهای طبعی پدیدار شد
تنم را ازین انده و آذرنگ
ز زخم و تراشیدن آید پدید
بلی گوهر تیغ و نقش خدنگ
نشد سنگ من موم ازین حادثه
نه آب من از گرد شد تیره رنگ
ازیرا که بر من بلا و عنا
چو آبست و چون گرد بر موم و سنگ
یقین دان تو مسعود کاین شعر تو
یکی سنگ شد در ترازوی سنگ
شمارهٔ ۱۷۶ - ستایش یکی از فرمانروایان: ایا فروخته از فر و طلعتت او رنگشمارهٔ ۱۷۸ - شکایت از حاسدان: تاکیم از چرخ رسد آذرنگ
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو گوگرد زد محنتم آذرنگ
که در خاکم افکند چو بادرنگ
هوش مصنوعی: وقتی در زندگیام دشواریها و مصیبتها به من حمله میکنند، احساس میکنم که مانند گوگردی در آتش فرو میروم و در نهایت به خاطر این مشکلات به زمین میافتم، مثل زردی که در خاک دچار تغییر رنگ میشود.
همی هر زمان اژدهای سپهر
ز دورم بدم درکشد چون نهنگ
هوش مصنوعی: هر لحظه، اژدهای آسمان دور از من مرا میکشد، مانند نهنگی که به عمق دریا میرود.
برآورد بازم بر آن کوهسار
که بگرفت چنگم ز خرچنگ چنگ
هوش مصنوعی: پرچم خود را دوباره بر آن کوه بلند برافراشتم که دستانم را از درد و زحمت آزاد کرد.
همی گوید ای طالع سرنگون
چرایی همه ساله با من به جنگ
هوش مصنوعی: مقدس سرنوشت، چرا هر سال با من در حال جنگی؟
خداوند تو بادپایست و من
ازو مانده زینگونه ام پای لنگ
هوش مصنوعی: خداوند تواَست و من به خاطر وجود تو، اینگونه با مشکل و ناتوانی زندگی میکنم.
ازین اختران او شتابنده تر
تنم را چرا داد چندین درنگ
هوش مصنوعی: چرا برای تنم این اندازه تأخیر ایجاد کردی، در حالی که از بین این ستارهها، برخی سریعتر از بقیه هستند؟
شد از ظلمت خانه ام چشم کور
شد از پستی پوششم پشت تنگ
هوش مصنوعی: در تاریکی خانهام، بیناییام را از دست دادم و به خاطر شرایط نامناسبی که دارم، احساس خفگی و تنگی میکنم.
درین سمج هرگز نگنجیدمی
به صد چاره و جهد و نیرنگ و رنگ
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستم در این دنیا با تمام تلاشها و تدبیرها و فریبها و ظاهر سازیها جا بگیرم.
گرم تن نگشتی ازینسان نزار
ورم دل نبودی ازینگونه تنگ
هوش مصنوعی: اگر بدنت اینقدر ضعیف و نزار نیست، پس دلت هم نباید اینقدر تنگ و ناراحت باشد.
چه کردم من ای چرخ کز بهر من
کشی اسب کین را همی تنگ تنگ
هوش مصنوعی: ای چرخ فلک، چه کردهام که تو به خاطر من اینقدر سختی و کین را به جان میخری؟
نه همخانه آهوان بوده ام
که همخوابه ام کرده ای با پلنگ
هوش مصنوعی: من مانند آهوان نبودهام که تو مرا در کنار پلنگ خواباندهای.
همی تا کیم کرد باید نگاه
به پشت و بدخش غیلواژ و رنگ
هوش مصنوعی: تا کی باید به گذشته نگاه کنم و به رنگها و تغییرات مختلف در زندگیام بیندیشم؟
ز عمرم چه لذت شناسی که هست
طعامم کبست و شرابم شرنگ
هوش مصنوعی: از عمر من چه لذتی میبردی، وقتی که غذای من زهر است و نوشیدنیام تلخی؟
دو گونه نوا باشدم روز و شب
ز آواز زاغ و ز بانگ کلنگ
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، من دو نوع صدا را تجربه میکنم؛ صدای زاغ و صدای کلنگ.
چه مایه طرب خیزد آن را ز دل
که او را ازینسان بود نای و چنگ
هوش مصنوعی: چقدر شادی و لذت از دل برمیخیزد وقتی که کسی به این شکل نواختن نای و چنگ را انجام میدهد.
بترسم همی کز نم دیدگان
زند روی آیینه طبع زنگ
هوش مصنوعی: من نگرانم که با اشکهایم، چهرهام در آینهی دلم زنگار بگیرد.
چرا ناسپاسی کنم زین حصار
چو در من بیفزود فرهنگ و هنگ
هوش مصنوعی: چرا باید به این محیط منفی نگاه کنم، وقتی که دانش و تربیت در من بیشتر شده است؟
همی شاه بندم کند هست فخر
همی روزگارم زند نیست ننگ
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شاه و حکومتش در حال کنترل و نفوذ بر زندگی من هستند، اما بهجای این که این وضعیت برایم ننگین باشد، باعث افتخارم است که در این زمانه زندگی میکنم.
هنرهای طبعی پدیدار شد
تنم را ازین انده و آذرنگ
هوش مصنوعی: با ظهور استعدادها و هنرهای طبیعی، بدنم تحت تاثیر این اندوه و رنگ آتشین قرار گرفت.
ز زخم و تراشیدن آید پدید
بلی گوهر تیغ و نقش خدنگ
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که برای به دست آوردن چیزهای ارزشمند و زیبا، گاهی لازم است از آلام و صدمات عبور کنیم. در واقع، زخمها و چالشها میتوانند باعث آشکار شدن زیباییها و تواناییهای نهفته در ما شوند، همانطور که در ساختن یک طلا یا جواهر نیاز به فرآوری و تراشیدن وجود دارد تا درخشش و زیبایی آن نمایان شود.
نشد سنگ من موم ازین حادثه
نه آب من از گرد شد تیره رنگ
هوش مصنوعی: این رخداد نتوانست سنگ صبور من را نرم کند و آب من نیز از غم به رنگ تیرهای درآمد.
ازیرا که بر من بلا و عنا
چو آبست و چون گرد بر موم و سنگ
هوش مصنوعی: چون بلا و مشکلات به من رو آوردهاند، به مانند آبی که بر موم و سنگ نشسته باشد، بر من اثر میگذارد.
یقین دان تو مسعود کاین شعر تو
یکی سنگ شد در ترازوی سنگ
هوش مصنوعی: بدان که این شعر تو مانند یک سنگ در ترازوی سنگینی شده است.