شمارهٔ ۱۷۶ - ستایش یکی از فرمانروایان
ایا فروخته از فر و طلعتت او رنگ
زدوده رای تو ز آیینه ممالک زنگ
بلند رای تو خورشید گنبد دولت
خجسته نام تو عنوان نامه فرهنگ
ز نور رای تو مانند روز گردد شب
ز لطف طبع تو مانند آب گردد سنگ
به رأی و قدر تنت را ز چرخ باشد عار
به جود و علم دلت را ز بحر باشد ننگ
ولی به دولت تو بر شود به چرخ بلند
عدو ز هیبت تو در شود به کام نهنگ
ز بهر تیغ تو پر گوهر آهن و پولاد
ز بهر تیر تو پر صورتست چوب خدنگ
کدام شاه که او از تو نستدست امان
کدام میر که او نیست نزد تو سرهنگ
سپهر عاجز گردد به تو به روز شتاب
زمانه حیران گردد ز تو به گاه درنگ
ز هیبت تو شود سست دست و پای فلک
چو بر کمیت تو ای شاه تنگ گردد تنگ
غبار خنگ تو در دیده پلنگ شدست
ازین سبب متکبر بود همیشه پلنگ
سپید روز شود بر مخالفانت سیاه
فراخ گیتی بر دشمنانت گردد تنگ
خدایگانا اگر برکشند حلم تو را
سپهر و چرخ بسنده نباشدش پاسنگ
کنون که کردی شاها سوی هزار درخت
به شاد کامی و پیروزی و نشاط آهنگ
درو چو صبر تو ای شاه سبز گشت درخت
درو چو خنجر بی رنگت آب شد چون زنگ
جهان به زیب و به زیور چو لعبت آذر
زمین به نقش و به صورت چو نامه ارژنگ
چو زلف یار شبه زلف شد هوا از بوی
چو روی یار پری روی شد زمین از رنگ
مگر جهان را این فصل جادویی آموخت
از آن پدید کند هر زمان دگر نیرنگ
بخواه باده نوشین شها و نوش کنش
به بانگ و ناله بربط به لحن و نغمه چنگ
خدایگانا تا شاه آسمان دایم
گهی سوی بره آید گهی سوی خرچنگ
همیشه باد برایت فراخته رایت
همیشه باد به رویت فروخته اورنگ
شمارهٔ ۱۷۵ - شکوه از روزگار و ناله از زندان: کرد با من زمانه حمله به جنگشمارهٔ ۱۷۷ - ناله از گرفتاری: چو گوگرد زد محنتم آذرنگ
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایا فروخته از فر و طلعتت او رنگ
زدوده رای تو ز آیینه ممالک زنگ
هوش مصنوعی: آیا کسی که زیبایی و شکوه تو را فروخته، رنگ را از چهرهات گرفته و تصویر تو را از آینهی سرزمینها محو کرده است؟
بلند رای تو خورشید گنبد دولت
خجسته نام تو عنوان نامه فرهنگ
هوش مصنوعی: ای بلندپرواز، تو چون خورشید، در گنبد آسمان، روشنی بخش روزگاران هستی و نام نیکت، سرآغاز و نشانهای از فرهنگ و ادب ماست.
ز نور رای تو مانند روز گردد شب
ز لطف طبع تو مانند آب گردد سنگ
هوش مصنوعی: با مهربانی و اندیشهات، شب همچون روز روشن میشود و به لطف طبیعتت، سنگها نرم و قابل قبول مانند آب میگردند.
به رأی و قدر تنت را ز چرخ باشد عار
به جود و علم دلت را ز بحر باشد ننگ
هوش مصنوعی: تن تو به سرنوشت و قدرت آسمانی وابسته است، پس نباید از بخشندگی و دانش قلبت شرمنده باشی.
ولی به دولت تو بر شود به چرخ بلند
عدو ز هیبت تو در شود به کام نهنگ
هوش مصنوعی: با برکت وجود تو، دشمنان از قدرت تو به حراس میافتند و همچون نهنگ در دریا، در کام تو گرفتار میشوند.
ز بهر تیغ تو پر گوهر آهن و پولاد
ز بهر تیر تو پر صورتست چوب خدنگ
هوش مصنوعی: به خاطرِ شمشیر تو، فلزات گرانبهایی همچون طلا و نقره به کار میروند، و به منظور تیراندازی، چوبی که برای پرتاب تیر استفاده میشود، شکل و ظاهری خاص میگیرد.
کدام شاه که او از تو نستدست امان
کدام میر که او نیست نزد تو سرهنگ
هوش مصنوعی: کدام پادشاهی وجود دارد که از تو حمایت نکند؟ و کدام فرماندهای هست که در کنار تو نباشد؟
سپهر عاجز گردد به تو به روز شتاب
زمانه حیران گردد ز تو به گاه درنگ
هوش مصنوعی: زمان و محیط طوری تحت تأثیر تو قرار میگیرد که در روزهای شتابان و پرجنبوجوش، فضای اطرافت گم میشود و در لحظات آرامش تو، همه چیز به تماشا میایستد.
ز هیبت تو شود سست دست و پای فلک
چو بر کمیت تو ای شاه تنگ گردد تنگ
هوش مصنوعی: دست و پای آسمان به خاطر زیبایی و شکوه تو ضعیف میشود و وقتی تو بر اسب مینشینی، همه چیز در تنگنای تو قرار میگیرد.
غبار خنگ تو در دیده پلنگ شدست
ازین سبب متکبر بود همیشه پلنگ
هوش مصنوعی: غبار سنگین تو در چشم پلنگ نشسته است و به همین خاطر پلنگ همواره متکبر و مغرور بوده است.
سپید روز شود بر مخالفانت سیاه
فراخ گیتی بر دشمنانت گردد تنگ
هوش مصنوعی: در روز روشن، دشمنانت در سختی و تیرگی خواهند بود و وسعت زندگی برای آنها کوچک و تنگ میشود.
خدایگانا اگر برکشند حلم تو را
سپهر و چرخ بسنده نباشدش پاسنگ
هوش مصنوعی: اگر آسمان و زمین هم بخواهند با حلم و صبر تو مقابله کنند، باز هم نخواهند توانست.
کنون که کردی شاها سوی هزار درخت
به شاد کامی و پیروزی و نشاط آهنگ
هوش مصنوعی: حال که ای شاه، به سمت هزار درخت رفتهای، با شادی، پیروزی و نشاط در دل خود، برمیگردی.
درو چو صبر تو ای شاه سبز گشت درخت
درو چو خنجر بی رنگت آب شد چون زنگ
هوش مصنوعی: صبر تو مانند زمین زراعت، سبب رشد و سبز شدن درختان میشود. اما خنجر بیرنگ تو، به مانند زنگار، آب را نابود میکند.
جهان به زیب و به زیور چو لعبت آذر
زمین به نقش و به صورت چو نامه ارژنگ
هوش مصنوعی: جهان مانند دنیای زیبا و آراستهای است که به عنوان دختری زیبا جلوه میکند و زمین نیز با طرحها و شکلهایش شبیه به نامهای رنگارنگ است.
چو زلف یار شبه زلف شد هوا از بوی
چو روی یار پری روی شد زمین از رنگ
هوش مصنوعی: هنگامی که موهای معشوق شبیه زلفها شده، هوایی که در آن هستیم، به خاطر بوی او بسیار خوشبو شده است و زمین نیز به دلیل رنگ و زیبایی چهرهی او، جلوهای دلنشین و زیبا پیدا کرده است.
مگر جهان را این فصل جادویی آموخت
از آن پدید کند هر زمان دگر نیرنگ
هوش مصنوعی: آیا این دنیا را نمیتوان به یادگیری فصول جادویی وا داشت که هر بار لباس تازهای از نیرنگ بر تن کند؟
بخواه باده نوشین شها و نوش کنش
به بانگ و ناله بربط به لحن و نغمه چنگ
هوش مصنوعی: از خدا بخواه که بادهی خوشطعم را به ما دهد و با صدای گریه و نالهی ساز، آن را بنوشیم و از نغمههای زیبا لذت ببریم.
خدایگانا تا شاه آسمان دایم
گهی سوی بره آید گهی سوی خرچنگ
هوش مصنوعی: خداوند همیشه در حال نظارت بر جهان است، گاهی به سوی موجودات ساده و بیپناه میآید و گاهی هم به موجودات پیچیده و قدرتمند.
همیشه باد برایت فراخته رایت
همیشه باد به رویت فروخته اورنگ
هوش مصنوعی: همیشه برای تو بادی وجود دارد که پرچمت را به اهتزاز درآورد و همیشه بادی بر صورتت میوزد که تو را به جلو میراند.