گنجور

شمارهٔ ۱۶۷ - در نصیحت و ستایش منصور بن سعید

چند گویی که نشنوندت راز
چند جویی که می نیابی باز
بد مکن خو که طبع گیرد خو
ناز کم کن که آز گردد ناز
از فراز آمدی سبک به نشیب
رنج بینی که بر شوی به فراز
بیشتر کن عزیمت چون برق
در زمانه فکن چو رعد آواز
کمتر از شمع نیستی بفروز
گر سرت را جدا کنند بگاز
راست کن لفظ و استوار بگو
سره کن راه و پس دلیر بتاز
خاک صرفی به قعر مرکز رو
نور محضی به اوج گردون تاز
تا نیابی مراد خویش بکوش
تا نسازد زمانه با تو بساز
گر عقابی مگیر عادت جغد
ور پلنگی مگیر خوی گراز
به کم از قدر خود مشو راضی
بین که گنجشک می نگیرد باز
بر زمین فراخ ده ناورد
بر هوای بلند کن پرواز
گر تو سنگی بلای سختی کش
ور نه ای سنگ بشکن و بگداز
چند باشی به این و آن مشغول
شرم دار و به خویشتن پرداز
از دل و سر مساز سنگ و گهر
هر چه داری ز دل برون انداز
نیز منویس نامه های امید
بیش مفرست رقعه های نیاز
جز بر صاحب اجل منصور
آنکه مهرش برد ز چرخ نماز
در صفت مدح او چو گرد آید
لشکری کش ز عقل باشد ساز
مرکب شکر او چو رعد بکوب
علم وصف او چه مه به فراز
حمله ها بر به طبع تیغ گذار
رزم ها کن به وهم تیرانداز
تو بهی قرعه امید بزن
تو بری مهره مراد بباز
ور نوای مدیح خواهی زد
رود کردار طبع را بنواز
حرز جان تو بس بود ز بلا
مدحت شهریار بنده نواز
پادشاه بوالمظفر ابراهیم
آن زمانه نهاد گردون ساز
آنکه از عدل و جود او به جهان
رنج کوتاه گشت و عمر دراز
ای به هر حال چون عصای کلیم
تیغ برانت مایه اعجاز
مهر مجدی بر آسمان شرف
روز از تو بتافت زیب و براز
نام تو بر نگین دولت نقش
جاه تو بر لباس ملک طراز
شرف دودمان آدم را
به حقیقت تویی و خلق مجاز
صدفم من که در شود به ثبات
هر چه آید مرا به طبع فراز
داریم همچو مشرکان به عذاب
ورچه هرگز نخواندمت انباز
شده از من موافقان رنجور
شده بر من مخالفان طناز
نه غم مدح تو ازین دل کم
نه در سعی تو بر این تن باز
خواستم کز ولایت مهرت
بروم جان مرا نداد جواز
کردم این گفته ها همه موجز
که ستودست در سخن ایجاز
روز عیشم نداد خواهد نور
تا نبینم چو آفتابت باز
تا بود صبح واشی و نمام
تا بود ساعی و غماز
زین شود باغ طبله عطار
زان شود راغ کلبه بزاز
بر چمن ورد و سرو ماند راست
به رخ و قد لعبتان طراز
همچو ورد طری بتاب و بخند
همچو سرو سهی ببال و بناز
با علو سپهر بادت امر
با سعود زمانه بادت راز
همه فردای تو به از امروز
همه فرجام تو به از آغاز

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند گویی که نشنوندت راز
چند جویی که می نیابی باز
هوش مصنوعی: چرا ادامه می‌دهی به گفتن رازهایی که کسی نمی‌شنود؟ و چرا به دنبال چیزی هستی که نمی‌توانی دوباره بیابی؟
بد مکن خو که طبع گیرد خو
ناز کم کن که آز گردد ناز
هوش مصنوعی: بدی نکن و رفتار زشتی از خود نشان نده، زیرا این کار بر عادت تو تأثیر می‌گذارد. از خودت ناز و لوس بازی کم کن، چون ممکن است دیگران از تو سوءاستفاده کنند.
از فراز آمدی سبک به نشیب
رنج بینی که بر شوی به فراز
هوش مصنوعی: اگر از بلندی به پایین بیاویی، سختی‌ها را می‌بینی، ولی اگر دوباره بلند شوی، به اوج موفقیت می‌رسی.
بیشتر کن عزیمت چون برق
در زمانه فکن چو رعد آواز
هوش مصنوعی: عزم و اراده‌ات را مانند برق بیشتر کن و در این زمانه با صدای رعد همچون طوفانی بروز بده.
کمتر از شمع نیستی بفروز
گر سرت را جدا کنند بگاز
هوش مصنوعی: تو کمتر از شمع نیستی، اگر سر خود را از بدن جدا کنند، باز هم درخشندگی و نورافشانی خواهی داشت.
راست کن لفظ و استوار بگو
سره کن راه و پس دلیر بتاز
هوش مصنوعی: صحیح و با دقت صحبت کن و از کلمات نیکو استفاده کن، مسیر را درست انتخاب کن و با شجاعت پیش برو.
خاک صرفی به قعر مرکز رو
نور محضی به اوج گردون تاز
هوش مصنوعی: خاک به اعماق زمین فرو می‌رود و نور خالص به بالاترین نقطه آسمان می‌درخشد.
تا نیابی مراد خویش بکوش
تا نسازد زمانه با تو بساز
هوش مصنوعی: تا زمانی که به خواسته‌ات نرسی، تلاش کن؛ تا اینکه زمانه با تو کنار بیاید.
گر عقابی مگیر عادت جغد
ور پلنگی مگیر خوی گراز
هوش مصنوعی: اگر عقابی هستی، عادت جغدها را تقلید نکن و اگر پلنگی هستی، خود را مانند گرازها نکن.
به کم از قدر خود مشو راضی
بین که گنجشک می نگیرد باز
هوش مصنوعی: از ارزش و مقام خود کمتر از آنچه هستی راضی نباش، چرا که گنجشک توان پرواز به بلندی‌های باز را ندارد.
بر زمین فراخ ده ناورد
بر هوای بلند کن پرواز
هوش مصنوعی: به زمین وسیع توجهی نکن و به سوی آسمان و بلندای آن پرواز کن.
گر تو سنگی بلای سختی کش
ور نه ای سنگ بشکن و بگداز
هوش مصنوعی: اگر تو انسان مقاومی هستی و می‌توانی سختی‌ها را تاب بیاوری، در غیر این صورت می‌توانی از خودت خالی شوی و سختی‌ها را تحمل نکنی.
چند باشی به این و آن مشغول
شرم دار و به خویشتن پرداز
هوش مصنوعی: مدت زیادی به کارهای دیگران و سرگرمی‌های بی‌فایده مشغول نباش. به خودت اهمیت بده و به خودت توجه کن.
از دل و سر مساز سنگ و گهر
هر چه داری ز دل برون انداز
هوش مصنوعی: هر آنچه را که در دل و ذهن داری، خواه در قالب سنگ باشد یا گوهر ارزشمند، از دل خود بیرون کن و آزاد کن.
نیز منویس نامه های امید
بیش مفرست رقعه های نیاز
هوش مصنوعی: بهتر است که نامه‌های امید را بیشتر نفرستی و به جای آن، درخواست‌ها و نیازهای خود را بیان کنی.
جز بر صاحب اجل منصور
آنکه مهرش برد ز چرخ نماز
هوش مصنوعی: فقط آن کسی که تقدیرش از سوی سرنوشت مشخص شده است، مورد محبت و توجه قرار می‌گیرد که عشق و مهرش از آسمان به او ارزانی شده باشد.
در صفت مدح او چو گرد آید
لشکری کش ز عقل باشد ساز
هوش مصنوعی: هرگاه که سپاهی از وصف او جمع شود، نشان عقل و فکر در آن دیده می‌شود.
مرکب شکر او چو رعد بکوب
علم وصف او چه مه به فراز
هوش مصنوعی: این اشعار به زیبایی و قدرت حضور یک شخص اشاره دارد. مركب شکر او به معنای شکوه و جلال اوست، مانند رعدی که صدا می‌کند و بر جوش و خروش می‌آفزاید. همچنین علم و دانش او به قدری برجسته و متعالی است که چون ماه در آسمان می‌درخشد و دیده‌ها را با زیبایی‌اش مسحور می‌کند.
حمله ها بر به طبع تیغ گذار
رزم ها کن به وهم تیرانداز
هوش مصنوعی: در نبردها، شمشیرت را به کار بگیر و با دقت و احتیاط تیراندازیت را به نمایش بگذار.
تو بهی قرعه امید بزن
تو بری مهره مراد بباز
هوش مصنوعی: امید خود را تجسم کن و دست به کار شو، چرا که در این مسیر ممکن است به خواسته‌ات دست پیدا کنی.
ور نوای مدیح خواهی زد
رود کردار طبع را بنواز
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی شعر زیبا بخوانی، باید به صدای دل و احساسات خود توجه کنی و آن‌ها را بیان کنی.
حرز جان تو بس بود ز بلا
مدحت شهریار بنده نواز
هوش مصنوعی: حفاظت از جان تو کافی است و نیازی به ستایش پادشاهی که به بندگانش مهربان است نیست.
پادشاه بوالمظفر ابراهیم
آن زمانه نهاد گردون ساز
هوش مصنوعی: پادشاه ابراهیم، که در آن زمان فرمانروایی می‌کرد، به گونه‌ای دنیا را بنا نهاد.
آنکه از عدل و جود او به جهان
رنج کوتاه گشت و عمر دراز
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر انصاف و generosity او، دنیا از زحمت و درد کم شده و عمرش طولانی شده است.
ای به هر حال چون عصای کلیم
تیغ برانت مایه اعجاز
هوش مصنوعی: تو همچون عصای حضرت موسی در هر حال، سلاحی برای معجزه و قدرت هستی.
مهر مجدی بر آسمان شرف
روز از تو بتافت زیب و براز
هوش مصنوعی: خورشید خوبی‌ها بر آسمان شخصیت تو درخشش و زیبایی خاصی دارد.
نام تو بر نگین دولت نقش
جاه تو بر لباس ملک طراز
هوش مصنوعی: نام تو بر نگین سلطنت نقش بسته و مقام تو بر لباس پادشاهی نقش‌آفرینی می‌کند.
شرف دودمان آدم را
به حقیقت تویی و خلق مجاز
هوش مصنوعی: شرافت و بزرگ‌منشی نسل آدمی به خاطر وجود توست و دیگران تنها ظاهری از این حقیقت را دارند.
صدفم من که در شود به ثبات
هر چه آید مرا به طبع فراز
هوش مصنوعی: من همچون صدفی هستم که هر چیزی که به من می‌رسد را با ثبات و آرامش می‌پذیرم، خواه خوب باشد یا بد.
داریم همچو مشرکان به عذاب
ورچه هرگز نخواندمت انباز
هوش مصنوعی: ما مانند مشرکان در عذاب قرار داریم و هرگز تو را به یاری نخوانده‌ایم.
شده از من موافقان رنجور
شده بر من مخالفان طناز
هوش مصنوعی: موافقان من حال خوشی ندارند و مخالفان با ناز و فریب کار می‌کنند.
نه غم مدح تو ازین دل کم
نه در سعی تو بر این تن باز
هوش مصنوعی: نه اندوه من از تو کم شده و نه تلاش تو برای این جسم بی‌فایده است.
خواستم کز ولایت مهرت
بروم جان مرا نداد جواز
هوش مصنوعی: می‌خواستم از سرزمین محبت تو دور شوم، اما جانم اجازه این کار را به من نداد.
کردم این گفته ها همه موجز
که ستودست در سخن ایجاز
هوش مصنوعی: من این حرف‌ها را به طور خلاصه بیان کردم، زیرا در سخن گفتن، brevity ارزشمند است.
روز عیشم نداد خواهد نور
تا نبینم چو آفتابت باز
هوش مصنوعی: روز شادمانی‌ام، خوشی نمی‌دهد تا زمانی که تو را مثل آفتاب ببینم.
تا بود صبح واشی و نمام
تا بود ساعی و غماز
هوش مصنوعی: تا زمانی که صبح و روز روشن وجود دارد، افرادی هستند که شایعات می‌سازند و در کار دیگران مداخله می‌کنند.
زین شود باغ طبله عطار
زان شود راغ کلبه بزاز
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که وقتی عطار (شاعر و عارف) از باغ و زیبایی‌های معنوی صحبت می‌کند، فضایی پر از شگفتی و جاذبه به وجود می‌آید. اما وقتی به کلبه بزاز (فروشنده پارچه) اشاره می‌شود، فضایی معمولی و ساده شکل می‌گیرد. این نشان‌دهنده تفاوت بین تجربیات عمیق عرفانی و زندگی روزمره است.
بر چمن ورد و سرو ماند راست
به رخ و قد لعبتان طراز
هوش مصنوعی: در باغ، گل و درخت سرو با قامت راست و زیبای خود مانند دو دختر بازیگوش به نظر می‌رسند.
همچو ورد طری بتاب و بخند
همچو سرو سهی ببال و بناز
هوش مصنوعی: با شوق و سرزندگی رفتار کن و لبخند بزن، مانند درخت سرو بلند و زیبا که به جلوه و فخر می‌ایستد.
با علو سپهر بادت امر
با سعود زمانه بادت راز
هوش مصنوعی: با بالارفتن آسمان، تو هم در امور زندگی خود صبور باش و رازها را در زمانه‌ای که در آن هستی، کشف کن.
همه فردای تو به از امروز
همه فرجام تو به از آغاز
هوش مصنوعی: هر روزی که در پیش روی تو قرار دارد بهتر از امروز است و هر نتیجه‌ای که در انتهای کار به دست می‌آوری از آغاز کار بهتر خواهد بود.