شمارهٔ ۱۶۶ - صفت اراده خویش و آرزوی سفر خراسان
چو عزم کاری کردم مرا که دارد باز
رسد به فرجام آن کار کش کنم آغاز
شبی که آز برآرد کنم به همت روز
دری که چرخ ببندد کنم به دانش باز
اگر ندارم گردون نگویدم که بدار
وگر نتازم گردون نگویدم که بتاز
نه خیره گردد چشم من از شب تاری
نه سست گردد پای من از طریق دراز
به هیچ حالی هرگز دو تا نشد پشتم
مگر به بارگه شهریار وقت نماز
چو در و گوهر در سنگ و در صدف دایم
ز طبع و خاطر از نظم و نثر دارم راز
ز بی تمیزی این هر دو تا چو بندیشم
چو بی زبانان هرگز به کس نگویم راز
نمی گذارد خسرو ز پیش خویش مرا
که در هوای خراسان یکی کنم پرواز
اگر چه از پی عزست پای باز به بند
چو نام بندست آن عز همی نخواهد باز
بیا بکش همه رنج و مجوی آسانی
که کار گیتی بی رنج می نگیرد ساز
فزونت رنج رسد چون به برتری کوشی
که مانده تر شوی آنگه که بر شوی به فراز
شمارهٔ ۱۶۵ - مدح اختری و التزام به نام اختری و اختر: ای اختری نهای تو مگر اخترشمارهٔ ۱۶۷ - در نصیحت و ستایش منصور بن سعید: چند گویی که نشنوندت راز
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو عزم کاری کردم مرا که دارد باز
رسد به فرجام آن کار کش کنم آغاز
هوش مصنوعی: وقتی که تصمیم میگیرم کاری را انجام دهم، احساس میکنم که به پایان آن کار میرسم، بنابراین باید شروع کنم.
شبی که آز برآرد کنم به همت روز
دری که چرخ ببندد کنم به دانش باز
هوش مصنوعی: در شبی که تلاش و کوشش خود را آغاز میکنم، در روزی که توانمندی و دانش به من یاری رساند، میتوانم راهی جدید را در زندگیام بگشایم.
اگر ندارم گردون نگویدم که بدار
وگر نتازم گردون نگویدم که بتاز
هوش مصنوعی: اگر من چیزی ندارم، آسمان به من نمیگوید که آن را نگهدار و اگر من در برابر آسمان به چالش نروم، آسمان به من نمیگوید که به من حمله کن.
نه خیره گردد چشم من از شب تاری
نه سست گردد پای من از طریق دراز
هوش مصنوعی: چشمان من در تاریکی شب خیره نمیشود و پایم از راه طولانی سست نمیشود.
به هیچ حالی هرگز دو تا نشد پشتم
مگر به بارگه شهریار وقت نماز
هوش مصنوعی: هرگز در هیچ شرایطی دوستم را در کنار خود نداشتم، جز در بارگاه پادشاه، هنگام نماز.
چو در و گوهر در سنگ و در صدف دایم
ز طبع و خاطر از نظم و نثر دارم راز
هوش مصنوعی: همچون الماس در سنگ و صدف، من همواره از درون خود و اندیشهام رازهایی از نظم و نثر دارم.
ز بی تمیزی این هر دو تا چو بندیشم
چو بی زبانان هرگز به کس نگویم راز
هوش مصنوعی: وقتی که از نظر روحی و روانی بیآلایش نیستم، مانند کسی که زبان ندارد، هرگز رازم را با کسی در میان نمیگذارم.
نمی گذارد خسرو ز پیش خویش مرا
که در هوای خراسان یکی کنم پرواز
هوش مصنوعی: خسرو اجازه نمیدهد که من به دور از او بروم، در حالی که دلم میخواهد به خراسان بروم و پرواز کنم.
اگر چه از پی عزست پای باز به بند
چو نام بندست آن عز همی نخواهد باز
هوش مصنوعی: اگرچه پاهای انسان در تلاش برای دستیابی به عزت و مقام بالا است، اما اگر به بند و زنجیر نامناسبی گرفتار شود، آن مقام را نخواهد یافت.
بیا بکش همه رنج و مجوی آسانی
که کار گیتی بی رنج می نگیرد ساز
هوش مصنوعی: بیایید تمام زحمتها را تحمل کنیم و به دنبال راحتی نباشیم، زیرا کارهای این دنیا بدون تلاش و زحمت به نتیجه نمیرسد.
فزونت رنج رسد چون به برتری کوشی
که مانده تر شوی آنگه که بر شوی به فراز
هوش مصنوعی: زمانی که برای پیشرفت و برتری تلاش میکنی، ممکن است با سختیها و رنجهایی مواجه شوی. اما اگر بتوانی از این مشکلات عبور کنی، در نهایت به ارتفاعات بالاتری دست پیدا خواهی کرد و به وضع بهتری خواهی رسید.