شمارهٔ ۱۶۵ - مدح اختری و التزام به نام اختری و اختر
ای اختری نهای تو مگر اختر
گردون فضل گشته به تو انور
آن اختری که سعد بود بی نحس
آن اختری که نفع بود بی ضر
اندر بروج مدح و ثنا شعرت
سایر چو اختر است به هر کشور
شعرت رسیده در ندب ظلمت
چشم مرا به نور یکی اختر
طبعی که راه گم کند او را تو
چو اختری به سوی خرد رهبر
مسعود گشت اختر بخت من
زین نظم نورمند فلک پیکر
در نظم چون خط سیهت دیدم
چون اختران معانی او یکسر
دانم شنیده ای که چو اختر من
هستم ز کوه تنگ به گردون بر
اختر مقاومت نکند با من
چون زو نیم به قدر و محل کمتر
از لرزه همچو اخترم آن ساعت
کز مشرق آفتاب برآرد سر
روزم شبست و در شب تاری من
بیدار همچو اختر بر محور
بر قد همچو چنبر من اشکم
چون اختران گردون بر چنبر
نشگفت ار اخترش شکفد از من
گز کف کبود شد چو سپهرم بر
صد باختر چو اختر اگر دیدم
ویحک چرا نبینم یک خاور
اندر میان اوج چرا زینسان
چون اختر از هبوط شدم مضطر
چون اخترانم از دل و از خاطر
زان همچو اخترم به وبال اندر
چون اخترم شگفت مکن چندین
گر محترق شدم از گران خور
چون خسرو سپهر محل آمد
اختر به جانش بنده شد و چاکر
چندین همی محاق چرا بینم
زین نور آفتاب ضیا گستر
شد مویه گر چو کیوان بخت من
زان پس که بود زهره خنیاگر
از پاکی ار چو مشتریم در دل
بهرام وار چون بودم آذر
نه من عطاردم که به هر حالی
هر روز هست سوزش من بی مر
من سوخته ز اختر وارونم
این اخترست یارب یا اخگر
چون اختر ارچه رفته ام از خانه
راجع چرا همی نشوم ز ایدر
اختر ز جرم چرخ چو بدرخشد
چو آتش از مشبکه مجمر
وز اختر شهاب فلک هر سو
گردد چو سنگ زردیشان زر
شب را به گوش و گردن بربندد
از اختران و خاطر جان زیور
تا روز از اشک دیده گلگونم
چون اختران نگون بودم خاور
زین اختران دیده که همچون در
بینی روان شده پس یکدیگر
گویی مکلل است مرا بالین
گویی مرصع است مرا بستر
هر شب که نو برآیند از گردون
این اختران شوخ نه جاناور
گردند هر زمان ز قضای بد
رنج و غم مرا پدر و مادر
آخر نه کم ز اخترم شود نیز
چون اخترم شود به سعادت فر
ابیات تو همین عددست آری
معنیست اندر اخترم از هر در
شمارهٔ ۱۶۴ - مدح بهرامشاه و التزام به نام آن پادشاه: تا برآمد ز آتش شمشیر بهرامی شرارشمارهٔ ۱۶۶ - صفت اراده خویش و آرزوی سفر خراسان: چو عزم کاری کردم مرا که دارد باز
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیلن (مضارع مسدس اخرب مکفوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای اختری نهای تو مگر اختر
گردون فضل گشته به تو انور
هوش مصنوعی: ای ستاره نیکی، تو فقط یک ستاره نیستی، بلکه نورانیترین و با فضیلتترین ستاره در آسمان هستی.
آن اختری که سعد بود بی نحس
آن اختری که نفع بود بی ضر
هوش مصنوعی: ستارهای که خوشبختی به همراه دارد، بدون هیچ آسیبی میتابد. ستارهای که فایده و نفع دارد، بدون ضرر و زیان است.
اندر بروج مدح و ثنا شعرت
سایر چو اختر است به هر کشور
هوش مصنوعی: در برجهای ستایش و مدح، شعر تو مانند ستارهای درخشان است که در هر کشور و سرزمینی قابل مشاهده و مورد توجه است.
شعرت رسیده در ندب ظلمت
چشم مرا به نور یکی اختر
هوش مصنوعی: شعرت به اندازهای تاثیرگذار و روشن است که در دل تاریکی های چشم من، مانند نوری از یک ستاره میدرخشد.
طبعی که راه گم کند او را تو
چو اختری به سوی خرد رهبر
هوش مصنوعی: اگر روحی به سرگردانی بیفتد، تو همچون ستارهای، او را به سمت دانایی و شناخت هدایت کن.
مسعود گشت اختر بخت من
زین نظم نورمند فلک پیکر
هوش مصنوعی: مسعود به عنوان نشانهی بخت من در این نظم درخشان، مانند ستارهای در آسمان میدرخشد.
در نظم چون خط سیهت دیدم
چون اختران معانی او یکسر
هوش مصنوعی: وقتی در شعر به خط سیاه نگاه میکنم، مانند ستارهها، تمام معانی آن را میبینم.
دانم شنیده ای که چو اختر من
هستم ز کوه تنگ به گردون بر
هوش مصنوعی: میدانم که شنیدهای که من مانند یک ستاره هستم، از جایی دور و سخت به آسمان بالا رفتهام.
اختر مقاومت نکند با من
چون زو نیم به قدر و محل کمتر
هوش مصنوعی: ستارهای که در برابر من مقاومت نمیکند، چون در اندازه و جایگاه خود از من کمتر است.
از لرزه همچو اخترم آن ساعت
کز مشرق آفتاب برآرد سر
هوش مصنوعی: در آن لحظه که خورشید از سمت شرق طلوع میکند، من به اندازه یک ستاره، در اثر هیجان و نگرانی لرزه دارم.
روزم شبست و در شب تاری من
بیدار همچو اختر بر محور
هوش مصنوعی: روز من شب شده و در این شب تار، من بیدارم و مثل ستارهای که در دور خودش در حال گردش است.
بر قد همچو چنبر من اشکم
چون اختران گردون بر چنبر
هوش مصنوعی: قد او همچون دایرهای زیباست و اشکهای من مانند ستارههای آسمان دور آن در حرکتاند.
نشگفت ار اخترش شکفد از من
گز کف کبود شد چو سپهرم بر
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر بیان میکند که اگر ستارهاش درخشان شود یا از او جلوهگری کند، هیچ جای تعجبی نیست. او همچنین میگوید که دستانش به رنگ آبی درآمده است، زیرا همچون آسمان است و به همین خاطر چنین حالتی به او دست داده است. بهطور کلی، شاعر احساسات و تغییرات درونی خود را با طبیعت و آسمان مرتبط میکند.
صد باختر چو اختر اگر دیدم
ویحک چرا نبینم یک خاور
هوش مصنوعی: اگر صد ستاره در سمت باختری ببینم، وای بر من که چرا نمیتوانم یک ستاره در سمت شرق را ببینم.
اندر میان اوج چرا زینسان
چون اختر از هبوط شدم مضطر
هوش مصنوعی: در میان اوج این همه زیبایی و عظمت، چرا به مانند ستارهای که از آسمان سقوط میکند، به این حالت احتیاج و اضطرار افتادهام؟
چون اخترانم از دل و از خاطر
زان همچو اخترم به وبال اندر
هوش مصنوعی: مانند ستارهها هستم، از دل و یاد، بنابراین همچون ستارهای در غم و اندوه فرود آمدهام.
چون اخترم شگفت مکن چندین
گر محترق شدم از گران خور
هوش مصنوعی: مثل ستارهای هستم که از سوختن خود شگفتزده نباش، زیرا که این سوختن نتیجهی سنگینی نور من است.
چون خسرو سپهر محل آمد
اختر به جانش بنده شد و چاکر
هوش مصنوعی: وقتی خسرو به مقام والایی رسید، ستارهای به جان او وابسته و مطیع شد.
چندین همی محاق چرا بینم
زین نور آفتاب ضیا گستر
هوش مصنوعی: چرا باید آنقدر تاریکی را ببینم در حالی که آفتاب با روشناییاش همه جا را پُر کرده است؟
شد مویه گر چو کیوان بخت من
زان پس که بود زهره خنیاگر
هوش مصنوعی: وقتی که بخت من مانند کیوان به صفر میرسد، دیگر چه کسی میتواند به من شادی و سرور ببخشد؟
از پاکی ار چو مشتریم در دل
بهرام وار چون بودم آذر
هوش مصنوعی: اگر از نظر پاکی و خلوص مانند مشتری باشم، در دل بهرام هم مانند آذر خجسته و پرشور خواهم بود.
نه من عطاردم که به هر حالی
هر روز هست سوزش من بی مر
هوش مصنوعی: من عطار نیستم که هر روز به خاطر حال و هوای متفاوت دلم بسوزم؛ آتش وجودم همواره شعلهور است و هیچگاه خاموش نمیشود.
من سوخته ز اختر وارونم
این اخترست یارب یا اخگر
هوش مصنوعی: من از بدیهای مقدر و سرنوشت رنج میکشم، ای خدا! آیا این سرنوشت من است یا آتش سوزان؟
چون اختر ارچه رفته ام از خانه
راجع چرا همی نشوم ز ایدر
هوش مصنوعی: هرچند که از خانه خارج شدهام و دور شدهام، ولی چرا باز نمیتوانم به خانه برگردم؟
اختر ز جرم چرخ چو بدرخشد
چو آتش از مشبکه مجمر
هوش مصنوعی: اگر ستارهای به مانند سحرگاه درخشان شود، همانند آتش که از کورهای شعلهور میجهد.
وز اختر شهاب فلک هر سو
گردد چو سنگ زردیشان زر
هوش مصنوعی: هر کجای آسمان که ستاره دنبالهدار حرکت کند، مانند سنگی به رنگ زرد، جلب توجه میکند.
شب را به گوش و گردن بربندد
از اختران و خاطر جان زیور
هوش مصنوعی: شب را با زیباییهای ستارهها و خاطرات دلانگیز زینت میبخشند.
تا روز از اشک دیده گلگونم
چون اختران نگون بودم خاور
هوش مصنوعی: تا وقتی که روز میشود، اشکهای من مانند گل سرخ است و همچون ستارههای غروب کرده در شرق، محو و ناپدید میشوند.
زین اختران دیده که همچون در
بینی روان شده پس یکدیگر
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و درخشانی ستارهها که مانند چشمانی به نظر میآیند، به این فکر فرو میروم که این درخشندگیها به هم پیوستهاند و یکدیگر را تشکیل میدهند.
گویی مکلل است مرا بالین
گویی مرصع است مرا بستر
هوش مصنوعی: گویی بر روی بستر خود، زیورآلاتی به کار رفته است و احساس میکنم که بر روی تختی مجلل و تزئین شده خوابیدهام.
هر شب که نو برآیند از گردون
این اختران شوخ نه جاناور
هوش مصنوعی: هر شب که ماه جدیدی در آسمان پدیدار میشود، این ستارههای بازیگوش، نه تنها زیبایی آسمان را میافزایند، بلکه احساس زندگی و نشاط را به ارمغان میآورند.
گردند هر زمان ز قضای بد
رنج و غم مرا پدر و مادر
هوش مصنوعی: هر زمان که سرنوشت نامساعدی پیش میآید، والدین من برایم دچار رنج و غم میشوند.
آخر نه کم ز اخترم شود نیز
چون اخترم شود به سعادت فر
هوش مصنوعی: در نهایت، به نظر میرسد که مقدر است خوشبختی و سعادت به من برسد، همانطور که برای ستارگان رقم خورده است.
ابیات تو همین عددست آری
معنیست اندر اخترم از هر در
هوش مصنوعی: شعر دربارهی محدودیتهای کلمات و ابیات است و بیان میکند که هر کلام و شعری تنها یک عدد و محدودهای از معنا را دارد. با این حال، در دل هر عبارت، معانی متعددی وجود دارد که از هر زوایهای میتوان به آنها نگریست. در اینجا، اشاره به این است که میتوان از درهای گوناگون به این معانی دست یافت.