شمارهٔ ۱۶۳ - به ابوالفرج نصر بن رستم نوشته است
ای کینه ور زمانه غدار خیره سار
بر خیره تیره کرده به ما بر تو روزگار
هر هفته انده دگر آری به روی ما
رنجی دگر به هر گه در لیل و در نهار
یک روز راحتی و یکی هفته رنج و غم
یک ماه برقراری و یک سال بی قرار
بر بندگان اگر بستیزست کار تو
بر خواجه عمید چرایی ستیزه کار
بر نصر رستم از چه ستمگار گشته ای
در مهتری نبود ستمگر به هیچ کار
آن بوالفرج که داد جهان را ز غم فرج
اکنون هم از جهان تو برآری همی دمار
آن مهتری که دستش دریای قلزم ست
دریا کنار مانده او راست بر کنار
ای چون مه چهارده در کاهش و کمی
مه را ز کاستن نبود هیچ ننگ و عار
ماه ار همه تمام نکاهد هر آنچه هست
آخر برآید از فلک از چه نزار و زار
آخر فزون شود که فزونی ز کاستیست
وز پستی آردش بر بلندی ده و چهار
جویی که آب رفته بود روزی اندرو
آخر هم اندرو کند آن آب رهگذار
این گردش فلک نه همه بر نحوست است
آخر سعادتیست در این اختر و مدار
آخر به کام دل برسی و هوای دل
آخر زمانه با تو کند باز افتخار
ای روزگار خواجه اگر خواجه جو شدی
باز آی باز خواجه و او را به پای دار
دانی که کامگارتر از تو نبود کس
در مرتبت زهر که صغارند و از کبار
خارا خمیر گشت به فرمان او همی
سهمش پدید کرد ز دریا همی غبار
عدلش همی بشست ز دندان مار زهر
فضلش همی برست گل از خاک خشت و خار
ای رای تو بر اسب زمانه سوار نیک
هر چند خود زمانه به ما بود بر سوار
از فر و از سعادت اندر دیار هند
فرشی فکنده ای تو کس از جود پود و تار
امید ما همه به همان روزگار تست
یارب تمام کن تو امید امیدوار
هر چند بارهای گران بر زمین بسیست
آخر چو حلم تو نکشیدست هیچ بار
آمد گه برآمدن آفتاب تو
تا کی ز بام صبح برآید ز کوهسار
ناگه شعاع روی تو بدرخشد ای عمید
خشنود گردد از تو همه ملک هوشیار
ای آنکه از نکویی و از نام نیک تو
بس مرد شوربخت که گشتست بختیار
ای دستگیر شاعر ممدوح با فتوح
ای حق شناس مهتر و حقدار حقگزار
دانی که بنده را بر تو حق خدمتست
آن خدمتی که ماند ز من تا گه شمار
از بنده یادگار جهان ماند مدح تو
هرگز مباد از تو جهان مانده یادگار
از غلظتی و وصلت غلظت همی کند
مر را بزرگ و نکو نام و نامدار
اندیشه برات دهی چون نداشتی
دادی به بنده صلت و شد کار چون نگار
شرح برات بنده به بوبکر گفته شد
طوسی که نیستش به نیشابور و طوس یار
تا آب و آتش آید پیدا همی ز ابر
تا خاک را غبار بود ابر را بخار
عز و بقات باد و سرت سبز و تن درست
دلشاد و شادکام و تن آباد و شادخوار
مسپار دل به انده و گیتی همی سپر
مگذر تو از جهان و جهان خوش همی گذار
شمارهٔ ۱۶۲ - وعظ و تنبیه: گردش آسمان دایره وارشمارهٔ ۱۶۴ - مدح بهرامشاه و التزام به نام آن پادشاه: تا برآمد ز آتش شمشیر بهرامی شرار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای کینه ور زمانه غدار خیره سار
بر خیره تیره کرده به ما بر تو روزگار
هوش مصنوعی: ای زمانهی بدخواه و ظالم، تو که با حسادتها و کینههایت، زندگی ما را تار و تیره کردهای، بدان که روزگار بر تو چنان که بر ما سخت گذشته، خواهد گذشت.
هر هفته انده دگر آری به روی ما
رنجی دگر به هر گه در لیل و در نهار
هوش مصنوعی: هر هفته ما با درد و رنج جدیدی روبهرو هستیم و این سختیها در تمام ساعات شب و روز بر ما فشار میآورد.
یک روز راحتی و یکی هفته رنج و غم
یک ماه برقراری و یک سال بی قرار
هوش مصنوعی: زندگی گاهی زمانهای خوشی و آرامش را به همراه دارد و گاهی هم پر از درد و زحمت است. ممکن است به مدت کوتاهی در آرامش باشیم، اما بعدها با مشکلات و بیقراری مواجه شویم.
بر بندگان اگر بستیزست کار تو
بر خواجه عمید چرایی ستیزه کار
هوش مصنوعی: اگر با بندگان جنگ و ستیزه میکنی، پس چرا بر خواجه عمید زودتر به ستیزه پرداختهای؟
بر نصر رستم از چه ستمگار گشته ای
در مهتری نبود ستمگر به هیچ کار
هوش مصنوعی: چرا بر نصر رستم ظلم روا داشتهای؟ در مقام بزرگمنشی، هیچکس نباید به دیگران ظلم کند.
آن بوالفرج که داد جهان را ز غم فرج
اکنون هم از جهان تو برآری همی دمار
هوش مصنوعی: آن کسی که با آمدنش دنیا را از غم نجات داد، اکنون هم از تو میتواند گرفتاریها را دور کند و آرامش بیاورد.
آن مهتری که دستش دریای قلزم ست
دریا کنار مانده او راست بر کنار
هوش مصنوعی: این شعر به معرفی شخصی میپردازد که به اندازه دریاها بزرگ و با عظمت است، اما خود در کنار دریا قرار دارد و از آن فاصله گرفته است. این تصویر نشاندهنده ویژگیهای برجسته و پرمعنای اوست که اگرچه در کنار یک منبع عظیم وجود دارد، اما به نوعی از آن جدا است و در حالتی خاص به سر میبرد.
ای چون مه چهارده در کاهش و کمی
مه را ز کاستن نبود هیچ ننگ و عار
هوش مصنوعی: ای گلی که مانند ماه چهارده هستی، اگر کمی از زیباییات کاسته شود، هیچ عیبی ندارد و ننگی نیست.
ماه ار همه تمام نکاهد هر آنچه هست
آخر برآید از فلک از چه نزار و زار
هوش مصنوعی: اگرچه ماه کامل نمیشود و همه چیز ممکن است از بین برود، در نهایت آنچه باید، از آسمان نمایان میشود. پس چرا همیشه نگران و نزار باشیم؟
آخر فزون شود که فزونی ز کاستیست
وز پستی آردش بر بلندی ده و چهار
هوش مصنوعی: در نهایت، اگر فزونی و زیادتی به وجود بیاید، این زیادتی از کاستیها ناشی میشود و از پایین بودن به بالا رفتن میانجامد.
جویی که آب رفته بود روزی اندرو
آخر هم اندرو کند آن آب رهگذار
هوش مصنوعی: جوی آبی که روزی خشک شده بود، بالاخره دوباره آن آب را به خود جذب میکند و به جریان میاندازد.
این گردش فلک نه همه بر نحوست است
آخر سعادتیست در این اختر و مدار
هوش مصنوعی: گردش دنیا همیشه بد نیست، بلکه در این چرخشها نیز میتوان خوشبختی و سعادت را یافت.
آخر به کام دل برسی و هوای دل
آخر زمانه با تو کند باز افتخار
هوش مصنوعی: در نهایت به آرزوها و خواستههای خود خواهی رسید و در آخرین روزها، عشق و آرزوی دل تو دوباره به تو روی خواهد آورد و به تو افتخار خواهد کرد.
ای روزگار خواجه اگر خواجه جو شدی
باز آی باز خواجه و او را به پای دار
هوش مصنوعی: ای روزگار، اگر خود را در مقام خواجگی میبینی، دوباره برگرد و او را به پای خود بیاور.
دانی که کامگارتر از تو نبود کس
در مرتبت زهر که صغارند و از کبار
هوش مصنوعی: آیا میدانی که هیچکس در این مقام و مرتبه نسبت به تو موفقتر نیست، چرا که کوچکترها (صغار) در مقابل بزرگترها (کبار) قرار دارند؟
خارا خمیر گشت به فرمان او همی
سهمش پدید کرد ز دریا همی غبار
هوش مصنوعی: خاک به خواست او به حالت خمیر درآمد و سهمش را از دریا به صورت غبار نمایش داد.
عدلش همی بشست ز دندان مار زهر
فضلش همی برست گل از خاک خشت و خار
هوش مصنوعی: او با عدالت خود سم مار را میشوید و از فضلش، گلها از خاک و خار روی میآورند.
ای رای تو بر اسب زمانه سوار نیک
هر چند خود زمانه به ما بود بر سوار
هوش مصنوعی: ای اندیشه تو همچون سوارکاری بر پشت اسب زمانه است. هرچند که خود این زمانه بر سوارکار تسلط دارد.
از فر و از سعادت اندر دیار هند
فرشی فکنده ای تو کس از جود پود و تار
هوش مصنوعی: در سرزمین هند، تو با زیبایی و خوشبختی خود، فرشی از بخشش و نیکی گستردهای. کسی دیگر مانند تو نیست که این چنین از نعمتهای خود بیدریغ بهره ببخشد.
امید ما همه به همان روزگار تست
یارب تمام کن تو امید امیدوار
هوش مصنوعی: ما تمام امید و آرزویمان به روزگاری است که تو، ای خداوند، آن را به انجام برسانی و تمام امیدهای ما را محقق کنی.
هر چند بارهای گران بر زمین بسیست
آخر چو حلم تو نکشیدست هیچ بار
هوش مصنوعی: با اینکه بارهای سنگین و مشکلات زیادی ممکن است بر دوش زمین باشد، اما وقتی که صبر و آرامش تو وجود دارد، هیچ یک از این بارها نمیتواند تو را تحت فشار قرار دهد.
آمد گه برآمدن آفتاب تو
تا کی ز بام صبح برآید ز کوهسار
هوش مصنوعی: زمانی رسیده که باید خورشید تو طلوع کند، اما تا کی باید منتظر بمانیم که صبح از بالای کوهها ظاهر شود؟
ناگه شعاع روی تو بدرخشد ای عمید
خشنود گردد از تو همه ملک هوشیار
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی تو ناگهان نمایان شود، همه موجودات آگاه و هوشیار از تو خوشحال خواهند شد.
ای آنکه از نکویی و از نام نیک تو
بس مرد شوربخت که گشتست بختیار
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر خوبیها و نام نیکت، بسیاری از مردان بدبخت بر سرنوشت خود غصه میخورند.
ای دستگیر شاعر ممدوح با فتوح
ای حق شناس مهتر و حقدار حقگزار
هوش مصنوعی: ای کسی که در حمایت از شاعر، پیروزیها را هدایت میکنی و به حقوق دیگران احترام میگذاری، تو با شایستگی، بهترین و نیکوکار هستی.
دانی که بنده را بر تو حق خدمتست
آن خدمتی که ماند ز من تا گه شمار
هوش مصنوعی: میدانی که من نسبت به تو وظیفه دارم و این وظیفهای است که همچنان از من باقی مانده تا زمانی که محاسبه شود.
از بنده یادگار جهان ماند مدح تو
هرگز مباد از تو جهان مانده یادگار
هوش مصنوعی: از بنده، یادگاری از جهان باقی مانده است و این یعنی که مدح و ستایش تو هرگز از بین نرود، زیرا یادگار تو در این جهان باقی است.
از غلظتی و وصلت غلظت همی کند
مر را بزرگ و نکو نام و نامدار
هوش مصنوعی: از نزدیکی و پیوندی که با هم دارند، او را بزرگ و مشهور میسازد.
اندیشه برات دهی چون نداشتی
دادی به بنده صلت و شد کار چون نگار
هوش مصنوعی: تو وقتی که فکر نکردی و چیزی نداشتی، به من لطف و کمکی کردی و کار من به زیبایی پیش رفت.
شرح برات بنده به بوبکر گفته شد
طوسی که نیستش به نیشابور و طوس یار
هوش مصنوعی: توضیحات در مورد شخصی به ابوبکر داده شد که او نه در نیشابور و نه در طوس، یار و همدمی ندارد.
تا آب و آتش آید پیدا همی ز ابر
تا خاک را غبار بود ابر را بخار
هوش مصنوعی: زمانی که آب و آتش نمایان میشوند، ابری که به وجود آمده در واقع باعث میشود تا خاک غبار کند. بخار ابر نیز به نوعی نشاندهنده این تحول است.
عز و بقات باد و سرت سبز و تن درست
دلشاد و شادکام و تن آباد و شادخوار
هوش مصنوعی: انجام کارهای خوب و با عزت، در حالی که تو سرزنده و سالم هستی، باعث خوشحالی و سرزندگی در جان و بدنت میشود. به طوری که در زندگی از نعمتها لذت ببری و شاداب باشی.
مسپار دل به انده و گیتی همی سپر
مگذر تو از جهان و جهان خوش همی گذار
هوش مصنوعی: دل خود را به غم بسپار و با دنیا مانند سپر رفتار کن. از دنیا و زمانه عبور مکن، زیرا دنیا نیز به آرامی میگذرد.