شمارهٔ ۱۶۱ - ستایشگری
خسروا چون تو که دیدست افتخار و اختیار
خسروان را اختیاری خسروی را افتخار
شاهی و شیری و هر شاهی و هر شیری که هست
مانده از هول تو اندر اضطراب و اضطرار
ذات جاهت را نشانده کامگاری بر کتف
عدل ملکت را گرفته بختیاری در کنار
عدل و حق را سعی و عون تو یسارست و یمین
ملک و دین را امر و نهی تو شعارست و دثار
آفتابی گاه بزم و آسمانی گاه رزم
خسروی روز شکار و کیقبادی روز بار
جوهر ارواح با کین تو بگذارد عرض
عنصر اجسام بی مهر تو نپذیرد نگار
مجلس و درگاه تو اندر جهان گشتست و باد
کعبه فریاد خواه و قبله امیدوار
مهر خواندم همتت را مهر از آن بفزود فخر
چرخ گفتم رتبتت را رتبتت را کرد عار
پادشاه دادورز و شهریار گنج بخش
دیر زی ای پادشاه و شاه زی ای شهریار
روزگار پادشاهی از تو شاد و خرم است
اینت عالی پادشاهی اینت خرم روزگار
پایدار و استوارست از تو دین و مملکت
پایداری پایدار و استواری استوار
یادگار حیدر و رستم تویی اندر نبرد
رستمی با گاوسار و حیدری با ذوالفقار
بی گمان از آب انعام تو کوثر یک حباب
بی خلاف از آتش خشم تو دوزخ یک شرار
گه بهار از بخشش تو گشته هنگام خزان
گه خزان از مجلس تو گشته هم طبع بهار
دانش اندر حل و عقد آموزگار ملک تست
به ز دانش ملک را هرگز که دید آموزگار
دیده های بیکران چهره چرخ کبود
شد سپید ایرا که ملکت را بسی کرد انتظار
تیغ و رخشت آبدار و تابدارست و ظفر
در سر آن آبدار و در تن این تابدار
بوی مغز و رنگ دل تیر و سنان تو نیافت
وجه نام این و آن شد مغز جوی و دل گذار
آنکه دارد مغز پیش تو نیاید در مصاف
وآنکه آمد پیش تو بی دل شود در کارزار
گرچه بر شیری نباشد هیچ گاوی را ظفر
گردن شیران شکستی تو به گرز گاوسار
ژنده پیلان تو گردانند چون حمله برند
غارها را کوه کوه و کوهها را غارغار
همچو خاک اندر درنگ و همچو آب اندر شتاب
همچو آتش در نهیب و همچو باد اندر نهار
عمر و جان از هر یکی ترسان و لرزانست از آنک
هر یکی چون اژدهایی جان شکار و عمر خوار
چون حصاری از بلندی و ز تن سنگین او
پست گشته بر زمین چون خاک بر سنگین حصار
گرز خارا و ز آهن خاست اهل تیغ تو
پس چرا زخمش برآرد زآهن و خارا دمار
شد ز مور و مار پنداری مرکب زآنکه هست
روی او بر چشم مور و حد او با زخم مار
جان بدخواهان تو در قبضه ترکان تست
یک تن تنها از ایشان و ز بدخواهان هزار
کیفر از شمشیرشان برده نهنگ تیزچنگ
چاشنی تیرشان خورده هژبر مرغزار
این دلیران و یلان و گردنان و سرکشان
نوذرند و بیژنند و رستم و اسفندیار
پادشاها هفت کشور در مقام دار و گیر
هم بدین ترکان بگیر و هم بدین ترکان سپار
ای گزین کردگار از گردش چرخ بلند
صورت عالم دگرگون شد به صنع کردگار
بار کافور ترست از شاخ خشک بیدمشک
کابر لؤلؤ بار بوده باز شد کافور بار
آب چون می بوده روشن گشته شد همچون بلور
در قدح های بلورین می گسار ای میگسار
پر سمن شد باغ همچون لاله گردان جام می
گرچه نه وقت سمن زارست و وقت لاله زار
هر رهی کآن خوشتر و هر باده ای کآن تلختر
مطربا آن ره سرای و ساقیا آن باده آر
گرچه بینی توده برف اندر میان بوستان
نقشبند بوستان پر نقش های قندهار
زود خواهد کرد باغ و راغ و دشت و کوه را
گوهر آگین همچو تاج شهریار تاجدار
نوبهاری روی بنماید چو روی دوستان
گرچه یابی آب بسته بر کران رودبار
باز ابر آرد ز دریا در و لؤلؤ روز و شب
تا کند بر کنگره ایوان سلطانی نثار
شهریارا ماهی آمد بس عزیز و محترم
با مبارک عهد و مهر ایزد پروردگار
می به رغبت نوش و سنگ انداز کن با دوستان
زانکه گردون کرد جان دشمنان را سنگسار
باده و شادی و رادی هر سه یکجا زاده اند
این مر آن را پشتوان و آن مر اینرا دستیار
رای رادی خیزدت بر دست جام باده نه
بار شادی بایدت در طبع تخم باده کار
ای چو مهر و ابر دایم نورمند و سودمند
نور این بس بی قیاس و سود آن بس بی شمار
تا بتابد مهر بر عالم بسان مهر تاب
تا ببارد ابر بر گیتی بسان ابر بار
کام جوی و کام یاب و کام خواه و کام ران
شادکام و شاد طبع و شادمان و شاد خوار
شمارهٔ ۱۶۰ - وصف بهار و مدح ثقة الملک طاهر بن علی: رنگ طبعی به کار برده بهارشمارهٔ ۱۶۲ - وعظ و تنبیه: گردش آسمان دایره وار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خسروا چون تو که دیدست افتخار و اختیار
خسروان را اختیاری خسروی را افتخار
هوش مصنوعی: کسی مانند تو را که در افتخار و اختیار مشهور است، هیچ کس ندیده است. انتخاب تو برای مقام سلطنت و شرافتی که داری، بینظیر است.
شاهی و شیری و هر شاهی و هر شیری که هست
مانده از هول تو اندر اضطراب و اضطرار
هوش مصنوعی: هر فرمانروایی و هر شیر (موجودات نیرومند) که وجود دارند، به خاطر ترس و هراسی که از تو دارند، در حال اضطراب و ناامنی به سر میبرند.
ذات جاهت را نشانده کامگاری بر کتف
عدل ملکت را گرفته بختیاری در کنار
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت تو موجب کامیابی است و عدالت، مثل تاجی بر سر ملکت، موقعیت و خوشبختی را برای تو به ارمغان آورده است.
عدل و حق را سعی و عون تو یسارست و یمین
ملک و دین را امر و نهی تو شعارست و دثار
هوش مصنوعی: سعی و تلاش تو در راستای عدالت و حق، نشانهای از قوت و توانایی توست، و در امور ملک و دین، دستورات و راهنماییهای تو نماد قدرت و اعتبار است.
آفتابی گاه بزم و آسمانی گاه رزم
خسروی روز شکار و کیقبادی روز بار
هوش مصنوعی: گاهی مانند خورشید در میهمانی میدرخشد و گاهی مانند آسمان در عرصه نبرد است. او روزی برای شکار آماده شده و روزی دیگر مانند کیقباد برای باران و سرسبزی.
جوهر ارواح با کین تو بگذارد عرض
عنصر اجسام بی مهر تو نپذیرد نگار
هوش مصنوعی: جوهر روحها با کینه تو کنار میرود و مواد جسمی بدون مهر تو، چیزی را نخواهند پذیرفت.
مجلس و درگاه تو اندر جهان گشتست و باد
کعبه فریاد خواه و قبله امیدوار
هوش مصنوعی: مجلس و درگاه تو در دنیا فراگیر شده است و باد کعبه به امید و دعا به سمت تو میوزد.
مهر خواندم همتت را مهر از آن بفزود فخر
چرخ گفتم رتبتت را رتبتت را کرد عار
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که وقتی من درباره ارادت و محبت تو صحبت کردم، به خاطر آن افزوده شد که تو فخر آسمانها هستی. هنگامی که به مقام و رتبهات اشاره کردم، متوجه شدم که آن مقام هم بر تو و هم بر من باعث خجالت و عیب شده است.
پادشاه دادورز و شهریار گنج بخش
دیر زی ای پادشاه و شاه زی ای شهریار
هوش مصنوعی: ای پادشاه دادگستری و بخشنده، دیرزمانی است که سلطنت میکنی. زادگاه، این پادشاهی و رهبری تو، همچنان پایدار باشد.
روزگار پادشاهی از تو شاد و خرم است
اینت عالی پادشاهی اینت خرم روزگار
هوش مصنوعی: روزگار در زمان پادشاهی تو خوش و سعادتمند است، این خود نشانهای از عالیبودن حکومت توست و نشاندهنده شادابی روزگار در دورهی تو است.
پایدار و استوارست از تو دین و مملکت
پایداری پایدار و استواری استوار
هوش مصنوعی: دین و کشور تو پایدار و استوار هستند. استواری و ثبات از تو ناشی میشود.
یادگار حیدر و رستم تویی اندر نبرد
رستمی با گاوسار و حیدری با ذوالفقار
هوش مصنوعی: تو یادگار حیدر و رستم هستی که در نبردها به شجاعت و دلیری در مقابل دشمنان میجنگی.
بی گمان از آب انعام تو کوثر یک حباب
بی خلاف از آتش خشم تو دوزخ یک شرار
هوش مصنوعی: بیتردید، از نعمتهای تو همچون کوثر، حتی یک حباب نیز وجود دارد و در عین حال، از خشم تو، جهنم نیز یک شعله کوچک است.
گه بهار از بخشش تو گشته هنگام خزان
گه خزان از مجلس تو گشته هم طبع بهار
هوش مصنوعی: گاهی بهار به سبب محبت تو، به فصل خزان تبدیل میشود و گاهی خزان به خاطر حضور تو، حال و هوایی شبیه به بهار پیدا میکند.
دانش اندر حل و عقد آموزگار ملک تست
به ز دانش ملک را هرگز که دید آموزگار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دانش و مهارتهای معلم در زمینهی حل و مسئلههای پادشاهی بسیار بیشتر از دانشی است که خود پادشاه دارد. به عبارتی، معلم به گونهای قدرتمندتر و تواناتر از پادشاه است و هیچ گاه نمیتوان پادشاه را در علم و دانش با معلم مقایسه کرد.
دیده های بیکران چهره چرخ کبود
شد سپید ایرا که ملکت را بسی کرد انتظار
هوش مصنوعی: چشمهای بسیار گسترده، چهره آسمان آبی را روشن کرد و سرزمین ایران را برای مدت طولانی در انتظار قرار داد.
تیغ و رخشت آبدار و تابدارست و ظفر
در سر آن آبدار و در تن این تابدار
هوش مصنوعی: تیغ و چهرهات درخشان و زیباست، و پیروزی در سر آن زیبایی نهفته است، و در وجود این زیبایی هم چنان قدرت و طراوتی وجود دارد.
بوی مغز و رنگ دل تیر و سنان تو نیافت
وجه نام این و آن شد مغز جوی و دل گذار
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی به توصیف ویژگیهای خاصی میپردازد که در عواطف و احساسات وجود دارند. بوی مغز به معنای عمق تفکر و اندیشه است، و رنگ دل میتواند به احساسات و عواطف اشاره کند. در واقع، این شعر نشان میدهد که گاهی اوقات میتوان عواطف و تفکرات را با جزئیات و توصیفات خاصی درک کرد که بر اساس تجربههای شخصی خلاقیت و شعور انسان را شکل میدهند. در نهایت، این مضمون به ماهیت عمیق و گاهی پیچیده احساسات و تفکرات انسان میپردازد.
آنکه دارد مغز پیش تو نیاید در مصاف
وآنکه آمد پیش تو بی دل شود در کارزار
هوش مصنوعی: کسی که از عقل و فهم بهرهمند است، در مواجهه با تو حاضر نمیشود. برعکس، کسی که بیدلی و جرات دارد، در میدان نبرد با تو روبرو میشود.
گرچه بر شیری نباشد هیچ گاوی را ظفر
گردن شیران شکستی تو به گرز گاوسار
هوش مصنوعی: اگرچه هیچ گاوی بر شیر فائق نیست و نمیتواند بر او غلبه کند، تو با قدرت و نیروی خود، گردن شیران را شکستهای، مانند کسی که با گرز پر قدرت گاوسار به مبارزه پرداخته است.
ژنده پیلان تو گردانند چون حمله برند
غارها را کوه کوه و کوهها را غارغار
هوش مصنوعی: وقتی که فیلهای رنجور در حرکت هستند، به محض حمله، غارها را مانند کوهها تغییر میدهند و کوهها را به صورت غار درمیآورند.
همچو خاک اندر درنگ و همچو آب اندر شتاب
همچو آتش در نهیب و همچو باد اندر نهار
هوش مصنوعی: مانند خاک آرام و بیحرکت باش، مانند آب سریع و روان، همچون آتش در تند شدن و هیجان، و مانند باد در نرمی و لطافت عمل کن.
عمر و جان از هر یکی ترسان و لرزانست از آنک
هر یکی چون اژدهایی جان شکار و عمر خوار
هوش مصنوعی: عمر و جان هر دو به نوعی ترس و لرز دارند، چون هر یک به گونهای خطرناک و ویرانگر هستند. زندگی چون اژدهایی است که جان را میرباید و عمر را تباه میکند.
چون حصاری از بلندی و ز تن سنگین او
پست گشته بر زمین چون خاک بر سنگین حصار
هوش مصنوعی: انسانی که از بلندی و مقام خود سقوط کرده و به زمین افتاده، مانند خاکی است که بر روی سنگی روییده است. او دیگر آن قوت و استحکام را ندارد و به سادگی فراموش شده است.
گرز خارا و ز آهن خاست اهل تیغ تو
پس چرا زخمش برآرد زآهن و خارا دمار
هوش مصنوعی: اگر تیزی و سختی این شمشیر از سنگ و آهن است، پس چرا زخمهایی که ایجاد میکند، نشان از قدرت و تأثیر این مواد ندارد و برعکس، این زخمها نشانه ناتوانی است؟
شد ز مور و مار پنداری مرکب زآنکه هست
روی او بر چشم مور و حد او با زخم مار
هوش مصنوعی: بر اثر دیدن مور و مار، تصور میشود که مرکب (سواری) آنها با هم ترکیب شده است، زیرا چهرهاش به چشم مور و اندازهاش به زخم مار شباهت دارد.
جان بدخواهان تو در قبضه ترکان تست
یک تن تنها از ایشان و ز بدخواهان هزار
هوش مصنوعی: جان دشمنان تو در دست ترکان است، در حالی که یک تن از تو تنهاست و هزاران دشمن بدخواه در برابر تو قرار دارند.
کیفر از شمشیرشان برده نهنگ تیزچنگ
چاشنی تیرشان خورده هژبر مرغزار
هوش مصنوعی: کیفر نرمی و ظرافت شمشیرهایشان به نهنگ قوی و تیزچنگ میرسد، و تیرهایشان به شکار هژبر در دشت برخورد میکند.
این دلیران و یلان و گردنان و سرکشان
نوذرند و بیژنند و رستم و اسفندیار
هوش مصنوعی: این افراد شجاع و دلاور که همواره در میدانهای نبرد حاضر هستند، مانند نوذر، بیژن، رستم و اسفندیار که از اسطورههای بزرگ و قهرمانان تاریخ هستند، شناخته میشوند.
پادشاها هفت کشور در مقام دار و گیر
هم بدین ترکان بگیر و هم بدین ترکان سپار
هوش مصنوعی: ای پادشاه، هفت کشور را زیر فرمان داری، بنابراین هم این ترکان را به خود بگیر و هم به آنها بسپار.
ای گزین کردگار از گردش چرخ بلند
صورت عالم دگرگون شد به صنع کردگار
هوش مصنوعی: خداوندی که برگزیدهایم، به خاطر چرخش زمان و تغییر جهان، صورت و شکل این عالم به دست خالقش دگرگون شده است.
بار کافور ترست از شاخ خشک بیدمشک
کابر لؤلؤ بار بوده باز شد کافور بار
هوش مصنوعی: کافور از شاخهی خشک بید مشک میترسد، مانند لؤلؤ که بارش دوباره باز شده است.
آب چون می بوده روشن گشته شد همچون بلور
در قدح های بلورین می گسار ای میگسار
هوش مصنوعی: آب زمانی که به حالت نوشیدنی در میآید، شفاف و زلال میشود، مانند بلور در لیوانهای شفاف. ای کسی که مینوشی، بنوش از این می!
پر سمن شد باغ همچون لاله گردان جام می
گرچه نه وقت سمن زارست و وقت لاله زار
هوش مصنوعی: باغ مانند لالهای شده که در حال نوشیدن شراب است، هرچند نه زمان گلهای سمن است و نه زمان لالهها.
هر رهی کآن خوشتر و هر باده ای کآن تلختر
مطربا آن ره سرای و ساقیا آن باده آر
هوش مصنوعی: هر مسیری که زیباتر باشد و هر نوشیدنی که تلختر است، ای نوازنده، آن مسیر را بپیمای و ای ساقی، آن نوشیدنی را بیاور.
گرچه بینی توده برف اندر میان بوستان
نقشبند بوستان پر نقش های قندهار
هوش مصنوعی: اگر چه در بوستان تودهای از برف را میبینی، اما تصویرهای زیبای آن بوستان به اندازهی نقش و نگارهای قندهار است.
زود خواهد کرد باغ و راغ و دشت و کوه را
گوهر آگین همچو تاج شهریار تاجدار
هوش مصنوعی: به زودی باغها، دشتها و کوهها را مانند تاجی درخشان و زیبا تزئین خواهد کرد.
نوبهاری روی بنماید چو روی دوستان
گرچه یابی آب بسته بر کران رودبار
هوش مصنوعی: وقتی بهار زیبایی خود را نشان میدهد، مانند چهره دوستانی است که در زندگی به آنها اهمیت میدهیم. هرچند ممکن است در مسیر زندگی با موانع و مشکلاتی مواجه شویم، اما زیباییها و لحظات خوش همیشه وجود دارند.
باز ابر آرد ز دریا در و لؤلؤ روز و شب
تا کند بر کنگره ایوان سلطانی نثار
هوش مصنوعی: ابر به همراه خود از دریا مرواریدها را میآورد و این مرواریدها در شب و روز بر بلندیهای کاخ سلطانی نثار میشود.
شهریارا ماهی آمد بس عزیز و محترم
با مبارک عهد و مهر ایزد پروردگار
هوش مصنوعی: شهریار، ماهی زیبایی به شهر آمد که بسیار گرامی و محترم است و با خود عهد و محبت خداوند را به ارمغان آورده است.
می به رغبت نوش و سنگ انداز کن با دوستان
زانکه گردون کرد جان دشمنان را سنگسار
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب با دوستانت را به شوق و علاقه انجام بده و با آنها خوش بگذران، زیرا چرخ فلک و زمان جان دشمنان را سخت به عذاب میاندازد.
باده و شادی و رادی هر سه یکجا زاده اند
این مر آن را پشتوان و آن مر اینرا دستیار
هوش مصنوعی: شراب، شادی و خوشحالی هر سه همراه هم به وجود آمدهاند. این یکی به آن دیگری کمک میکند و آن یکی نیز به این یکی یاری میرساند.
رای رادی خیزدت بر دست جام باده نه
بار شادی بایدت در طبع تخم باده کار
هوش مصنوعی: به خاطر لذتی که از شراب میگیری، خود را آماده کن تا این شادی را به دست بیاوری. باید در درونت، مانند دانهای که در خاک رشد میکند، به دنبال شادی و سرزندگی باشی.
ای چو مهر و ابر دایم نورمند و سودمند
نور این بس بی قیاس و سود آن بس بی شمار
هوش مصنوعی: ای تو که مانند خورشید و ابر هستی، همواره نورانی و پربار، نورت قابل مقایسه نیست و سودی که از آن میرسد نیز بینهایت است.
تا بتابد مهر بر عالم بسان مهر تاب
تا ببارد ابر بر گیتی بسان ابر بار
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید بر تمام دنیا بتابد و نور خود را منتشر کند، و مانند ابری که باران میبارد، باران رحمت بر زمین نبارد.
کام جوی و کام یاب و کام خواه و کام ران
شادکام و شاد طبع و شادمان و شاد خوار
هوش مصنوعی: با آرزوی موفقیت و خوشبختی برای شما، در پی خواستههایتان باشید و از زندگی لذت ببرید. امیدوارم همیشه شاد و خوشحال باشید و طعم خوشی را بچشید.