شمارهٔ ۱۶۰ - وصف بهار و مدح ثقة الملک طاهر بن علی
رنگ طبعی به کار برده بهار
نقش ها بود از آنچه برد به کار
چهره سنگ و روی گل دارد
مانوی کارگونه گونه نگار
همه پرصورتست بی خامه
همه پر دایره ست بی پرگار
ابر بر کار کرد کار گهی
بسدین پود و زمردینش تار
بنگر اکنون ز میرم و دیبا
ساده و کوه فرش گردد ازار
هر چه زرنیخ دیده بودی تو
همه شنگرف بینی و زنگار
داد بانگ نماز بلبل و کرد
چشم های شکوفه را بیدار
اندرین نوبهار عطر افروز
به چنین روزگار خاک نگار
نه شگفت ار چو خاک رنگ به رنگ
بدمد شاخ رنگ بر کهسار
ابرها درفشان و لؤلؤ بیز
بادها مشک سار و عنبر بار
هر دو شاخی ز باد پنداری
یکدگر را گرفته اند کنار
طبع گوید که باده خور که ز خاک
لاله روید همی قدح کردار
آب در جوی باده رنگ شدست
باده آر ای نگاه باده گسار
نام آن نامدار بر که هواش
روح را باده ایست نوش گوار
ثقت الملک طاهر بن علی
شرف و فخر و زینت احرار
ای سخاورز راد نعمت بخش
ای ثناخر کریم شکر گزار
تا همی ابروار باری تو
شاخ های امید دارد بار
گشت واقف بلند همت تو
بر کم و بیش گنبد دوار
آتش عقل را دمیده به رأی
گوهر ملک را گرفته عیار
جامه از هول بر مخالف تو
گشت کام نهنگ جان اوبار
روز عیشش به تلخی و تنگی
دیده مور گشت و زهره مار
آتش هیبت و شکوه تو را
چرخ دود آمد و زمانه شرار
هر که با تو چو گل نباشد خوش
هر گلی کو بکند گردد خار
ورنه از بندگی به تو نگرد
دیده در چشم او شود مسمار
مهر تو گر زند به آتش چنگ
روی آتش شود همه گلنار
کین تو گر نهد به آب قدم
زو بخیزد چو خشک رود غبار
ذکر تو بر صحیفه احسان
نام تو بر جریده اشعار
حسن را همچو نقش بر دیبا
زیب را همچو مهر بر دینار
آن سوارست کلک تو که ازو
ناسوارست هر که هست سوار
وان شبانست عدل تو که ز بیم
نخورد گرگ بر بره زنهار
گشته فهم تو با قضا هم رخت
کرده وهم تو با قدر دیدار
آن نهاده به پیش این اعمال
وین گشاده به پیش آن اسرار
چرخ چون رتبت بلند تو دید
رتبت خویش یافت بی مقدار
کانچه در دستگاه خود نگریست
در خور جود تو ندید یسار
ای فزوده جهان ز جاه تو فخر
وی ز گردون نموده قدر تو عار
هر چه در مدحت تو خواهم گفت
هیچ واجب نیاید استغفار
بنده ای ام که تو ز من یابی
مدح معنی نمای دعوی دار
کشت گردون خیره روی مرا
خیره زینسان مرا فرو مگذار
رنج و تیمار در حصار مرنج
جان من رنجه کرد و طبع فگار
طبع و جان مرا به رحمت و فضل
بخر از رنج و برکش از تیمار
چون ز امسال و پار یاد کنم
زار گریم ز حسرت پیرار
شیر پیکر یلان رزم افروز
پخته گشته ز آتش پیکار
نه ز من جست هیچ شیر و پلنگ
نه ز من رست هیچ بیشه و غار
گه مرا باد بود زیر عنان
گه مرا ابر بود جفت مهار
سرکشان را ز من سبک شد دل
دستها را ز من گران شد بار
کند شد مرگ راز من دندان
تیز شد رزم را ز من بازار
بقعه رام کرده کاندر وی
مرگ بارید بر علی عیار
باز نشناخت هیچ وقت همی
دشمنم روز روشن از شب تار
آن همه شد کنون مرا سمجی است
بر سر کوه در میانه غار
روز بر من سیاه کرد چو شب
روزی تنگ و انده بسیار
با دلی خسته و رخی پرخون
قامتی چفته و تنی بیمار
بند من وزن سنگ دارد و روی
روز من رنگ قیر دارد وقار
با من این روزگار بین که چه کرد
جور این روزگار ناهموار
پر پرم داد باده دولت
تا ز محنت مرا گرفت خمار
کرده اند خدای ناترسان
در یکی زاویه ز حبس بشار
دعوی زیرکی همی کردم
زد لگد ریش گاویم هنجار
در جهان هیچ آدمی مشناس
بتر از ریش گاو زیرک سار
سرنگون داردم به مکر و به غدر
چرخ مکار و عالم غدار
گر همی باطلم کنی شاید
ده یک آن به نظم و نثر بیار
گفته ام رنج های خویش بسی
چه کنم هر زمان همی تکرار
چون قلم گر نه رام حکم توام
بر تنم هست چون قلم زنار
ای ز جاه تو عدل روزافزون
وی ز رأی تو ملک دولتیار
تیره شد روز من چو مهر بتاب
تشنه شد جان من چو ابر ببار
ای خزان را به طبع کرده بهار
بگذر این چنین بهار هزار
در بزرگی و سروری محمود
وز بزرگی و بخت برخوردار
شمارهٔ ۱۵۹ - هم در ستایش او: رسید عید و من از روی حور دلبر دورشمارهٔ ۱۶۱ - ستایشگری: خسروا چون تو که دیدست افتخار و اختیار
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رنگ طبعی به کار برده بهار
نقش ها بود از آنچه برد به کار
هوش مصنوعی: بهار با طبع و روحیه خود آثار زیبایی را خلق کرده است، که از آنچه در گذشته وجود داشته، الهام گرفته است.
چهره سنگ و روی گل دارد
مانوی کارگونه گونه نگار
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند سنگ محکم و زیباییاش شبیه به گل است. او به گونهای است که میتوان او را به صورت یک مانوی هنرمند توصیف کرد.
همه پرصورتست بی خامه
همه پر دایره ست بی پرگار
هوش مصنوعی: همه چیز در جهان زیبا و پر از شکلها و طرحهاست، اما هیچکدام به وسیلهی قلمی کشیده نشدهاند و به مانند دایرههایی هستند که بدون پرگار ایجاد شدهاند.
ابر بر کار کرد کار گهی
بسدین پود و زمردینش تار
هوش مصنوعی: ابر بر کار کرد، گاهی بر مشکلات و سختیها غلبه میکند و کم کم آنها را از بین میبرد، همانطور که پود و تارهای زینتی را در کار خود میسازد و زیبا میکند.
بنگر اکنون ز میرم و دیبا
ساده و کوه فرش گردد ازار
هوش مصنوعی: نگاه کن که حال من چگونه شده است، با این لباس ساده و میرم، چطور که دامانی از کوه را فرش کرده است.
هر چه زرنیخ دیده بودی تو
همه شنگرف بینی و زنگار
هوش مصنوعی: هر چیزی که از زرنیخ (یک نوع ماده معدنی) دیدهای، اکنون به شنگرف (معدن قرمز) و زنگار تبدیل شده است. یعنی تغییراتی در آن به وجود آمده و دیگر مانند گذشته نیست.
داد بانگ نماز بلبل و کرد
چشم های شکوفه را بیدار
هوش مصنوعی: بلبل با صدای نماز خود، شکوفهها را بیدار کرد و به آنها خبر زندگی بخشید.
اندرین نوبهار عطر افروز
به چنین روزگار خاک نگار
هوش مصنوعی: در این بهار خوشبو، در چنین دوران پر از زیبایی و زندگی، خاک و زمین نیز جلوهگری میکند.
نه شگفت ار چو خاک رنگ به رنگ
بدمد شاخ رنگ بر کهسار
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر مانند خاک، رنگهای مختلف بر کوهها پاشیده شود.
ابرها درفشان و لؤلؤ بیز
بادها مشک سار و عنبر بار
هوش مصنوعی: ابرها مانند جواهراتی درخشان بر فراز آسمان در حال حرکتاند و بادها بوی خوش مشک و عطر دلانگیز عنبر را منتشر میکنند.
هر دو شاخی ز باد پنداری
یکدگر را گرفته اند کنار
هوش مصنوعی: دو شاخ از شدت باد فکر میکنند که همدیگر را گرفتهاند و به هم نزدیک شدهاند.
طبع گوید که باده خور که ز خاک
لاله روید همی قدح کردار
هوش مصنوعی: طبع انسان میگوید باده بنوش، زیرا از خاک لاله هم میتواند نوشیدنی به وجود آید.
آب در جوی باده رنگ شدست
باده آر ای نگاه باده گسار
هوش مصنوعی: آب در جوی به رنگ شراب درآمده است، ای نیز نگاه کن به شرابخوار.
نام آن نامدار بر که هواش
روح را باده ایست نوش گوار
هوش مصنوعی: نام آن شخص بزرگ و شناخته شده، به اندازهای در دلها جا دارد که دوست داشتن او مانند نوشیدن بادهای خوشمزه و دلپذیر برای روح است.
ثقت الملک طاهر بن علی
شرف و فخر و زینت احرار
هوش مصنوعی: ثقت الملک طاهر بن علی شخصیتی با شرافت و افتخار است که زینت بخش آزادگان به شمار میآید.
ای سخاورز راد نعمت بخش
ای ثناخر کریم شکر گزار
هوش مصنوعی: ای بخشندهی نیکو و سپاسگزار، تو همیشه به دیگران نعمتهای زیادی عطا میکنی و در مقام ستایش، مورد احترام و قدردانی هستی.
تا همی ابروار باری تو
شاخ های امید دارد بار
هوش مصنوعی: تا زمانی که ابروانت مثل شاخ و برگ درخت امید را پرورش میدهد.
گشت واقف بلند همت تو
بر کم و بیش گنبد دوار
هوش مصنوعی: تو با همت بلند خود به خوبی آگاه هستی که چرخش گنبد آسمان، ناپایدار و تغییر پذیر است.
آتش عقل را دمیده به رأی
گوهر ملک را گرفته عیار
هوش مصنوعی: آتش عقل، به معنای روشنایی و روشنگری ذهن است، و با پیشنهاد و نظر درست، ارزش و اعتبار ملک را به دست آورده و آن را سنجیده است.
جامه از هول بر مخالف تو
گشت کام نهنگ جان اوبار
هوش مصنوعی: بر اثر ترس، لباس از تن مخالف تو کنده شد و او مانند نهنگ در عمق دریا غرق شد.
روز عیشش به تلخی و تنگی
دیده مور گشت و زهره مار
هوش مصنوعی: در روز خوشیاش، به وسعت درد و تنگی چشم، مانند یک مور خسته و رنجور شد و احساس تلخی مانند زهر مار را تجربه کرد.
آتش هیبت و شکوه تو را
چرخ دود آمد و زمانه شرار
هوش مصنوعی: آتش به خاطر زیبایی و شکوه تو، چرخ زمان به شکل دود درآمد و دنیا پر از شعله شد.
هر که با تو چو گل نباشد خوش
هر گلی کو بکند گردد خار
هوش مصنوعی: هر کسی که با تو مانند گل نباشد خوشحال و شاداب، بداند که هر گلی که از تو جدا شود در نهایت به خار تبدیل خواهد شد.
ورنه از بندگی به تو نگرد
دیده در چشم او شود مسمار
هوش مصنوعی: اگر به تو توجه نکنم، چشمانم مانند میخ در بندگیات باقی میماند و نمیتوانم از این حالت رهایی یابم.
مهر تو گر زند به آتش چنگ
روی آتش شود همه گلنار
هوش مصنوعی: اگر عشق تو به آتش چنگ بزند، تمام گلها در آتش خواهند سوخت.
کین تو گر نهد به آب قدم
زو بخیزد چو خشک رود غبار
هوش مصنوعی: اگر تو پای خود را به آب بگذاری، آن زمان آب مانند رود خشک، غبار برمیدارد و به طرف تو بلند میشود.
ذکر تو بر صحیفه احسان
نام تو بر جریده اشعار
هوش مصنوعی: با یاد تو، نیکیها در زندگیام ثبت شده و نامت در اشعارم جاودانه است.
حسن را همچو نقش بر دیبا
زیب را همچو مهر بر دینار
هوش مصنوعی: حسن مانند نقش زیبا بر پارچه است و زیبایی مانند مهر در روی سکه، جاذب و دلنشین است.
آن سوارست کلک تو که ازو
ناسوارست هر که هست سوار
هوش مصنوعی: آن سوارندهٔ خوب است که در کلام تو نهفته است، و هر کسی که سوار بر اسب است، اما به آن نیکویی و زیبایی نیست.
وان شبانست عدل تو که ز بیم
نخورد گرگ بر بره زنهار
هوش مصنوعی: این شبان تنها به خاطر عدالت توست که گرگ از ترس، به بره آسیبی نمیزند و او را راحت میگذارد.
گشته فهم تو با قضا هم رخت
کرده وهم تو با قدر دیدار
هوش مصنوعی: درک و شناخت تو به سرنوشت وابسته شده و تو هم در برابر تقدیر و سرنوشت خود به دیدار و آشنایی دست یافتهای.
آن نهاده به پیش این اعمال
وین گشاده به پیش آن اسرار
هوش مصنوعی: این عبارت بیانگر این است که برخی کارها و اعمال در مقابل چیزهایی که در پس پرده قرار دارند، قرار میگیرند. به عبارتی دیگر، بعضی از کارها قابل مشاهده و عیان هستند، در حالی که رازها و اسراری در پس آنها وجود دارند که گاهی از آنها بیخبر هستیم.
چرخ چون رتبت بلند تو دید
رتبت خویش یافت بی مقدار
هوش مصنوعی: چرخ وقتی مقام بلند تو را دید، احساس کرد که مقام خود را از دست داده و بیارزش شده است.
کانچه در دستگاه خود نگریست
در خور جود تو ندید یسار
هوش مصنوعی: هر چه در وجود خود جستجو کرد، در فضل و بخشش تو چیزی نمیبیند که توان مالی بداند.
ای فزوده جهان ز جاه تو فخر
وی ز گردون نموده قدر تو عار
هوش مصنوعی: تو به واسطهی مقام و منزلت خود، جهانی را فزونی بخشیدهای و آسمان به خاطر ارزش تو به عظمت تو افتخار میکند.
هر چه در مدحت تو خواهم گفت
هیچ واجب نیاید استغفار
هوش مصنوعی: هر چیزی که بخواهم درباره ستایش تو بگویم، هیچکدام واجب نیست که از آن درخواستی برای بخشش کنم.
بنده ای ام که تو ز من یابی
مدح معنی نمای دعوی دار
هوش مصنوعی: من بندهای هستم که تو از من ستایش میکنی. میتوانی به زبان حال خود را نشان دهی و ادعایت را مطرح کنی.
کشت گردون خیره روی مرا
خیره زینسان مرا فرو مگذار
هوش مصنوعی: این جمله به احساساتی اشاره دارد که فردی را در برابر زیبایی آسمان و عالم تحت تأثیر قرار میدهد. به نوعی میگوید که زیباییهای پیرامونش او را مجذوب کردهاند و نمیخواهد از این حال و هوای جذاب و دلنشین خارج شود. او از دنیای اطرافش میخواهد که این حسی که نسبت به زیبایی دارد، از او گرفته نشود.
رنج و تیمار در حصار مرنج
جان من رنجه کرد و طبع فگار
هوش مصنوعی: درد و زحمتی که در زندگی میکشم، مرا در تنگنا قرار داده است. روح من از این رنجها آزرده شده و حال و روزم به هم ریخته است.
طبع و جان مرا به رحمت و فضل
بخر از رنج و برکش از تیمار
هوش مصنوعی: لطفاً روح و وجود مرا با رحمت و لطف خود خریداری کن تا از رنج و زحمات رها شوم.
چون ز امسال و پار یاد کنم
زار گریم ز حسرت پیرار
هوش مصنوعی: وقتی به سالهای گذشته و حال فکر میکنم، از شدت حسرت بر موهای سفیدم، اشک میریزم.
شیر پیکر یلان رزم افروز
پخته گشته ز آتش پیکار
هوش مصنوعی: جوانمردانی که در عرصه نبرد به بلوغ رسیدهاند، مانند شیرانی هستند که از حرارت و شدت جنگها جان گرفته و قویتر شدهاند.
نه ز من جست هیچ شیر و پلنگ
نه ز من رست هیچ بیشه و غار
هوش مصنوعی: هیچ شیر و پلنگی از من به وجود نیامده و هیچ جنگل و غاری از من نشأت نگرفته است.
گه مرا باد بود زیر عنان
گه مرا ابر بود جفت مهار
هوش مصنوعی: گاهی اوقات من تحت تأثیر نیروهای طبیعت هستم و مانند بادی آزاد حرکت میکنم، و گاهی اوقات در کنار ابرها قرار میگیرم و با آنها همراستا میشوم.
سرکشان را ز من سبک شد دل
دستها را ز من گران شد بار
هوش مصنوعی: بعضی از افراد سرکش و تندخو از من دلسرد شدهاند، در حالی که باری سنگین بر دستان من گذاشته شده است.
کند شد مرگ راز من دندان
تیز شد رزم را ز من بازار
هوش مصنوعی: مرگ راز من را فاش کرد و جنگ و نبرد بر من سخت و دشوار شد.
بقعه رام کرده کاندر وی
مرگ بارید بر علی عیار
هوش مصنوعی: مقبرهای که در آن، مرگ بر علی عیار سایه افکنده، رام و آرام شده است.
باز نشناخت هیچ وقت همی
دشمنم روز روشن از شب تار
هوش مصنوعی: دشمنم را هرگز در روز روشن از شب تار نمیتوانستم تشخیص دهم.
آن همه شد کنون مرا سمجی است
بر سر کوه در میانه غار
هوش مصنوعی: در حال حاضر، من در وضعیتی قرار دارم که مانند یک سمج، در میان کوه و درون غار گرفتار شدهام.
روز بر من سیاه کرد چو شب
روزی تنگ و انده بسیار
هوش مصنوعی: روزهایم به شدت سخت و تاریک شده و احساس اندوه و تنگی خاطر زیادی دارم.
با دلی خسته و رخی پرخون
قامتی چفته و تنی بیمار
هوش مصنوعی: با دلی غمگین و صورتی پر از زخم، قامت خمیده و بدنی بیمار.
بند من وزن سنگ دارد و روی
روز من رنگ قیر دارد وقار
هوش مصنوعی: من به شدت وابسته و گرفتار هستم و حالتم به گونهای است که زندگیام پر از غم و سنگینی شده و رنگ و حال و هوای روزهایم نیز بسیار تاریک و دلگیر است.
با من این روزگار بین که چه کرد
جور این روزگار ناهموار
هوش مصنوعی: به من نگاه کن و ببین که این روزگار چطور با من رفتار کرده و چه زحماتی به من تحمیل کرده است.
پر پرم داد باده دولت
تا ز محنت مرا گرفت خمار
هوش مصنوعی: میگوید: شادی و خوشی ناشی از نوشیدن شراب باعث شد که از رنجها و مشکلاتم دور شوم و حالتی سرخوشی و بیخیالی بر من حاکم شود.
کرده اند خدای ناترسان
در یکی زاویه ز حبس بشار
هوش مصنوعی: خدای نترس را در یکی از گوشههای حبس بشار قرار دادهاند.
دعوی زیرکی همی کردم
زد لگد ریش گاویم هنجار
هوش مصنوعی: من ادعای هوشمندی میکردم، اما ناگهان با یک ضربه از طرف گاو، به حال عادی و وضعیتی خجالتآور درآمدم.
در جهان هیچ آدمی مشناس
بتر از ریش گاو زیرک سار
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ انسانی را پیدا نخواهی کرد که بدتر از ریش گاو و عاقل باشد.
سرنگون داردم به مکر و به غدر
چرخ مکار و عالم غدار
هوش مصنوعی: من با فریب و نیرنگ به زمین میافتم، زیرا سرنوشت و دنیای فریبکار علیه من قرار دارند.
گر همی باطلم کنی شاید
ده یک آن به نظم و نثر بیار
هوش مصنوعی: اگر بخواهی که بر من ظلم کنی، شاید بتوانی یک دهم آن را در نظم و نثر بیان کنی.
گفته ام رنج های خویش بسی
چه کنم هر زمان همی تکرار
هوش مصنوعی: من به این فکر کردهام که چه کار کنم با این همه درد و رنجی که دارم، اما هر بار این موضوع دوباره در ذهنم تکرار میشود.
چون قلم گر نه رام حکم توام
بر تنم هست چون قلم زنار
هوش مصنوعی: اگر قلم بیاختیار است، پس من هم در حکم تو مانند یک بند در گردن قلم هستم.
ای ز جاه تو عدل روزافزون
وی ز رأی تو ملک دولتیار
هوش مصنوعی: ای تو که مقام و جایگاهت باعث افزایش عدل و انصاف در جامعه است و از تدبیر و رأی تو، حکومتی قوی و با اقتدار شکل میگیرد.
تیره شد روز من چو مهر بتاب
تشنه شد جان من چو ابر ببار
هوش مصنوعی: روز من مانند روزی تیره و تار شده است و جان من مانند ابری به شدت تشنهی بارش است.
ای خزان را به طبع کرده بهار
بگذر این چنین بهار هزار
هوش مصنوعی: ای پاییز، که بهار را با خود میآوری، بگذر و اینچنین هزار بهار را بیافرین.
در بزرگی و سروری محمود
وز بزرگی و بخت برخوردار
هوش مصنوعی: محمود در مقام بزرگی و سرداری قرار دارد و از نعمتهای بزرگی و خوششانسی برخوردار است.