گنجور

شمارهٔ ۱۶ - در مدح سیف الدوله محمود

چو باغ گشت خراب از خزان نماندش آب
نماند آب مرآنجای را که گشت خراب
چو شد رحایی کافور سوده بیخت فلک
گر آب ریخت کجا داشت گردش دولاب
دو چشم روشن بگشاد نرگس از شرمش
به ابر تاری بربست آفتاب نقاب
چو پاره پاره صدف گشت آب جوی و ازو
میان جوی درون پر ز لؤلؤ خوشاب
اگر ببرد کافور نسل ها بی شک
چنین به کافور آبستن از چه گشت سحاب
اگر نه صانع را آب حوض شد منکر
چرا شدست چنین سنگ در میانش آب
نبات زرین گردد ز آب چون نقره
زمین حواصل پوشد ز ابر چون سیماب
ز برگ و برف پر از زر و سیم گردد باغ
چو خانه ولی شهریار نصرت یاب
خجسته طالع محمود خسرو ایران
که طالعش را خورشید زیبد اسطرلاب
خدایگان جهان سیف دولت آنکه ازو
خدایگانی تازه شدست و دولت شاب
خدایگانا آنی که روز رزمت هست
قضا به زیر عنان و قدر به زیر رکاب
مخالفت زنشاب تو آنچنان جسته است
که از کمان تو در روز کارزار نشاب
به شب نیارد خفتن عدوی تو ملکا
که جز حسام تو چیزی نبیند اندر خواب
چه آتش است حسامت که چون فروخته شد
بدو دل و جگر دشمنان کنند کباب
در آن زمان که به هیجا سپیدرویان را
مبارزان و دلیران به خون کنند خطاب
ز خون نماید روی زمین چو چشم همای
ز گرد گردد روی هوا چو پر غراب
چو باد و خاک نجویی مرگ شتاب و درنگ
چو رمح و سیف ندانی مگر طعان و ضراب
رخ عدوت زراندود گشت از پی آبک
مرکب است حسامت ز آتش و سیماب
اگر کبوتر گردد مخالفت ملکا
ز دام تو نجهد چون کبوتر از مضراب
چو تیر و تیغ تو در مغز و دیده دشمن
نجست هیچ درخش و نرفت هیچ شهاب
چو کوه و بادی لیکن چو کوه و بادتر است
به گاه حلم درنگ و به گاه حمله شتاب
چو از طبایع آتش برآمدی به جهان
ملوک در وی مانده چو باد و آب و تراب
بلند گرودن زیبدت درگه عالی
که زهره حاجب باشدش مشتری بواب
سخا و عدل تو اندر جهان به روز و به شب
چنان رود که به روز آفتاب و شب مهتاب
تو قطب عدلی و محراب ملک راست به تست
به قطب راست شود بی خلاف هر محراب
نه هیچ گردون با همت تو ساید سر
نه هیچ آتش با هیبت تو گیرد تاب
ز عدل تو بکند رنگ ناخنان هژبر
ز امن تو بکند کبک دیده های عقاب
بسنده نیست به بزم تو گر فلک سازد
ز برگ ها دینار و ز ابرها اثواب
جهان دو قسمت باید ز بهر جود تو را
یکی همه وزان و یکی همه ضراب
خدایگانا آنی که از تو و به تو شد
زدوده روی حقیقت گشاده چشم صواب
خجسته بادت تشریف و خلعت سلطان
فزونت بادا هر روز خلعت ایجاب
بسان چرخ سرافراز و بر زمانه بگرد
چو آفتاب برافروز و بر زمانه بتاب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو باغ گشت خراب از خزان نماندش آب
نماند آب مرآنجای را که گشت خراب
هوش مصنوعی: وقتی که باغ از سرمای زمستان خراب شد، دیگر آبی در آن باقی نماند. آبی باقی نمی‌ماند برای آن مکانی که ویران شده است.
چو شد رحایی کافور سوده بیخت فلک
گر آب ریخت کجا داشت گردش دولاب
هوش مصنوعی: وقتی کافور از بند رهایی یافت، آسمان برایش آب ریخت؛ اما این گردش دولاب زندگی را به کجا می‌توان پرتاب کرد؟
دو چشم روشن بگشاد نرگس از شرمش
به ابر تاری بربست آفتاب نقاب
هوش مصنوعی: دو چشم زیبا و روشن نرگس به خاطر شرم خود را گشوده است و ابر، به خاطر وضعیت نرگس، آفتاب را پوشانده و از دید آن پنهان کرده است.
چو پاره پاره صدف گشت آب جوی و ازو
میان جوی درون پر ز لؤلؤ خوشاب
هوش مصنوعی: وقتی که آب جوی به شکل تکه‌های صدف تبدیل شد و در آن میان، فضای جوی پر از مرواریدهای زیبا و خوش رنگ شد.
اگر ببرد کافور نسل ها بی شک
چنین به کافور آبستن از چه گشت سحاب
هوش مصنوعی: اگر نسل‌ها را به کافور ببریم، بی‌تردید دلیل آن این است که کافور از کجا به وجود آمده است و سحاب (ابر) چگونه به کافور تبدیل شده است.
اگر نه صانع را آب حوض شد منکر
چرا شدست چنین سنگ در میانش آب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر حقیقت وجود خداوند و خالق را انکار کنیم، پس چرا در میان این دنیا که مانند حوضی است، سنگی وجود دارد که نشان‌دهنده‌ی خالق است؟ به عبارت دیگر، وجود نشانه‌هایی در طبیعت دلیلی بر وجود خداوند دارد و انکار آن‌ها منطقی نیست.
نبات زرین گردد ز آب چون نقره
زمین حواصل پوشد ز ابر چون سیماب
هوش مصنوعی: نبات با آب زنده و خوش‌رنگ می‌شود، همان‌طور که زمین پوشیده از گیاهان و سبزه‌ها به وسیله باران بهاری به زیبایی و شادابی درمی‌آید.
ز برگ و برف پر از زر و سیم گردد باغ
چو خانه ولی شهریار نصرت یاب
هوش مصنوعی: باغ با برگ‌ها و برف‌ها مانند خانه‌ای پر از طلا و نقره می‌شود، در حالی که شهریار به پیروزی دست می‌یابد.
خجسته طالع محمود خسرو ایران
که طالعش را خورشید زیبد اسطرلاب
هوش مصنوعی: محمود، پادشاه ایران، دارای بختی نیکو است که به اندازه خورشید در آسمان درخشان و ارزشمند است.
خدایگان جهان سیف دولت آنکه ازو
خدایگانی تازه شدست و دولت شاب
هوش مصنوعی: خداوندی که بر دنیا سلطنت می‌کند، ابزار قدرتی است که باعث می‌شود پادشاهان و حکمرانان جدید به وجود بیایند و سلطنت و قدرت تازه‌ای را تجربه کنند.
خدایگانا آنی که روز رزمت هست
قضا به زیر عنان و قدر به زیر رکاب
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ، تو آن کسی هستی که در روز جنگ و نبرد قضا و سرنوشت تحت کنترل تو هستند و تو آن‌ها را مانند اسب‌هایی زیر رکاب خود داری.
مخالفت زنشاب تو آنچنان جسته است
که از کمان تو در روز کارزار نشاب
هوش مصنوعی: مخالفت او مانند تیر رسته از کمان تو در میدان نبرد شده است.
به شب نیارد خفتن عدوی تو ملکا
که جز حسام تو چیزی نبیند اندر خواب
هوش مصنوعی: دشمن تو، ای پادشاه، حتی در خواب هم نمی‌تواند آرامش پیدا کند، زیرا خواب او فقط به زیبایی شمشیر تو می‌رسد و چیز دیگری نمی‌بیند.
چه آتش است حسامت که چون فروخته شد
بدو دل و جگر دشمنان کنند کباب
هوش مصنوعی: این جمله به آتش حسد اشاره دارد که وقتی شعله‌ور می‌شود، قلب و جان دشمنان را می‌سوزاند و آنها را به شدت آزار می‌دهد. حسادت می‌تواند احساسات منفی و خراب‌کارانه‌ای را در بین افراد ایجاد کند و به نوعی به نابودی روابط و دوستی‌ها منجر شود.
در آن زمان که به هیجا سپیدرویان را
مبارزان و دلیران به خون کنند خطاب
هوش مصنوعی: در زمانی که دلیران و شجاعان با رو سفید به جنگ می‌پردازند و در این نبرد، روزگار به خون آن‌ها رنگین می‌شود.
ز خون نماید روی زمین چو چشم همای
ز گرد گردد روی هوا چو پر غراب
هوش مصنوعی: زمین با خون انسان‌ها رنگین می‌شود، همان‌طور که چشم پرنده‌ای به نام همای به زیبا می‌درخشد. و روی هوا نیز با گرد و غبار به مانند پر کلاغ تغییر می‌کند.
چو باد و خاک نجویی مرگ شتاب و درنگ
چو رمح و سیف ندانی مگر طعان و ضراب
هوش مصنوعی: اگر به دنبال مرگ باشی، زمان برای تو بی‌معنی می‌شود و سرعت و کندی را نمی‌توانی احساس کنی. مانند شمشیری که فقط در مورد زخم زدن و ضربه زدن به آن فکر می‌کند.
رخ عدوت زراندود گشت از پی آبک
مرکب است حسامت ز آتش و سیماب
هوش مصنوعی: صورت دشمن تو با زرق و برق ظاهر شده است، در حالی که خصومت تو مانند شعله آتش و جیوه می‌سوزد و تلاطم دارد.
اگر کبوتر گردد مخالفت ملکا
ز دام تو نجهد چون کبوتر از مضراب
هوش مصنوعی: اگر کبوتر، که نماد بی‌پناهی و ناتوانی است، به مخالفت با پادشاهی برآید، به دام تو نمی‌تواند بگریزد، همان‌طور که کبوتر از مضراب نمی‌تواند فرار کند. به عبارتی، اگر کسی با قدرتی بزرگ دربیفتد، راهی برای رهایی ندارد و نمی‌تواند از چنگال آن قدرت بگریزد.
چو تیر و تیغ تو در مغز و دیده دشمن
نجست هیچ درخش و نرفت هیچ شهاب
هوش مصنوعی: وقتی که تیر و تیغ تو به هدف نرسد و تأثیری بر دشمن نگذارد، هیچ نوری درخشندگی نخواهد داشت و هیچ ستاره‌ای در آسمان نخواهد درخشید.
چو کوه و بادی لیکن چو کوه و بادتر است
به گاه حلم درنگ و به گاه حمله شتاب
هوش مصنوعی: او مانند کوه است که در برابر باد استوار و مقاوم می‌باشد، اما در مواقعی که باید آرامش داشته باشد و صبر کند، صبور است و در مواقعی که نیاز به اقدام و سرعت باشد، با شتاب عمل می‌کند.
چو از طبایع آتش برآمدی به جهان
ملوک در وی مانده چو باد و آب و تراب
هوش مصنوعی: زمانی که آتش از طبیعت پدیدار شد، در جهان پادشاهی جایگاهی پیدا کرد و مانند باد، آب و خاک در آن باقی ماند.
بلند گرودن زیبدت درگه عالی
که زهره حاجب باشدش مشتری بواب
هوش مصنوعی: اگر به جایی بالا و ارزشمند بروی، شایسته‌ات است که در آنجا به مقام و منزلت برسید که فقط ستاره‌ای درخشان بتواند نگهبان آن باشد.
سخا و عدل تو اندر جهان به روز و به شب
چنان رود که به روز آفتاب و شب مهتاب
هوش مصنوعی: سخاوت و عدل تو در دنیا به گونه‌ای است که در طول روز مانند آفتاب و در شب مانند ماه می‌درخشد و همه جا را روشن می‌کند.
تو قطب عدلی و محراب ملک راست به تست
به قطب راست شود بی خلاف هر محراب
هوش مصنوعی: تو محور انصاف و مرکز حکمرانی هستی، و هر محرابی به سمت تو راه پیدا می‌کند بدون هیچ گونه مخالفتی.
نه هیچ گردون با همت تو ساید سر
نه هیچ آتش با هیبت تو گیرد تاب
هوش مصنوعی: هیچ چیزی نمی‌تواند با اراده و همت تو برابری کند و هیچ آتش و شعله‌ای نمی‌تواند در برابر قدرت و شکوه تو تاب بیاورد.
ز عدل تو بکند رنگ ناخنان هژبر
ز امن تو بکند کبک دیده های عقاب
هوش مصنوعی: به خاطر انصاف و عدل تو، ناخن‌های وحشی و درنده به چهره‌شان رنگ می‌بازند و به دلیل امنیت و آرامشی که تو فراهم کرده‌ای، مرغابی‌ها چشم‌های عقاب‌ها را می‌بندند.
بسنده نیست به بزم تو گر فلک سازد
ز برگ ها دینار و ز ابرها اثواب
هوش مصنوعی: نمی‌توان فقط به خوش‌گذرانی و زیبایی‌های ظاهری بسنده کرد، حتی اگر آسمان از برگ‌ها پول بسازد و از ابرها لباس‌های زیبا درست کند.
جهان دو قسمت باید ز بهر جود تو را
یکی همه وزان و یکی همه ضراب
هوش مصنوعی: جهان باید به دو بخش تقسیم شود: یکی برای بخشش و generosity تو و دیگری برای همه ضررها و مشکلات.
خدایگانا آنی که از تو و به تو شد
زدوده روی حقیقت گشاده چشم صواب
هوش مصنوعی: ای خدا، تویی که همه چیز از وجود تو آغاز شده و به خاطر تو شکل گرفته است، پرده‌های حقیقت را کنار زده‌ای و سرانجام به درستی و راه راست دست یافته‌ای.
خجسته بادت تشریف و خلعت سلطان
فزونت بادا هر روز خلعت ایجاب
هوش مصنوعی: خوشحال باشی که به مقام و لباس پادشاهی دست یافته‌ای، و امیدوارم که هر روز بر بزرگی و مقام تو افزوده شود.
بسان چرخ سرافراز و بر زمانه بگرد
چو آفتاب برافروز و بر زمانه بتاب
هوش مصنوعی: مانند چرخ که همیشه در حال چرخش است و بلندمرتبه به نظر می‌رسد، تو نیز بر زندگی روزگار گردش کن. همچون خورشید که نور می‌افشاند و در آسمان می‌تابد، بر زمانه خود نیز بتاب و روشنی پخش کن.