گنجور

شمارهٔ ۱۵۴ - مدح عمید علی سالار

ای باد بروب راه را یکسر
وی ابر ببار بر زمین گوهر
ای خاک عبیر گرد بر صحرا
وی ابر گلاب کرد در فرغر
ای رعد منال کامل آن مرکب
کز نعره او سپهر گردد کر
وی برق مجه که خنجری بینی
کز هیبت آن بیفسرد آذر
ای چرخ سپهر محمدت بشنو
وی چشمه مهر مرتبت بنگر
ای گرسنه شیر در کمین منشین
وی جره عقاب در هوا مگذر
بر باره نشست فتنه شیران
هان ای شیران ز راه یکسوتر
کامد سپهی که کرد یک ساعت
صحرا را کوه و کوه را کردر
در پیش سپه مبارزی کورا
مانند نگفته اند جز حیدر
سالار عمید خاصه خسرو
آن داده بدین و ملک و دولت فر
فرزانه علی که در همه گیتی
یک مرد چنان نژاد از مادر
از آن همه گردنان سرنامه
وان از همه سرکشان سردفتر
در چشم کمال عقل او دیده
بر گردن ملک رای او زیور
مردی سو دست و طبع او مایه
رادی عرضست و دست او جوهر
ای بزمگه تو صورت فردوس
وی رزمگه تو آیت محشر
خردست چو مکرمت کنی دریا
لنگست چو حمله آوری صرصر
آنی که به گاه حمله افکندن
بر شخص تو جبرئیل پوشد پر
مومست به زیر تیغ تو جوشن
گردست به زیر گرز تو مغفر
تیغ تو بود به حمله در دستت
همگونه شکل و برگ نیلوفر
ماننده برگ لاله گردانی
چون بردی حمله بر صف کافر
امسال تو را چو وقت غزو آمد
از عون خدای و نصرت اختر
از راه بخاست نعره و شیهه
چونان که در ابر قیرگون تندر
بر که بچکید زهره تنین
در بیشه بکاست جان شیر نر
از خاک برست عنبر سارا
وز کوه گشاد چشمه کوثر
بر آرزوی جمال دیدارت
بگشاد به باغ دیدگان عبهر
هر جا که روی و خیزی و باشی
اقبال و ظفر تو را بود رهبر
گویی نگرم همی در آن ساعت
کآواز ظفر بخیزد از لشکر
وز خنجر تو به دولت عالی
گردد ستده ولایتی دیگر
از گرد سپه هوا شود تاری
وز خون عدو زمین شود احمر
برداشته فتحنامه ها پیکان
زی حضرت پادشاه دین پرور
او خرم و شاد گشته از فتحت
و آگاهی داده زآن بهر کشور
فرموده جواب و گفته سر نه
هر جا که بباید اندر آن کشور
وان خطبه به نام تست ارزانی
تا خدمت تو بداده باشد بر
بر نام تو خطبه ای کنم انشا
تا برخوانند بر سر منبر
چونانکه ز بس فصاحت و معنی
در صنعت آن فرو چکانم زر
خدمت پس خدمتیست از بنده
گر نیستمی فتاده بر بستر
لیکن چه کنم که مانده ام اینجا
بیمار و ضعیف و عاجز و مضطر
از جور فلک سری پر از انده
وز آتش غم دلی پر از اخگر
یک ذره نماند آتش قوت
بر جای بمانده ام چو خاکستر
چون موی شده تن من از زاری
چون نامه شده ز غم دلم در بر
نه طبع معین من گه انشا
نه دستم در بیاض یاریگر
قصه چه کنم ز درد بیماری
شیرین جانم رسیده با غرغر
دل بسته به حسن رأی میمونت
امید به فضل ایزد داور
ور بگذرم از جهان ز غم رستم
تو باقی مان و از جهان مگذر
جز بر سر فخر و مرتبت منشین
جز دیده عز و خرمی مسپر
در حکم تو باد گردش گیتی
در امر تو باد گنبد اخضر

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای باد بروب راه را یکسر
وی ابر ببار بر زمین گوهر
هوش مصنوعی: ای باد، برو و مسیر را پاک کن، و ای ابر، بر زمین گوهر ببار.
ای خاک عبیر گرد بر صحرا
وی ابر گلاب کرد در فرغر
هوش مصنوعی: ای خاک عطرآگین، بر دشت پاشیده شده‌ای و ای ابر، مانند گلاب در فصل بهار پراکنده شده‌ای.
ای رعد منال کامل آن مرکب
کز نعره او سپهر گردد کر
هوش مصنوعی: ای صاعقه، من به دنبال آن کمال هستم که مرکب من با صدای بلندش، آسمان را به لرزه درآورد.
وی برق مجه که خنجری بینی
کز هیبت آن بیفسرد آذر
هوش مصنوعی: او مانند برقی است که اگر خنجری را ببیند، از هیبت آن آتش شعله‌ور می‌شود.
ای چرخ سپهر محمدت بشنو
وی چشمه مهر مرتبت بنگر
هوش مصنوعی: ای آسمان، به ندا و پیام محمد گوش کن و به درخشش و جایگاه ویژه او نگاه کن.
ای گرسنه شیر در کمین منشین
وی جره عقاب در هوا مگذر
هوش مصنوعی: اگر گرسنه هستی، دنبال شیر در کمین نرو و از عقاب که در آسمان پرواز می‌کند، دوری کن.
بر باره نشست فتنه شیران
هان ای شیران ز راه یکسوتر
هوش مصنوعی: با دقت توجه کنید، ای شیران! در دامان فتنه‌ای که بر افراشته شده، باید به یک سمت دیگر بروید و از مسیر مستقیم حرکت کنید.
کامد سپهی که کرد یک ساعت
صحرا را کوه و کوه را کردر
هوش مصنوعی: یک سرباز آمد که به مدت یک ساعت، دشت را به کوه تبدیل کرد و کوه را نیز تسخیر کرد.
در پیش سپه مبارزی کورا
مانند نگفته اند جز حیدر
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، هیچ کدام از دلیران را چون حیدر نمی‌توان یافت.
سالار عمید خاصه خسرو
آن داده بدین و ملک و دولت فر
هوش مصنوعی: سالار بزرگ و فرمانروا، خاصه پادشاه، همه چیز را برای دستیابی به مقام و سلطنت خود به دست آورده است.
فرزانه علی که در همه گیتی
یک مرد چنان نژاد از مادر
هوش مصنوعی: علی، که در تمام دنیا بی‌نظیر است، از مادری بزرگ و نیکو زاده شده است.
از آن همه گردنان سرنامه
وان از همه سرکشان سردفتر
هوش مصنوعی: از میان همه ی افرادی که مقام و قدرت دارند، تنها یک نفر در راس هرم قرار دارد و دیگران به او وابسته‌اند.
در چشم کمال عقل او دیده
بر گردن ملک رای او زیور
هوش مصنوعی: در نگاه کامل او، عقلش مانند زیوری بر گردن پادشاهی است که نشانه‌ای از قدرت و فخر او محسوب می‌شود.
مردی سو دست و طبع او مایه
رادی عرضست و دست او جوهر
هوش مصنوعی: مردی که با دست چپ کار می‌کند، خصلت و ذاتش باعث می‌شود که در کارهای خود خوشبختی و آرامش به دست آورد و استعداد او چون گوهر ارزشمند است.
ای بزمگه تو صورت فردوس
وی رزمگه تو آیت محشر
هوش مصنوعی: تو محلی برای شادی و لذت همچون بهشت، و میدان نبرد تو نشانی از قیامت و زحمت است.
خردست چو مکرمت کنی دریا
لنگست چو حمله آوری صرصر
هوش مصنوعی: وقتی با بزرگواری و نیکوکاری برخورد می‌کنی، عقل و خرد تو مانند دریا به عمق و وسعت می‌رسد، اما اگر به دیگران حمله‌وری کنی، همانند طوفانی و ویرانگر می‌شوی.
آنی که به گاه حمله افکندن
بر شخص تو جبرئیل پوشد پر
هوش مصنوعی: در زمانی که بر تو حمله می‌شود، فرشته‌ای به نام جبرئیل بال‌هایش را می‌پوشاند.
مومست به زیر تیغ تو جوشن
گردست به زیر گرز تو مغفر
هوش مصنوعی: موم در زیر تیغ تو همچون زره‌ای از زره‌های جنگی است و در زیر ضربه‌های تو مثل کلاه‌خود از خود دفاع می‌کند.
تیغ تو بود به حمله در دستت
همگونه شکل و برگ نیلوفر
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند برگ نیلوفر در دستت است، به طوری که هر دو زیبا و خطرناک به نظر می‌آیند.
ماننده برگ لاله گردانی
چون بردی حمله بر صف کافر
هوش مصنوعی: مانند برگ لاله به دور خود می‌چرخانی، زمانی که به صف کافران هجوم می‌بری.
امسال تو را چو وقت غزو آمد
از عون خدای و نصرت اختر
هوش مصنوعی: امسال وقتی زمان جنگ فرا می‌رسد، تو با یاری خدا و پشتیبانی ستاره‌ها آماده خواهی بود.
از راه بخاست نعره و شیهه
چونان که در ابر قیرگون تندر
هوش مصنوعی: از دور صدای نعره و شیهه‌ای بلند شد، مانند رعد و برق که در آسمان تاریک و پرابر به گوش می‌رسد.
بر که بچکید زهره تنین
در بیشه بکاست جان شیر نر
هوش مصنوعی: اگر زهره (موکبه‌ی) شاعر در جنگل بچکد، روح شیر نر در معرض خطر قرار می‌گیرد.
از خاک برست عنبر سارا
وز کوه گشاد چشمه کوثر
هوش مصنوعی: عطر خوشی از خاک بیرون آمد و چشمه کوثر از دامنه کوه جاری شد.
بر آرزوی جمال دیدارت
بگشاد به باغ دیدگان عبهر
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهره‌ات، چشمانم همچون باغی پر از گل شکفتند و سرشار از شادی شدند.
هر جا که روی و خیزی و باشی
اقبال و ظفر تو را بود رهبر
هوش مصنوعی: هر کجا که بروی و زندگی کنی، شانس و موفقیت همیشه همراه تو خواهد بود و تو را هدایت خواهد کرد.
گویی نگرم همی در آن ساعت
کآواز ظفر بخیزد از لشکر
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که من در آن لحظه می‌بینم که صدای پیروزی از دل لشکر بلند می‌شود.
وز خنجر تو به دولت عالی
گردد ستده ولایتی دیگر
هوش مصنوعی: با ضربه‌های خنجر تو، جایگاه و شرفی به دست خواهد آمد که برتر از آنچه هست، خواهد بود و سلطنتی جدید و با عظمت‌تر به دست خواهد آمد.
از گرد سپه هوا شود تاری
وز خون عدو زمین شود احمر
هوش مصنوعی: از گردی که سپاهیان ایجاد می‌کنند، هوا تیره و تار می‌شود و با خون دشمن، زمین به رنگ سرخ درمی‌آید.
برداشته فتحنامه ها پیکان
زی حضرت پادشاه دین پرور
هوش مصنوعی: فرستاده هایی از سوی پادشاهی مهربان و دین دوست، پیروزی ها و دستاوردهای خود را به نمایش گذاشته اند.
او خرم و شاد گشته از فتحت
و آگاهی داده زآن بهر کشور
هوش مصنوعی: او بر اثر پیروزی و آگاهی به خوشحالی و شادابی دست یافته و این شادی را به خاطر کشورش می‌داند.
فرموده جواب و گفته سر نه
هر جا که بباید اندر آن کشور
هوش مصنوعی: در پاسخ به سؤال، گفته شده که نباید در هر مکانی سر خود را نشان داد و باید در جاهای مناسب خود را معرفی کرد.
وان خطبه به نام تست ارزانی
تا خدمت تو بداده باشد بر
هوش مصنوعی: این سخن به نام تو نیکو و با ارزش است تا نشان دهد که خدمت به تو انجام شده است.
بر نام تو خطبه ای کنم انشا
تا برخوانند بر سر منبر
هوش مصنوعی: من درباره نام تو خطبه‌ای می‌نویسم تا آن را بر روی منبر بخوانند.
چونانکه ز بس فصاحت و معنی
در صنعت آن فرو چکانم زر
هوش مصنوعی: به خاطر داشتن توانایی بالای بیان و معنی در هنر سخنوری، مانند این است که زروفر را به راحتی در دستانم می‌ریزم.
خدمت پس خدمتیست از بنده
گر نیستمی فتاده بر بستر
هوش مصنوعی: اگر بنده خدمت کنم، این خدمت بی‌دلیل نیست و اگر نبود، به حالت بیمار و بی‌حال افتاده‌ام.
لیکن چه کنم که مانده ام اینجا
بیمار و ضعیف و عاجز و مضطر
هوش مصنوعی: اما چه توان کنم که در اینجا گرفتار شده‌ام، بیمار و ضعیف و ناتوان و نیازمند.
از جور فلک سری پر از انده
وز آتش غم دلی پر از اخگر
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم زمانه، سرم پر از نگرانی و دلِ من پر از درد و آتش است.
یک ذره نماند آتش قوت
بر جای بمانده ام چو خاکستر
هوش مصنوعی: هیچ چیزی از نیروی آتش باقی نمانده و من مانند خاکستر فقط باقی مانده‌ام.
چون موی شده تن من از زاری
چون نامه شده ز غم دلم در بر
هوش مصنوعی: بدن من به خاطر زاری مانند موی سرم پریشان شده و دل غمگینم مثل نامه‌ای از رنج، در آغوش من قرار گرفته است.
نه طبع معین من گه انشا
نه دستم در بیاض یاریگر
هوش مصنوعی: من نه قدرت نوشتن دارم و نه دستم در کار سفید کردن کاغذ به من کمک می‌کند.
قصه چه کنم ز درد بیماری
شیرین جانم رسیده با غرغر
هوش مصنوعی: چه بگویم از درد و رنجی که به جان شیرینم رسیده و در دل با دل‌شکستگی و ناله‌ای همراه است.
دل بسته به حسن رأی میمونت
امید به فضل ایزد داور
هوش مصنوعی: دل به زییایی و خوبی نظر آن میمون بسته‌ام و به لطف و بخشش خداوند دادگستر امیدوارم.
ور بگذرم از جهان ز غم رستم
تو باقی مان و از جهان مگذر
هوش مصنوعی: اگر از غم رستم بگذرم و از این دنیا دور شوم، تو باقی بمان و از دنیا نرو.
جز بر سر فخر و مرتبت منشین
جز دیده عز و خرمی مسپر
هوش مصنوعی: جز بر سر قدرت و مقام خود نایست، جز به خاطر عزت و خوشحالی نگویید.
در حکم تو باد گردش گیتی
در امر تو باد گنبد اخضر
هوش مصنوعی: در زندگی تو، چرخش جهان و تغییرات آن تحت تأثیر اراده و خواسته توست.