شمارهٔ ۱۴۷ - مدح علاء الدوله مسعود شاه
شکوفه طرب آورد شاخ عشرت بار
که بوی نصرت و فتح آید از نسیم بهار
گرفت جام طرب عیش با هزار نشاط
نمود روز فرح روز با هزار نگار
بدین بشارت مطرب نوای نغز بزن
بدین سعادت ساقی نبیند لعل بیار
که بازگشت به فیروزی از جهاد غزا
علاء دولت مسعود شاه دولتیار
مؤیدی که زمین را به رأی کرد آباد
مظفری که جهان را به تیغ داد قرار
به بوی مهرش زاید همی زآتش گل
به باد کینش خیزد همی ز آب شرار
بنازد از شرف نام او همی دنیا
بخندد از طرب مهر او همی دینار
نهاد روی به هندوستان به نیت غزو
گذشته رایتش از اوج گنبد دوار
به عون اسلام افراخته هزار علم
به گرد هر علم آشفته لشکری جرار
کشیده خنجر مصقولش آفتاب نهاد
گشاده چتر همایونش آسمان کردار
مبارزان همه بر بارها فکنده عنان
مجاهزان همه بر کوهها کشیده مهار
ز حربه ها به صفت روزها نجوم آگین
ز نعل ها به شبه خاک ها هلال نگار
هوا ز رایت منصور او گلاب سرشک
زمین ز موکب میمون او عبیر غبار
براند سخت و بیاموخت باد را رفتن
برفت مسرع و بنمود آب را رفتار
صدای کوسش رعدی فکنده در هر کوه
سرشک تیغش سیلی گشاده از هر غار
مبارزانش چو شیران دست شسته به خون
به حمله هر یک چون اژدهای مردم خوار
بتاختند به هر گوشه ای چو پویان باد
بتافتند به هر جانبی چو سوزان نار
فکنده ناچخ در مغز کفر تا دسته
نشانده بیلک در چشم شرک تا سوفار
فلک بجنبید از هول و سهم گیراگیر
زمین بلرزید از ترس و بیم دارادار
سوار تعبیه بی شمار لشکر دین
کشیده صفها همچون زبانه های شرار
چو ابر و باد ز حرص جهاد و غزو بتاخت
ز هر سویی سپه ترک و لشکر جرار
ز باد تیغ چو دریا بخاست آتش رزم
ز بوم هند برآمد چو دود گرد و غبار
سپه به لشکر برهان پور ملعون زد
که بود ملهی مخذول را سپه سالار
چو بندیان دگر پالهنگ در گردن
بداشت او را در بارگاه حاجب بار
به هند شاها فتوح بود دارالملک
که کافری همه بر قطب او گرفت مدار
حدیث و قصه آن حال نیست پوشیده
که کعبه شمنان بود و قبله کفار
خزانه ها را در هند بازگشت بدوست
چو بازگشت همه رودها به دریا بار
سپاه و نعمت و پیل و سلیح ملهی را
که بود والی آن عاملی دگر پندار
ستیزه طبعی عفریت فعل و جادو کیش
پلید خویی ابلیس اصل و دیو تبار
شهاب سطوت و دریا نهیب و باد شکوه
زمانه بسطت و گردون توان و کوه یسار
به پیل غره و از کس نیافته مالش
زمال مست و به تنبیه ناشده بیدار
به قلعه ای که ازو باد کم رود بیرون
به بیشه ای که دور دیو بد برد هنجار
پناه کرده و نابوده هیچ وقت او را
ز تاختن غم و از رزم ساختن تیمار
ز دور چون خبر تیغ بی قرار تو یافت
فرار کرد و نیارست جست راه فرار
بجست بیهش و از بیم جان چنان پنداشت
که هست افعی پیچانش بر میان زنار
نه بازدید همی تند شخ ز ژرف دره
نه فرق کرد همی روز روشن از شب تار
نکرد یک شب خواب و نخورد یک روز آب
نیافت یک پی راه و ندید یک تن یار
به گوشش آمد آواز رعد و نفخه صور
به چشمش آمد شکل درخت صورت مار
نیافت دست و نشایست بودنش ناکام
نداشت پای و ببایست رفتنش ناچار
نهیب شاه برو حلقه کرد گرد جهان
که ره نبودش پیش و پس و یمین و یسار
شتافت خواست به خدمت ز بهر عز و شرف
دو دست کرده بکش بنده سان و چاکروار
ولی نبستش صورت که یک زمان ندهد
به جانش خنجر زنهار خوار تو زنهار
عزیز جان را آخر به سیم و زر بخرید
تو این تجارت نیکو تجارتی انگار
به عاملی چو دگر عاملانت شد راضی
به بندگی چو دگر بندگانت کرد اقرار
زهی به جاه تو دولت به فتح بسته کمر
خهی به رأی تو ملت ز فخر کرده شعار
تو دستبردی در بوم هند بنمودی
که گشت عمده امثال و مایه اشعار
ز معجزات تو یک نکته یاد خواهم کرد
قیاس گیرد دانش به اندک از بسیار
چو گشت رنگ سواران به رنگ دیده شیر
چو گشت کام دلیران به طعم زهره مار
فرو زدند یکایک به صیدگاه بلا
بساط خاک به روین ردای روز به قار
سرسران ز شغب گشت چون سر مفلوج
دل یلان ز فزع ماند چون دل بیمار
ز باد کوسش بلا گرفت خاک نبرد
به آب تیغ برافروخت آتش پیکار
به سطح خوف و رجا بربکرد مرکب غزو
قضا به دور فرو راند نطع را پرگار
ز حلق جنگ به جای نفس بجست آتش
ز پلک مرگ به جای مژه برآمد خار
عدم ز حرص همی جست با وجود قرین
اجل به طمع همی کرد با امل دیدار
ز جوش حمله جهان شد چو بحر طوفان موج
ز برق تیغ فلک همچو ابر صاعقه بار
چو ابر و برق ز هر جانب مصاف بخاست
ز تیغ گریه سخت وز کوس ناله زار
تو حمله کردی و آهخته گرز مسعودی
بر آن تکاور هامون نورد کوه گذار
به زیر زخم تو پران عقاب عمر شکر
به پیش رخش تو تازان نهنگ جان اوبار
نبوده طعن تو را حامل آتشین باره
نگشته زخم تو را حاجز آهنین دیوار
قضا چو شکل نهیب تو دید روی بتافت
سپید گشتش چشم و سیه شدش رخسار
چه دید دید سواری نهاده جان بر کف
چه گفت گفت پیاده ست چرخ با تو سوار
ز صحن صحرا کهسارها پدید آمد
ز بس که گشت بدن های کشتگان انبار
به زیر چرخ پدیدار گشت عالم روح
ز بس نفس که برآمد ز کشتگان چو بخار
چو بیخ کفر بریدی و شاخ شرک زدی
به سعی و دولت و توفیق ایزد دادار
تمام شد به سم مرکبان آهو سم
زمین هند ز بهر نهال دین شد یار
حسام برق تف ابر پیکر تو ز خون
به چپ و راست فرو راند جویها هموار
بهار هند ز بارنده تیغ تو بشکفت
ز استخوان سمنستان شد و ز خون گلزار
به مرزها در دلهای زاجران همه تخم
به شاخ ها بر سرهای بت پرستان بار
شکسته شد به یک آسیب تو هزار مصاف
گشاده شد به یک آشوب تو هزار حصار
ز شرزه شیران افکنده شد سپاه سپاه
ز ژنده پیلان آورده شد قطار قطار
قرار یافت پس از بی قرار بودن تیغ
چو فتح دادش بوس و ظفر گرفت کنار
ز کارکرد تو آگاه شد زمان و زمین
ز فتح نامه تو موج زد بلاد و دیار
فرانمود زمانه که جز به حکم تو نیست
مدار گنبد دوار و کوکب سیار
چنانکه جستی از بخت و داشتی در دل
برآمدت همه مقصود و راست شد همه کار
بدانکه رهبر اسرار رازهای تو بود
به هر چه کرد توفیق عالم الاسرار
چو عاجزست ز آثار و معجزت خاطر
چو قاصرست ز کردار نادرت گفتار
جز این چه دانم گفتن که عنصری گوید
«چنین نماید شمشیر خسروان آثار»
ز بخت بادی ای اصل بخت کامروا
ز ملک بادی ای فخر ملک برخوردار
چو حق خنجر بر دشمنان گذارده شد
تو حق ساغر با دوستان خود بگذار
چو سرو یازان و چو مهر تابان گرد
چو چرخ دولت یارو چو ابر نعمت بار
ز شاخ دولت پیوسته بار نصرت چین
به باغ عشرت همواره تخم نزهت کار
تو بود خواهی تا حشر پادشاه زمین
که مالک الارضینی و وارث الاعمار
نشاط جوی وزانصاف و راستی شب و روز
به بام دولت و دین هر دو پاسبان بگمار
شمارهٔ ۱۴۶ - مدح امیر ابونصر پارسی: بونصر پارسی سر احرار روزگارشمارهٔ ۱۴۸ - هم در ثنای او: پادشاه بزرگ دین پرور
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شکوفه طرب آورد شاخ عشرت بار
که بوی نصرت و فتح آید از نسیم بهار
هوش مصنوعی: شکوفهها با خود شادی و خوشحالی میآورند و درختان سرشار از لذتاند، زیرا نسیم بهاری بوی پیروزی و موفقیت را منتشر میکند.
گرفت جام طرب عیش با هزار نشاط
نمود روز فرح روز با هزار نگار
هوش مصنوعی: در این روز شاد و خوش، با هزار شادی و خوشحالی، جام شادی را پر کردم و از زندگی لذت بردم. روزی که پر از زیبایی و جذابیت بود.
بدین بشارت مطرب نوای نغز بزن
بدین سعادت ساقی نبیند لعل بیار
هوش مصنوعی: به این خبر خوش، نوازنده، موسیقی زیبایی را بزن. این خوشبختی باعث میشود که ساقی دیگر لعل (شراب) نیاورد.
که بازگشت به فیروزی از جهاد غزا
علاء دولت مسعود شاه دولتیار
هوش مصنوعی: بازگشت به پیروزی از جنگی که برای دفاع از سرزمین و ملت انجام شده، نشانه قدرت و عظمت دولت مسعود شاه است.
مؤیدی که زمین را به رأی کرد آباد
مظفری که جهان را به تیغ داد قرار
هوش مصنوعی: مؤید کسی است که با نظر و تدبیر خود زمین را آباد کرده، و مظفر کسی است که با قدرت و شمشیر خود به کنترل جهان پرداخته است.
به بوی مهرش زاید همی زآتش گل
به باد کینش خیزد همی ز آب شرار
هوش مصنوعی: عطر محبت او به حدی قوی است که حتی از آتش گل هم زندهتر میشود و خشم او همچون آبی است که جرقهای را به حرکت درمیآورد.
بنازد از شرف نام او همی دنیا
بخندد از طرب مهر او همی دینار
هوش مصنوعی: به خاطر شرافت و نام او، جهان به شادی میخندد و عشق او باعث خوشحالی و سروری میشود.
نهاد روی به هندوستان به نیت غزو
گذشته رایتش از اوج گنبد دوار
هوش مصنوعی: به سمت هند رفت تا جنگی را آغاز کند و پرچمش را از بالای گنبد آسمان به اهتزاز درآورد.
به عون اسلام افراخته هزار علم
به گرد هر علم آشفته لشکری جرار
هوش مصنوعی: به کمک دین اسلام، هزاران پرچم برپا شده و دور هر پرچم، لشکری بزرگ گرد آمده است.
کشیده خنجر مصقولش آفتاب نهاد
گشاده چتر همایونش آسمان کردار
هوش مصنوعی: خورشید خنجر صیقلی خود را بر زمین فرود آورد و آسمان، چتر بزرگ و باشکوه خود را گشود.
مبارزان همه بر بارها فکنده عنان
مجاهزان همه بر کوهها کشیده مهار
هوش مصنوعی: مبارزان همگی سوار بر اسبها هستند و مهار را به دست گرفتهاند، در حالی که مجاهدان نیز بر فراز کوهها فرمان میرانند.
ز حربه ها به صفت روزها نجوم آگین
ز نعل ها به شبه خاک ها هلال نگار
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جلال شباهت روزها و وسعت آسمان اشاره دارد. همچنین از سمبلهایی مانند جنگافزارها و نعلها به طور نمادین استفاده شده تا احساسات و زیباییهای خاصی را به تصویر بکشد. در واقع، با اشاره به زیباییهای طبیعت و ستارگان، تصویر واضحی از ارتباط میان زمین و آسمان ارائه میدهد.
هوا ز رایت منصور او گلاب سرشک
زمین ز موکب میمون او عبیر غبار
هوش مصنوعی: هوا با پرچم منصور، عطر گل را به زمین میپاشد و غبار ناشی از حرکت قد و قامت میمون او، بوی خوشی دارد.
براند سخت و بیاموخت باد را رفتن
برفت مسرع و بنمود آب را رفتار
هوش مصنوعی: نسیم به تندی وزید و باد را آموخت که چگونه برود. با سرعت بسیار حرکت کرد و رفتار آب را به نمایش گذاشت.
صدای کوسش رعدی فکنده در هر کوه
سرشک تیغش سیلی گشاده از هر غار
هوش مصنوعی: صدای طبل جنگش مانند رعد و برق در هر کوه طنین انداز شده و اشک تیغش همچون سیل از هر غار به بیرون میریزد.
مبارزانش چو شیران دست شسته به خون
به حمله هر یک چون اژدهای مردم خوار
هوش مصنوعی: مبارزان مانند شیران آماده به نبرد هستند و در حمله هر یک از آنها مانند اژدهایی هستند که مردم را در هم میشکند و به آنان آسیب میزند.
بتاختند به هر گوشه ای چو پویان باد
بتافتند به هر جانبی چو سوزان نار
هوش مصنوعی: میدویدند و به هر سو میرفتند همانطور که باد در همه جا میوزد و مثل آتش به هر طرف میسوزد.
فکنده ناچخ در مغز کفر تا دسته
نشانده بیلک در چشم شرک تا سوفار
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که فردی در دل خود شبهات و عدم ایمان را به شدت ریشهکن کرده و با تلاش بسیار، آموزههای کفر را نابود کرده است. همچنین اشاره میکند که وی با دقت و توجه، نگاههای نادرست و شرکآمیز را مورد بررسی قرار داده و آنها را اصلاح کرده است. در واقع، این شعر به تلاش فرد در زدودن اعتقادات نادرست از دل و چشم انسانها اشاره دارد.
فلک بجنبید از هول و سهم گیراگیر
زمین بلرزید از ترس و بیم دارادار
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر وحشت و ترس به حرکت درآمد و زمین از اضطراب به لرزه افتاد.
سوار تعبیه بی شمار لشکر دین
کشیده صفها همچون زبانه های شرار
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از یک سوارکار اشاره شده که با لشکری بزرگ و قدرتمند، آماده نبرد است. صفهای نیروهای او به صورت منظم و مرتب کنار هم قرار گرفتهاند و به نوعی به یاد زبانههای آتش میافتند که به صورت قابل توجهی به سمت جلو روان هستند. این تصویر میتواند نشاندهنده قدرت، نظم و اراده برای پیشرفت در راه دین و اعتقادات باشد.
چو ابر و باد ز حرص جهاد و غزو بتاخت
ز هر سویی سپه ترک و لشکر جرار
هوش مصنوعی: مانند ابر و باد، به خاطر حرص و تمایل به جهاد و جنگ، از هر طرف نیروهای ترک و لشکرهای بزرگ به سوی ما حمله کردند.
ز باد تیغ چو دریا بخاست آتش رزم
ز بوم هند برآمد چو دود گرد و غبار
هوش مصنوعی: از باد تند و تیز مانند دریا به راه افتاد و آتش جنگ از سرزمین هند برخاست، همچون دود و گرد و غبار.
سپه به لشکر برهان پور ملعون زد
که بود ملهی مخذول را سپه سالار
هوش مصنوعی: سردار سپاه به فرماندهی لشکر ملعون برحام حمله کرد، زیرا سپه سالار در این موقعیت نتوانست از لشکرش دفاع کند.
چو بندیان دگر پالهنگ در گردن
بداشت او را در بارگاه حاجب بار
هوش مصنوعی: مانند بندگان ملایم که زینتهایی دارند، او نیز در محضر و مقام بالای خود، با زینت و شکوه ایستاده است.
به هند شاها فتوح بود دارالملک
که کافری همه بر قطب او گرفت مدار
هوش مصنوعی: در سرزمین هند، پادشاهی برپا شده که مرکز حکومتش به شدت تحت نفوذ کافران قرار دارد. مردم این ناحیه به گرد او میچرخند و تحت سلطهاش زندگی میکنند.
حدیث و قصه آن حال نیست پوشیده
که کعبه شمنان بود و قبله کفار
هوش مصنوعی: داستان و سخن درباره حالتی نیست که پنهان باشد، زیرا کعبه به شمنان تعلق دارد و سمت و سوی پرستش کافران است.
خزانه ها را در هند بازگشت بدوست
چو بازگشت همه رودها به دریا بار
هوش مصنوعی: خزانهها و منابع در هند به سوی او بازگشت میکنند، همانطور که تمام رودها به دریا میپیوندند.
سپاه و نعمت و پیل و سلیح ملهی را
که بود والی آن عاملی دگر پندار
هوش مصنوعی: نمیتوان به سپاه، ثروت، فیل و تجهیزات نظامی اعتماد کرد، زیرا همه آنها تحت فرماندهی شخص دیگری هستند که از آنها بهرهبرداری میکند.
ستیزه طبعی عفریت فعل و جادو کیش
پلید خویی ابلیس اصل و دیو تبار
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به تضاد و جنگ درونی بین طبیعت انسانی و جاذبههای شیطانی اشاره دارد. به عبارتی، میگوید که درون انسان کشمکشهایی وجود دارد که ناشی از وجود افکار و رفتارهای پلید و شیطانی است. این مبارزه بین ویژگیهای نیک و بد در ذات انسان، ریشه در طبیعت او دارد و از نسلهای گذشته به ارث رسیده است.
شهاب سطوت و دریا نهیب و باد شکوه
زمانه بسطت و گردون توان و کوه یسار
هوش مصنوعی: شهاب به عنوان نماد قدرت و تاثیرگذاری، دریا به عنوان نشانهای از قدرت و نیروی طبیعت، باد به عنوان نمایانگر عظمت زمانه، گردون به معنای توانمندی و کوه به عنوان نماد استقامت و پایداری معرفی شدهاند. این تصویرسازیها به ما میگوید که همه این عناصر بر قدرت و شکوه زندگی دلالت دارند.
به پیل غره و از کس نیافته مالش
زمال مست و به تنبیه ناشده بیدار
هوش مصنوعی: این بیت به وضعیتی اشاره دارد که در آن فردی با غرور و اعتماد به نفس، از قدرت و ثروت خود سخن میگوید، بدون اینکه از دیگران کمکی دریافت کرده باشد. او به رغم داشتن مشکلات و چالشها، همچنان با آگاهی و بیپروا به زندگی ادامه میدهد.
به قلعه ای که ازو باد کم رود بیرون
به بیشه ای که دور دیو بد برد هنجار
هوش مصنوعی: به دژی که باد در آن کم وزد، و به جنگلی که دور از شر دیو باشد، برو.
پناه کرده و نابوده هیچ وقت او را
ز تاختن غم و از رزم ساختن تیمار
هوش مصنوعی: او همیشه در پناه و حمایت قرار دارد و هیچ زمانی از درد و مشکلات رنج نمیبرد، زیرا به دور از جنگ و مشکلات زندگی، مراقبت و پرستاری میشود.
ز دور چون خبر تیغ بی قرار تو یافت
فرار کرد و نیارست جست راه فرار
هوش مصنوعی: از دور که خبر تیزی و بیقراری تو را شنید، ترسید و نتوانست راه فراری پیدا کند.
بجست بیهش و از بیم جان چنان پنداشت
که هست افعی پیچانش بر میان زنار
هوش مصنوعی: او از ترس جانش به سرعت به دنبال راهی میگشت و فکر کرد که مانند یک مار افعی که در میان کمربندش پیچیده باشد، در تنگنا و خطر قرار دارد.
نه بازدید همی تند شخ ز ژرف دره
نه فرق کرد همی روز روشن از شب تار
هوش مصنوعی: نه، در روز روشن نمیتوان از تاریکی شب تمیز داد و نه دیدن از عمق دره آسان است.
نکرد یک شب خواب و نخورد یک روز آب
نیافت یک پی راه و ندید یک تن یار
هوش مصنوعی: او نه در یک شب خوابید و نه در روز آبی نوشید، هیچ راهی پیدا نکرد و هیچ یاری را ندید.
به گوشش آمد آواز رعد و نفخه صور
به چشمش آمد شکل درخت صورت مار
هوش مصنوعی: صدای رعد و نواخت نفخه صور به گوش او رسید و در جلوی چشمش، تصویر درخت به شکل مار نمایان شد.
نیافت دست و نشایست بودنش ناکام
نداشت پای و ببایست رفتنش ناچار
هوش مصنوعی: در اینجا به عدم موفقیت کسی اشاره میشود که باوجود تواناییها و شایستگیهایش، از رسیدن به هدف خود بازمانده است. او نه تنها نمیتواند به خواستهاش برسد، بلکه ناگزیر باید از موقعیت فعلیاش جدا شود. به عبارتی، او در تلاش برای پیشرفت و خروج از وضعیت نامطلوب خود است، اما به دلیل موانع و چالشها، موفق نیست.
نهیب شاه برو حلقه کرد گرد جهان
که ره نبودش پیش و پس و یمین و یسار
هوش مصنوعی: حضور فرمانروای بزرگ باعث شد که همه جا تحت کنترل او قرار گیرد و هیچ راهی برای فرار یا خروج وجود نداشت، خواه به جلو، خواه به عقب و خواه به سمت چپ یا راست.
شتافت خواست به خدمت ز بهر عز و شرف
دو دست کرده بکش بنده سان و چاکروار
هوش مصنوعی: شخصی با شتاب به خدمت آمده است تا به خاطر عظمت و افتخار خود، دو دستش را به نشانه ی servitude و وفاداری به عنوان یک بنده دراز کرده و خود را به بزرگی و احترام نزدیک کند.
ولی نبستش صورت که یک زمان ندهد
به جانش خنجر زنهار خوار تو زنهار
هوش مصنوعی: اما دیگر نتوانست به خاطر بیاورد که زمانی، جانش مورد تهدید قرار نگرفته بود. پس ای نازنین، مواظب خودت باش و از خطرات دوری کن.
عزیز جان را آخر به سیم و زر بخرید
تو این تجارت نیکو تجارتی انگار
هوش مصنوعی: در نهایت، ارزش عشق و محبت را نمیتوان با پول و ثروت خرید؛ این نوع معامله واقعاً باارزش و خوب است.
به عاملی چو دگر عاملانت شد راضی
به بندگی چو دگر بندگانت کرد اقرار
هوش مصنوعی: اگر به عاملی دیگر راضی شوی و همچون دیگر بندگانت به بندگی او اقرار کنی، از آن پس به آن عامل وابسته خواهی شد.
زهی به جاه تو دولت به فتح بسته کمر
خهی به رأی تو ملت ز فخر کرده شعار
هوش مصنوعی: آفرین بر مقام و مرتبت تو که به خاطر آن، موفقیتها به تو روی آوردهاند. همچنین، ملت به خاطر رأی و تدبیر تو، به خود بالیده و شعار افتخار را سر داده است.
تو دستبردی در بوم هند بنمودی
که گشت عمده امثال و مایه اشعار
هوش مصنوعی: تو در سرزمین هند نشانها و الهاماتی را به نمایش گذاشتی که باعث شد بسیاری از اشعار و ادبیاتهای دیگر شکل بگیرند.
ز معجزات تو یک نکته یاد خواهم کرد
قیاس گیرد دانش به اندک از بسیار
هوش مصنوعی: از شگفتیهای تو نکتهای را یادآوری میکنم که علم و دانش میتواند از کم چیزها، به میزان زیادتر برسد.
چو گشت رنگ سواران به رنگ دیده شیر
چو گشت کام دلیران به طعم زهره مار
هوش مصنوعی: زمانی که رنگ سواران به رنگ چشمان شیر تبدیل شد و آرزوی دلیران به طعمی مشابه زهر ماره بگرید.
فرو زدند یکایک به صیدگاه بلا
بساط خاک به روین ردای روز به قار
هوش مصنوعی: هر یک از آنها به دام بلا افتادند، در حالی که زندگی روزمره و خاکی خود را ترک کردهاند و به وادی سختی و مشکلات وارد شدهاند.
سرسران ز شغب گشت چون سر مفلوج
دل یلان ز فزع ماند چون دل بیمار
هوش مصنوعی: سران به سبب شور و هیجان، مانند کسی که از شدت فشار دچار فلج شده، به تنگنا افتادهاند و دل جنگجویان از ترس، مانند دلی که بیمار است، بدون حرکت مانده است.
ز باد کوسش بلا گرفت خاک نبرد
به آب تیغ برافروخت آتش پیکار
هوش مصنوعی: باد طوفانی باصدای زوزهکش خود، بلایی به همراه آورد که زمین را دستخوش تغییر کرد. در میانهی این آشوب، آب و آتش در نبردی سخت و هیجانانگیز قرار گرفتند.
به سطح خوف و رجا بربکرد مرکب غزو
قضا به دور فرو راند نطع را پرگار
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از ترس و امید است. در مواجهه با سرنوشت، انسان میتواند با عزم و اراده، مسیر خود را انتخاب کند و در این راستا از نقاط قوت و ضعف خود آگاه باشد و با دقت حرکت کند. این بیت به نوعی اشاره دارد به اینکه فرد میتواند در مواجهه با چالشها و سرنوشت، به دور از اضطراب و نگرانی، با استفاده از هوش و تدبیر، راه خود را پیدا کند.
ز حلق جنگ به جای نفس بجست آتش
ز پلک مرگ به جای مژه برآمد خار
هوش مصنوعی: از درگیری و نبرد، به جای نفس کشیدن، شعلههای آتش به وجود آمد و به جای مژه چشم، خارهای مرگ برآمدند.
عدم ز حرص همی جست با وجود قرین
اجل به طمع همی کرد با امل دیدار
هوش مصنوعی: ناامیدی از بخیل بودن در کنار مرگ، همچنان به امید دیدار و آرزوهای خود تلاش میکند.
ز جوش حمله جهان شد چو بحر طوفان موج
ز برق تیغ فلک همچو ابر صاعقه بار
هوش مصنوعی: در اثر حمله و شورش، دنیا به مانند دریای طوفانی در آمده و موجها همانند صاعقهای که از تیغ آسمان میبارد، شدید و پرهیجان شدهاند.
چو ابر و برق ز هر جانب مصاف بخاست
ز تیغ گریه سخت وز کوس ناله زار
هوش مصنوعی: چنانکه ابر و رعد از هر سو به نبرد آماده میشوند، اشکها به شدت میریزد و نالههای مویهزنان به گوش میرسد.
تو حمله کردی و آهخته گرز مسعودی
بر آن تکاور هامون نورد کوه گذار
هوش مصنوعی: تو با نیرویی تمام به میدان آمدهای و مانند گرزی سنگین، بر روی آن کوهنشینان فخر میکنی.
به زیر زخم تو پران عقاب عمر شکر
به پیش رخش تو تازان نهنگ جان اوبار
هوش مصنوعی: زخم تو باعث شده که سالهای عمر، شیرینی را از دست بدهند و در مقابل زیبایی و جلال تو، مانند نهنگها به سرعت در حرکتاند.
نبوده طعن تو را حامل آتشین باره
نگشته زخم تو را حاجز آهنین دیوار
هوش مصنوعی: انتقاد تو هیچ گاه نتواسته آتش را برانگیزد و زخم تو نتوانسته مانع و دیواری از آهن برای من بسازد.
قضا چو شکل نهیب تو دید روی بتافت
سپید گشتش چشم و سیه شدش رخسار
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت دید که تو با قدرت و شکوهی ایستادهای، چهرهاش زشت و تیره شد و در حالی که نگاهش روشن بود، رنگش از ترس سفید گردید.
چه دید دید سواری نهاده جان بر کف
چه گفت گفت پیاده ست چرخ با تو سوار
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که سوارکار با دل و جان خود در خطر است و از آنچه که او تجربه میکند، آگاه است. در مقابل، پیاده به راحتی و بیدغدغه حرکت میکند. این تضاد نشاندهنده تفاوت در نگرش و تجربه زندگی است؛ در حالی که سوارکار با چالشها و خطرات رو به روست، پیاده به آرامی و بیفکری در مسیر خود ادامه میدهد.
ز صحن صحرا کهسارها پدید آمد
ز بس که گشت بدن های کشتگان انبار
هوش مصنوعی: به خاطر تعداد زیاد کشتهها در میدان جنگ، تپهها و کوههای صحرا به شکل خاصی شکل گرفتهاند و خاک بدنها را انباشت کردهاند.
به زیر چرخ پدیدار گشت عالم روح
ز بس نفس که برآمد ز کشتگان چو بخار
هوش مصنوعی: در زیر آسمان، جهان به وجود آمد و روح از شدت نفسهایی که از مردگان بلند میشود، مانند بخار شکل گرفت.
چو بیخ کفر بریدی و شاخ شرک زدی
به سعی و دولت و توفیق ایزد دادار
هوش مصنوعی: زمانی که ریشههای کفر را قطع کردی و پایههای شرک را نابود کردی، این موفقیت و کوشش تو به کمک و ارادهی خداوندی بوده است که عالم را میسازد.
تمام شد به سم مرکبان آهو سم
زمین هند ز بهر نهال دین شد یار
هوش مصنوعی: به پایان رسید و سم مرکب آهو بر زمین هند به خاطر نهال دین، یار شد.
حسام برق تف ابر پیکر تو ز خون
به چپ و راست فرو راند جویها هموار
هوش مصنوعی: تیغی که مانند برق، از زیر ابرهای شکل گرفته، بر جسم تو فرود میآید و خون را به چپ و راست میکشتد و در این میان جویهایی روان میسازد.
بهار هند ز بارنده تیغ تو بشکفت
ز استخوان سمنستان شد و ز خون گلزار
هوش مصنوعی: بهار هند با بارش شمشیر تو شکوفا شد، و از استخوانهای باغ سمن، و از خون گلها سرسبز گشت.
به مرزها در دلهای زاجران همه تخم
به شاخ ها بر سرهای بت پرستان بار
هوش مصنوعی: در دلهای زاجران که به مرزها میروند، همه تخمها به شاخها میرسد و بر سرهای بتپرستان قرار میگیرد. این تصویر میرساند که در دل زاجران، کارهایی انجام میشود که میتواند بر بتپرستان تأثیر بگذارد.
شکسته شد به یک آسیب تو هزار مصاف
گشاده شد به یک آشوب تو هزار حصار
هوش مصنوعی: با یک ضربه از جانب تو، همه دیوارها شکست و در یک جنگل بزرگ، هزاران مانع از بین رفت.
ز شرزه شیران افکنده شد سپاه سپاه
ز ژنده پیلان آورده شد قطار قطار
هوش مصنوعی: ارتش از شیران شجاع به میدان میآید و از فیلان نیرومند نیز در صفهای منظم و بسیار بهرهبرداری شده است.
قرار یافت پس از بی قرار بودن تیغ
چو فتح دادش بوس و ظفر گرفت کنار
هوش مصنوعی: پس از مدتها ناآرامی و انتظار، آرامش به وجودش بازگشته است. او همچون شمشیری که در نبرد پیروز شده، مازندران را در آغوش گرفته و طعم پیروزی را چشیده است.
ز کارکرد تو آگاه شد زمان و زمین
ز فتح نامه تو موج زد بلاد و دیار
هوش مصنوعی: زمان و زمین از کارهای تو با خبر شدند و سرزمینها و کشورها به خاطر پیروزیهای تو به تلاطم افتادند.
فرانمود زمانه که جز به حکم تو نیست
مدار گنبد دوار و کوکب سیار
هوش مصنوعی: زمانه اعلام کرد که هیچ چیز در گردش این جهان به جز اراده تو وجود ندارد، نه گنبد آسمان و نه ستارههای در حال حرکت.
چنانکه جستی از بخت و داشتی در دل
برآمدت همه مقصود و راست شد همه کار
هوش مصنوعی: زمانی که از سرنوشت خود تلاش کردی و تمام خواستههای تو در دل شکل گرفت، همه هدفها تحقق یافت و همه امور به خوبی پیش رفت.
بدانکه رهبر اسرار رازهای تو بود
به هر چه کرد توفیق عالم الاسرار
هوش مصنوعی: بدان که کسی که رازهای تو را میشناسد، همان رهبری است که به هر چیزی توفیق میدهد.
چو عاجزست ز آثار و معجزت خاطر
چو قاصرست ز کردار نادرت گفتار
هوش مصنوعی: وقتی که ذهن انسان از تأثیرات و معجزات تو ناتوان است، درست مانند این است که از کارهای شگفتانگیز تو هم ناتوان است.
جز این چه دانم گفتن که عنصری گوید
«چنین نماید شمشیر خسروان آثار»
هوش مصنوعی: غیر از این چه میتوانم بگویم که عنصری (شاعر معروف) میفرماید: «به همین شکل است که شمشیر پادشاهان نشان میدهد»
ز بخت بادی ای اصل بخت کامروا
ز ملک بادی ای فخر ملک برخوردار
هوش مصنوعی: از خوش شانسی تو، ای اصل و نسب نیکو، بهرهمند و خوشبختی و از سرزمین تو، ای پادشاه، تجلی عزت و افتخارت روزگار را به ارمغان آورده است.
چو حق خنجر بر دشمنان گذارده شد
تو حق ساغر با دوستان خود بگذار
هوش مصنوعی: وقتی که حق را به عنوان برجستهای در برابر دشمنان قرار میدهند، تو هم حق را به دوستانت هدیه بده.
چو سرو یازان و چو مهر تابان گرد
چو چرخ دولت یارو چو ابر نعمت بار
هوش مصنوعی: مانند سروی بلند و زیبا و چون خورشید درخشان، دور از گرداب مشکلات و در کنار دوستی که مانند چرخهای سرنوشت به ما یاری میرساند، مانند ابرهایی که برکات و نعمتها را میبارند.
ز شاخ دولت پیوسته بار نصرت چین
به باغ عشرت همواره تخم نزهت کار
هوش مصنوعی: از درخت موفقیت همیشه میوه پیروزی میچینند و در باغ خوشبختی همواره بذر شادی را میکارند.
تو بود خواهی تا حشر پادشاه زمین
که مالک الارضینی و وارث الاعمار
هوش مصنوعی: تو به دنبال این هستی که در روز قیامت، پادشاه زمین باشی؛ زیرا تو مالک زمینها و وارث نسلها هستی.
نشاط جوی وزانصاف و راستی شب و روز
به بام دولت و دین هر دو پاسبان بگمار
هوش مصنوعی: شادابی و خوشحالی را دنبال کن و همواره انصاف و صداقت را در نظر داشته باش. برای نگهداری از مملکت و دین، باید شب و روز مراقب باشیم و از آنها محافظت کنیم.