گنجور

شمارهٔ ۱۴۰ - صفت فیل و مدح آن پادشاه

همی گذشت به میدان شاه کشور
عظیم شخصی قلعه ستان و صفدر
بسان گردون رفتار و رنگ و فعلش
چو ماه بر روی آئینه منور
چو چرخ و عقدش تابان بسان انجم
چو ابر و برقش غران به جای تندر
نه باد لیکن در جنگ باد صولت
نه کوه لیکن در حمله کوه پیکر
بسان مرکز بر مرکز معلق
به زیر گنبد چون گنبد مدور
به پای گرد برآرد ز کوه بابل
به یشک خاک برآرد ز حصن خیبر
به گاه رفتن ماننده سماری
چهار پایش مانند چار لنگر
گه دویدن مانند اسب تازی
رونده اسبی از نیکویی مصور
زمین نوردی زین خنگ زیور اسبی
که هست زیور اسبان خنگ زیور
سرین و گردن و پشت و برش مسمن
میان گرده و پای و رخش مضمر
به گاه جستن مانند برق لامع
گه دویدن مانند باد صرصر
به شکل چنبر ناوردگاه سازد
وگر بخواهی بیرون جهد ز چنبر
چو چرخ محور گردد به گاه جولان
چنانکه گردد زو خیره چرخ محور
نه از مؤخر پیدا ورا مقدم
نه از مقدم پیدا ورا مؤخر
زوهم پیش شود او گه دویدن
اگر کنندش با وهم هیچ همبر
چنان دود چو دوانی برابر او را
که پای بیرون بنهد ز خط مسطر
ز هیچ چیز نترسد بسان نیزه
ز هیچ باک ندارد بسان خنجر
چگونه خنجری آن خنجری که وصفش
همی نگنجد کس را به خاطر اندر
سپهر صورت تیغی که از صحیفه ش
به جای زهره و تیر و نجوم دو پیکر
هزار کوکب مریخ گشته پیدا
که حکمشان همه نحسست بر عدو بر
چو وهم لابد اندر شود به هر دل
چو عقل ناچار اندر شود به هر سر
ز گونه گونه عرضهاست پر جواهر
ولی جواهر او را عرض چو جوهر
چنین شنیدم از مردمان دانا
که می بسنبد الماس گوهرآور
دروست گوهر و الماس طبع تیغش
چرا نسنبد الماس وار گوهر
چو چرخ و نورش مانند نور کوکب
چو آب و فعلش مانند فعل آذر
ز نور او شده روز حسود مظلم
ز صفوتش شده عیش عدو مکدر
چو وصل شاه جهان یافت او ز شادی
عروس وار بیاراست تن به زیور
چو نوعروسان زین روی دایم اکنون
گهی لباسش احمر بود گه اخضر
هر آن تنی که بدین تیغ گشت بی جان
نباشد او را هول نکیر و منکر
غذای او همه مغز عدوی بی دین
لباس او همه از خون مرد کافر
چو آتشست و بسوزد دل مخالف
وز آب گردد افزون فروغ اخگر
هر آنکه روزی در دهر گشت کشته
ازو طلب کند او جان به روز محشر
اگر نداری باور همی حدیثم
ازو بری به گه کارزار کیفر
همیشه باشد ازو مملکت به رونق
چو کلک باشد با او همیشه یاور
چگونه کلکی کلکی کزو بزاید
هزار معنی چون زاید ز مادر
چو یار دلبر معشوق و سرو قامت
چو مرد بیدل گریان و زرد و لاغر
چو کار گیتی بسته گره ز گیتی
چو رنگ خورشید رنگش ز تابش خور
بسان ماه و چو پیدا شد از سپهرش
به نور معنی گردد سپهرش انور
چو از سپهر فرو شد چو ماه روشن
شود سپهرش تاری و تیره یک سر
به رنگ زر شده بیماروار و او را
ز مشک بالین و ز سیم ناب بستر
اگر ز بالین تیره شود سر او را
ولیک تنش به بستر همه منور
ز بیم آنکه سر او چو تنش گردد
همی خضاب کند سر به مشک اذفر
بسان مستان از ره رود به یک سو
ز باده گویی خورده ست یک دو ساغر
از آنکه در خم مانند رنگ و بویش
به رنگ لعل بدخشی و بوی عنبر
به جامی از وی گردد غمی نشاطی
به جرعه از وی گردد جبان دلاور
به جام زرین همچون گل موجه
درونش احمر باشد برونش اصفر
گهی چو مرد معمر ولیکن از او
شود به طبع جوان مردم معمر
معین من به گه مدح شاه عالم
که هست بر همه شاهان دهر سرور
امیر غازی محمود سیف دولت
خدایگان جهان شاه دادگستر
شهی که دارد ظاهر چو پاک باطن
شهی که دارد مخبر چو خوب منظر
مراد او را گشته قضا متابع
هوای او را گشته قدر مسخر
زمین ز پایه تختش فزود رتبت
فلک ز عالی قدرش گرفت مفخر
شده ز سهمش تاری هزار خانه
شده ز نامش روشن هزار منبر
سپید گشته به مدحش هزار خاطر
سیاه گشته ز شکرش هزار دفتر
به گاه بخشش مانند حاتم طی
به گاه کوشش مانند رستم زر
نه با سنانش جوشن بود چو جوشن
نه با حسامش مغفر بود چو مغفر
به خواب دید غضنفر حسام او زآن
ز تب نباشد خالی تن غضنفر
ز بس که شاهان بوسند فرش او را
شدست فرشش ز آثار لب مجدر
به پیش خاطر او آفتاب تاری
به نزد همت او آسمان محقر
شها ز عدل تو چونان شدست گیتی
که باز جفت شد از بیم با کبوتر
شده نگون ز نهیب تو تاج کسری
شده خراب ز بیم تو قصر قیصر
منور است به رأی تو هفت گردون
مزین است به روی تو هفت کشور
فراخته ست برای تو چتر و رایت
فروخته ست به فر تو تخت و افسر
ز نور روی تو عالم شدست روشن
ز بوی خلق تو گیتی شده معطر
همی سعود بود حکم نجم زهره
چو گشت رای تو شاها برو مجاور
بلند گردون با همتت زمین است
بزرگ دریا با فک تست فرغر
ز ذوالفقار تو آن دیده اند شاهان
که خلق دیدند از ذوالفقار حیدر
به نزد خلق ظفر زآن ستوده باشد
که مر حسام و سنان تراست رهبر
اگر چه شعر رهی نیست شهریارا
به لفظ و معنی با شعرها برابر
ز دق مسلم باشد ز عیب خالی
نباشد از سخن هیچ کس مزور
چو بنده پیش تو مدحت کند روایت
دهان بنده به مدحت شود معنبر
هر آن مدیح که خالی بود ز نامت
بودش معنی منحول و لفظ ابتر
سخن به مدح تو نازد خدایگانا
چنانکه اخبار از هاشمی پیمبر
نکرد شاها بنده هیچ وصف نادر
که در صفات معانی نشد مکرر
تمام کرد یکی مدحتی چو بستان
ز وزن و معنی لاله ز لفظ عبهر
چنانکه راشدی استاد این صناعت
کند فضایل آن پیش شه مفسر
بدیهه گفته ست اندر کتابخانه
به فر دولت شاهنشه مظفر
بدان طریق بنا کردم این که گوید
حکیم راشدی آن فاضل سخنور
رونده شخصی قلعه گشای و صفدر
پناه عسکر و آرایش معسکر
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع
ز وزن مجتث باشد به وزن کمتر
خدایگانا امروز راشدی را
به فر دولت سلطان ابوالمظفر
رسید شعر به شعری و شد به گیتی
چو جود کف تو اشعار او مشهر
ز شعر اوست همه شعرهای عالم
چنانکه هست همه فعل ها ز مصدر
چو نثر او نبود نثر پر معانی
چو نظم او نبود نظم روح پرور
اگر نباشد پیشت رهی مصدق
وگر نداری مر بنده را تو باور
حدیث کردن بی حشو او نگه کن
بدین قصیده که امروز خوانده بنگر
دهند بی شک افاضل بدان گواهی
اگر به فضلش سازد رهیت محضر
هر آنکه یارش اقبال شاه باشد
طریق شعر بود نزد او میسر
خدایگانا می خور به شاد کامی
به لحن چنگ و به آرامی نای و مزمر
به روی حوری رویش چو نقش مانی
ز دست ترکی قدش چو سرو کشمر
به روی ماه تمام و به چشم نرگس
به زلف عنبر ناب و به قد صنوبر
به آب رویش نور جمال پیدا
به خم چشمش سحر حلال مضمر
زیاد بادت از بخت هر زمان عز
فزونت بادا در ملک هر زمان فر
همیشه تا ز زمین بردمد بنفشه
همیشه تا ز فلک می بتابد اختر
به فر و شادی و لهو و نشاط بنشین
ز عمر و دولت و شادی ملک بر خور
همیشه دولت تو یاور و مساعد
همیشه ناصر تو ایزد کروگر
زمانه رای تو را گشته همچو بنده
سپهر قدر بلند تو را چو چاکر
همیشه چتر تو را یمن و فتح همره
همیشه تیغ تو را نصر و سعد همبر

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همی گذشت به میدان شاه کشور
عظیم شخصی قلعه ستان و صفدر
هوش مصنوعی: شخصی در میدان بزرگ شهر در حال عبور بود که دارای مقام و جایگاه ویژه‌ای بود.
بسان گردون رفتار و رنگ و فعلش
چو ماه بر روی آئینه منور
هوش مصنوعی: مانند آسمان، حرکات و رنگ‌ها و اعمال او نیز درخشانی و زیبایی همچون ماه بر روی آینه‌ای را دارند.
چو چرخ و عقدش تابان بسان انجم
چو ابر و برقش غران به جای تندر
هوش مصنوعی: چرخ و گردونه‌ی زندگی مانند ستاره‌ها درخشان و روشن است، و جمع و سویی مانند ابر و رعد دارد که جایش تندر است.
نه باد لیکن در جنگ باد صولت
نه کوه لیکن در حمله کوه پیکر
هوش مصنوعی: این شعر به مقایسه قدرت و صلابت اشاره دارد. در واقع، شاعر می‌گوید که مانند باد، قدرتی دارد که تحلیل نمی‌رود و جلوی خروش و طوفان را می‌گیرد، همچنین از کوه به عنوان نمادی از ایستادگی و استقامت یاد می‌کند که در زمان حمله، قله‌‌هایش استوار و پیکر خویش را حفظ می‌کند. به عبارتی، برخلاف ظاهر بی‌ثباتی، قدرتی نهفته و استوار در وجود اوست.
بسان مرکز بر مرکز معلق
به زیر گنبد چون گنبد مدور
هوش مصنوعی: مانند مرکزی که به زیر گنبد دایره‌ای معلق است.
به پای گرد برآرد ز کوه بابل
به یشک خاک برآرد ز حصن خیبر
هوش مصنوعی: به پای کوهی بلند و عظیم مانند کوه بابل، هر جایی که خاکی باشد، حتی از دژی محکم نظیر دژ خیبر، می‌تواند برآید و بیرون بیفتد.
به گاه رفتن ماننده سماری
چهار پایش مانند چار لنگر
هوش مصنوعی: زمانی که به سفر می‌روید، مانند اسبی هستید که پایش به چهار زنجیر بسته شده است.
گه دویدن مانند اسب تازی
رونده اسبی از نیکویی مصور
هوش مصنوعی: گاهی مانند اسبی تندرو و چابک می‌شتابی و گاهی نیز مانند اسبی زیبا و خوش‌نما ظاهر می‌شوی.
زمین نوردی زین خنگ زیور اسبی
که هست زیور اسبان خنگ زیور
هوش مصنوعی: شخصی که در پی سفر و کاوش در زمین است، به نوعی دچار سردرگمی و بی‌هدفی شده است، مانند اسبی که زین و زینتی دارد اما در نهایت هم‌چنان به جای خاصی نمی‌رسد. این تصویر به نوعی نمایانگر عشق به زیبایی و زینت است، اما در عین حال ناتوانی در هدفگذاری و پیشرفت.
سرین و گردن و پشت و برش مسمن
میان گرده و پای و رخش مضمر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و ویژگی‌های ظاهری یک فرد می‌پردازد. شاعر به جزئیات قسمت‌های مختلف بدن اشاره دارد و آن‌ها را به گونه‌ای توصیف می‌کند که نشان‌دهنده جذابیت و لطافت آن‌ها باشد. سینه، گردن، پشت و دیگر بخش‌ها، همگی به شکل برجسته و زیبا توصیف شده‌اند، نشان‌دهنده هماهنگی و جذابیت ظاهری است.
به گاه جستن مانند برق لامع
گه دویدن مانند باد صرصر
هوش مصنوعی: زمانی که قصد دستیابی به چیزی را داریم، باید با سرعتی برق‌آسا و پرتوان به سمت آن برویم، گویی که مانند باد سریع در حال حرکت هستیم.
به شکل چنبر ناوردگاه سازد
وگر بخواهی بیرون جهد ز چنبر
هوش مصنوعی: اگر چنبره‌ای بسازی که همه چیز را در بر بگیرد، اگر بخواهی می‌توانی از آن چنبره خارج شوی.
چو چرخ محور گردد به گاه جولان
چنانکه گردد زو خیره چرخ محور
هوش مصنوعی: زمانی که چرخ دوران خود را آغاز می‌کند و به حرکت می‌آید، به گونه‌ای می‌شود که محور آن دچار حیرت و شگفتی می‌گردد.
نه از مؤخر پیدا ورا مقدم
نه از مقدم پیدا ورا مؤخر
هوش مصنوعی: نه می‌توان کسی را به خاطر جایی که در گذشته بوده قضاوت کرد و نه می‌توان او را بر اساس جایی که در حال حاضر قرار دارد، سنجید.
زوهم پیش شود او گه دویدن
اگر کنندش با وهم هیچ همبر
هوش مصنوعی: اگر کسی با توهم و خیال‌های بی‌اساس به دنبال چیزی برود، هرگز نمی‌تواند به هدفش برسد و از آن پیشرفت کند.
چنان دود چو دوانی برابر او را
که پای بیرون بنهد ز خط مسطر
هوش مصنوعی: دودی که به سرعت در حال حرکت است، به گونه‌ای با او هماهنگ شده که اگر پایش را از خطی که مشخص کرده‌اند بردارد، به راحتی می‌تواند از آن خارج شود.
ز هیچ چیز نترسد بسان نیزه
ز هیچ باک ندارد بسان خنجر
هوش مصنوعی: از هیچ چیز نمی‌ترسد مثل نیزه که ثابت و محکم است و از هیچ ترسی ندارد مانند خنجر که در شرایط خطرناک هم همچنان قوی و بی‌باک باقی می‌ماند.
چگونه خنجری آن خنجری که وصفش
همی نگنجد کس را به خاطر اندر
هوش مصنوعی: چطور ممکن است کسی بتواند وصف و توصیف خنجری را بدهد که آن‌قدر خاص و بی‌نظیر است که حتی تصورش هم برای دیگران دشوار است؟
سپهر صورت تیغی که از صحیفه ش
به جای زهره و تیر و نجوم دو پیکر
هوش مصنوعی: آسمان به مانند شمشیری است که بر صفحات خود، به جای سیاره‌ها و ستاره‌ها، دو شکل دیگر را به تصویر کشیده است.
هزار کوکب مریخ گشته پیدا
که حکمشان همه نحسست بر عدو بر
هوش مصنوعی: هزار ستاره از مریخ نمایان شده‌اند که همه آن‌ها به عنوان بدشانسی برای دشمنان عمل می‌کنند.
چو وهم لابد اندر شود به هر دل
چو عقل ناچار اندر شود به هر سر
هوش مصنوعی: هرگاه خیال در دل کسی جای بگیرد، عقل نیز ناگزیر در فهم او وارد می‌شود.
ز گونه گونه عرضهاست پر جواهر
ولی جواهر او را عرض چو جوهر
هوش مصنوعی: از صورت‌های مختلف زینت‌ها پر از جواهر است، اما جواهر واقعی او، شبیه خود جوهر است.
چنین شنیدم از مردمان دانا
که می بسنبد الماس گوهرآور
هوش مصنوعی: من از افراد خردمند شنیدم که الماس خود را با دقت و آگاهی انتخاب می‌کند.
دروست گوهر و الماس طبع تیغش
چرا نسنبد الماس وار گوهر
هوش مصنوعی: چرا تیغی که از نوع الماس و گوهر است، نمی‌تواند مانند خود سنگ‌های قیمتی بُرّندگی و تیزی داشته باشد؟
چو چرخ و نورش مانند نور کوکب
چو آب و فعلش مانند فعل آذر
هوش مصنوعی: مانند چرخ و نوری که همچون نور ستاره درخشان است، و مانند آب که به حرکت در می‌آید و فعالیتش مشابه کارهای آتش است.
ز نور او شده روز حسود مظلم
ز صفوتش شده عیش عدو مکدر
هوش مصنوعی: به خاطر نور او، روز برای حسودان تاریک شده و به خاطر پاکی او، لذت دشمنان مختل گردیده است.
چو وصل شاه جهان یافت او ز شادی
عروس وار بیاراست تن به زیور
هوش مصنوعی: وقتی که او به وصال شاه جهان رسید، از خوشحالی مانند عروسی که برای عروسی خود را آراسته می‌کند، بدنش را به زیورهای زینتی آراست.
چو نوعروسان زین روی دایم اکنون
گهی لباسش احمر بود گه اخضر
هوش مصنوعی: مانند عروس‌ها که همیشه زینت و زیبایی دارند، گاهی لباس او قرمز است و گاهی سبز.
هر آن تنی که بدین تیغ گشت بی جان
نباشد او را هول نکیر و منکر
هوش مصنوعی: هر کسی که بر اثر این شمشیر جان خود را از دست دهد، از هول و ترس سؤال‌های نکیر و منکر در امان خواهد بود.
غذای او همه مغز عدوی بی دین
لباس او همه از خون مرد کافر
هوش مصنوعی: غذای او تنها مغز دشمنان بی‌دین است و لباس او هم از خون مردان کافر دوخته شده است.
چو آتشست و بسوزد دل مخالف
وز آب گردد افزون فروغ اخگر
هوش مصنوعی: دل مخالف مانند آتش است که می‌سوزد و اگر با آب هم مواجه شود، شعله‌ورتر می‌شود.
هر آنکه روزی در دهر گشت کشته
ازو طلب کند او جان به روز محشر
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا کشته شود، در روز قیامت از او طلب جان می‌شود.
اگر نداری باور همی حدیثم
ازو بری به گه کارزار کیفر
هوش مصنوعی: اگر به قدرت و توانایی خود اعتقادی نداری، در زمان سختی و مبارزه، مجازات و عواقب آن را نیز بپذیر.
همیشه باشد ازو مملکت به رونق
چو کلک باشد با او همیشه یاور
هوش مصنوعی: همیشه کشور در رونق خواهد بود، اگر همواره یاریی مانند قلم در کنار آن باشد.
چگونه کلکی کلکی کزو بزاید
هزار معنی چون زاید ز مادر
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان به کلکی که هزاران معنی از آن پدید می‌آید، فکر کرد، مثل این که از مادر متولد می‌شود؟
چو یار دلبر معشوق و سرو قامت
چو مرد بیدل گریان و زرد و لاغر
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب و معشوق در کنار هم هستند، خوشحالی و شادابی را به همراه می‌آورند؛ اما در مقابل، کسی که دلی شکسته دارد، در حالی که چهره‌اش رنگ پریده و نزار به نظر می‌رسد، غم و اندوه را نشان می‌دهد.
چو کار گیتی بسته گره ز گیتی
چو رنگ خورشید رنگش ز تابش خور
هوش مصنوعی: وقتی که کار دنیا به هم گره می‌خورد، مانند رنگی که از تابش خورشید می‌گیرد، وضع انسان نیز تحت تأثیر قرار می‌گیرد.
بسان ماه و چو پیدا شد از سپهرش
به نور معنی گردد سپهرش انور
هوش مصنوعی: مثل ماه که وقتی در آسمان ظاهر می‌شود، با نورش آسمان را روشن می‌کند.
چو از سپهر فرو شد چو ماه روشن
شود سپهرش تاری و تیره یک سر
هوش مصنوعی: وقتی که ماه از آسمان پایین بیاید، آسمان کاملاً تاریک و تیره خواهد شد.
به رنگ زر شده بیماروار و او را
ز مشک بالین و ز سیم ناب بستر
هوش مصنوعی: او به حالت بیمارگونه‌ای رنگ طلا به خود گرفته و بستر او از مشک و نقره‌ی خالص آراسته شده است.
اگر ز بالین تیره شود سر او را
ولیک تنش به بستر همه منور
هوش مصنوعی: اگر سر او از کنار بستر تاریک شود، اما بدنش در بستر همچنان روشن و درخشان است.
ز بیم آنکه سر او چو تنش گردد
همی خضاب کند سر به مشک اذفر
هوش مصنوعی: برای جلوگیری از این که سرش مانند بدنش gray (یا پیر و بی‌حالت) شود، او همیشه موهای سرش را با عطر مشک رنگ می‌کند.
بسان مستان از ره رود به یک سو
ز باده گویی خورده ست یک دو ساغر
هوش مصنوعی: مانند آدم‌های سرخوش و مست، به یک سو حرکت می‌کند، گویی که در اثر نوشیدن باده، دو جام سرکشیده است.
از آنکه در خم مانند رنگ و بویش
به رنگ لعل بدخشی و بوی عنبر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جذابیت چیزی شبیه به خم می‌پردازد که رنگی مشابه لعل بدخشی (یک نوع جواهر قرمز) و بویی چون عنبر (یک ماده خوشبو) دارد. در واقع، شعری است درباره لطافت و زیبایی که احساسات عمیق و دلنشینی را القا می‌کند.
به جامی از وی گردد غمی نشاطی
به جرعه از وی گردد جبان دلاور
هوش مصنوعی: اگر از جام او بنوشی، غم به شادی تبدیل می‌شود و با یک جرعه از او، دلیرترین جوانان هم ترسو می‌شوند.
به جام زرین همچون گل موجه
درونش احمر باشد برونش اصفر
هوش مصنوعی: در اینجا به یک ظرف زیبا و زرین اشاره شده که رنگ درون آن قرمز و رنگ بیرونی‌اش زرد است. این تصویر به زیبایی و تناقض درونی و بیرونی اشاره دارد.
گهی چو مرد معمر ولیکن از او
شود به طبع جوان مردم معمر
هوش مصنوعی: گاهی اوقات انسان‌ها به سنین بالا می‌رسند و همچنان روحیه‌ای جوان دارند. افراد مسن می‌توانند از نظر روحیه و رفتار به جوان‌ها شباهت پیدا کنند.
معین من به گه مدح شاه عالم
که هست بر همه شاهان دهر سرور
هوش مصنوعی: من از خداوند خواسته‌ام که در زمان ستایش پادشاه عالم، که بر همه پادشاهان زمان برتری دارد، قرار بگیرم.
امیر غازی محمود سیف دولت
خدایگان جهان شاه دادگستر
هوش مصنوعی: امیر غازی محمود، که حاکم و فرمانروای بزرگ است و قدرت و ثروت را به ارمغان می‌آورد، در واقع پادشاهی است که به دادگری و انصاف معروف است و برای مردم خود به عنوان یک حامی و نجات‌دهنده شناخته می‌شود.
شهی که دارد ظاهر چو پاک باطن
شهی که دارد مخبر چو خوب منظر
هوش مصنوعی: مردی که ظاهری زیبا و دلنشین دارد، اما باطن او نیز پاک و نیکو است، به واقع یک پادشاه حقیقی است. او کسی است که خبر و اخبارش نیز زیبا و دلپذیر است.
مراد او را گشته قضا متابع
هوای او را گشته قدر مسخر
هوش مصنوعی: آنچه برای او مقدر شده، به خواسته‌اش پاسخ می‌دهد و سرنوشتش مطابق با آرزوهای او پیش می‌رود.
زمین ز پایه تختش فزود رتبت
فلک ز عالی قدرش گرفت مفخر
هوش مصنوعی: زمین برتری خود را از پایه تخت شاهانه‌اش به دست آورده و آسمان نیز به خاطر عظمت او، به مقام والایی رسیده است.
شده ز سهمش تاری هزار خانه
شده ز نامش روشن هزار منبر
هوش مصنوعی: بخشی از زندگی و سرنوشت او به گونه‌ای است که در هزاران خانه تاریکی وجود دارد، اما نام او باعث روشنایی و روشنی در هزاران منبر و مکان دیگر شده است.
سپید گشته به مدحش هزار خاطر
سیاه گشته ز شکرش هزار دفتر
هوش مصنوعی: در مدح او هزاران دل شاد و خوش هستند، اما در عوض از شیرینی‌اش هزار دفتر غم و اندوه نوشته شده است.
به گاه بخشش مانند حاتم طی
به گاه کوشش مانند رستم زر
هوش مصنوعی: در زمان دادن و کمک به دیگران باید مانند حاتم طایی با سخاوت و آزادگی عمل کرد و در زمان تلاش و کوشش باید همچون رستم، قهرمان و با اراده بود.
نه با سنانش جوشن بود چو جوشن
نه با حسامش مغفر بود چو مغفر
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که سلاح‌ها و زره‌هایی که در جنگ استفاده می‌شوند، به خودی خود نمی‌توانند مانند زره و سپر واقعی عمل کنند. بلکه این افراد، با مهارت و شجاعت خود (سنان و حسام) هستند که اهمیت دارند و توانایی آن‌ها در نبرد بیشتر از کیفیت ابزارهای جنگی‌شان است. در واقع، اینجا به این نکته اشاره می‌شود که قدرت و توانایی فرد در جنگ مهم‌تر از تجهیزات اوست.
به خواب دید غضنفر حسام او زآن
ز تب نباشد خالی تن غضنفر
هوش مصنوعی: غضنفر در خواب خود می‌بیند که حسام او از شدت تب، تنش خالی و بی‌روح شده است.
ز بس که شاهان بوسند فرش او را
شدست فرشش ز آثار لب مجدر
هوش مصنوعی: فرش او به دلیل بوسه‌های مکرر پادشاهان، اکنون پر از آثار لب‌هایی است که بر آن نشسته‌اند.
به پیش خاطر او آفتاب تاری
به نزد همت او آسمان محقر
هوش مصنوعی: خورشید در برابر یاد او مانند سایه‌ای کم‌نور است و آسمان در مقایسه با تلاش و اراده‌اش، ناچیز و کوچک به نظر می‌رسد.
شها ز عدل تو چونان شدست گیتی
که باز جفت شد از بیم با کبوتر
هوش مصنوعی: عالم به دلیل عدالت تو به گونه‌ای شده که زمین دوباره به وضعیت پیشین خود برگشته و از ترس کبوتر به آرامش رسیده است.
شده نگون ز نهیب تو تاج کسری
شده خراب ز بیم تو قصر قیصر
هوش مصنوعی: تاج کسری به خاطر زور و قدرت تو به خاک افتاده و قصر قیصر به خاطر ترس تو ویران شده است.
منور است به رأی تو هفت گردون
مزین است به روی تو هفت کشور
هوش مصنوعی: به واسطهٔ اندیشهٔ تو، هفت آسمان روشن و درخشان است و به خاطر چهرهٔ زیبای تو، هفت سرزمین زینت یافته است.
فراخته ست برای تو چتر و رایت
فروخته ست به فر تو تخت و افسر
هوش مصنوعی: برای تو چتری آماده کرده‌اند و به خاطر تو پرچم را فروخته‌اند، همچنین تخت و تاج را نیز به تو تعلق داده‌اند.
ز نور روی تو عالم شدست روشن
ز بوی خلق تو گیتی شده معطر
هوش مصنوعی: به خاطر نور چهره‌ات، جهان نورانی شده و به خاطر بوی تو، دنیا معطر گردیده است.
همی سعود بود حکم نجم زهره
چو گشت رای تو شاها برو مجاور
هوش مصنوعی: اگر اراده تو، ای شاه، بر این است که در کنار نجم زهره قرار بگیری، پس این موضوع نشان‌دهنده‌ی ترقی و صعود است.
بلند گردون با همتت زمین است
بزرگ دریا با فک تست فرغر
هوش مصنوعی: آسمان بلند با تلاش و اراده‌ات قابل فتح است و زمین و دریا به اندازه‌ی قدرت فکر تو بزرگ و وسیع هستند.
ز ذوالفقار تو آن دیده اند شاهان
که خلق دیدند از ذوالفقار حیدر
هوش مصنوعی: شاهان از شمشیر تو آن را دیده‌اند که مردم از شمشیر امام علی (ع) دیده‌اند.
به نزد خلق ظفر زآن ستوده باشد
که مر حسام و سنان تراست رهبر
هوش مصنوعی: شخصی که در میان مردم به خاطر موفقیت‌هایش مورد تحسین قرار می‌گیرد، به دلیل این است که او همانند حسام و سنان، راهنمایی توانا و شایسته است.
اگر چه شعر رهی نیست شهریارا
به لفظ و معنی با شعرها برابر
هوش مصنوعی: هرچند شعر رهی به اندازه شعرهای دیگر از لحاظ زبان و مفهوم نیست، اما شهریار به خوبی توانسته با آن‌ها رقابت کند.
ز دق مسلم باشد ز عیب خالی
نباشد از سخن هیچ کس مزور
هوش مصنوعی: از طریق ضرب‌المثل‌ها و گفته‌ها، می‌توان فهمید که هیچ انسانی بی‌نقص نیست و در کلام حتی بهترین‌ها نیز نقص‌هایی دارند. بنابراین، به جای انتظار کمال از دیگران، باید پذیرای اشتباهات و عیوب آنها باشیم.
چو بنده پیش تو مدحت کند روایت
دهان بنده به مدحت شود معنبر
هوش مصنوعی: وقتی که بنده‌ای در حضور تو از تو تعریف و تمجید کند، سخنان او به گوش دیگران پیام‌بر خوبی‌ها و صفات تو تبدیل می‌شود.
هر آن مدیح که خالی بود ز نامت
بودش معنی منحول و لفظ ابتر
هوش مصنوعی: هر مدح و ستایشی که از نام تو خالی باشد، بی‌معنی و ناقص است.
سخن به مدح تو نازد خدایگانا
چنانکه اخبار از هاشمی پیمبر
هوش مصنوعی: سخن به ستایش تو مانند خبرها از پیامبر هاشمی است که مورد احترام خداوند است.
نکرد شاها بنده هیچ وصف نادر
که در صفات معانی نشد مکرر
هوش مصنوعی: شاه هیچ وقت به بنده هیچ ویژگی نادری عطا نکرد که در صفات با معنی و معانی دگر تکرار شده باشد.
تمام کرد یکی مدحتی چو بستان
ز وزن و معنی لاله ز لفظ عبهر
هوش مصنوعی: کسی تمام کرد و به پایان رساند ستایش خود را، همانند باغی سرشار از زیبایی و پر از معنای گل لاله که از کلمات زیبا و دلنشین ساخته شده است.
چنانکه راشدی استاد این صناعت
کند فضایل آن پیش شه مفسر
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که چنانچه کسی در یک هنر یا علم به درجه بالایی از مهارت و دانش برسد، می‌تواند ویژگی‌ها و مزایای آن را به بهترین شکل به دیگران معرفی کند. در واقع، او به عنوان یک استاد می‌تواند معانی عمیق‌تری را برای دیگران روشن کند.
بدیهه گفته ست اندر کتابخانه
به فر دولت شاهنشه مظفر
هوش مصنوعی: در کتابخانه، سخنی بی‌نظیر و خلاقانه به خاطر عظمت و قدرت شاه مظفر بیان شده است.
بدان طریق بنا کردم این که گوید
حکیم راشدی آن فاضل سخنور
هوش مصنوعی: به آن روش، تصمیم گرفتم که این را بگویم که حکیم راشدی، آن فرد بااستعداد و سخنور، بیان کند.
رونده شخصی قلعه گشای و صفدر
پناه عسکر و آرایش معسکر
هوش مصنوعی: شخصی که در حال حرکت است، مانند شخصی می‌باشد که برای فتح قلعه می‌کوشد و در زمان جنگ، پشتیبان و حافظ لشکر است و تدابیر لازم را برای آماده‌سازی اردوگاه اتخاذ می‌کند.
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع
ز وزن مجتث باشد به وزن کمتر
هوش مصنوعی: این وزن شعری که ذکر شده، نوعی از ساختار وزنی است که در شعر به کار می‌رود و به نظر می‌رسد که در اینجا به وزن کمتری اشاره دارد. به طور کلی، وزن شعری به معنای الگوی خاصی از حرکات و سکون‌های هجایی در هر خط شعر است که به شاعر کمک می‌کند تا روانی و زیبایی خاصی به شعر ببخشد.
خدایگانا امروز راشدی را
به فر دولت سلطان ابوالمظفر
هوش مصنوعی: امروز روزی است که خداوند به رشد و پیشرفت دولت سلطان ابوالمظفر توجه دارد.
رسید شعر به شعری و شد به گیتی
چو جود کف تو اشعار او مشهر
هوش مصنوعی: شعر به شاعری دیگر رسید و مانند بخشندگی تو، اشعار او در جهان مشهور شد.
ز شعر اوست همه شعرهای عالم
چنانکه هست همه فعل ها ز مصدر
هوش مصنوعی: تمام شعرهای دنیا از شعر او الهام گرفته‌اند، همان‌طور که تمام فعل‌ها از مصدر خود نشأت می‌گیرند.
چو نثر او نبود نثر پر معانی
چو نظم او نبود نظم روح پرور
هوش مصنوعی: اگر نثر او به اندازه نثرهای پرمعنا نبود، نظم او نیز به اندازه نظم‌های جان‌بخش نخواهد بود.
اگر نباشد پیشت رهی مصدق
وگر نداری مر بنده را تو باور
هوش مصنوعی: اگر کسی را در نزد تو نباشد که به تو ایمان داشته باشد و تو هم به او باور نداشته باشی، راهی برای رسیدن به هدف نخواهی داشت.
حدیث کردن بی حشو او نگه کن
بدین قصیده که امروز خوانده بنگر
هوش مصنوعی: به صحبت درباره‌ی او بپرداز و مراقب باش که این قصیده‌ای که امروز خوانده‌ام را ببینی و درک کنی.
دهند بی شک افاضل بدان گواهی
اگر به فضلش سازد رهیت محضر
هوش مصنوعی: بی‌تردید، دانایان و فرزانه‌ها به شما گواهی خواهند داد، اگر برحسب فضل و دانش خود، راهی به محضر شما بگشایند.
هر آنکه یارش اقبال شاه باشد
طریق شعر بود نزد او میسر
هوش مصنوعی: هر کس که محبوبش خوشبخت و موفق باشد، برای او راه موفقیت در شعر گفتن آسان خواهد بود.
خدایگانا می خور به شاد کامی
به لحن چنگ و به آرامی نای و مزمر
هوش مصنوعی: ای خدایا، با شادی و خوشحالی، به آهنگ چنگ و با نرمی نی و ساز، بنوش.
به روی حوری رویش چو نقش مانی
ز دست ترکی قدش چو سرو کشمر
هوش مصنوعی: چهره حوری مانند نقشی زیبا و دستش چون قد بلند سرو کشمر است.
به روی ماه تمام و به چشم نرگس
به زلف عنبر ناب و به قد صنوبر
هوش مصنوعی: این بیت به وصف زیبایی‌ها و جذابیت‌های یک معشوق می‌پردازد. از چهره‌اش که همچون ماه کامل نورانی و دل‌فریب است، و چشمانش که به زیبایی و جذابیت نرگس می‌مانند، و زلف‌هایش که بوی خوش عنبر می‌دهند و قد بلندقامتش به صنوبر شبیه است. این توصیف‌ها به منظور نمایش زیبایی‌های بی‌نظیر معشوق به کار رفته‌اند.
به آب رویش نور جمال پیدا
به خم چشمش سحر حلال مضمر
هوش مصنوعی: در چهره‌اش زیبایی خاصی نمایان است و در نگاهش جاذبه‌ای عاشقانه و فریبنده وجود دارد.
زیاد بادت از بخت هر زمان عز
فزونت بادا در ملک هر زمان فر
هوش مصنوعی: شما همواره در زندگی‌ات از نعمات و خوشبختی‌های بیشتری بهره‌مند باشی و در سرزمینت هر لحظه پیشرفت کنی.
همیشه تا ز زمین بردمد بنفشه
همیشه تا ز فلک می بتابد اختر
هوش مصنوعی: این بیت به ما یادآوری می‌کند که هرگاه گل بنفشه از زمین بروید و شکوفا شود، ستاره‌ای نیز از آسمان می‌درخشد. به عبارتی دیگر، هر شکوفایی و جمالی در زمین به همراه خود نور و زیبایی از آسمان را به همراه دارد. این حالت تقارن و ارتباط بین زمین و آسمان را نشان می‌دهد.
به فر و شادی و لهو و نشاط بنشین
ز عمر و دولت و شادی ملک بر خور
هوش مصنوعی: از زیبایی، خوشی و سرگرمی لذت ببر و از زندگی و خوشبختی و ثروت بهره‌مند شو.
همیشه دولت تو یاور و مساعد
همیشه ناصر تو ایزد کروگر
هوش مصنوعی: همواره خوشبختی و کامیابی همراه تو خواهد بود و همیشه یاریگر تو خداوند بزرگ است.
زمانه رای تو را گشته همچو بنده
سپهر قدر بلند تو را چو چاکر
هوش مصنوعی: دنیا به خواسته تو وابسته شده است، همان‌طور که آسمان به تو احترام می‌گذارد و مقام بلند تو را با ادب و احترام پذیرایی می‌کند.
همیشه چتر تو را یمن و فتح همره
همیشه تیغ تو را نصر و سعد همبر
هوش مصنوعی: همواره چتر حمایت تو برای پیروزی و خوشبختی در کنار توست و همیشه شمشیر تو برای نصرت و سعادت در دست تو قرار دارد.

حاشیه ها

1396/11/29 11:01
فخر

همونطور که توی شعر هم اشاره شده، وزن ابیات مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع هست و به نظر میرسه که مجتث مثمن مخبون اصلم محذوف باشه