گنجور

شمارهٔ ۱۳۹ - ستایش سیف الدوله محمود

چه مرکبست که او را نه خفتن ست و نه خور
چو چرخ پر ز ستاره چو کان پر ز گهر
بسان صورت مانی ز خامه مانی
بسان لعبت آزر ز رنده آزر
رخش بسان رخ من ز عشق آن گلرخ
دلش بسان دل من ز هجر آن دلبر
برو ز دست حکیمان روزگار نشان
درو ز عارض و زلفین آن نگار اثر
غذا دهند مر او را و چون نیافت غذا
ز یافتنش بیابند جای دور خبر
از آن دهند مر او را که چار طبع جهان
بپرورندش تا شد به چنگ دریا در
و یا از آنکه بود دیده چند گاه حصار
حصار گرد آن گرد و نواحی بربر
بسان عشق که پنهانش کرد نتوانند
بسان فضل که هر جایگه شود مضمر
عزیز دارند او را همی همه عالم
که می نسب کند از خلق خسرو صفدر
خدایگان جهان خسرو زمان محمود
که نزد شاهان چون نزد خلق پیغمبر
خرد چو جسمی و نامش درو بسان روان
هنر چو چشمی و ذاتش درو بسان بصر
هزار نکته به هر لفظش اندرون پیدا
هزار فضل به هر نکته اش درون مضمر
به عمر خوش نخفتی شبی سکندر هیچ
اگر بدیدی در خواب تیغش اسکندر
به هیچ حال نگشتی ز بهر آب حیات
اگر بیافته بودی ز جود شاه مطر
چگونه گیرد آرام خان ترکستان
چگونه باشد ایمن به روم در قیصر
که چنگ ویشک بپوشد به پنجه و بتیفوز
ز سهم تیغش در بیشه شیر شرزه نر
ز بیم تیغش بر خویشتن کند نوحه
هر آهنی که کند بدسگال او مغفر
به عالم اندر کس فتح را به نستودی
اگر نبودی با فتح رایتش همبر
چراست از پی شمشیر او ظفر دایم
اگر نه بنده شمشیر او شدست ظفر
اگر نه باد وزانست اصل مرکب او
چرا چو باد وزان باشد او به بحر و به بر
وگرنه بست گرو با فلک چرا چو فلک
به گاه جولان کند به میدان در
وگرنه بنده او شد هلال و بدر چرا
یکیش زیر کف است و یکی به جبهت بر
چهار طبع جهان باشد او به چهار مکان
چهار وقت مخالف برین شگفت نگر
به گاه بودن خاک و به گاه جستن باد
سوی نشیب چو آب و سوی فراز آذر
ایا مظفر پیروز بخت روزافزون
بگیر گیتی و در وی بساط دین گستر
که گشت رای رزین تو را قضا بنده
که گشت امر روان تو را قدر چاکر
همیشه تا که بتابد زمین ز سیر فلک
همیشه تا که بتابد ز آسمان اختر
ز بخت خویش بناز و به ملک در بگراز
به کام خویش بزی و ز عمر خود برخور
به جای باد مقیم آسمان دولت تو
ز آفتاب سعدت بادی همیشه باد انور
به کامگاری بادی گشاده دایم دست
به پادشاهی بادی همیشه بسته کمر

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه مرکبست که او را نه خفتن ست و نه خور
چو چرخ پر ز ستاره چو کان پر ز گهر
هوش مصنوعی: چنین وسیله‌ای وجود دارد که نه خواب دارد و نه نیازی به خوردن. مانند چرخی که پر از ستاره است و همچون معدن پر از گوهر.
بسان صورت مانی ز خامه مانی
بسان لعبت آزر ز رنده آزر
هوش مصنوعی: شما مانند صورت مانی، زیبا و دلنشین هستید و همچون عروسک آزر، با ظرافت و دقت ساخته شده‌اید.
رخش بسان رخ من ز عشق آن گلرخ
دلش بسان دل من ز هجر آن دلبر
هوش مصنوعی: چهره من مانند چهره آن عاشق است و دل من مانند دل او به خاطر دوری از آن معشوق در غم و اندوه است.
برو ز دست حکیمان روزگار نشان
درو ز عارض و زلفین آن نگار اثر
هوش مصنوعی: برو و از حکیمان زمان دور شو، نشانه‌ای از آن معشوق و تأثیرات چهره و موی او در دل خود پیدا کن.
غذا دهند مر او را و چون نیافت غذا
ز یافتنش بیابند جای دور خبر
هوش مصنوعی: او را غذا می‌دهند و وقتی غذا پیدا نکرد، جست‌وجو می‌کنند تا از جایی دور خبر او را بیابند.
از آن دهند مر او را که چار طبع جهان
بپرورندش تا شد به چنگ دریا در
هوش مصنوعی: به او داده می‌شود که چهار حالت طبیعی جهان را در خود پرورش دهد، تا اینکه در چنگال دریا قرار گیرد.
و یا از آنکه بود دیده چند گاه حصار
حصار گرد آن گرد و نواحی بربر
هوش مصنوعی: گاهی دیده‌ام که حصارهایی دور تا دور زمین خود را فرا گرفته‌اند و این فضا به مناطق بربر شباهت دارد.
بسان عشق که پنهانش کرد نتوانند
بسان فضل که هر جایگه شود مضمر
هوش مصنوعی: عشق مانند یک راز است که نمی‌توان آن را پنهان کرد، در حالی که فضایل و خوبی‌ها هر جا که باشند، می‌توانند به وضوح نمایان شوند.
عزیز دارند او را همی همه عالم
که می نسب کند از خلق خسرو صفدر
هوش مصنوعی: همه مردم او را دوست دارند زیرا او به خاندان و شخصیت بزرگ و محترمی نسبت داده می‌شود.
خدایگان جهان خسرو زمان محمود
که نزد شاهان چون نزد خلق پیغمبر
هوش مصنوعی: محمود، پادشاه بزرگ و فرزانه‌ای است که در میان سلطنت‌ها مانند پیامبری برای مردم شناخته می‌شود.
خرد چو جسمی و نامش درو بسان روان
هنر چو چشمی و ذاتش درو بسان بصر
هوش مصنوعی: خرد همانند یک جسم است که نامش در آن قرار دارد، و هنر مانند چشمی است که ماهیت آن درونش به‌طور واضح دیده می‌شود.
هزار نکته به هر لفظش اندرون پیدا
هزار فضل به هر نکته اش درون مضمر
هوش مصنوعی: در هر کلمه‌اش هزاران اشاره و نکته نهفته است و در هر نکته‌اش فضیلت‌های فراوانی وجود دارد.
به عمر خوش نخفتی شبی سکندر هیچ
اگر بدیدی در خواب تیغش اسکندر
هوش مصنوعی: اگر در عمرت شب خوشی را تجربه نکردی، به یاد داشته باش که اگر سکندر در خواب هم تیغی را می‌دید، باز هم سکندر بود.
به هیچ حال نگشتی ز بهر آب حیات
اگر بیافته بودی ز جود شاه مطر
هوش مصنوعی: به هیچ وجه برای رسیدن به آب زندگی تلاش نکردی، اگر از بخشش شاه باران بهره‌مند می‌شدی.
چگونه گیرد آرام خان ترکستان
چگونه باشد ایمن به روم در قیصر
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که خان ترکستان آرامش داشته باشد و در روم، پادشاهی در امان باشد؟
که چنگ ویشک بپوشد به پنجه و بتیفوز
ز سهم تیغش در بیشه شیر شرزه نر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف موجودی می‌پردازد که با قوایی فوق‌العاده و شجاعت در دل جنگل به سر می‌برد. به نوعی از موجودی یاد می‌شود که به مانند یک شیر نر، قوی و ترسناک است و می‌تواند با قدرتش بر دیگران غلبه کند. به تصویر کشیده شده که چنگال‌هایش در لابه‌لای سبزه‌زارها به سرعت و با چالاکی حرکت می‌کنند، همان‌طور که یک جنگجو در نبرد به کار خود ادامه می‌دهد.
ز بیم تیغش بر خویشتن کند نوحه
هر آهنی که کند بدسگال او مغفر
هوش مصنوعی: از ترس تیغ او، هر آهنی که تحت تاثیر او قرار می‌گیرد، بر خود زاری می‌کند.
به عالم اندر کس فتح را به نستودی
اگر نبودی با فتح رایتش همبر
هوش مصنوعی: اگر تو در این دنیا به مقام فتح دست نمی‌یافتی، پس آن گاه که در کنار علم و دانش قرار نمی‌گرفتی، هیچ کس به موفقیت نرسیده بود.
چراست از پی شمشیر او ظفر دایم
اگر نه بنده شمشیر او شدست ظفر
هوش مصنوعی: چرا پیروزی همواره به دنبال شمشیر اوست؟ اگر نه، بنده شمشیر او بوده است که پیروزی را به همراه آورده.
اگر نه باد وزانست اصل مرکب او
چرا چو باد وزان باشد او به بحر و به بر
هوش مصنوعی: اگر این مرکب، زیر تأثیر باد نیست، پس چرا مانند باد به دریا و ساحل حرکت می‌کند؟
وگرنه بست گرو با فلک چرا چو فلک
به گاه جولان کند به میدان در
هوش مصنوعی: اگر نه، چرا انسان‌ها به سرنوشت خود وابسته‌اند؟ چرا که مانند آسمان نمی‌توانند در میدان زندگی فعالیت کنند؟
وگرنه بنده او شد هلال و بدر چرا
یکیش زیر کف است و یکی به جبهت بر
هوش مصنوعی: اگر انسان بنده خدا شود، مانند ماه و خورشید درخشان و باشکوه خواهد بود. اما چرا یکی از آنها زیر پا است و دیگری بر پیشانی آسمان می‌درخشد؟
چهار طبع جهان باشد او به چهار مکان
چهار وقت مخالف برین شگفت نگر
هوش مصنوعی: جهان در چهار حالت و چهار مکان مختلف وجود دارد و در هر یک از این حالت‌ها در زمان‌های مختلف به گونه‌ای متفاوت به نظر می‌رسد که شگفت‌انگیز است.
به گاه بودن خاک و به گاه جستن باد
سوی نشیب چو آب و سوی فراز آذر
هوش مصنوعی: در زمان مناسب، خاک به جویبار تبدیل می‌شود و باد به سمت پایین حرکت می‌کند مانند آب. همچنین، در مواقعی دیگر، به سمت بالا می‌رود مانند آتش.
ایا مظفر پیروز بخت روزافزون
بگیر گیتی و در وی بساط دین گستر
هوش مصنوعی: ای مظفر، با خوش‌شانسی و موفقیت، دنیا را به دست بگیر و در آن، بستر و زمینه دین را گسترش ده.
که گشت رای رزین تو را قضا بنده
که گشت امر روان تو را قدر چاکر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی تقدیر و سرنوشت به سراغ تو می‌آید، تو مجبور به پذیرش آن هستی و آنچه برای تو مقدر شده، باید بپذیری. همچنین به نوعی نشان‌دهنده این است که اگر امری در حال جریان است، باید به آن احترام گذاشت و در خدمت آن قرار گرفت.
همیشه تا که بتابد زمین ز سیر فلک
همیشه تا که بتابد ز آسمان اختر
هوش مصنوعی: همیشه تا وقتی که زمین تحت تأثیر حرکات آسمانی باشد و ستاره‌ها از آسمان درخشش داشته باشند، این وضعیت ادامه خواهد داشت.
ز بخت خویش بناز و به ملک در بگراز
به کام خویش بزی و ز عمر خود برخور
هوش مصنوعی: به شکرانه‌ی شانس خود افتخار کن و در زندگی آزادانه زندگی کن. از لذت‌ها استفاده کن و از عمر خود بهره‌برداری کن.
به جای باد مقیم آسمان دولت تو
ز آفتاب سعدت بادی همیشه باد انور
هوش مصنوعی: به جای اینکه از وزش بادها در آسمان بهره‌مند باشی، همیشه در سایه خوشبختی و سعادت خود قرار داشته باش.
به کامگاری بادی گشاده دایم دست
به پادشاهی بادی همیشه بسته کمر
هوش مصنوعی: در زندگی، کسانی که به راحتی و با خوشحالی به دنبال موفقیت هستند، دستشان همواره باز و آماده است. اما کسانی که در جستجوی قدرت و سلطنت هستند، باید بر خودشان کنترل داشته باشند و محکم و متین در پی اهدافشان باشند.