شمارهٔ ۱۴ - ستایش سلطان ظهیرالدوله ابراهیم
مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب
جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب
ز بهر تیرگی شب مرا رفیق چراغ
ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب
رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او
ز زخم ناخن چون عنکبوت اسطرلاب
دو دیده همچو دو ثقبه گشاده ام شب و روز
ولیک بی خبر از آفتاب و از مهتاب
حسام را که زند غم کنم ز روی سپر
سؤال را که کند دل دهم به اشک جواب
چو چوب عنابم چین برگرفته روی همه
گرفته اشکم در دیده گونه عناب
مرا ز سر زدگی کز فلک شدم در دل
به جز مدیح ملک فکرتی نماند صواب
خدایگان جهان پادشاه هفت اقلیم
سر ملوک زمین مالک قلوب و رقاب
ابوالمظفر سلطان عالم ابراهیم
که خسروان را درگاه او بود محراب
چو سوی کعبه ملوک جهان بپیوستند
به سوی درگه عالی او مجی و ذهاب
ظهیر دولت و ملک و نصیر دولت و دین
به راستی و سزا بودش از خلیفه خطاب
مفاخر ملکان زمانه از لقب است
بدوست باز همیشه مفاخر القاب
روا بود که فزاید جهان بدو رامش
سزا بود که نماید فلک بدو اعجاب
خدایگانا از مدح و خدمت تو همی
همه سعادت محض آمده جلالت ناب
ز رأی تست فروغ و مضای آتش و آب
ز طبع تست صفا و ثبات باد و تراب
حقیر باشد با همت تو چرخ و جهان
بخیل باشد باد و کف تو بحر و سحاب
به بزمگاه تو شاهان و خسروان خدام
به رزمگاه تو خانان و ایلکان حجاب
نهیب خنجر بران تو عدوی تو را
ببست بر دل و بردیده راه شادی و خواب
ز مهر و کین تو چرخ و فلک دو گوهر ساخت
که هر دو مایه عمران شدند و اصل خراب
بجست ذره زین و چکید قطره زان
شد این فروزان آتش شد آن گوارا آب
کمیتت اندر تک گنبدیست اندر دور
حسامت اندر زخم آتشی است اندر تاب
چه مرکبان را بر هم زند طراد نبرد
چه سرکشان را درهم کند طعان و ضراب
زمین و کوه بپوشد ز خون تازه لباس
سپهر و مهر ببندد ز گرد تیره نقاب
دل مبارز گیرد ز تیر و نیزه غذا
سر مخالف یابد ز تیغ و گرز و شراب
به میغ ظلمت رزمت ز قبضه وز زره
جهد ز خنجر برق ورود ز تیر شهاب
تو را که یارد دیدن به گاه رزم دلیر
که نیزه داری در چنگ و تیر در پرتاب
نیافت یارد از هیبت تو خاک درنگ
نکرد یارد با حمله تو چرخ شتاب
ز زخم خنجر و از گرد موکب تو شود
زمین چو چشم همای و هوا چو پر غراب
از آن فروزی آتش همی به رزم اندر
که کرد خواهی دلها به تیغ تیز کباب
ز نوک رمح تو کندی گرفت چنگ هژبر
ز سم رخش تو کندی نمود پر عقاب
همیشه تا فلک اندر سه وقت هر سالی
شود به گشت رحا و حمایل و دولاب
چو چرخ گردان بر تارک اعادی گرد
چو مهر تابان بر طلعت موالی تاب
شمارهٔ ۱۳ - هم در ثنای او: ببرد خنجر خسرو قرار از آتش و آبشمارهٔ ۱۵ - در مدح امیر ابونصر فارسی: ز خاک و باد که هستند یار آتش و آب
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب
جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب
هوش مصنوعی: من از این بدنی که رنجور است و چشمانم که بیخوابند، خستهام. دنیا همچون پر از کلاغ است و دل من همچون پر از مگس.
ز بهر تیرگی شب مرا رفیق چراغ
ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب
هوش مصنوعی: برای دوری از تاریکی شب، چراغی دارم که همراهم باشد و برای روشن کردن دل، کتابی دارم که دوست من است.
رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او
ز زخم ناخن چون عنکبوت اسطرلاب
هوش مصنوعی: چهرهام مانند سطرلاب زرد است و پوست روی آن زخمی شده که همچون زخمهای ناشی از ناخن عنکبوت به نظر میرسد.
دو دیده همچو دو ثقبه گشاده ام شب و روز
ولیک بی خبر از آفتاب و از مهتاب
هوش مصنوعی: دو چشم خود را مانند دو پنجره باز کردهام شب و روز، اما از تابش خورشید و ماه هیچ خبری ندارم.
حسام را که زند غم کنم ز روی سپر
سؤال را که کند دل دهم به اشک جواب
هوش مصنوعی: اگر حسام به من آسیب برساند، از روی سپر میپرسم که چه کسی دل مرا به اشکهایش پاسخ میدهد؟
چو چوب عنابم چین برگرفته روی همه
گرفته اشکم در دیده گونه عناب
هوش مصنوعی: من مانند درخت عناب هستم که برگهایش را چیندار بر افراشته و اشکم مانند دانههای عناب بر گونههایش میریزد.
مرا ز سر زدگی کز فلک شدم در دل
به جز مدیح ملک فکرتی نماند صواب
هوش مصنوعی: به خاطر نداشتن هرگونه تفکر صحیح و درست، تنها چیزی که در دل من باقیمانده، ستایش پادشاهی ذهنم است که از بیحوصلگی و بیفکری من ناشی شده است.
خدایگان جهان پادشاه هفت اقلیم
سر ملوک زمین مالک قلوب و رقاب
هوش مصنوعی: خدای بزرگ و فرمانروای جهانی، پادشاه هفت سرزمین، ولی نعمت مَلکها و صاحب دلها و گردنها.
ابوالمظفر سلطان عالم ابراهیم
که خسروان را درگاه او بود محراب
هوش مصنوعی: ابوالمظفر، سلطان بزرگ و عالم ابراهیم، که درگاهش محل توجه و احترام شاهان و بزرگان است.
چو سوی کعبه ملوک جهان بپیوستند
به سوی درگه عالی او مجی و ذهاب
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاهان جهان به سمت کعبه روی آوردند، به سوی درگاه باعظمت او حرکت کردند.
ظهیر دولت و ملک و نصیر دولت و دین
به راستی و سزا بودش از خلیفه خطاب
هوش مصنوعی: دوست و حامی واقعی دولت و مملکت، و مدافع دین و حکومت، به راستی و عدالت از سوی خلیفه خطاب شده است.
مفاخر ملکان زمانه از لقب است
بدوست باز همیشه مفاخر القاب
هوش مصنوعی: عظمت و افتخار پادشاهان در تاریخ به صفات و عناوینی است که به آنها تعلق دارد و همیشه این عناوین باعث افتخار آنها میشود.
روا بود که فزاید جهان بدو رامش
سزا بود که نماید فلک بدو اعجاب
هوش مصنوعی: دنیای زیبا و دلپذیری که او به وجود آورده، شایسته است که روزگار و آسمان به او احترام بگذارند و به او شگفتزده شوند.
خدایگانا از مدح و خدمت تو همی
همه سعادت محض آمده جلالت ناب
هوش مصنوعی: پروردگارا، از ستایش و خدمت به تو، همه خوشبختیهای حقیقی ناشی میشود و عظمت تو خالص و بینظیر است.
ز رأی تست فروغ و مضای آتش و آب
ز طبع تست صفا و ثبات باد و تراب
هوش مصنوعی: از نظر تو، نور و نیروی آتش و آب وجود دارد. از خُلق و خوی تو، پاکی و ثبات باد و خاک ناشی میشود.
حقیر باشد با همت تو چرخ و جهان
بخیل باشد باد و کف تو بحر و سحاب
هوش مصنوعی: قدرت و تلاش تو چنان است که خود زمین و آسمان در برابر تو حقیر و ناچیز به نظر میآیند. در واقع، اگر تو بخواهی، همه چیز در خدمت توست و هیچ چیز نمیتواند مانع تو شود.
به بزمگاه تو شاهان و خسروان خدام
به رزمگاه تو خانان و ایلکان حجاب
هوش مصنوعی: در میهمانی و جشنهای تو، شاهان و فرمانروایان به خدمت تو هستند و در میدانهای جنگ، سرداران و ایلها در نگهبانی تو ایستادهاند.
نهیب خنجر بران تو عدوی تو را
ببست بر دل و بردیده راه شادی و خواب
هوش مصنوعی: نغمهی تیز و بران خنجرت باعث شده که دشمنانت نتوانند به آرامش و خواب بیفتند و در دلشان ترس و وحشت حاکم شده است.
ز مهر و کین تو چرخ و فلک دو گوهر ساخت
که هر دو مایه عمران شدند و اصل خراب
هوش مصنوعی: چرخ و فلک، به خاطر عشق و دشمنی تو، دو سنگ قیمتی ساخت که هر دو باعث رونق و آبادانی شدند و در عین حال، بنای ویرانی را نیز به همراه دارند.
بجست ذره زین و چکید قطره زان
شد این فروزان آتش شد آن گوارا آب
هوش مصنوعی: ذرهای از زین جست و قطرهای از آن چکید؛ یکی آتشین و درخشان شد و دیگری به آبی خوشمزه تبدیل گردید.
کمیتت اندر تک گنبدیست اندر دور
حسامت اندر زخم آتشی است اندر تاب
هوش مصنوعی: قدرت و شخصیتی که داری، در فضایی بینظیر متجلی است. در دورانی که حسادتهای آتشین اطراف تو وجود دارد، زخمی از درد نیز بر دوش میکشی.
چه مرکبان را بر هم زند طراد نبرد
چه سرکشان را درهم کند طعان و ضراب
هوش مصنوعی: چه چیزهایی میتوانند جنگجویان را با هم درگیر کنند یا کسانی را که سرکش هستند، به هم بریزند و به چالش بکشند؟
زمین و کوه بپوشد ز خون تازه لباس
سپهر و مهر ببندد ز گرد تیره نقاب
هوش مصنوعی: زمین و کوهها با خون تازه پوشیده میشوند و آسمان به خاطر غبار تیره، خود را میپوشاند و مانند یک حجاب میگیرد.
دل مبارز گیرد ز تیر و نیزه غذا
سر مخالف یابد ز تیغ و گرز و شراب
هوش مصنوعی: دل جنگجو از تیر و نیزه قوت میگیرد و از شمشیر و گرز و شراب، خوراک دشمن را به دست میآورد.
به میغ ظلمت رزمت ز قبضه وز زره
جهد ز خنجر برق ورود ز تیر شهاب
هوش مصنوعی: در دل شب تاریک، به نبرد خود بپرداز و با قدرت خود از چنگ دشمن رها شو. با تلاش و همت خود، به مقابله با مشکلات بپرداز و با نیرنگ دشمنان، همچون نیرویی درخشان و پرتلاش، مقاومت کن.
تو را که یارد دیدن به گاه رزم دلیر
که نیزه داری در چنگ و تیر در پرتاب
هوش مصنوعی: تو را در میدان جنگ میبینم که با دلیرانهترین حالت، نیزهات را در دست داری و تیر را به سمت دشمن پرتاب میکنی.
نیافت یارد از هیبت تو خاک درنگ
نکرد یارد با حمله تو چرخ شتاب
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند با شکوه و جلال تو درنگ کند و زمین تحمل هیبت تو را ندارد، حتی آسمان هم از شدت بار تو بیتابی میکند و با سرعت حرکت میکند.
ز زخم خنجر و از گرد موکب تو شود
زمین چو چشم همای و هوا چو پر غراب
هوش مصنوعی: زخم خنجر و آسیبهایی که از هیبت و عظمت تو به زمین وارد میشود، باعث میشود که زمین مانند چشمی زیبا و آسمان مانند پر پرندهای سیاه به نظر برسد.
از آن فروزی آتش همی به رزم اندر
که کرد خواهی دلها به تیغ تیز کباب
هوش مصنوعی: این بیت به شور و هیجان جنگ و نبرد اشاره دارد. شاعر بیان میکند که آتش شجاعت و قدرت در دلها شعلهور است و با تیغ تیز، دلها را مثل کباب آماده کرده و به میدان نبرد میآورد. این تصویر، نشاندهنده نیرویی است که در جنگ به کار گرفته میشود و از آن برای تحت تأثیر قرار دادن دشمنان استفاده میشود.
ز نوک رمح تو کندی گرفت چنگ هژبر
ز سم رخش تو کندی نمود پر عقاب
هوش مصنوعی: تیز و نازک بودن نیزهات باعث شد که هژبر (شیر یا درندهای دیگر) به دام بیفتد و از سم اسب تو، پر عقاب به زمین افتاد.
همیشه تا فلک اندر سه وقت هر سالی
شود به گشت رحا و حمایل و دولاب
هوش مصنوعی: در هر سال سه زمان خاص وجود دارد که دائماً در آسمان و زمین تغییرات و تحولات طبیعی به وقوع میپیوندد.
چو چرخ گردان بر تارک اعادی گرد
چو مهر تابان بر طلعت موالی تاب
هوش مصنوعی: همانطور که خورشید در آسمان بر روی سر دشمنان میدرخشد، چرخ زمان نیز بر سر حمایتکنندگان و خوبان میچرخد و آنها را مانند ستارهای روشن میسازد.