گنجور

شمارهٔ ۱۳۶ - هم در ثنای او

مظفر آمد و منصور شاه گیتی دار
که هست یاور ملک و ز عمر برخوردار
سر سلاطین سلطان تاجور مسعود
که چرخ دارد بر حکم او به طوع مدار
کشید لشکر اسلام سوی خطه ملک
خدای ناصر و دولت معین و نصرت یار
بهار روی فروزانش آفتاب فروغ
به زیر سایه آن چتر آسمان کردار
زنند آینه پیل و زنگ و زد گویی
ز گرد لشکر منصور چرخ آینه وار
ز گرد ابر صفت گرد کوه رعد آوا
قرین فتح و ظفر پادشاه گیتی دار
ز زنده پیلان هر سو چو کوه کوه برفت
چو غارغار شد اطراف راه از آن رفتار
ز چند روز گذر کرد با نشاط و ظفر
به چند روز غزا کرد بر سبیل شکار
به خشت و تیر به هر بیشه عمر و جان بر بود
ز گرگ عمر شکار و ز شیر جان اوبار
فرو گرفت به لشکر چهار گوشه هند
چنانکه تاخت به هر گوشه ده هزار سوار
بکند پایه کفر و بسوخت مایه شرک
به تیغ طوفان فعل و به تیر صاعقه بار
چو گشت نیمی آراسته ز لشکر حق
به اسب و مال و غلام و غنیمت بسیار
بخواست نیز که نفس عزیز رنجه کند
به تیره میغ و به تیره شب و به تیره غبار
زمین هند به چشمش چو نقطه خرد نمود
به گردش اندر لشکر براند چون پرگار
فرو فرستاد از بهر عون و نصرت دین
خیاره کرد سپاهی ز لشکر جرار
بر آن سپاه و بر آن لشکر گران و بزرگ
چو شیر زادی لشکر کش و سپهسالار
به دست و بازوی دولت سپرد خنجر فتح
مثال داد که لشکر به گرد هند برآر
در آن همی نگرم کان هژبر گردنکش
همی سپاه چگونه کشد سوی پیکار
گهی چو رنگ دمان بر فراز کوه بلند
گهی چو شیر ژیان بر کنار دریا بار
به روز روشن راند چو ابرها لشکر
شب سیاه بود همچو اختران بیدار
به زیر رایت او بانگ برکشیده به فتح
چو رعد موکب منصور او به بیشه و غار
همی براند خون و هم برآرد دود
ز هر بزرگ سپاه و ز هر بلند حصار
فتاده روز و شب اندر میان هندستان
نفیر گیراگیر و خروش دارادار
یقین شناسم کاکنون بود برآورده
ز جان شاهان شمشیر او به رزم دمار
ز بت پرستان کشته بود گروه گروه
ز زنده پیلان رانده بود قطار قطار
ز دیوبندان بسته به بند چند نفر
ز ماه رویان کرده اسیر چند هزار
ز گنگبار درین وقت بازگشته بود
گرفته گوهر حق را به تیغ تیز عیار
به گردش اندر پیلان مست قلعه گشای
به پیشش اندر مردان گرد تیغ گذار
مراد و نهمتش آن باشد از جهان اکنون
که خاک بوسه کند پیش تخت شه گه بار
به شاه شرق نماید خجسته دیداری
ز تاجداران سازد به پیش شاه نثار
خدایگانا زین شاهزادگان برخور
سران شهر گشای ویلان لشکردار
بزرگ شاها چون شد عزیمت تو درست
که گرد ملک برآیی یکی سکندروار
سپاه راندی عزم تو هم عنان خزان
رجوع کردی رخش همرکاب بهار
به شادکامی می خواه با هزار نشاط
که نوبهاری بشکفت چون هزار نگار
ز نقش نیسان در چشم صورت دیباست
ز صوت قمری در گوش لحن موسیقار
همیشه تا بود از مهر و ابر نفع جهان
گهی چو مهر بتاب و گهی چو ابر ببار
ز ملک کامل در دیده های عدل تو نور
ز عدل شامل بر شاخه های برگ تو بار

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مظفر آمد و منصور شاه گیتی دار
که هست یاور ملک و ز عمر برخوردار
هوش مصنوعی: مظفر به سرزمین آمد و منصور، پادشاه جهان، در حالتی است که یاری برای پادشاهی دارد و از عمر طولانی بهره‌مند است.
سر سلاطین سلطان تاجور مسعود
که چرخ دارد بر حکم او به طوع مدار
هوش مصنوعی: تاج و تخت سلاطین به نام مسعود است که آسمان طبق خواست او به چرخش درآمده است.
کشید لشکر اسلام سوی خطه ملک
خدای ناصر و دولت معین و نصرت یار
هوش مصنوعی: لشکر اسلام به سمت سرزمین مقدس خداوند حرکت کرد، جایی که یاری و حمایت الهی وجود دارد و دولت و نصرت تأمین شده است.
بهار روی فروزانش آفتاب فروغ
به زیر سایه آن چتر آسمان کردار
هوش مصنوعی: بهار زیبایی و درخشش او همچون آفتابی است که در زیر سایه وسیع آسمان قرار دارد.
زنند آینه پیل و زنگ و زد گویی
ز گرد لشکر منصور چرخ آینه وار
هوش مصنوعی: در اینجا توصیف می‌شود که چقدر تصویر زیبایی از جنگ و نبردی است که همگان در آن درگیر هستند. آینه به نوعی نماد حقیقت و واقعیت است، و اشاره به این دارد که تلاش‌ها و زحمات در میدان جنگ همچون تصاویری در آینه به نمایش درمی‌آید. گویا هر یک از این تصاویر نمایانگر سرسختی و استقامت است که در کارزاری بزرگ نمایان می‌شود.
ز گرد ابر صفت گرد کوه رعد آوا
قرین فتح و ظفر پادشاه گیتی دار
هوش مصنوعی: از میان ابرهای تیره، صدای رعد به گوش می‌رسد که نشانه‌ای از پیروزی و افتخار پادشاه جهان است.
ز زنده پیلان هر سو چو کوه کوه برفت
چو غارغار شد اطراف راه از آن رفتار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد در اینجا اشاره به عظمتی دارد که همچون کوه‌های بزرگ در اطراف مشاهده می‌شود. در این تصویر، پیلان زنده به گونه‌ای در حرکت‌اند که در اطراف راه، به مانند غاری انبوه و عظیم، فضای زیادی را اشغال کرده‌اند. این توصیف حاکی از قدرت و بزرگی این موجودات است و احساس سنگینی و استحکام را در ذهن متبادر می‌کند.
ز چند روز گذر کرد با نشاط و ظفر
به چند روز غزا کرد بر سبیل شکار
هوش مصنوعی: مدتی را با خوشحالی و پیروزی گذراند، و به مدت کوتاهی به جنگ پرداخت تا به شکار بپردازد.
به خشت و تیر به هر بیشه عمر و جان بر بود
ز گرگ عمر شکار و ز شیر جان اوبار
هوش مصنوعی: در جنگل‌ها و مکان‌های طبیعی، دفاع از زندگی و جان خود در برابر خطراتی مانند گرگ‌ها و شیرها امری ضروری و دائمی است. انسان برای حفظ بقا باید با چالش‌های مختلف روبرو شود و از خود محافظت کند، چون هر آن ممکن است با خطر‌هایی مواجه شود که به جان او آسیب برسانند.
فرو گرفت به لشکر چهار گوشه هند
چنانکه تاخت به هر گوشه ده هزار سوار
هوش مصنوعی: او به طور حمله‌ای به چهار گوشه هند فشار آورد، به گونه‌ای که در هر گوشه ده هزار سوار به کمکش آمدند.
بکند پایه کفر و بسوخت مایه شرک
به تیغ طوفان فعل و به تیر صاعقه بار
هوش مصنوعی: کفر و شرک را به شدت از بین می‌برد و با قدرت طوفان و صاعقه، پایه‌های آن‌ها را از بیخ و بن می‌کند.
چو گشت نیمی آراسته ز لشکر حق
به اسب و مال و غلام و غنیمت بسیار
هوش مصنوعی: زمانی که نیمی از سپاه حق با اسب‌ها، دارایی‌ها، خدمتکاران و غنیمت‌های فراوان آراسته شد،
بخواست نیز که نفس عزیز رنجه کند
به تیره میغ و به تیره شب و به تیره غبار
هوش مصنوعی: اگر به خواست خود، جان عزیزش را به زحمت بیاندازد و در میان ابرهای تیره، شب تاریک و غبار کدر بگذرانád.
زمین هند به چشمش چو نقطه خرد نمود
به گردش اندر لشکر براند چون پرگار
هوش مصنوعی: زمین هند در نظر او مانند نقطه‌ای کوچک به نظر می‌آید و او با حرکت خود لشکری را مانند پرگار به دور آن می‌چرخاند.
فرو فرستاد از بهر عون و نصرت دین
خیاره کرد سپاهی ز لشکر جرار
هوش مصنوعی: خداوند سپاهی بزرگ را برای یاری و حمایت از دین نازل کرد.
بر آن سپاه و بر آن لشکر گران و بزرگ
چو شیر زادی لشکر کش و سپهسالار
هوش مصنوعی: به آن گروه و ارتش بزرگ و سنگین مثل شیر، فدایی و فرمانده لشکر بزنید.
به دست و بازوی دولت سپرد خنجر فتح
مثال داد که لشکر به گرد هند برآر
هوش مصنوعی: با قدرت و توانمندی خود، پیروزی را به نمایش گذاشت و نشان داد که باید لشکر را در اطراف هند آماده کرد.
در آن همی نگرم کان هژبر گردنکش
همی سپاه چگونه کشد سوی پیکار
هوش مصنوعی: در آنجا می‌نگرم که شیر وحشی گردن‌کشی می‌کند و به روش خود چگونه سپاهیان را به مبارزه می‌کشاند.
گهی چو رنگ دمان بر فراز کوه بلند
گهی چو شیر ژیان بر کنار دریا بار
هوش مصنوعی: گاهی به مانند رنگ‌های زیبای افق در بالای کوه‌های بلند دیده می‌شوم و گاهی به مانند شیر نیرومند در کنار دریا قرار دارم.
به روز روشن راند چو ابرها لشکر
شب سیاه بود همچو اختران بیدار
هوش مصنوعی: در روز روشن، همچون ابری که جو را می‌پوشاند، شب تار به وجود آمد و ستاره‌ها بیدار شدند.
به زیر رایت او بانگ برکشیده به فتح
چو رعد موکب منصور او به بیشه و غار
هوش مصنوعی: زیر پرچم او، صداهایی به پیروزی بلند شده است، مانند صخره‌ای آهنین که نشان از پیروزی منصور دارد، در دل جنگل و غار.
همی براند خون و هم برآرد دود
ز هر بزرگ سپاه و ز هر بلند حصار
هوش مصنوعی: از هر ارتش بزرگ و هر دیوار بلند، همواره خون به زمین می‌ریزد و دود برمی‌خیزد.
فتاده روز و شب اندر میان هندستان
نفیر گیراگیر و خروش دارادار
هوش مصنوعی: روز و شب در هندستان صدای دلنشین و شوروغوغا به گوش می‌رسد.
یقین شناسم کاکنون بود برآورده
ز جان شاهان شمشیر او به رزم دمار
هوش مصنوعی: اکنون به درستی می‌دانم که او از دل و جان شاهان برای جنگ و مبارزه آماده شده است.
ز بت پرستان کشته بود گروه گروه
ز زنده پیلان رانده بود قطار قطار
هوش مصنوعی: گروهی از بت‌پرستان کشته شده بودند و عده‌ای از فیل‌های زنده به دور انداخته شده بودند.
ز دیوبندان بسته به بند چند نفر
ز ماه رویان کرده اسیر چند هزار
هوش مصنوعی: گروهی از دیوان به بند کشیده شده‌اند و چندین نفر با چهره‌های زیبا و شکوهمند در اسارت درآمده‌اند.
ز گنگبار درین وقت بازگشته بود
گرفته گوهر حق را به تیغ تیز عیار
هوش مصنوعی: در این زمان، از گنگبار بازگشته بود، و با دقت و تیزبینی، گوهر حقیقت را به دست آورده بود.
به گردش اندر پیلان مست قلعه گشای
به پیشش اندر مردان گرد تیغ گذار
هوش مصنوعی: گروهی از مردان شجاع به دور پیلان مست جمع شده‌اند تا در یاری و حمایت از آنها، قلعه‌ای را شکست دهند.
مراد و نهمتش آن باشد از جهان اکنون
که خاک بوسه کند پیش تخت شه گه بار
هوش مصنوعی: هدف و منظورش از جهان فعلی این است که زمین در برابر تخت پادشاه، گواهی بر ارزش و مقام او بدهد و عشق و احترام مردم را به او نشان دهد.
به شاه شرق نماید خجسته دیداری
ز تاجداران سازد به پیش شاه نثار
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و خوش شانسی افرادی اشاره دارد که در برابر پادشاهان بزرگی قرار می‌گیرند و با احترام و ارادت، خود را به نمایش می‌گذارند. آنها در دیدار با پادشاه، با افتخار از مقام و منزلت خود صحبت می‌کنند و به شکوه سلطنت اهمیت می‌دهند.
خدایگانا زین شاهزادگان برخور
سران شهر گشای ویلان لشکردار
هوش مصنوعی: ای خداوند، از این شاهزادگان بهره‌مند شو و سران شهر را فراری ده تا لشکر، به درستی رهبری شوند.
بزرگ شاها چون شد عزیمت تو درست
که گرد ملک برآیی یکی سکندروار
هوش مصنوعی: وقتی که بزرگ‌زاده‌ای تصمیم به رفتن می‌گیرد، بی‌تردید سلطنت و شکوهی که در اختیار دارد، در دیدگان دیگران نمایان خواهد شد، مانند سکندر که در مسیر خود، قدرت و عظمتش را به نمایش گذاشت.
سپاه راندی عزم تو هم عنان خزان
رجوع کردی رخش همرکاب بهار
هوش مصنوعی: تو لشکریان را به جلو راندی و تصمیم تو باعث شد که پاییز مجدداً بازگردد و اسب تو همسفر بهار شود.
به شادکامی می خواه با هزار نشاط
که نوبهاری بشکفت چون هزار نگار
هوش مصنوعی: با شادی و نشاط زندگیت را بگذران، چرا که مانند بهاری پررنگ و زیبا، لحظات شاد زندگی می‌توانند بسیار خوشایند و دلنشین باشند.
ز نقش نیسان در چشم صورت دیباست
ز صوت قمری در گوش لحن موسیقار
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و جذابیت دو چیز مختلف اشاره دارد. اولین بخش به زیبایی و رنگین بودن نسیم بهاری (نیسان) در چشم و چهره‌ی دیبا، که نشان‌دهنده‌ی لطافت و زیبایی هنر است. بخش دیگر به صدای دلنشین قمر (پرنده‌ى معروف) در گوش موسیقار اشاره دارد، که به معنای زیبایی و هماهنگی صداها و ملودی‌ها است. در مجموع، این جمله به توصیف زیبایی‌های طبیعی و هنری می‌پردازد.
همیشه تا بود از مهر و ابر نفع جهان
گهی چو مهر بتاب و گهی چو ابر ببار
هوش مصنوعی: در زندگی، همیشه وجود محبت و رحمت مانند خورشید و ابر به نفع جهان است. گاهی باید مانند خورشید بدرخشیم و گاهی مانند ابر، رحمت و باران را به مردم هدیه کنیم.
ز ملک کامل در دیده های عدل تو نور
ز عدل شامل بر شاخه های برگ تو بار
هوش مصنوعی: از ویژگی‌های کامل تو در نگاه‌های عادلانه‌ات نوری ساطع می‌شود که بر شاخه‌های برگ‌ات می‌تابد و از عدالت تو گسترده و شامل است.