گنجور

شمارهٔ ۱۳۵ - مدح علاء الدوله مسعود

بنیاد دین و دولت می دارد استوار
سلطان تاجدار و جهاندار بختیار
خسرو علاء دولت شاهی که دولتش
اندر زمانه فصل خزان را کند بهار
مسعود شاه مشرق و مغرب که هر زمان
بر تاج او سپهر سعادت کند نثار
عالی ز یمن طالع او فرق مشتری
روشن ز نور طلعت او چشم روزگار
دستش هزار بحر گشاید به گاه جود
رویش هزار مهر نماید به روز بار
اقبال او بر آب روان بر کشد بنان
انصاف او بر آتش سوزان کند نگار
تا دست او چو ابر ببارید بر جهان
در باغ ملک شاخ جلالت گرفت بار
ای کرده اختیار ز شاهان تو را خدای
هرگز ندید چشم جهان چون تو اختیار
با عدل تو ز سنگ بروید همی سمن
با سهم تو ز بحر برآید همی غبار
در رزم فتح یابی و در بزم گنج بخش
در خشم عفو خویی و در کینه بردبار
شاهی زمین گشایی و بر اوج آسمان
دارد زمین ز پایه تخت تو افتخار
تو آفتاب ملکی و از روی ورای تو
چون روزهای روشن گشته شبان تار
تا بوته آسمان نشد و آتش آفتاب
نگرفت عقل گوهر ملک تو را عیار
ای شاه شاه ملک شکاری تو در جهان
میدان ملک بیش نبیند چو تو سوار
بی شک عنان ملک بدینسان کند به دست
آن را که ملک باشد پرورده بر کنار
ای خسروی که باشد بر صحن صید تو
پیل دمانت باره و شیر ژیان شکار
گردون ز وقت آدم تا وقت ملک تو
بود از برای ملک تو را اندر انتظار
صاحبقران تویی و بلی طایع قران
این حکم بود و کرد ملک را بدین مدار
ای در جهان دولت شایسته پادشاه
وی از ملوک گیتی بایسته یادگار
تا شیرزاد شیر دل شیر زور تو
لشکر به غز و هند فرو راند شیروار
بازوی دولت تو چو بگشاد دست فتح
فرمود تیغ را به گه کارزار کار
رایت کشید بر مه ودر گرد رایتش
گردان کارزار چو شیران مرغزار
هر سو مصاف کرده زره پوش صد رفیق
یکسر عنان گشاده عنان دار سی هزار
از لشکرش هنوز نجنبیده یک نفر
کز هول او نهیب برآمد ز گنگبار
چون رستم از غلاف برآورد گاوسار
چون حیدر از نیام برآهیخت ذوالفقار
در بوم هند زلزله افکند هر سویی
کز هیبت و نهیبش بشکافت کوهسار
گه زینهار خورد و گهی زینهار داد
آن تیغ زینهار ده زینهار خوار
در کارزار هیچ نیاسود یک زمان
تا کرد کارزارش بر کفر کارزار
ننهاد روز و شب ز کف آن بی قرار تیغ
تا کار دین نداد به هندوستان قرار
رایان هند را ز اجل داد شربتی
کز مغزشان نخواهد بیرون شدن خمار
برزد به بت پرستان مردان دیو دست
بستد ز نامداران پیلان نامدار
بر کافران ز لشکر گیتی حصار کرد
تا چون حصار بستد پیلی ز هر حصار
پیلان که او گرفت چه پیلان که کوه کوه
پویان چو باد باد و زمین کرده غارغار
گویی ز روی هاشان تابد همی ظفر
گویی ز یشکهاشان بارد همی دمار
هست این همه که گفتم تا رفت و بازگشت
بود از فراق خدمت تو بادلی فگار
ناسود مغز عاقل او تا به مغز او
ناورد بوی حضرت تو باد مشکبار
تا خاک بارگاه نبوسید پیش تو
بر کام دل نگشت بهر نوع کامگار
دلشاد و شاد خوار شد از تو که تا ابد
با دید هر دو خسرو دلشاد و شاد خوار
وین پر هنر عزیزان شاهان نامور
در سایه سعادت و در حفظ کردگار
تا تیغ را ز ملک توان یافت کارگر
تا ملک را ز تیغ توان یافت استوار
چون باد باد تیغ تو بر ملک زورمند
چون کوه باد ملک تو از تیغ نامدار
رایان تو را مسخر و شاهان تو را مطیع
گردون تو را مساعد و اقبال دستیار

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بنیاد دین و دولت می دارد استوار
سلطان تاجدار و جهاندار بختیار
هوش مصنوعی: پایه‌های دین و حکومت بر یکدیگر استوار است و این امر به خاطر وجود پادشاهی است که تاج بر سر دارد و در دنیا دارای خوشبختی و قدرت است.
خسرو علاء دولت شاهی که دولتش
اندر زمانه فصل خزان را کند بهار
هوش مصنوعی: خسرو، پادشاه بزرگ و با شکوهی است که حتی در زمان‌هایی که همه چیز به سمت زوال و بی‌حالی می‌رود، می‌تواند فضای زندگی را شاداب و تازه کند.
مسعود شاه مشرق و مغرب که هر زمان
بر تاج او سپهر سعادت کند نثار
هوش مصنوعی: مسعود شاه، پادشاه شرق و غرب، همواره مورد احترام و محبت آسمان سعادت قرار دارد و بر تاج او نعمت‌های فراوانی نازل می‌شود.
عالی ز یمن طالع او فرق مشتری
روشن ز نور طلعت او چشم روزگار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی خاص و با ویژگی‌های برجسته می‌پردازد. شخصیتی که از بخت و اقبال خوبی برخوردار است و نور و درخشندگی‌اش مانند نور مشتری، روشنایی را به ارمغان می‌آورد. به نوعی، او باعث می‌شود که زمان و روزگار درخشان و روشن‌تر شود.
دستش هزار بحر گشاید به گاه جود
رویش هزار مهر نماید به روز بار
هوش مصنوعی: او با دست مهربانش به هنگام بخشش، هزاران دریا را به روی انسان‌ها می‌گشاید و چهره‌اش در روزهای خوب و روشن، مانند هزار خورشید، درخشش و محبت از خود نشان می‌دهد.
اقبال او بر آب روان بر کشد بنان
انصاف او بر آتش سوزان کند نگار
هوش مصنوعی: نیکی و بزرگواری او همچون آب زلالی است که جریانی زنده دارد و همیشه در حال حرکت است. در عین حال، دلش را همچون آتش سوزانی تجلی می‌کند که نفوذ و تاثیر عمیقی دارد.
تا دست او چو ابر ببارید بر جهان
در باغ ملک شاخ جلالت گرفت بار
هوش مصنوعی: وقتی دست او مانند ابر بر زمین ببارد، در دنیای هستی، در باغ پادشاهی، شاخه‌ای از عظمت و جلالت رشد می‌کند.
ای کرده اختیار ز شاهان تو را خدای
هرگز ندید چشم جهان چون تو اختیار
هوش مصنوعی: تو که از فرمانروایان اختیار و انتخاب کرده‌ای، هیچ‌گاه چشمی در جهان مانند تو را ندیده است.
با عدل تو ز سنگ بروید همی سمن
با سهم تو ز بحر برآید همی غبار
هوش مصنوعی: با انصاف تو، حتی سنگ‌ها نیز گل می‌دهند و از دریا، با سهم تو، غبار به‌وجود می‌آید.
در رزم فتح یابی و در بزم گنج بخش
در خشم عفو خویی و در کینه بردبار
هوش مصنوعی: در جنگ پیروز می‌شوی و در جشن‌ها بخشنده‌ای. در زمانی که خشمگینی، عفو و بزرگواری از خود نشان می‌دهی و در دل کینه، صبر و بردباری داری.
شاهی زمین گشایی و بر اوج آسمان
دارد زمین ز پایه تخت تو افتخار
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که حاکمی بر زمین حکومت می‌کند و دارای مقام والا در آسمان است. زمین به خاطر قدرت و سلطنت او از پایه‌ها و بنیان‌های تختش به خود می‌بالد.
تو آفتاب ملکی و از روی ورای تو
چون روزهای روشن گشته شبان تار
هوش مصنوعی: تو همچون خورشید سلطنت می‌کنی و وجودت باعث روشنایی و روشنی در شب‌های تار می‌شود.
تا بوته آسمان نشد و آتش آفتاب
نگرفت عقل گوهر ملک تو را عیار
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان به شکل بوته‌ای درنیامده و آفتاب حرارتی نداشته باشد، عقل تو کیفیت و ارزش ملکوتی‌اش را پیدا نمی‌کند.
ای شاه شاه ملک شکاری تو در جهان
میدان ملک بیش نبیند چو تو سوار
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو بهترین شکارچی هستی و در جهان، هیچ‌کس را مانند تو در میدان نبرد نخواهیم دید.
بی شک عنان ملک بدینسان کند به دست
آن را که ملک باشد پرورده بر کنار
هوش مصنوعی: بدون تردید، حکومت و سلطنت به دست کسی سپرده می‌شود که دارای روح و فطرتی شایسته و مناسب است و به خوبی تربیت شده باشد.
ای خسروی که باشد بر صحن صید تو
پیل دمانت باره و شیر ژیان شکار
هوش مصنوعی: ای بُزکشی که در میدان شکار تو، فیل و شیر شکار می‌کنی.
گردون ز وقت آدم تا وقت ملک تو
بود از برای ملک تو را اندر انتظار
هوش مصنوعی: از زمان آدم تا دوران تو، آسمان تنها به خاطر سلطنت تو منتظر مانده است.
صاحبقران تویی و بلی طایع قران
این حکم بود و کرد ملک را بدین مدار
هوش مصنوعی: تو صاحب قرآن هستی و حقیقتاً فرمان‌بردار قرآن. این تصمیم این بود که ملک را بر اساس این اصول اداره کنی.
ای در جهان دولت شایسته پادشاه
وی از ملوک گیتی بایسته یادگار
هوش مصنوعی: ای کسی که در جهان، شایستگی و قدرتی مانند پادشاهی داری، تو مایه افتخار و نشانه‌ای از بزرگان و پادشاهان هستی.
تا شیرزاد شیر دل شیر زور تو
لشکر به غز و هند فرو راند شیروار
هوش مصنوعی: تا آنجا که شیران زاده و دلیر، نیرو و شجاعت تو را در میدان جنگ به نمایش بگذارند و لشکرهای دشمن را همچون شیران به عقب برانند.
بازوی دولت تو چو بگشاد دست فتح
فرمود تیغ را به گه کارزار کار
هوش مصنوعی: وقتی که قدرت تو به کمک شتافت، شمشیر در میدان جنگ به پیروزی رسید.
رایت کشید بر مه ودر گرد رایتش
گردان کارزار چو شیران مرغزار
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصویری از یک فرمانده و پرچمش اشاره می‌شود که در میادین جنگ، همچون شیران در دشت، نیروهای خود را به سمت پیروزی هدایت می‌کند. پرچم او بر فراز آسمان مانند ماه می‌درخشد و سربازانش دور آن جمع شده‌اند و آماده نبرد هستند.
هر سو مصاف کرده زره پوش صد رفیق
یکسر عنان گشاده عنان دار سی هزار
هوش مصنوعی: در هر طرف، جنگجویان زره‌پوش به نبرد مشغول هستند و صدها دوست و رفیق در کنار هم آماده‌اند. هرکسی کنترل اوضاع را در دست دارد و به یکدیگر اعتماد کرده‌اند، در حالی که تعداد آن‌ها به سی هزار نفر می‌رسد.
از لشکرش هنوز نجنبیده یک نفر
کز هول او نهیب برآمد ز گنگبار
هوش مصنوعی: از سپاهش هنوز هیچ کس حرکت نکرده است، چون صدای رعدآسا و ترسناک او باعث به وجود آمدن وحشتی شد.
چون رستم از غلاف برآورد گاوسار
چون حیدر از نیام برآهیخت ذوالفقار
هوش مصنوعی: وقتی رستم مانند قهرمانی از غلاف شمشیرش بیرون آمد و گاوسار را در دستانش گرفت، همچون حیدر که ذوالفقار را از نیام بیرون آورد، آمادهٔ نبرد شد.
در بوم هند زلزله افکند هر سویی
کز هیبت و نهیبش بشکافت کوهسار
هوش مصنوعی: در سرزمین هند زلزله‌ای روی داد که هر طرف را لرزاند و صدای ترسناک آن باعث شد کوه‌ها شکافته شوند.
گه زینهار خورد و گهی زینهار داد
آن تیغ زینهار ده زینهار خوار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک وضعیت اشاره دارد که در آن شخص یا چیزی به طور ناگهانی و متناقض عمل می‌کند. گاهی اوقات او از دیگران حمایت می‌کند و گاه دیگران را به خود ستم می‌کند. در نهایت، این رفتار متضاد علامت ضعف و ناپایداری است. به عبارت دیگر، این شخص یا شیء نه تنها در رفتار خود ثبات ندارد، بلکه به دیگران نیز آسیب می‌زند.
در کارزار هیچ نیاسود یک زمان
تا کرد کارزارش بر کفر کارزار
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، هیچ وقت خسته نشد و همیشه با قدرت و اراده به مبارزه ادامه داد تا زمانی که بر ترک و دشمنی پیروز شد.
ننهاد روز و شب ز کف آن بی قرار تیغ
تا کار دین نداد به هندوستان قرار
هوش مصنوعی: روز و شب بی‌قرار به خاطر آن شخص، مانند تیغی در دست است. او هیچ آرامشی به هندوستان نداد تا زمانی که به دین و کارهای آن رسیدگی نشود.
رایان هند را ز اجل داد شربتی
کز مغزشان نخواهد بیرون شدن خمار
هوش مصنوعی: در اثر تقدیر و سرنوشت، به دانشمندان هند نوشیدنی‌ای داده شد که اثر آن باعث نشود هرگز از ذهنشان خارج گردد و همواره در حال خمار و مستی باشند.
برزد به بت پرستان مردان دیو دست
بستد ز نامداران پیلان نامدار
هوش مصنوعی: مردی بر بت‌پرستان حمله‌ور شد و آنها را شکست داد. او با نام آوران و افراد بزرگ همچون فیل‌ها مواجه شد و بر آنها غالب آمد.
بر کافران ز لشکر گیتی حصار کرد
تا چون حصار بستد پیلی ز هر حصار
هوش مصنوعی: خداوند کافران را در دنیای هستی محاصره کرد، تا وقتی که این محاصره را شکستند، همانند فیل‌هایی که از هر حصار عبور می‌کنند.
پیلان که او گرفت چه پیلان که کوه کوه
پویان چو باد باد و زمین کرده غارغار
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف قدرت و عظمت کوه‌ها و طبیعت می‌پردازد. اشاره دارد به اینکه اگر کوه‌ها در حرکت باشند، همانند باد، همه چیز را تحت تاثیر قرار می‌دهند و زمین را هیاهو می‌کنند. به نوعی، این بیان نشان‌دهندهٔ نیروی فوق‌العادهٔ طبیعت و پدیده‌های طبیعی است.
گویی ز روی هاشان تابد همی ظفر
گویی ز یشکهاشان بارد همی دمار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که پیروزی از چهره‌های آنان می‌تابد و همچنان که رحمت از چشمه‌های آن‌ها فرو می‌ریزد، همه چیز زیر و رو می‌شود.
هست این همه که گفتم تا رفت و بازگشت
بود از فراق خدمت تو بادلی فگار
هوش مصنوعی: همه‌ی آنچه که گفتم برای این است که نشان دهم، از دوری‌ات چقدر ناراحتم و امیدوارم دوباره به پیشم برگردی.
ناسود مغز عاقل او تا به مغز او
ناورد بوی حضرت تو باد مشکبار
هوش مصنوعی: مغز عاقل او تا زمانی که عطر خوش تو را حس نکند، آرام نمی‌گیرد.
تا خاک بارگاه نبوسید پیش تو
بر کام دل نگشت بهر نوع کامگار
هوش مصنوعی: قبل از اینکه خاک بارگاهت را ببوسم، هیچ به دلخواستم نرسیدم و هیچ‌گونه لذتی را تجربه نکردم.
دلشاد و شاد خوار شد از تو که تا ابد
با دید هر دو خسرو دلشاد و شاد خوار
هوش مصنوعی: دل شاد و خوشحال از تو شده است، چرا که از این پس با دیدن هر دو، هم پادشاه دلشاد و هم پادشاه شاد خوار، شاداب خواهند بود.
وین پر هنر عزیزان شاهان نامور
در سایه سعادت و در حفظ کردگار
هوش مصنوعی: این شعر به چنان هنرمندان و عزیزانی اشاره دارد که تحت حمایت خداوند و در سایه سعادت زندگی می‌کنند و نامشان در تاریخ به عنوان شاهان و شخصیت‌های برجسته ماندگار است.
تا تیغ را ز ملک توان یافت کارگر
تا ملک را ز تیغ توان یافت استوار
هوش مصنوعی: تا زمانی که کارگران بتوانند از سلاح و قدرت بهره ببرند، نمی‌توان انتظار داشت که آن قدرت به ثبات و استواری برسد. در واقع قدرت و سلطه در دست کسانی است که می‌توانند از آن به خوبی استفاده کنند.
چون باد باد تیغ تو بر ملک زورمند
چون کوه باد ملک تو از تیغ نامدار
هوش مصنوعی: تیغ تند تو مانند باد بر سرزمین قوی می‌وزد، و قدرت تو مانند کوه برفیست که از تیغ معروف تو نشأت می‌گیرد.
رایان تو را مسخر و شاهان تو را مطیع
گردون تو را مساعد و اقبال دستیار
هوش مصنوعی: تو باعث می‌شوی که مردم تو را مورد تمسخر قرار دهند و پادشاهان به تو فرمانبرداری کنند. آسمان به نفع توست و خوشبختی یاری‌گر تو خواهد بود.