شمارهٔ ۱۳۳ - مدح سلطان مسعود
بادی مسعود شاه دولت یار
تا ابد کامگار و برخوردار
شهریاری که چرخ بر نامش
گاه دولت کند سعود نثار
کرد عزم غزا و عزمش را
ظفر و فتح بر یمین و یسار
گشته بر مرکب فلک جولان
همچو خورشید نوربخش سوار
از بر آفتاب طلعت او
باز شد چتر آسمان کردار
شده خاک زمین به بوی عبیر
گشته فصل خزان به طبع بهار
تازیان باد گشته زیر عنان
بختیان ابر گشته زیر مهار
دست دولت همی کشد لشکر
چشم نصرت همی برد هنجار
در همه بوم هند هیبت شاه
لرزه افکنده بر جبال و قفار
نیست بر جای مانده یک مردم
نیست بر پای مانده یک دیوار
منهزم گشته هر چه بود سپاه
منهدم گشته بوته پیکار
وان تف تابدار در کوشش
نصرت و فتح را گرفته عیار
در پس این به چند روز کنند
تیغ او کوه و دشت را گلزار
پشت شاهان شود خمیده چو شاخ
دل رایان شود کفیده چو نار
باز در حمله گرز مسعودی
بر کشد سر به زخم همچون مار
بر شود گرد تیره از هر کوه
در شود خون تازه از هر غار
بدرد کفر پیرهن در بر
بگسلد شرک از میان زناز
باز پنهان کند به گرد و به خون
کافری در همه بلاد و دیار
سطوت آن عقاب عمر شکر
ضربت آن نهنگ جان اوبار
شود از تیغ ابر پیکر او
تربت گنگبار دریا بار
مرکبش را چه آب گیر و چه بحر
خنجرش را چه یک تن و چه هزار
ای به روی آفتاب ملک افروز
وی برای آسمان ملک نگار
کرد از همت تو گردون فخر
همت تو کند ز گردون عار
عزم تو در جهان ستاره مسیر
رای تو بر زمین سپهر آثار
رتبت تو که مرکز ملک است
برتر آمد ز گنبد دوار
در بزرگی تو سپهر محیط
کمتر آمد ز نقطه پرگار
صورتی کرد چرخ کلک تو را
تیر گفتار و مشتری دیدار
ساز او از قضا جهان ایمن
امر او در جهان قضا رفتار
عدل را ملک تو پناه و ملاذ
ملک را عدل تو شعار و دثار
عدل معشوق ملک تست به مهر
ملک عدل تو را گرفته کنار
طبع پهن تو بحر گوهر موج
دست راد تو ابر لؤلؤ بار
خورد زنهار جود تو بر گنج
داد رای تو خلق را زنهار
هست ممکن که آب و آتش را
ببرد لطف و عنف تو از کار
هر دو بی ره شوند و نبود نیز
بچه این و آن حباب و شرار
ترس جود تو در کف ضراب
حرص تاج تو در دل کهسار
لعل کردست گونه یاقوت
زرد کردست گونه دینار
گر بجنبد سموم هیبت تو
برنیاید ز آب بحر بخار
ور ببارد سحاب بخشش تو
برنخیزد ز خاک دشت غبار
عدل تو کرد حمله هیبت
تا تن ظلم را نماند قرار
داد تیغ تو شربت ضربت
تا تن فتنه را گرفت عیار
کوه را چون همی نگاه کنم
نیست با بخشش تو دستگزار
چرخ را چون همی نگاه کنم
نبود با محل تو مقدار
بخشش تو ولی دولت را
گنج ها داده بی قیاس و شمار
کوشش تو عدوی ملت را
در دل و دیده کوفته مسمار
هر که راندش ز پیش هیبت تو
ندهدش نزد خویش دولت بار
هر کرا دولت تو کرد عزیز
روزگارش نکرد یارد خوار
تا به باغ جلالتت بشکفت
مملکت را شکوفه ها هموار
عدل چون گل همی بخندد خوش
ظلم چون ابر می بگرید زار
هیچ بیمار و یک شکسته نماند
در جهان ای شه از صغار و کبار
به جز ار آنکه دلبران را هست
زلف و چشم شکسته و بیمار
همه کردارهای نیک تو دید
در جهان هر که بود بدکردار
رسم و کردارهای نیک آورد
شد ز کردارهای بد بیزار
در زمین از هراس و بأس تو بیش
نخورد شیر بره را زنهار
ساخته هر دو با همند چنانک
بره و شیر چرخ آینه وار
تو خداوندی و به جان کردند
همه شاهان به بندگیت اقرار
مرغزار تو گشت روی زمین
مر یکی شاه را در او مگذار
شه شکاری تو چون نماند شه
به ضرورت شوی تو شیر شکار
پیش دارنده زمان و زمین
همه شب برگرفته اند ابرار
از برای دعای دولت تو
دستها همچو پنجه های چنار
اندرین غزو و در چنین صد غزو
کردگار جهانت باشد یار
حاصل آید ز کردگار جهان
کامهای تو اندک و بسیار
شاخ هایی دمد ز همت تو
که همه فتح و نصرت آرد بار
تا بود خاک را به ذات سکون
تا بود چرخ را به طبع مدار
به ظفر شاه بند و شهرگشای
به هنر ملک ران و گیتی دار
شب و روز تو باد خرم و خوش
تا بود روز روشن و شب تار
هر موافق که باشدت بر صدر
هر مخالف که باشدت بردار
شمارهٔ ۱۳۲ - مدح نجم الدین شیبانی: ای غزا کار حیدر صفدرشمارهٔ ۱۳۴ - ستایش پادشاه و دعوی ترتیب کتابخانه سلطنتی: جهان دارا به کام جهان دار
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بادی مسعود شاه دولت یار
تا ابد کامگار و برخوردار
هوش مصنوعی: بادهای خوشبختی همراه مسعود و یار او باشد، تا همیشه شاد و پر از نعمت زندگی کنند.
شهریاری که چرخ بر نامش
گاه دولت کند سعود نثار
هوش مصنوعی: پادشاهی که سرنوشتی خوب دارد و لحظاتی سرنوشتش دگرگون میشود و به او موفقیت و خوشبختی میبخشد.
کرد عزم غزا و عزمش را
ظفر و فتح بر یمین و یسار
هوش مصنوعی: به جنگ رفت و ارادهاش را به پیروزی و فتح در هر دو سمت راست و چپ متمایل کرد.
گشته بر مرکب فلک جولان
همچو خورشید نوربخش سوار
هوش مصنوعی: در آسمان، مانند خورشید که نور میافشاند و در حرکت است، گشته است و جولان میدهد.
از بر آفتاب طلعت او
باز شد چتر آسمان کردار
هوش مصنوعی: به علت جلوهگری و زیبایی چهره او، آسمان و آفتاب تحت تاثیر قرار گرفته و به نوعی همچون چتری بر فراز او گشوده شده است.
شده خاک زمین به بوی عبیر
گشته فصل خزان به طبع بهار
هوش مصنوعی: زمین با عطر خوش عبیر پر شده و فصل پاییز حال و هوای بهار را پیدا کرده است.
تازیان باد گشته زیر عنان
بختیان ابر گشته زیر مهار
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به رخدادهایی اشاره دارد که در آن باد، به قدرتی همچون اسب riders تبدیل شده و تحت کنترل بخت و اقبال قرار گرفته است. همچنین، بیانگر این است که ابرها نیز مانند اسبهایی هستند که زیر مهار قرار گرفتهاند. به طور کلی، تصویرسازی به نوعی است که نیروی طبیعی و عناصر آسمانی تحت تسلط و فرمان قرار گرفتهاند.
دست دولت همی کشد لشکر
چشم نصرت همی برد هنجار
هوش مصنوعی: دست قدرت و ثروت، سپاهی را به حرکت در میآورد و چشم یاری و کمک، همواره در جستجوی رعایت قوانین و قواعد است.
در همه بوم هند هیبت شاه
لرزه افکنده بر جبال و قفار
هوش مصنوعی: در سراسر سرزمین هند، جلال و قدرت پادشاه باعث ترس و لرزه بر کوهها و بیابانها شده است.
نیست بر جای مانده یک مردم
نیست بر پای مانده یک دیوار
هوش مصنوعی: هیچ انسانی باقی نمانده و هیچ دیواری سر پا نمانده است.
منهزم گشته هر چه بود سپاه
منهدم گشته بوته پیکار
هوش مصنوعی: هرچه نیرو و قدرت بود، شکست خورده و نابود شده است؛ دیگر اثری از جنگ و نبرد باقی نمانده.
وان تف تابدار در کوشش
نصرت و فتح را گرفته عیار
هوش مصنوعی: آن که در تلاش برای نصرت و پیروزی است، از نشانهها و معیارها برخوردار شده است.
در پس این به چند روز کنند
تیغ او کوه و دشت را گلزار
هوش مصنوعی: بعد از مدتی، تیغ او کوه و دشت را به گلزار تبدیل میکند.
پشت شاهان شود خمیده چو شاخ
دل رایان شود کفیده چو نار
هوش مصنوعی: وقتی که قدرت و سلطنت به پایان میرسد، مانند شاخهای که به خاطر بارش سنگین خم میشود، و زمانی که عاقلان و دانایان خاموش میشوند، به مانند میوهای میشود که در اثر گذر زمان و شرایط نامساعد خراب شده است.
باز در حمله گرز مسعودی
بر کشد سر به زخم همچون مار
هوش مصنوعی: در نبرد، اگر گرز مسعودی دوباره به حرکت درآید، به مانند مار زخمهای عمیق بر سر خواهد زد.
بر شود گرد تیره از هر کوه
در شود خون تازه از هر غار
هوش مصنوعی: از هر کوه، غبار تاریکی زدوده میشود و از هر غار، خون تازهای روان میشود.
بدرد کفر پیرهن در بر
بگسلد شرک از میان زناز
هوش مصنوعی: کسی که دلی ناامید دارد، به زودی از هرگونه بیاعتنایی و کفر رها میشود و ایمان واقعی را پیدا میکند. در این میان، تعلقات و وابستگیهای نادرست از بین خواهد رفت.
باز پنهان کند به گرد و به خون
کافری در همه بلاد و دیار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی (یا گروهی) در گوشه و کنار زمین، تلاش میکند تا کافری را از چشمان مردم پنهان کند و او را به صورت مخفی در بیاورد، حتی اگر به قیمت ریختن خون او باشد. این کار ممکن است به دلیل نفرت یا تلاش برای کنترل دیگران باشد.
سطوت آن عقاب عمر شکر
ضربت آن نهنگ جان اوبار
هوش مصنوعی: قدرت و شکوه آن عقاب مانند عمر شیرین و طعم ضربههای نهنگ بر روح و جان اوست.
شود از تیغ ابر پیکر او
تربت گنگبار دریا بار
هوش مصنوعی: به خاطر برش ابرها، شکل او به خاکی که دریا به همراه دارد، تبدیل میشود.
مرکبش را چه آب گیر و چه بحر
خنجرش را چه یک تن و چه هزار
هوش مصنوعی: اسب او را چه در آب داشته باشی و چه در دریا، خنجر او تاثیری ندارد، چه بر یک نفر و چه بر هزار نفر.
ای به روی آفتاب ملک افروز
وی برای آسمان ملک نگار
هوش مصنوعی: تو مانند آفتابی هستی که دنیای ملک را روشن میکند و زیباییات برای آسمان مانند هنری است که در تمام عالم تجلی دارد.
کرد از همت تو گردون فخر
همت تو کند ز گردون عار
هوش مصنوعی: از تلاش و همت تو آسمان به خود میبالد و این نشاندهندهی عزت و شرافت توست.
عزم تو در جهان ستاره مسیر
رای تو بر زمین سپهر آثار
هوش مصنوعی: عزم و اراده تو مانند ستارهای در آسمان راه را نشان میدهد و تأثیرات تو بر زمین قابل مشاهده است.
رتبت تو که مرکز ملک است
برتر آمد ز گنبد دوار
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه تو که مرکز این جهان است، از همه چیز بالاتر و بزرگتر است.
در بزرگی تو سپهر محیط
کمتر آمد ز نقطه پرگار
هوش مصنوعی: در بزرگی و عظمت تو، آسمان و جهان هم کمتر از یک نقطه کوچکی از پرگار به نظر میآید.
صورتی کرد چرخ کلک تو را
تیر گفتار و مشتری دیدار
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو، چرخ فلک را تحت تأثیر قرار داد و سخن تو به مانند تیر بر دلها نشسته و دیدار تو برای مشتریان بسیار ارزشمند و رؤیایی است.
ساز او از قضا جهان ایمن
امر او در جهان قضا رفتار
هوش مصنوعی: ساز او باعث میشود که جهان در امان باشد و دستورات او در این دنیا به شکل قضا و قدر اجرا میشود.
عدل را ملک تو پناه و ملاذ
ملک را عدل تو شعار و دثار
هوش مصنوعی: عدل به عنوان پناهگاه و پناهنده ملک را محافظت میکند، و در عوض، ملک با عدل به عیاری و لباس خود شناخته میشود.
عدل معشوق ملک تست به مهر
ملک عدل تو را گرفته کنار
هوش مصنوعی: محبت و محبت معشوق به معنای انصاف و برقراری عدالت در دنیا است. عشق او به تو، همچون یک عشق سلطنتی و بزرگ است که تو را به آرامش و نزدیکی میرساند.
طبع پهن تو بحر گوهر موج
دست راد تو ابر لؤلؤ بار
هوش مصنوعی: شخصیت تو همچون دریای وسیع و پر از گنجینههاست، و دستهای تو مانند ابری است که مرواریدها را باران میزند.
خورد زنهار جود تو بر گنج
داد رای تو خلق را زنهار
هوش مصنوعی: مراقب باش، که بخشش تو مانند گنجی ارزشمند است. آنچه که تو در نظر داری به مردم بدهی نیز حائز اهمیت است.
هست ممکن که آب و آتش را
ببرد لطف و عنف تو از کار
هوش مصنوعی: ممکن است که لطف و مهربانی تو باعث شود که آب و آتش به هم نزدیک شوند و از کارشان باز بمانند.
هر دو بی ره شوند و نبود نیز
بچه این و آن حباب و شرار
هوش مصنوعی: هر دو گمراه خواهند شد و چیزی از آنها باقی نمیماند، مانند حباب و شعلهها که به سرعت از بین میروند.
ترس جود تو در کف ضراب
حرص تاج تو در دل کهسار
هوش مصنوعی: ترس از بخشندگی تو در دست سکهزن، و آرزوی تو در دل کوهها قرار دارد.
لعل کردست گونه یاقوت
زرد کردست گونه دینار
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند الحجرههای سرخ و زرد زیباست، مثل یاقوت و دینار که درخشان و جذاب هستند.
گر بجنبد سموم هیبت تو
برنیاید ز آب بحر بخار
هوش مصنوعی: اگر بادهای سمی به حرکت درآیند، باز هم قدرت هیبت تو از عمق دریا بالاتر خواهد بود.
ور ببارد سحاب بخشش تو
برنخیزد ز خاک دشت غبار
هوش مصنوعی: اگر باران بخشش تو ببارد، خاک دشت هرگز غبار نخواهد گرفت.
عدل تو کرد حمله هیبت
تا تن ظلم را نماند قرار
هوش مصنوعی: عدالت تو به قدری قدرتمند است که هیبت آن به ظلم حملهکرده و آرامش را از آن گرفته است.
داد تیغ تو شربت ضربت
تا تن فتنه را گرفت عیار
هوش مصنوعی: تیغ تو همچون نوشگاهی است که در ضربهاش نیرویی جدی نهفته است و توانسته است فتنه را از بین ببرد و به حقیقتی روشن تبدیل کند.
کوه را چون همی نگاه کنم
نیست با بخشش تو دستگزار
هوش مصنوعی: هرگاه که به کوه نگاه میکنم، نمیتوانم آن را بدون بخشش تو در نظر بگیرم.
چرخ را چون همی نگاه کنم
نبود با محل تو مقدار
هوش مصنوعی: وقتی به گردش ایام و روزگار نگاه میکنم، میبینم که هیچ چیز نمیتواند با ارزش و اهمیت تو برابری کند.
بخشش تو ولی دولت را
گنج ها داده بی قیاس و شمار
هوش مصنوعی: بخشندگی تو باعث شده که ثروت و نعمتهای بینظیری به مردم ارزانی شود.
کوشش تو عدوی ملت را
در دل و دیده کوفته مسمار
هوش مصنوعی: تلاش تو باعث میشود که دشمنان ملت در دل و چشمانشان شکست خورده و مایوس شوند.
هر که راندش ز پیش هیبت تو
ندهدش نزد خویش دولت بار
هوش مصنوعی: هر کسی که از عظمت و جاذبه تو دور شود، هرگز در نزد خود خوشبختی و سعادت را نخواهد یافت.
هر کرا دولت تو کرد عزیز
روزگارش نکرد یارد خوار
هوش مصنوعی: هر کسی که به لطف و محبت تو گرامی و عزیز شود، زمانه هرگز او را خوار و ذلیل نخواهد کرد.
تا به باغ جلالتت بشکفت
مملکت را شکوفه ها هموار
هوش مصنوعی: تا زمانی که درخت سلطنت تو سرسبز و پر از گل باشد، کشور نیز به شکوفایی و رونق خواهد رسید.
عدل چون گل همی بخندد خوش
ظلم چون ابر می بگرید زار
هوش مصنوعی: عدالت مانند گلی میخندد و شادیآور است، اما ظلم مانند ابری میبارد و غمگین و دلشکسته است.
هیچ بیمار و یک شکسته نماند
در جهان ای شه از صغار و کبار
هوش مصنوعی: ای پادشاه، هیچ بیماری و زخمی در این جهان باقی نماند، چه کوچک و چه بزرگ.
به جز ار آنکه دلبران را هست
زلف و چشم شکسته و بیمار
هوش مصنوعی: غیر از این نیست که یارانی دارای زیبایی و جذابیت هستند که زلف و چشمانی دلربا دارند، اما در عین حال دلشان نیز شکسته و رنجور است.
همه کردارهای نیک تو دید
در جهان هر که بود بدکردار
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیا کارهای بدی انجام داده باشد، نیکیها و کارهای شایسته تو را میبیند.
رسم و کردارهای نیک آورد
شد ز کردارهای بد بیزار
هوش مصنوعی: آداب و رفتارهای خوب در نزد انسانها نمود پیدا میکند و از رفتارهای زشت دوری میشود.
در زمین از هراس و بأس تو بیش
نخورد شیر بره را زنهار
هوش مصنوعی: به خاطر ترس و قدرت تو، دیگر شیر جرأت نمیکند که به بره آسیب بزند.
ساخته هر دو با همند چنانک
بره و شیر چرخ آینه وار
هوش مصنوعی: این بیت به رابطهای اشاره دارد که بین دو موجود کاملاً متفاوت وجود دارد، مانند بره و شیر. آنها به شکلی با هم مرتبط هستند و مانند آینهای که تصویر را منعکس میکند، یکدیگر را منعکس کرده و مکمل هم هستند. این نشان میدهد که هر دو جنبههای متفاوتی از زندگی یا ویژگیهای مختلف را نمایان میکنند.
تو خداوندی و به جان کردند
همه شاهان به بندگیت اقرار
هوش مصنوعی: تو ای خداوند، تمامی پادشاهان با جان و دل به بندگی تو اعتراف کردهاند.
مرغزار تو گشت روی زمین
مر یکی شاه را در او مگذار
هوش مصنوعی: دشت پر از گل و گیاه و زیبایی است، اما نباید اجازه دهیم که سلطانی در آن وجود داشته باشد.
شه شکاری تو چون نماند شه
به ضرورت شوی تو شیر شکار
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاهی در دسترس نباشد، تو باید به ناچار شجاعت و قدرت خود را نشان دهی و مانند شیری که در پی شکار است، عمل کنی.
پیش دارنده زمان و زمین
همه شب برگرفته اند ابرار
هوش مصنوعی: در حضور خداوند، تمامی نیکان شب را بدون خواب سپری کردهاند.
از برای دعای دولت تو
دستها همچو پنجه های چنار
هوش مصنوعی: به خاطر دعای بهروزی تو، دستانم مانند شاخههای درخت چنار قوی و استوار شده است.
اندرین غزو و در چنین صد غزو
کردگار جهانت باشد یار
هوش مصنوعی: در این نبرد و در چنین جنگهایی، خداوند حامی و یاور تو خواهد بود.
حاصل آید ز کردگار جهان
کامهای تو اندک و بسیار
هوش مصنوعی: آنچه از پروردگار به دست میآید، نتیجه کارها و تلاشهای ماست و زندگی ما شامل آرزوهای کوچک و بزرگ است.
شاخ هایی دمد ز همت تو
که همه فتح و نصرت آرد بار
هوش مصنوعی: شاخ و برگهایی که از تلاش و اراده تو میرویند، همه پیروزی و موفقیت به ارمغان میآورند.
تا بود خاک را به ذات سکون
تا بود چرخ را به طبع مدار
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمین در حالت سکون و آرامش باشد، چرخهای زندگی و حرکت به طور طبیعی و منظم اداره خواهند شد.
به ظفر شاه بند و شهرگشای
به هنر ملک ران و گیتی دار
هوش مصنوعی: با پیروزی و فتح، پادشاه را به هنر و مهارت ملوکانه و مدیریت جهان بشناسان.
شب و روز تو باد خرم و خوش
تا بود روز روشن و شب تار
هوش مصنوعی: شب و روزت پر از خوشی و شادمانی باد، تا زمانی که روزها روشن و شبها تاریک باشد.
هر موافق که باشدت بر صدر
هر مخالف که باشدت بردار
هوش مصنوعی: هر کسی که با تو همنظر است، او را بر بالاترین جایگاه بگذار و هر کسی که مخالف تو است، او را از جایگاه خود بردار.