شمارهٔ ۱۳۰ - مدح جمال الملک رشید
چون ببستم کمر به عزم سفر
آگهی یافت سرو سیمین بر
رنجه و تافته به رسم وداع
اندر آمد چو سرو و ماه از در
گه به فندق همی شخود سمن
گه به لؤلؤ همی گزید شکر
مر مرا گفت ای عزیز رفیق
همه با رنج و محنتی تو مگر
از تو بازیچه ای عجب کرده ست
گردش این سپهر بازیگر
گاه سنگت کند همی بر کوه
گاه بادت کند به صحرا بر
گاه با دیو داردت هم رخت
گاه با شیر داردت همبر
گاه در حبس ها بداری پای
گاه در دشت ها برآری پر
گه یکایک به طبع بربندی
از پی رزم همچو نیزه کمر
گه بجوشد بر تو در جوشن
گه بتفسد سر تو در مغفر
ای عجب لااله الاالله
بخت باشد از این مخالف تر
گیرم از من به عجز بشکیبی
یا ندارد بر تو عشق خطر
خدمت مجلس جمال الملک
چون توانی گذاشت نیک نگر
مفخر و زینت زمانه رشید
که نیارد چنو زمانه دگر
آنکه او را خدای عزوجل
داد علم علی و عدل عمر
آنکه آثار همتش بسته ست
گردن دین و ملک را زیور
آنکه با خلق او ندارد بوی
نافه مشک و بیضه عنبر
خرم از جود او بهار عطا
روشن از عدل او جهان هنر
رای او را سها بود خورشید
خشم او را شرر بود آذر
بر ندارد سخای کفش را
بحر پر در و کان پر گوهر
بر نتابد نهیب بأسش را
مرکز خاک و چنبر محور
مهر او کرد شکر از حنظل
کین او ساخت حنظل از شکر
دهر با عزم او ندارد زور
مهر با رای او ندارد فر
قدر او چرخ گشت و چرخ زمین
طبع او بحر گشت و بحر شمر
به کمالش همی ببالد ملک
تاب جودش همی بکاهد زر
جان او پیش جان خلق جهان
گشته از تیر روزگار سپر
عدل شافی او به هر بقعه
رای کافی او به هر کشور
هیبت او چو شیر وقت نخیز
بسته بر نائبات راه گذر
ظلم را همچو باز دوخته چشم
فتنه را همچو مار کوفته سر
ای جهان را به مکرمت ضامن
وی خرد را به راستی داور
باز گردون گوژپشت سپرد
دل و جانم به انده بی مر
از قضا پیش من نهاد رهی
که در او وهم کور گردد و کر
آب حوضش به طعم چون زقّوم
برگ شاخش به شکل چون نشتر
من درین ره نهاده تن به قضا
وز توکل سپرده دل به قدر
به سم باره باز خواهم کرد
هر زمانی صحیفه های عبر
همه شب بر ستاره خواهم بست
به طلوع و غروب وهم و نظر
راست مانند ابر و باد مرا
رفت باید همی به بحر و به بر
از فراق هوای مجلس تو
با لب خشک و با دو دیده تر
رویم از گریه همچو روی زریر
دلم از سوز چون دل مجمر
ژاله گشته سرشک من ز عنا
لاله گشته دو چشم من ز سهر
از پی نور در شبان سیاه
آرزومند طلعت تو بصر
مدح های تو حرز جان و تنم
در بیابان و بیشه و کردر
ساخت خواهم ز نام تو تیغی
از پی جنگ شیر شرزه نر
راند خواهم ز گفته هات مثل
گفت خواهم ز کردهات سمر
تا ببینمت آفتاب نهاد
اندر آن صدر آسمان پیکر
بود خواهم ز هجر تو همه روز
بی قرار و نوان چو نیلوفر
دیده بی تو نخواهدم نعمت
دست بی تو نگیردم ساغر
بر من از فرقتت حرام بود
ناله نای و نغمه مزمر
دوری بزم تو بخواهد بر
زآتش طبع من فروغ و شرر
زنگ خواهد زد از جدایی تو
خاطر آبدار چون خنجر
عز من بی تو بود خواهد ذل
نفع من بی تو گشت خواهد ضر
بی توام شادیی نخواهد بود
ای شگفتی که داردم باور
تا همی باشدم به مدح و به شکر
طبع و خاطر قوی و کاریگر
مدح های تو بارم از خامه
شکرهای تو خوانم از دفتر
گر بدانجا کشد زمانه مرا
که برو سودمند نیست حذر
والله ار در جهان چو من یابی
هیچ مداح و بنده و چاکر
تا بتابد ز آسمان پروین
تا بروید به بوستان عرعر
به جلالت عنان دولت گیر
به سعادت بساط فخر سپر
دورها جشن های دولت بین
قرن ها سالهای عمر شمر
بر تن تو ز خرمی کسوت
بر سر تو ز فرخی افسر
گشته گردون به حلم تو گردان
داده گردن به امر تو اختر
شمارهٔ ۱۲۹ - باز در ثنای او: آلت رامش بخواه گوهر شادی بیارشمارهٔ ۱۳۱ - مرثیه عمادالدوله ابوالقاسم و گریز به ستایش سلطان ابراهیم: گمان بری که وفا داردت سپهر مگر
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون ببستم کمر به عزم سفر
آگهی یافت سرو سیمین بر
هوش مصنوعی: زمانی که تصمیم گرفتم سفر را آغاز کنم، خبر این موضوع به سرو سیمین (نماد زیبایی و لطافت) رسید.
رنجه و تافته به رسم وداع
اندر آمد چو سرو و ماه از در
هوش مصنوعی: با درد و رنج و با زینت و زیبایی، به نشانهی وداع وارد شد، همانطور که سرو و ماه از در وارد میشوند.
گه به فندق همی شخود سمن
گه به لؤلؤ همی گزید شکر
هوش مصنوعی: گاهی به فندق زعفرانی میزند و گاهی درخشان لؤلؤ را با شکر میخورد.
مر مرا گفت ای عزیز رفیق
همه با رنج و محنتی تو مگر
هوش مصنوعی: دوست عزیزم به من گفت که تو همهچیز را با زحمت و دشواری به دست آوردهای.
از تو بازیچه ای عجب کرده ست
گردش این سپهر بازیگر
هوش مصنوعی: گردش زمان، به طور شگفتانگیزی تو را به ابزاری برای بازی تبدیل کرده است.
گاه سنگت کند همی بر کوه
گاه بادت کند به صحرا بر
هوش مصنوعی: گاه در سختیها و مشکلات مانند سنگی بر روی کوه قرار میگیری و گاه در لحظات خوشی و آرامش مانند بادی در دشت و صحرا میرقصی.
گاه با دیو داردت هم رخت
گاه با شیر داردت همبر
هوش مصنوعی: گاهی با موجودات وحشتناک سر و کار داری و گاهی با موجودات قوی و نیرومند.
گاه در حبس ها بداری پای
گاه در دشت ها برآری پر
هوش مصنوعی: گاهی در زندان و محدودیت به سر میبری و گاهی در فضاهای آزاد و وسیع پرواز میکنی.
گه یکایک به طبع بربندی
از پی رزم همچو نیزه کمر
هوش مصنوعی: گاهی یکی یکی بر سر دشمنان میتازی مانند نیزهای که بر کمر آماده نبرد است.
گه بجوشد بر تو در جوشن
گه بتفسد سر تو در مغفر
هوش مصنوعی: گاه ممکن است در جنگ، زره تو را حفاظت کند و گاه نیز ممکن است سر تو تحت تأثیر قرار بگیرد و آسیب ببیند.
ای عجب لااله الاالله
بخت باشد از این مخالف تر
هوش مصنوعی: عجب این است که تنها خداوند وجود دارد، اما بخت آدمی از این بیشتر با کجسمتی مواجه نیست.
گیرم از من به عجز بشکیبی
یا ندارد بر تو عشق خطر
هوش مصنوعی: اگر بپذیرم که من توانایی صبر و تحمل را ندارم، آیا این عشق برای تو خطرناک نخواهد بود؟
خدمت مجلس جمال الملک
چون توانی گذاشت نیک نگر
هوش مصنوعی: در حضور زیبایی و جلال پادشاه، چطور میتوانی به درستی رفتار کنی؟ خوب و دقت کن.
مفخر و زینت زمانه رشید
که نیارد چنو زمانه دگر
هوش مصنوعی: رشید مایه افتخار و زیبایی زمانه است و چنین فردی را زمانهای دیگر نمیتواند بیاورد.
آنکه او را خدای عزوجل
داد علم علی و عدل عمر
هوش مصنوعی: این بیت به شخصیت و ویژگیهای شخصی اشاره دارد که از جانب خداوند علم و دانش بالایی، همچنین عدالت و انصاف را به او عطا کرده است. به طور خاص، این شخص به علم و قضاوت عادلانه مشهور است و به نوعی الگوی فضیلت و دانایی به شمار میآید.
آنکه آثار همتش بسته ست
گردن دین و ملک را زیور
هوش مصنوعی: کسی که تلاش و کوشش او باعث زینت بخشیدن به دین و سرزمین شده است.
آنکه با خلق او ندارد بوی
نافه مشک و بیضه عنبر
هوش مصنوعی: کسی که با خلق و خوی خود، عطر و بوی خاص و دلنشینی ندارد، مانند کسی است که از زیبایی و لطافت پررنگ محروم است.
خرم از جود او بهار عطا
روشن از عدل او جهان هنر
هوش مصنوعی: خرمی و زیبایی به خاطر بخشش اوست و عالم هنر به واسطهی انصاف و عدالت او روشن شده است.
رای او را سها بود خورشید
خشم او را شرر بود آذر
هوش مصنوعی: رای او مانند ستارهای درخشان است و خشم او مانند آتشی سوزان و آتشین میباشد.
بر ندارد سخای کفش را
بحر پر در و کان پر گوهر
هوش مصنوعی: اگر سخاوت و generosity شخصی را در نظر بگیریم، در واقع او در میان اقیانوسی از ثروتها و منافع قرار دارد که با بخشندگی خود میتواند دیگران را بهرهمند کند. به عبارتی، همانند دریا که پر از جواهرات و منابع ارزشمند است، آن فرد نیز با دست سخاوتمندش میتواند به دیگران خواب و آرامش بخشیده و کمک کند.
بر نتابد نهیب بأسش را
مرکز خاک و چنبر محور
هوش مصنوعی: او به قدری قدرتمند است که هیچ چیز نمیتواند تهدید او را تحمل کند، حتی مرکز زمین و مدارهای آن.
مهر او کرد شکر از حنظل
کین او ساخت حنظل از شکر
هوش مصنوعی: محبت او باعث خوشی و شیرینی زندگیام شد، در حالی که او از همین شیرینیها، تلخیها و سختیها را ساخت.
دهر با عزم او ندارد زور
مهر با رای او ندارد فر
هوش مصنوعی: دنیا به اراده او قدرتی ندارد و با تدبیر او تأثیری احساس نمیشود.
قدر او چرخ گشت و چرخ زمین
طبع او بحر گشت و بحر شمر
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که وجود و اهمیت او باعث شده که جهان و زمین به دور او بچرخند و ویژگیهای او همچون دریا عمق و وسعت خاصی پیدا کند. به عبارت دیگر، تاثیر و مقام او به قدری بزرگ است که تمام پدیدهها و عناصر هستی تحت تاثیر او قرار دارند.
به کمالش همی ببالد ملک
تاب جودش همی بکاهد زر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که با پیشرفت و کمال شخص، افتخارات و زیباییهای او بیشتر میشود، اما در عین حال احساس ثروت و تواناییهای مادی دیگران کمتر میشود. به عبارتی، زیبایی و بزرگی شخصیت او باعث میشود که ارزشهای مادی و ظاهری رنگ باخته و کمتر به چشم بیاید.
جان او پیش جان خلق جهان
گشته از تیر روزگار سپر
هوش مصنوعی: زندگی او در برابر زندگی انسانها به خاطر سختیهای روزگار مانند سپری شده است.
عدل شافی او به هر بقعه
رای کافی او به هر کشور
هوش مصنوعی: عدالت و شفافیت او در هر نقطهای از دنیا به اندازهای است که نیازی به توضیح بیشتر نیست. هر کشوری میتواند از آن بهرهمند شود.
هیبت او چو شیر وقت نخیز
بسته بر نائبات راه گذر
هوش مصنوعی: نگاه و جلال او مانند شیر در هنگام خیزش است که بر سر راهها ایستاده و کسی جرات عبور از کنار او را ندارد.
ظلم را همچو باز دوخته چشم
فتنه را همچو مار کوفته سر
هوش مصنوعی: ظلم مانند چشمی باز است که به دقت به اطراف نگاه میکند و فتنه همچون مار در حال کمین است که سرش را به شدت پایین نگه داشته است.
ای جهان را به مکرمت ضامن
وی خرد را به راستی داور
هوش مصنوعی: ای جهان، به خاطر نیکی و بزرگمنشیات، به تو اعتماد کردهام و ای خرد، تو را به راستی و انصاف، قاضی میدانم.
باز گردون گوژپشت سپرد
دل و جانم به انده بی مر
هوش مصنوعی: بازگردان، ای گوژپشت! دل و جانم را در اندوهی بیپایان سپردم.
از قضا پیش من نهاد رهی
که در او وهم کور گردد و کر
هوش مصنوعی: به طور تصادفی راهی به من نشان داده شد که در آن، تصور و درک نادرست و ناواضح شود و انسان قادر به شنیدن حقیقت نباشد.
آب حوضش به طعم چون زقّوم
برگ شاخش به شکل چون نشتر
هوش مصنوعی: آب حوضش طعمی تلخ و ناخوشایند دارد، مانند زقّوم، و برگهای درختش به شکل تیزی مانند چاقوی جراحی هستند.
من درین ره نهاده تن به قضا
وز توکل سپرده دل به قدر
هوش مصنوعی: من در این راه، جسمم را به سرنوشت سپردهام و با اعتماد به خدا، دلم را به مقدرات واگذار کردهام.
به سم باره باز خواهم کرد
هر زمانی صحیفه های عبر
هوش مصنوعی: هر زمان که دل تنگ شوم و غمها به سراغم بیایند، به یاد خاطرات و تجربههای گذشته خواهم پرداخت و آنها را مرور میکنم.
همه شب بر ستاره خواهم بست
به طلوع و غروب وهم و نظر
هوش مصنوعی: من هر شب به ستارهها مینگرم و به طلوع و غروب آنها فکر میکنم و در خیال خود غرق میشوم.
راست مانند ابر و باد مرا
رفت باید همی به بحر و به بر
هوش مصنوعی: من باید مانند ابر و باد به سمت دریا و ساحل بروم و راه خود را ادامه دهم.
از فراق هوای مجلس تو
با لب خشک و با دو دیده تر
هوش مصنوعی: از دوری تو، هوای نشستن در جمع تو در حالی که لبهایم خشک و چشمانم پر از اشک است.
رویم از گریه همچو روی زریر
دلم از سوز چون دل مجمر
هوش مصنوعی: چهرهام از شدت گریه مانند چهره زریر شده و دلم به اندازه دل یک آتشدان پر از سوز و درد است.
ژاله گشته سرشک من ز عنا
لاله گشته دو چشم من ز سهر
هوش مصنوعی: بیدلی و غمگینی من باعث شد که اشکهایم بیفتد و چشمانم مانند گلهای لاله درخشان و پررنگ شوند.
از پی نور در شبان سیاه
آرزومند طلعت تو بصر
هوش مصنوعی: در دل شب تار، به دنبال نور هستم و چشم به راه چهره روشنت هستم.
مدح های تو حرز جان و تنم
در بیابان و بیشه و کردر
هوش مصنوعی: مدح و ستایشهای تو مانند سپری برای جان و تن من در بیابانها، جنگلها و کوههاست.
ساخت خواهم ز نام تو تیغی
از پی جنگ شیر شرزه نر
هوش مصنوعی: از نام تو برای خود شمشیری قوی خواهم ساخت تا در جنگ با شیر نر و شجاع به کار ببرم.
راند خواهم ز گفته هات مثل
گفت خواهم ز کردهات سمر
هوش مصنوعی: میخواهم از سخنانت دوری کنم، مانند دوریام از کارهایت که میوهای ندارد.
تا ببینمت آفتاب نهاد
اندر آن صدر آسمان پیکر
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو را ببینم، تیرگیها برطرف میشود و تو چون خورشید در آسمان درخشان خواهی بود.
بود خواهم ز هجر تو همه روز
بی قرار و نوان چو نیلوفر
هوش مصنوعی: من هر روز به خاطر دوری تو ناآرام و بیقرار هستم، مانند نیلوفر که همیشه در جستجوی آب و سرسبزی است.
دیده بی تو نخواهدم نعمت
دست بی تو نگیردم ساغر
هوش مصنوعی: اگر تو را نداشته باشم، چشمم به هیچ چیز زیبایی نخواهد دید و دستم هیچ وقت به شراب خوشگوار نخواهد رسید.
بر من از فرقتت حرام بود
ناله نای و نغمه مزمر
هوش مصنوعی: از جدایی تو برای من نواختن نای و آواز خوش permitted نیست، یعنی احساس ناراحتی و غم به قدری عمیق است که نمیتوانم حتی آواز سر دهم.
دوری بزم تو بخواهد بر
زآتش طبع من فروغ و شرر
هوش مصنوعی: دوری از جمع تو، آتش درون من را شعلهورتر میکند و احساساتم را پرشورتر میسازد.
زنگ خواهد زد از جدایی تو
خاطر آبدار چون خنجر
هوش مصنوعی: از جدایی تو، دلم همچون خنجری تیز و برنده از غم پر میشود و زنگ خطرش به صدا درمیآید.
عز من بی تو بود خواهد ذل
نفع من بی تو گشت خواهد ضر
هوش مصنوعی: من به خاطر تو عزت و افتخار داشتم، اما اکنون بدون تو به ذلت و ناتوانی دچار شدهام. نفع و سود من نیز بدون تو به زیان و ضرر تبدیل شده است.
بی توام شادیی نخواهد بود
ای شگفتی که داردم باور
هوش مصنوعی: بدون تو هیچ شادیای نخواهم داشت، ای شگفتی که به وجود تو ایمان دارم.
تا همی باشدم به مدح و به شکر
طبع و خاطر قوی و کاریگر
هوش مصنوعی: من دائماً در تلاش هستم تا از ستایش و سپاسگزاری بگویم و با دل و نیروی قوی و سعی و کوشش خود، به کار ادامه دهم.
مدح های تو بارم از خامه
شکرهای تو خوانم از دفتر
هوش مصنوعی: مدحها و ستایشهای تو مانند باری بر دوش من است و من از نوشتههای شیرین تو لذت میبرم.
گر بدانجا کشد زمانه مرا
که برو سودمند نیست حذر
هوش مصنوعی: اگر روزگار مرا به جایی ببرد که در آن نفعی نیست، از رفتن نمیتوانم جلوگیری کنم.
والله ار در جهان چو من یابی
هیچ مداح و بنده و چاکر
هوش مصنوعی: به خدا قسم، اگر در این دنیا کسی مانند من پیدا کنی که اینقدر مداح و بنده و خدمتگذار باشد، هرگز نخواهی یافت.
تا بتابد ز آسمان پروین
تا بروید به بوستان عرعر
هوش مصنوعی: تا زمانی که ستاره پروین در آسمان بدرخشد، درختان عرعر در باغ جوانه بزنند و به رشد خود ادامه دهند.
به جلالت عنان دولت گیر
به سعادت بساط فخر سپر
هوش مصنوعی: به عظمت و بزرگیات توجه کن و حکومت و فرمانرواییات را در دست بگیر، و با خوشبختی و سعادت، زمینه را برای افتخار و بزرگیات فراهم کن.
دورها جشن های دولت بین
قرن ها سالهای عمر شمر
هوش مصنوعی: ایام گذشته، جشنهای شکوه و قدرت را در میان قرنها و سالهای عمر شمر به یاد میآورد.
بر تن تو ز خرمی کسوت
بر سر تو ز فرخی افسر
هوش مصنوعی: بر روی تن تو لباس خوشرنگی است و بر سرت تاجی از خوشبختی و سعادت قرار دارد.
گشته گردون به حلم تو گردان
داده گردن به امر تو اختر
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر آرامش و صبر تو، گردان شده و ستارهها در اطاعت از فرمان تو سر به زیر آوردهاند.