گنجور

شمارهٔ ۱۲۹ - باز در ثنای او

آلت رامش بخواه گوهر شادی بیار
رعد مثال این بزن ابر نهاد آن ببار
خلق همی بنگری روز و شب اندر نشاط
جز طرب اندر جهان نیز ندارند کار
خاک نبینی به ره خرده نقره بساط
ابر نبینی ازو ریزه کافوربار
شهر ز دیبای روی نغزتر از بوستان
راه ز خوبان شهر خوبتر از قندهار
روی چو دوزخ زمین گشت ز سبزه بهشت
فصل گرفته جهان شد به زمستان بهار
نز پی شادی همی هیچ دلی را ملال
نز پی مستی همی هیچ سری را خمار
تابد چون مه همی روی بت خوش سخن
خندد چون گل همی جام می خوشگوار
دانی امسال چیست جهان به سورست شاد
که ساخته سازش همی گردون پیرار و پار
عمده پاینده ملک خاصه خسرو رشید
آمد باز از عراق شاد دل و شاد خوار
جاه و بزرگی عدیل عز و سعادت ندیم
دولت و تایید جفت نصرت و اقبال یار
فتح و ظفر همرکاب فخر و شرف هم عنان
یمن رفیق یمین یسر قرین یسار
داشته در زیر ران سرسبکی خوش خرام
رهبر و هامون نورد که برو دریا گذار
چرخی و در زیر او تابان شکل هلال
کوهی و بر روی او رخشان زر عیار
کشتی شوریده بحر کوکب تاریک شب
قلعه روز نبرد آهوی وقت شکار
باد تکش کوفته بر تپش برق تیغ
رعد دمش خاسته در دل ابر غبار
خاصه سلطان بر او مهر صفت از بها
وان فلک آسای رخش چون فلک اندر مدار
ساعت ساعت بر او رأی ملک را نظر
منزل منزل برو سعد فلک را نثار
دیده ز چرخ کمال مهری بس نورمند
یافته از بحر ملک دری بس شاهوار
داد به شهزاده ای زاده شاهی چنو
در هنر مملکت دیده نبد روزگار
ز پشت آن شهریار که زیر دور سپهر
دیده دولت ندید روی چنو شهریار
آن پسر تاجدار تا که برافراخت تاج
هر دم بوسد زمین پیشش هر تاجدار
جود بدو چیره دست مجد بدو شاد کام
عقل بدو زورمند ملک بدو کامگار
ای به بر مهر تو مهر فروزان سها
وی به بر کین تو آتش سوزان شرار
با ادب و عقل تو چرخ نباشد قوی
با تلف جود تو کوه ندارد یسار
تا تو به فرخنده فال رفتی از پیش شاه
نداد حضرت فروغ نیافت دولت قرار
پنجه سبز چنار لرزان بود از دعا
دیده نرگس به باغ زرد شد از انتظار
گشتی مانند ابر بر سرکه های تند
رفتی مانند باد در دل شبهای تار
نه باکت آمد ز شیر نه ترس بودت ز تیغ
نه مانده گشتی ز کوه نه رنجه گشتی ز غار
بودت هر خار زار تازه تر از گلستان
گشتت هر سنگلاخ نرمتر از مرغزار
بوم خراسان بدید بر کف تو جام زر
شرم زد و می برست لاله از لاله زار
هر که همی مدح خواست داد بدان مدح زر
آمد و مدح تو گفت کرد بدان افتخار
لابد چونین بود کافی و بسیار فن
بی شک زینسان رسد محتشم نامدار
طبع چو دریا فراخ رای چو گردون بلند
عزم چو شمشیر تیز حزم چو کوه استوار
با ادب دلپسند با سخن جان فروز
با خرد بیکران با هنر بی شمار
با همه عالم جواد وز همه گیتی فزون
در همه میدان تمام بر همه دانش سوار
آنکه به صد ناز شاه بر کشدش پیش تخت
وانکه به صد فخر ملک پروردش برکنار
تا تو بیاراستی حضرت عالی به فر
گشت جهان پر بخور گشت زمین پر بخار
رود ز خوبان دهر جست بر رود زن
می ز بتان طراز خواست کف می گسار
روی زمین کوفتی نام نکو یافتی
اینت ستوده سفر اینت گزین اختیار
کاری کردی بزرگ تا که بماند جهان
ماند اندر جهان قصه آن یادگار
همسر شکر شده ست مدح تو بر هر زبان
همتک بادست و ابر نام تو در هر دیار
ای ز همه مفخرت عرض تو بسته حلی
وی ز همه مکرمت نفس تو کرده شعار
دانم پوشیده نیست بر دل بیدار تو
که من چه بینم همه در فزع این حصار
چو بوم خسبم ز بیم در شکم این مضیق
چو زاغ خیزم ز ترس بر سر این کوهسار
دو لبم از باد خشک دو رخم از اشک تر
گونه ام از درد زرد پیکرم از غم نزار
چو رعد هر شامگاه نالم از رنج سخت
چون ابر هر بامداد گریم از درد زار
بگرددم سر چو باد بخیزدم دم چو دود
بلرزدم دل چو برگ بپیچدم تن چو مار
شخص نوانم ز ضعف بر نسق چفته نال
چهره ز خون سرشک بر شبه کفته نار
کار ز سختی چو سنگ عیش به تلخی چو زهر
جای به تنگی چو کور روز به ظلمت چو قار
قامتم از بار رنج همچو کمان تو گوژ
سینه ز تیر بلا چون هدف تو فگار
داری جاه عریض مرتبت سرفراز
به نزد سلطان حق خسرو خسرو تبار
هست محلی تمام عالی چون آسمان
هست زبانی فصیح بران چون ذوالفقار
به حق داد آفرین به نعمت شاه زمین
که برکشی مر مرا زین غم و زین اضطرار
امید عالی تویی وفا کن امید من
زانکه امیدم به تست جمله پس از کردگار
تا بفروزد زمین چشمه گیتی فروز
تا بنگارد جهان چرخ زمانه نگار
دست به رادی گشای طبع به شادی زدای
روز به دولت شمر عمر به راحت گذار
بساط ایوان ملک به پای رتبت سپر
عنان فرمان شاه به دست اقبال دار
مهری چون مهر تاب چرخی چون چرخ گرد
سروی چون سرو بال ابری چون ابر بار
داده و انگیخته مجلس بزم تو را
جام بلورین فروغ مجمر زرین بخار

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آلت رامش بخواه گوهر شادی بیار
رعد مثال این بزن ابر نهاد آن ببار
هوش مصنوعی: خواهان ساز و دل‌نوازی باش و شادی را به ارمغان بیاور. مانند رعدی که در آسمان می‌زند، بگذار ابرها جمع شوند و باران شادی ببارند.
خلق همی بنگری روز و شب اندر نشاط
جز طرب اندر جهان نیز ندارند کار
هوش مصنوعی: انسان‌ها در روز و شب، همواره در حال تماشا و سرگرمی هستند و جز شادی و جشن در این دنیا هیچ کار دیگری ندارند.
خاک نبینی به ره خرده نقره بساط
ابر نبینی ازو ریزه کافوربار
هوش مصنوعی: اگر به خاک ننگری، جُستجو نکن که در مسیر چه جواهرات کوچکی وجود دارد. اگر به ابرها توجه نکنی، نخواهی دید که چه عطر و بویی از کافور در فضا پراکنده است.
شهر ز دیبای روی نغزتر از بوستان
راه ز خوبان شهر خوبتر از قندهار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و دلنشینی یک شهر می‌پردازد. شاعر می‌گوید که این شهر با زیبایی‌اش مانند دیبای لطیف است و از بوستانی خوشبوتر به نظر می‌رسد. همچنین، محله‌های آن را از قندهار، که خود شهری زیبا و معروف است، بهتر می‌داند. به‌طور کلی، شاعر به زیبایی‌های خاص این شهر اشاره می‌کند و آن را برتر از دیگر مکان‌ها می‌داند.
روی چو دوزخ زمین گشت ز سبزه بهشت
فصل گرفته جهان شد به زمستان بهار
هوش مصنوعی: روی زمین که زمانی پر از سبزه و زیبایی بهشت بود، حالا به خاطر گذشت فصل‌ها به دوزخی تبدیل شده است. در این زمان، جهان به حالت زمستان درآمده و حس بهار رخت بربسته است.
نز پی شادی همی هیچ دلی را ملال
نز پی مستی همی هیچ سری را خمار
هوش مصنوعی: از عشق و خوشی هیچ دلی غم ندارد و هیچ سَر از نشئه خمار نیست.
تابد چون مه همی روی بت خوش سخن
خندد چون گل همی جام می خوشگوار
هوش مصنوعی: تا زمانی که ماه در آسمان است، چهره‌ی معشوق با کلام شیرینش لبخند می‌زند، همان‌طور که گل با دلپذیری‌اش به انسان می‌نوشاند.
دانی امسال چیست جهان به سورست شاد
که ساخته سازش همی گردون پیرار و پار
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی امسال چه خبر است؟ جهان به جشن و شادی مشغول است، زیرا که زمین و آسمان در حال تغییر و تحول هستند.
عمده پاینده ملک خاصه خسرو رشید
آمد باز از عراق شاد دل و شاد خوار
هوش مصنوعی: شخصی با نفوذ و برجسته از عراق به کشور برگشت، با دل شاد و پر از خوشحالی.
جاه و بزرگی عدیل عز و سعادت ندیم
دولت و تایید جفت نصرت و اقبال یار
هوش مصنوعی: عظمت و مقام همواره به خوشبختی و کامیابی مرتبط است. رفاقت و دوستی می‌تواند به انسان در رسیدن به موفقیت و حمایت یاری رساند و همراهی با یارانی پر از نشاط و خوشبختی، راه را هموار می‌کند.
فتح و ظفر همرکاب فخر و شرف هم عنان
یمن رفیق یمین یسر قرین یسار
هوش مصنوعی: پیروزی و افتخار همواره همراه یکدیگرند. شانس و موفقیت، یار راست و چپ هم هستند.
داشته در زیر ران سرسبکی خوش خرام
رهبر و هامون نورد که برو دریا گذار
هوش مصنوعی: در زیر پای او سبکی خوش و خوشایند وجود دارد، او رهبری است که به آرامی حرکت می‌کند و همچون نوردی که در هامون می‌تازاند، به راه خود ادامه می‌دهد. از او می‌خواهند که به دریا برود و عبور کند.
چرخی و در زیر او تابان شکل هلال
کوهی و بر روی او رخشان زر عیار
هوش مصنوعی: چرخشی که در زیر خود هلال شکلی از کوه را نمایان می‌کند و بر روی آن، نورانی و درخشان چون زر و طلا است.
کشتی شوریده بحر کوکب تاریک شب
قلعه روز نبرد آهوی وقت شکار
هوش مصنوعی: کشتی سرگردان در دریا، ستاره‌ای در شب تاریک، دژی در میدان نبرد و آهویی که در زمان شکار است.
باد تکش کوفته بر تپش برق تیغ
رعد دمش خاسته در دل ابر غبار
هوش مصنوعی: نسیم خنکی بر سر و صدای رعد و برق می‌وزد و در دل ابرها، غباری برپا کرده است.
خاصه سلطان بر او مهر صفت از بها
وان فلک آسای رخش چون فلک اندر مدار
هوش مصنوعی: به ویژه بر این شخص، مهر سلطانی وجود دارد که از ارزش والایی برخوردار است و روی او مانند یک ماه در مدار خود در حرکت است.
ساعت ساعت بر او رأی ملک را نظر
منزل منزل برو سعد فلک را نثار
هوش مصنوعی: هر لحظه که به او نگاه می‌شود، نظر ملک به جایگاه او می‌افتد، به هر منزلی که در آن است، خوشبختی و سعادت آسمان را قربانی می‌کند.
دیده ز چرخ کمال مهری بس نورمند
یافته از بحر ملک دری بس شاهوار
هوش مصنوعی: چشم من از حرارت محبت، به نور فراوانی دست یافته و مانند دریایی از پادشاهی، به عمق و عظمت رسیده است.
داد به شهزاده ای زاده شاهی چنو
در هنر مملکت دیده نبد روزگار
هوش مصنوعی: به یک شاهزاده که از خانواده سلطنتی زاده شده است، هدیه‌ای داده شد، چون در هنر و مهارت‌های حکمرانی در زمانه‌اش مهارت و تبحری نداشت.
ز پشت آن شهریار که زیر دور سپهر
دیده دولت ندید روی چنو شهریار
هوش مصنوعی: از پشت آن پادشاه که در زیر آسمان، هیچ‌گاه موفقیت و خوشبختی را تجربه نکرد، چهره‌ای به زیبایی آن پادشاه نمی‌توان یافت.
آن پسر تاجدار تا که برافراخت تاج
هر دم بوسد زمین پیشش هر تاجدار
هوش مصنوعی: آن پسر با تاج، هر بار که تاجش را بالا می‌برد، هر تاجدار دیگری به نشانه احترام و ارادت، زمین را می‌بوسد.
جود بدو چیره دست مجد بدو شاد کام
عقل بدو زورمند ملک بدو کامگار
هوش مصنوعی: بخشش و generosity او بر همه چیز حاکم است، شرافت و بزرگی او باعث شادمانی می‌شود. عقل و دانش او توانمند است و حکمرانی او به خوشبختی می‌انجامد.
ای به بر مهر تو مهر فروزان سها
وی به بر کین تو آتش سوزان شرار
هوش مصنوعی: تو مثل مهری در آسمان هستی که نورش درخشان است و من به خاطر عشق تو، شعلۀ آتشینی در دل دارم که می‌سوزاند.
با ادب و عقل تو چرخ نباشد قوی
با تلف جود تو کوه ندارد یسار
هوش مصنوعی: با وجود ادب و عقل تو، هیچ چیز نمی‌تواند قوی‌تر از آنچه باشد که تو خلق می‌کنی. حتی کوه‌ها نیز نمی‌توانند برابر با بخشش و بزرگواری تو قرار بگیرند.
تا تو به فرخنده فال رفتی از پیش شاه
نداد حضرت فروغ نیافت دولت قرار
هوش مصنوعی: وقتی تو به سراغ مقدرات خوب رفتی و از حضور شاه دور شدی، نور و روشنایی به دست نیامد و ارامش و خوشبختی هم حاصل نشد.
پنجه سبز چنار لرزان بود از دعا
دیده نرگس به باغ زرد شد از انتظار
هوش مصنوعی: دست‌های سبز چنار به خاطر دعا لرزان شده و چشم نرگس به خاطر انتظار در باغ زرد رنگ شده است.
گشتی مانند ابر بر سرکه های تند
رفتی مانند باد در دل شبهای تار
هوش مصنوعی: شما همچون ابر بر روی زمین حرکت کرده‌اید و مانند باد در دل شب‌های تاریک، سریع و بی‌صدا پیش می‌روید.
نه باکت آمد ز شیر نه ترس بودت ز تیغ
نه مانده گشتی ز کوه نه رنجه گشتی ز غار
هوش مصنوعی: نه از شیر ترسی داشتی و نه از تیغ نگران بودی، نه از کوه خسته شدی و نه از غار رنجی بردی.
بودت هر خار زار تازه تر از گلستان
گشتت هر سنگلاخ نرمتر از مرغزار
هوش مصنوعی: وجود تو مانند خار زار است که همیشه تازه‌تر از گلستان می‌شود و هر سنگلاخ در حضور تو نرم‌تر از مرغزار می‌گردد.
بوم خراسان بدید بر کف تو جام زر
شرم زد و می برست لاله از لاله زار
هوش مصنوعی: پرنده‌ای از خراسان، جام زرینی را در دستان تو دید و به خاطر زیبایی‌ات شرمنده شد. همچنین، گل‌های لاله از زیبایی خودشان می‌روئیدند و شکوفا می‌شدند.
هر که همی مدح خواست داد بدان مدح زر
آمد و مدح تو گفت کرد بدان افتخار
هوش مصنوعی: هر کسی که خواست به ستایش بپردازد، باید بداند که ارزش ستایش مانند طلاست و وقتی کسی از تو مدح کند، به تو افتخار می‌دهد.
لابد چونین بود کافی و بسیار فن
بی شک زینسان رسد محتشم نامدار
هوش مصنوعی: باید این‌گونه باشد که کافی و بسیار مهارت وجود دارد و بدون شک به این شکل، شخص باوقار و شناخته‌شده‌ای به مقام می‌رسد.
طبع چو دریا فراخ رای چو گردون بلند
عزم چو شمشیر تیز حزم چو کوه استوار
هوش مصنوعی: طبیعت او مانند دریا وسیع و بی‌پایان است، فکرش مانند آسمان بلند است، اراده‌اش مانند شمشیری تیز و استوار است و عزمش همچون کوهی محکم و استوار است.
با ادب دلپسند با سخن جان فروز
با خرد بیکران با هنر بی شمار
هوش مصنوعی: با رفتار دوستانه و دلنشین و گفتاری که جان را روشن می‌کند، به همراه دانشی وسیع و هنری فراوان.
با همه عالم جواد وز همه گیتی فزون
در همه میدان تمام بر همه دانش سوار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی می‌پردازد که در میان تمام مردم و موجودات، بی‌نظیر و برتر است. او در همه عرصه‌ها و میدان‌ها به خوبی عمل می‌کند و در عرصه علم و دانش نیز بر همه تسلط دارد. به‌عبارتی، این فرد هم از نظر اخلاقی و هم از نظر دانایی در جایگاه بالایی قرار دارد و در هر زمینه‌ای که وارد شود، بهترین است.
آنکه به صد ناز شاه بر کشدش پیش تخت
وانکه به صد فخر ملک پروردش برکنار
هوش مصنوعی: کسی که با زحمت و ناز، شاه را به سمت خودش جلب می‌کند و کسی که با فخر و افتخار، مقامش را به جلو می‌برد و به چالش می‌کشد.
تا تو بیاراستی حضرت عالی به فر
گشت جهان پر بخور گشت زمین پر بخار
هوش مصنوعی: زمانی که تو زیبایی و شکوه خود را به نمایش گذاشتی، تمام جهان به واسطه‌ی وجود تو پر از شادی و نشاط شد و زمین نیز مملو از بخار و انرژی گشت.
رود ز خوبان دهر جست بر رود زن
می ز بتان طراز خواست کف می گسار
هوش مصنوعی: از میان زیبایی‌های زمانه، به سراغ راستگو و دلربا برو و با دوستان خوب که در خمره می‌نوشند، هم‌نوا شو و از چشیدن لذت‌ها غافل نمان.
روی زمین کوفتی نام نکو یافتی
اینت ستوده سفر اینت گزین اختیار
هوش مصنوعی: اگر بر روی زمین به خوبی رفتار کنی و نام نیکی از خود بر جای بگذاری، در این دنیا سفر خوبی را تجربه خواهی کرد و انتخاب‌های درستی خواهی داشت.
کاری کردی بزرگ تا که بماند جهان
ماند اندر جهان قصه آن یادگار
هوش مصنوعی: تو کاری انجام دادی بزرگ و ارزشمند که باعث شد نام و یاد تو در تاریخ و جهان باقی بماند و این داستان از آن یادگار به نسل‌های بعدی منتقل شود.
همسر شکر شده ست مدح تو بر هر زبان
همتک بادست و ابر نام تو در هر دیار
هوش مصنوعی: همسران به زیبایی تو سخن می‌گویند و از تو در هر نقطه‌ای یاد می‌کنند، گویی نامت همانند ابر در همه جا پراکنده شده است.
ای ز همه مفخرت عرض تو بسته حلی
وی ز همه مکرمت نفس تو کرده شعار
هوش مصنوعی: ای که به خاطر عظمت و ارجمندی‌ات به دیگران برتری داری، تو از صفات و ویژگی‌های نیکو خود به عنوان نماد وجودت یاد می‌کنی.
دانم پوشیده نیست بر دل بیدار تو
که من چه بینم همه در فزع این حصار
هوش مصنوعی: می‌دانم که دل بیدار تو از وضعیت من آگاه است، زیرا من در این حصار، هیچ چیز جز ترس و نگرانی نمی‌بینم.
چو بوم خسبم ز بیم در شکم این مضیق
چو زاغ خیزم ز ترس بر سر این کوهسار
هوش مصنوعی: مثل جغدی درون شکم این تنگه می‌خوابم، و چون زاغی از ترس بر قله این کوه بالا می‌روم.
دو لبم از باد خشک دو رخم از اشک تر
گونه ام از درد زرد پیکرم از غم نزار
هوش مصنوعی: دو لبم مثل باد خشک و بی‌روح است، صورتم از اشک و گریه تر شده، رنگ صورتم به خاطر درد زرد و کمرنگ است و بدنم از غم مانند موجودی ناتوان و ضعیف به نظر می‌رسد.
چو رعد هر شامگاه نالم از رنج سخت
چون ابر هر بامداد گریم از درد زار
هوش مصنوعی: هر شب مثل رعد از رنج و سختی نالان هستم و هر صبح مثل ابر از درد و اندوه می‌گریم.
بگرددم سر چو باد بخیزدم دم چو دود
بلرزدم دل چو برگ بپیچدم تن چو مار
هوش مصنوعی: به دور خود می‌چرخم مثل باد، به آرامی نفس می‌کشم همچون دود، قلبم می‌لرزد مثل برگ، و جسمم مانند ماری پیچ و مهره می‌شود.
شخص نوانم ز ضعف بر نسق چفته نال
چهره ز خون سرشک بر شبه کفته نار
هوش مصنوعی: شخصی از ضعف و ناتوانی به حالتی افتاده و چهره‌اش از گریه و اندوه همچون آتش در حال سوختن است.
کار ز سختی چو سنگ عیش به تلخی چو زهر
جای به تنگی چو کور روز به ظلمت چو قار
هوش مصنوعی: کار کردن در شرایط سخت مانند سنگ است، لذت زندگی مانند زهر تلخ می‌شود، زندگی در تنگنا همانند کور بودن است، و روزها در ظلمت مانند قیامت می‌گذرد.
قامتم از بار رنج همچو کمان تو گوژ
سینه ز تیر بلا چون هدف تو فگار
هوش مصنوعی: من از بار رنج به مانند کمانی خم شده‌ام و سینه‌ام از تیرهایی که به من اصابت کرده، به شدت زخمی و خسته است.
داری جاه عریض مرتبت سرفراز
به نزد سلطان حق خسرو خسرو تبار
هوش مصنوعی: تو دارای جایگاه و مقام وسیع و بلند مرتبه‌ای هستی که در نزد سلطان حقیقی و بزرگترین پادشاهان قرار داری.
هست محلی تمام عالی چون آسمان
هست زبانی فصیح بران چون ذوالفقار
هوش مصنوعی: محل وجود دارد که به اندازه آسمان بلند و باشکوه است و در آنجا زبانی شیرین و گویا وجود دارد که مانند شمشیر ذوالفقار قوی و قاطع است.
به حق داد آفرین به نعمت شاه زمین
که برکشی مر مرا زین غم و زین اضطرار
هوش مصنوعی: به درستی که تو ای خدای بزرگ، به دلیل نعمت‌های فراوانی که به من عطا کردی، مرا از این غم و اضطراب نجات ده.
امید عالی تویی وفا کن امید من
زانکه امیدم به تست جمله پس از کردگار
هوش مصنوعی: تو بهترین امید من هستی، پس به من وفا کن؛ زیرا همه امیدهای من به تو وابسته است و پس از خداوند، تنها به تو دل خوش کرده‌ام.
تا بفروزد زمین چشمه گیتی فروز
تا بنگارد جهان چرخ زمانه نگار
هوش مصنوعی: زمین به اندازه‌ای درخشان و روشن است که گویی چشمه‌ای از زندگی را می‌فروزد و جهان به گونه‌ای زیبا و جذاب در حال چرخش است، مانند تصویری که دوران زمان بر روی آن نقش می‌بندد.
دست به رادی گشای طبع به شادی زدای
روز به دولت شمر عمر به راحت گذار
هوش مصنوعی: به دستانت خوشبختی را بگشا و روحیه‌ات را شاد کن. روزها را با نعمت و خوشی بگذران و عمرت را در آرامش سپری کن.
بساط ایوان ملک به پای رتبت سپر
عنان فرمان شاه به دست اقبال دار
هوش مصنوعی: تخت و_position_ سلطنت بر افراز دوری معلق است، فرمان شاه در دست شانس و بخت است و باید مواظب بود.
مهری چون مهر تاب چرخی چون چرخ گرد
سروی چون سرو بال ابری چون ابر بار
هوش مصنوعی: دوستی مانند نور ماه، زیبایی‌ای شبیه به درخشش دایره‌ای دارد؛ قدومش را می‌توان با بلندی سرو و لطافتش را با نرمی ابر مقایسه کرد.
داده و انگیخته مجلس بزم تو را
جام بلورین فروغ مجمر زرین بخار
هوش مصنوعی: در مجلس خوشی و شادمانی تو، جامی بلورین به همراه نوری درخشان و بخاری طلایی وجود دارد.