شمارهٔ ۱۲۸ - مدح عمدة الملک رشیدالدین
روی ها را نگار کرده رسید
کار من زان نگار شد به نگار
آن نگاری که کافرش برخواند
بیش اسلام را نکرد انکار
کرد مرهم دل فگار مرا
چهره هایی به پنج گشته فگار
کاژ کرده برو بنفشه و گل
کار کرده برو به نقش و نگار
راست همچون زدوده رای تو بود
که زحملان خبر نداشت عیار
چون سخای تو بد صافی و پاک
که نیفتد به روز منت بار
همه دو روی و دوستند و عزیز
در دل و طبع مردمان هموار
هیچ دو روی را در این عالم
تیزتر زان ندیده ام بازار
تا درآمد چو آفتاب از در
شد ز روزن برون چون شب تیمار
هر درستی که بود ازو بشکست
لشکر دین بنازجان اوبار
زآن شکسته که بود زود ببست
هر شکسته که داشتم در کار
چون بسختم تمام و بشمردم
راست آمد به سختن و به شمار
چشم جود تو را و حال مرا
سخت اندک نمود و بس بسیار
گفتم ای ماه شکل بر پر سنگ
پدرت آفتاب چرخ گزار
راحتی دادیم سزاست که من
بی تو رنجو بودم و بیمار
از منت عذر خواست باید از آنک
گله دارم ز مادرت کهسار
راه بر من چنان ببست همی
که شدی روز روشنم شب تار
بخت من خفته مانده بود به گل
گر نکردیش همچو گل بیدار
عمده ملک و خاص شاه رشید
تحفه سعد گنبد دوار
آنکه باران ابر او کرده ست
فصل های جهان ز جود بهار
طبع او بحر گشت و بحر سراب
کف او ابر گشت و ابر غبار
از پس عز خدمتش همه ذل
وز پس فخر خدمتش همه خوار
کوکب خرم و رای او ثابت
اختر عزم و امر او سیار
همت او همی کند آسان
هر چه گردون همی کند دشوار
ای به طبع و به کف تو منسوب
در وقار و سخا جبال و بحار
روز تأیید تو نبیند شب
گل اقبال تو ندارد خار
سپر جاه تو مرا دریافت
زیر تیغ زمانه خونخوار
همچو آئینه طبع من بزدود
از پس آنکه بود پر زنگار
چون برستم ز حبس کج نروم
پیش فرمان تو قلم کردار
تو حقیقت چنان شمر که مرا
بر میانست چون قلم زنار
تا همی گردد و همی بارد
بر زمین آسمان و ابر بهار
چرخ مانند بر معادی گرد
ابر کردار بر موالی بار
شمارهٔ ۱۲۷ - در مدح عارض لشکر: ای جهان فضل و بحر رادی و کان هنرشمارهٔ ۱۲۹ - باز در ثنای او: آلت رامش بخواه گوهر شادی بیار
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روی ها را نگار کرده رسید
کار من زان نگار شد به نگار
هوش مصنوعی: چهرهها را زیبا کرده و سرانجام کار من از آن زیبایی به زیبایی دیگری انجامید.
آن نگاری که کافرش برخواند
بیش اسلام را نکرد انکار
هوش مصنوعی: آن معشوقی که اگر به او نگاه کنی، حتی کسی که به او ایمان ندارد هم نمیتواند منکر زیبایی او شود و هر چه به آن فکر کند، در حقیقت اسلام و حقیقت را انکار نکرده است.
کرد مرهم دل فگار مرا
چهره هایی به پنج گشته فگار
هوش مصنوعی: بر چهرههای گوناگون، زخمهای دل شکستهام را التیام بخشید.
کاژ کرده برو بنفشه و گل
کار کرده برو به نقش و نگار
هوش مصنوعی: به طرف باغ برو، جایی که بنفشه و گل روییده است و زیباییهای طبیعی را ببین.
راست همچون زدوده رای تو بود
که زحملان خبر نداشت عیار
هوش مصنوعی: چیزهایی که به وضوح و بدون هیچ گونه ابهامی هستند، مانند نظر تو، به خوبی از جانب دیگران درک نمیشوند و افراد توانایی فهم و تحلیل آنها را ندارند.
چون سخای تو بد صافی و پاک
که نیفتد به روز منت بار
هوش مصنوعی: سخاوت تو آنقدر خالص و بیآلایش است که نیکوییاش تحت تأثیر بیوفایی روزگار قرار نمیگیرد.
همه دو روی و دوستند و عزیز
در دل و طبع مردمان هموار
هوش مصنوعی: همه انسانها هر دو جنبهٔ مثبت و منفی دارند و در دل و طبیعت مردم معمولاً عزیز و دوست داشتنی هستند.
هیچ دو روی را در این عالم
تیزتر زان ندیده ام بازار
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ دو طرف و جنسی را تیزتر و جذابتر از این بازار نمیشناسم.
تا درآمد چو آفتاب از در
شد ز روزن برون چون شب تیمار
هوش مصنوعی: زمانی که نور آفتاب از در به داخل میآید، مانند شب پر از غم و اندوه، فضای خانه را پر میکند.
هر درستی که بود ازو بشکست
لشکر دین بنازجان اوبار
هوش مصنوعی: هر حقیقتی که وجود داشت، به خاطر لشکر دین شکست خورد و از زیبایی او دور شد.
زآن شکسته که بود زود ببست
هر شکسته که داشتم در کار
هوش مصنوعی: به خاطر آن چیزی که به سرعت فراموشش کردم، هر آنچه را که در اختیـار داشتم نیز از دست دادم.
چون بسختم تمام و بشمردم
راست آمد به سختن و به شمار
هوش مصنوعی: زمانی که همه چیز را نوشتم و حساب کردم، به حقیقت و واقعیت نزدیک شد.
چشم جود تو را و حال مرا
سخت اندک نمود و بس بسیار
هوش مصنوعی: نگاه بخشش و مهربانی تو باعث شد که من احساس کنم وضعیت من خیلی ناچیز و کم ارزش است، در حالی که در واقع بسیار نیکو و زیاد است.
گفتم ای ماه شکل بر پر سنگ
پدرت آفتاب چرخ گزار
هوش مصنوعی: به او گفتم ای ماهی که به زیبایی شبیه پدرت هستی، تو مانند آفتاب در آسمان میدرخشی.
راحتی دادیم سزاست که من
بی تو رنجو بودم و بیمار
هوش مصنوعی: من آرامش را به تو دادم، چون بدون تو در درد و بیماری به سر میبردم.
از منت عذر خواست باید از آنک
گله دارم ز مادرت کهسار
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از من عذرخواهی کنی، باید از کسی که از او گله دارم، از مادرت که همانند کوه است، عذرخواهی کنی.
راه بر من چنان ببست همی
که شدی روز روشنم شب تار
هوش مصنوعی: برای من چنان راه را بستهای که در روز روشن هم احساس میکنم شب تار است.
بخت من خفته مانده بود به گل
گر نکردیش همچو گل بیدار
هوش مصنوعی: بخت من همچون گلی خوابیده بود و اگر تو آن را بیدار نکنید، مثل گلی که هنوز شکوفا نشده، بیفایده میماند.
عمده ملک و خاص شاه رشید
تحفه سعد گنبد دوار
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به اهمیت و جایگاه ویژهای دارد که در آن به سلطنت پادشاه رشید و پاداشهای ارزشمندی که به او تعلق دارد، پرداخته میشود. به عبارت دیگر، زندگی و حکومت او با نعمتها و برکات خاصی همراه است که مانند هدیهای از سوی سرنوشت به او ارزانی شده است. سعادت و موفقیت او همچون گنبدی بلند و تابان در آسمانها جلوهگر است.
آنکه باران ابر او کرده ست
فصل های جهان ز جود بهار
هوش مصنوعی: کسی که باران رحمتش بر زمین نازل شده است، فصول مختلف جهان را با بخشش و فراوانی بهاری کرده است.
طبع او بحر گشت و بحر سراب
کف او ابر گشت و ابر غبار
هوش مصنوعی: خوشذوقی او به حدی است که مانند دریا عمیق و وسیع شده است، ولی این دریا تنها توهمی بیشتر نیست. و نبوغ او به حدی است که همچون ابر میبارد، اما در نهایت فقط غباری از آن باقی میماند.
از پس عز خدمتش همه ذل
وز پس فخر خدمتش همه خوار
هوش مصنوعی: پس از خدمت به او، همه در ذلتاند و در پی فخر و افتخار به او، همه به خود میبالند و حقیر میشوند.
کوکب خرم و رای او ثابت
اختر عزم و امر او سیار
هوش مصنوعی: ستارهای خوشبخت وجود دارد که ارادهاش همواره ثابت و راستین است، در حالی که تصمیمات و فرمانهای او متغیر و تغییرپذیرند.
همت او همی کند آسان
هر چه گردون همی کند دشوار
هوش مصنوعی: تلاش و اراده او باعث میشود که کارها برایش آسان شود، در حالی که کارهایی که دنیا انجام میدهد، به نظر دشوار میآید.
ای به طبع و به کف تو منسوب
در وقار و سخا جبال و بحار
هوش مصنوعی: شما که به خاطر آرامش و generosity در میان کوهها و دریاها شناخته شدهاید.
روز تأیید تو نبیند شب
گل اقبال تو ندارد خار
هوش مصنوعی: وقتی روز تو فرا میرسد، دیگر شبی نمیبیند و درخشش تو هیچ گونه کینه و دشواری نخواهد داشت.
سپر جاه تو مرا دریافت
زیر تیغ زمانه خونخوار
هوش مصنوعی: بر اساس مقام و منزلت تو، من در برابر سختیها و چالشهای زمان که به شدت آسیبزننده هستند، محافظت شدم.
همچو آئینه طبع من بزدود
از پس آنکه بود پر زنگار
هوش مصنوعی: به مانند یک آئینه، روح و شخصیت من را پاک کن و از خودم دور ساز، چرا که آنچه در دل دارم پر از غبار و آلودگی است.
چون برستم ز حبس کج نروم
پیش فرمان تو قلم کردار
هوش مصنوعی: وقتی از زندان رهایی یابم، به سمت تو نمیروم و اقدام نمیکنم که در کارهایم فرمان تو را اعمال کنم.
تو حقیقت چنان شمر که مرا
بر میانست چون قلم زنار
هوش مصنوعی: خودت را به گونهای پرورش بده که در مرکز توجه قرار بگیری، همانطور که قلم دور کمرش میپیچد.
تا همی گردد و همی بارد
بر زمین آسمان و ابر بهار
هوش مصنوعی: آسمان و ابر در فصل بهار بر زمین باران میبارند و این جریان همچنان ادامه دارد.
چرخ مانند بر معادی گرد
ابر کردار بر موالی بار
هوش مصنوعی: چرخ به گردش در آمده و همچون ابرها، بر سر زمین و بر روی دوستان و وابستگان، باران رحمت و نعمت میبارد.

مسعود سعد سلمان