گنجور

شمارهٔ ۱۲۱ - ستایش دیگر از او

نگارخانه چین است یا شکفته بهار
مه دو پنج و چهارست یا بت فرخار
ز هر چهار نو آئین تر و بدیع ترست
نگار من که زمانه چو او ندید نگار
چو آفتاب ز من تا جدا شدند به سر
شدست بر من روز فراق او شب تار
ز اشک دیده در آبم چو شاخ نیلوفر
کبود گشته و لرزان و زرد و کوژ و نزار
نشسته بودم دوش از فراقش اندهگین
به طبع گوهر سنج و به دیده گوهربار
چو زلفکانش کرده ز زخم کف سینه
چو عارضینش کرده ز خون دیده کنار
درآمد از در حجره به صد هزار کشی
فرو نشست به پیشم چو صد هزار نگار
هزار گونه گلنار بر مه و پروین
هزار سلسله مشک بر گل و گلنار
ز روی کرده همه حجره بوستان ارم
به زلف کرده همه خانه کلبه عطار
هزار بوسه همی خواستم من از وی گفت
بده هزار ولیکن مده فزون ز هزار
در آن میان که همی بوسه دادمش بر لب
هزار بار غلط کردم از میانه شمار
گهی به شادی گفتم همی که باده بگیر
گهی به زاری گفتم همی بوسه بیار
چو باده بودی بر دست من برآوردی
نوای باربد و گنج گاو و سبز بهار
همی نواختی آن لعبت بدیع که هست
زبانش هشت ولیکن به لحن موسیقار
چو باده او را بودی بخواندمی پیشش
مدیح شاه جهان خسرو صغار و کبار
امیر غازی محمود سیف دولت و دین
خدایگان جهانگیر شاه گیتی دار
مطفزی ملکی خسروی خداوندی
که میر شهر گشای است و شاه شیر شکار
به مجلس اندر رویش بلند خورشیدست
به معرکه در تیرش ستاره سیار
ربود هیبت او از تن سپهر کژی
ببرد خنجر او سر زمانه خمار
زدوده تیغش تا بی قرار گشت به رزم
به دست فرخ او مملکت گرفت قرار
هر آنکه از سر برنده خنجرش بجهد
به هر کجا که رود ندهدش فلک زنهار
کسی که گرد ز درگاه فرخش ساید
نگشت یارد گردش زمانه غدار
به زیر پای نکوخواهش آتش آب شود
به دست دشمنش اندر ز گل بروید خار
جم و فریدون گر جشن ساختند رواست
چنین بود ره و آیین خسروان کبار
نهاد جشنی شاه جهان از آن برتر
که هست از ایشان برتر به خسروی صدبار
چو رسم پارسیان ناستوده دید همی
به رسم تازی جشنی نهاد خسرو وار
زهی به سیرت تو تازه گشته رسم عرب
به تو فروخته دین محمد مختار
کسی که منکر باشد خدای بیچون را
بود به اصل و به نسبت ز دوده کفار
چو دید طلعت نورانی بهشتی تو
کند به ساعت بر هستی خدای اقرار
برهمنی که به زنار بود نازش او
ز بیم تیغ تو می بگسلد ز تن زنار
وگرنه هیبت آن تیغ اژدها پیکر
کند به ساعت زنار بر میانش مار
از آنچه پار تو کردی شها هزار یکی
نکرد رستم دستان زال در پیکار
هزار یک زان کامسال کرد خواهی باز
به تیغ تیز به هند اندرون نکردی پار
خبر شنیدیم از رستم و ز تو دیدیم
عیان و هرگز کی چون عیان بود اخبار
هزار سال بزی شاد تا به هر سالی
گشاده گردد بر دست تو هزار حصار
بتاب بر همه آفاق آفتاب صفت
بگرد گرد همه عالم آسمان کردار
به معرکه اندر با دشمنان چو بحر بجوش
به مجلس اندر بر دوستان چو ابر ببار
زمین چنانکه تو دانی به تیغ تیز بگیر
جهان چنان که تو خواهی به کام دل بگذار
خزینه های ملوک زمین همه بربخش
نهاده های شهان جهان همه بردار
ز چرخ یافته داد و ز بخت گشته به کام
ز ملک روزی مند و ز عمر برخوردار

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگارخانه چین است یا شکفته بهار
مه دو پنج و چهارست یا بت فرخار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد اینجا به زیبایی و جذابیتی اشاره شده که در طبیعت یا در وجود یک معشوق دیده می‌شود. در این بیت، شاعر از زیبایی صورتی یاد می‌کند که ممکن است مربوط به بهار باشد و همچنین به شکوفایی و طراوت اشاره دارد. به طور کلی، این بیان به نوعی نشان‌دهنده تلاقی جمال و زیبایی‌های طبیعی است.
ز هر چهار نو آئین تر و بدیع ترست
نگار من که زمانه چو او ندید نگار
هوش مصنوعی: عزیزم زیباتر و تازه‌تر از هر چهار نو عادت است، چون زمانه هیچ‌گاه مانند او را ندیده است.
چو آفتاب ز من تا جدا شدند به سر
شدست بر من روز فراق او شب تار
هوش مصنوعی: زمانی که او از من دور شد، مانند آفتاب که از من دور شده باشد، روز جدایی او به پایان رسید و برای من، شب تار و سیاه آغاز شد.
ز اشک دیده در آبم چو شاخ نیلوفر
کبود گشته و لرزان و زرد و کوژ و نزار
هوش مصنوعی: از اشک چشمم مثل شاخ نیلوفر آبی رنگ و لرزان و زرد و پژمرده و ضعیف شده‌ام.
نشسته بودم دوش از فراقش اندهگین
به طبع گوهر سنج و به دیده گوهربار
هوش مصنوعی: دیشب در اندوه جدایی‌اش نشسته بودم، با حس شاعرانه و با چشمانی پر از اشک.
چو زلفکانش کرده ز زخم کف سینه
چو عارضینش کرده ز خون دیده کنار
هوش مصنوعی: موهای او مانند زخم‌های روی سینه‌ام است و چهره‌اش بر اثر اشک‌های ریخته شده، حالت خاصی پیدا کرده است.
درآمد از در حجره به صد هزار کشی
فرو نشست به پیشم چو صد هزار نگار
هوش مصنوعی: ناگهان شخصی با ظاهری بسیار زیبا و شگفت‌انگیز وارد حجره‌ام شد و به آرامی در برابر من نشست، گویی که صدها تصویر زیبا در برابر من قرار گرفته است.
هزار گونه گلنار بر مه و پروین
هزار سلسله مشک بر گل و گلنار
هوش مصنوعی: هزاران گل مختلف به رنگ قرمز بر روی ماه و ستاره پروین و هزاران رشته موی مشکی بر روی گل و گلنار وجود دارد.
ز روی کرده همه حجره بوستان ارم
به زلف کرده همه خانه کلبه عطار
هوش مصنوعی: هر گوشه از بوستان ارم به زیبایی چهره‌ای آراسته شده و زلف‌های خود را به دور هر خانه و کلبه عطار پیچیده است.
هزار بوسه همی خواستم من از وی گفت
بده هزار ولیکن مده فزون ز هزار
هوش مصنوعی: من هزار بوسه از او خواستم، او گفت: هزار بوسه بده، اما بیشتر از هزار نفر می‌خواهم نده.
در آن میان که همی بوسه دادمش بر لب
هزار بار غلط کردم از میانه شمار
هوش مصنوعی: در آن لحظه‌ای که به او بارها بوسه زدم، هزار بار از خودم پشیمان شدم و احساس کردم که نباید این کار را می‌کردم.
گهی به شادی گفتم همی که باده بگیر
گهی به زاری گفتم همی بوسه بیار
هوش مصنوعی: گاهی با شادی می‌گویم که باده بیاورید و گاهی با اندوه می‌گویم که بوسه‌ای بیاورید.
چو باده بودی بر دست من برآوردی
نوای باربد و گنج گاو و سبز بهار
هوش مصنوعی: اگر نوشیدنی در دست من بود، صدای خوش باربد و گنج گاو و زیبایی سبز بهار را برمی‌انگیختی.
همی نواختی آن لعبت بدیع که هست
زبانش هشت ولیکن به لحن موسیقار
هوش مصنوعی: تو با مهارت به نواختن آن دختر زیبا مشغول بودی که زبانش هشت است، اما صدای او مانند نواهای موسیقی‌دان است.
چو باده او را بودی بخواندمی پیشش
مدیح شاه جهان خسرو صغار و کبار
هوش مصنوعی: هنگامی که باده او را می‌نوشیدم، شروع به خواندن ستایش و تمجید از شاه جهان کردم، از بزرگ‌ترها و کوچک‌ترها.
امیر غازی محمود سیف دولت و دین
خدایگان جهانگیر شاه گیتی دار
هوش مصنوعی: امیر غازی محمود، گوهری درخشان از حکومت و دین، حاکم جهانی بزرگ و فرمانروای سرزمین‌هاست.
مطفزی ملکی خسروی خداوندی
که میر شهر گشای است و شاه شیر شکار
هوش مصنوعی: ملک مطفزی، والی و فرمانروایی است که دارای مقام و عزتی بزرگ است. او درهای بهشت را می‌گشاید و همچون پادشاهی دلیر و توانمند است که در شکار شیرها مهارت دارد.
به مجلس اندر رویش بلند خورشیدست
به معرکه در تیرش ستاره سیار
هوش مصنوعی: در دل مجلس، چهره‌اش همچون خورشید درخشان است و در میدان جنگ، تیرهایش همچون ستاره‌های در حال حرکت هستند.
ربود هیبت او از تن سپهر کژی
ببرد خنجر او سر زمانه خمار
هوش مصنوعی: هیبت و جذبه او چنان قوی است که از وجود آسمان دزدیده شده و با تیغ برنده‌اش، سر زمانه را به خواب و خواب‌آلودگی می‌برد.
زدوده تیغش تا بی قرار گشت به رزم
به دست فرخ او مملکت گرفت قرار
هوش مصنوعی: تیغ او را زدودند تا آرامش خود را از دست داد و در عرصه جنگ، با دستانی شاداب و خوشحال، سلطنت را به دست آورد.
هر آنکه از سر برنده خنجرش بجهد
به هر کجا که رود ندهدش فلک زنهار
هوش مصنوعی: هر کسی که با خنجرش به کسی آسیب بزند، در هر جایی که برود، ستاره اقبالش به او کمک نمی‌کند و در امان نخواهد بود.
کسی که گرد ز درگاه فرخش ساید
نگشت یارد گردش زمانه غدار
هوش مصنوعی: کسی که نتواند از درگاه فرخنده دور شود، نمی‌تواند با تغییرات ناگهانی زمان کنار بیاید.
به زیر پای نکوخواهش آتش آب شود
به دست دشمنش اندر ز گل بروید خار
هوش مصنوعی: اگر کسی نیکوکار باشد، تمام بدی‌ها و مشکلاتی که برای او پیش می‌آید، به مرور زمان از بین می‌روند و دشمنانش هم به نوعی متضرر خواهند شد. مانند این که خارها از خاک بیرون می‌آیند و به زندگی او لطمه می‌زنند، اما در نهایت نمی‌توانند او را از پا درآورند.
جم و فریدون گر جشن ساختند رواست
چنین بود ره و آیین خسروان کبار
هوش مصنوعی: اگر جم و فریدون جشن برپا کردند، جایز است؛ زیرا این چنین رفتار و سنت پادشاهان بزرگ است.
نهاد جشنی شاه جهان از آن برتر
که هست از ایشان برتر به خسروی صدبار
هوش مصنوعی: جشنی که پادشاه جهان برپا کرده، از هر جشن دیگری که میان مردم برپا می‌شود، بالاتر و با شکوه‌تر است. این جشن به قدری باعظمت است که حتی هزاران بار هم که با دیگر مراسم‌ها مقایسه شود، باز هم جایگاه ویژه خود را دارد.
چو رسم پارسیان ناستوده دید همی
به رسم تازی جشنی نهاد خسرو وار
هوش مصنوعی: خسرو، وقتی که دید سنت‌های ایرانیان به خوبی رعایت نشده، تصمیم گرفت به شیوه عربی جشن و سروری برگزار کند.
زهی به سیرت تو تازه گشته رسم عرب
به تو فروخته دین محمد مختار
هوش مصنوعی: به خاطر شخصیت تو، رفتارهای عربی تازه شده و دین محمد مختار به تو سپرده شده است.
کسی که منکر باشد خدای بیچون را
بود به اصل و به نسبت ز دوده کفار
هوش مصنوعی: کسی که به وجود خدا اعتقاد نداشته باشد، در واقع به ریشه و اصل خود نسبت به نیاکان کافر خود بی‌اعتنایی کرده است.
چو دید طلعت نورانی بهشتی تو
کند به ساعت بر هستی خدای اقرار
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی روشن و بهشتی تو را می‌بینم، در آن لحظه به وجود خداوند اعتراف می‌کنم.
برهمنی که به زنار بود نازش او
ز بیم تیغ تو می بگسلد ز تن زنار
هوش مصنوعی: اگر برهمنی که به زنجیری (زنار) بسته است، از ترس تیغ تو به ناز و کرشمه بیفتد، این زنجیر بر تن او گسسته خواهد شد.
وگرنه هیبت آن تیغ اژدها پیکر
کند به ساعت زنار بر میانش مار
هوش مصنوعی: اگر نه، آن تیغ که شبیه اژدهاست، می‌تواند به سرعت او را بکشید و به دور کمرش مار دور بیفتد.
از آنچه پار تو کردی شها هزار یکی
نکرد رستم دستان زال در پیکار
هوش مصنوعی: از کارهایی که تو انجام دادی، شاه، هزاران رستم (که قهرمان بزرگی است) هم در جنگ‌ها چنین کاری نکرده‌اند.
هزار یک زان کامسال کرد خواهی باز
به تیغ تیز به هند اندرون نکردی پار
هوش مصنوعی: اگر هزار بار دیگر به خوشی‌ها دست یابی، اما باز هم نتوانی با شدت و جسورانه‌گی بر ناهنجاری‌ها غلبه کنی، به هند نمی‌رسیدی.
خبر شنیدیم از رستم و ز تو دیدیم
عیان و هرگز کی چون عیان بود اخبار
هوش مصنوعی: ما از رستم خبرهایی شنیدیم و با چشمان خود دیدیم، و هرگز خبرها نمی‌تواند مثل واقعیت خود را نشان دهد.
هزار سال بزی شاد تا به هر سالی
گشاده گردد بر دست تو هزار حصار
هوش مصنوعی: هزار سال خوش باش و زندگی کن تا هر سال به تو هزار دستاورد و موفقیت برسد.
بتاب بر همه آفاق آفتاب صفت
بگرد گرد همه عالم آسمان کردار
هوش مصنوعی: ای خورشید، نور خود را بر تمامی افق‌ها بتابان و مانند آفتاب، در تمام عالم بگرد.
به معرکه اندر با دشمنان چو بحر بجوش
به مجلس اندر بر دوستان چو ابر ببار
هوش مصنوعی: در مقابل دشمنان باید همانند دریا پرخروش و پرانرژی باشی، و در جمع با دوستان باید مانند ابر، آرام و بخشنده رفتار کنی.
زمین چنانکه تو دانی به تیغ تیز بگیر
جهان چنان که تو خواهی به کام دل بگذار
هوش مصنوعی: زمین را با دقت و قوت اداره کن، و دنیا را به گونه‌ای که می‌خواهی، طبق آرزوهایت سامان بده.
خزینه های ملوک زمین همه بربخش
نهاده های شهان جهان همه بردار
هوش مصنوعی: خزانه‌های گران‌بهای پادشاهان زمین همگی متعلق به خداوند است و همه فرمانروایان جهان باید از این نعمت‌ها بهره‌مند شوند.
ز چرخ یافته داد و ز بخت گشته به کام
ز ملک روزی مند و ز عمر برخوردار
هوش مصنوعی: از گردش روزگار، عدل و انصاف به دست آمده و از سرنوشت، بهره‌ای خوش نصیب شده است. از نعمت‌ های دنیا برخوردار و از عمر نیز بهره‌مند است.