گنجور

شمارهٔ ۱۲۰ - گل و می بهتر

یک شب از نوبهار وقت سحر
باد بر باغ کرد راهگذر
غنچه گل پیام داد به می
گفت من آمدم به باغ اندر
خیمه ها ساختیم ز بیرم چین
فرش کردم ز دیبه ششتر
نز عماری من آمدم بیرون
نه بدیدست روی من مادر
نگشادم نقاب سبز از روی
نه نمودم به کس رخ احمر
باد بر من دمید مشک و عبیر
ابر بر من فشاند در و گهر
منتظر بوده ام ز بهر تو را
کرده ام در میان باغ مقر
گر در این هفته نزد من نایی
در نیابیم تا به سال دگر
باد چون باده را بگفت پیام
لرزه بر وی فتاد در ساغر
شادمان گشت و اهتزاز نمود
روی او سرخ شد ز لهو و بطر
باد را گفت اینت خوش پیغام
مرحبا اینت خوب و نغز خبر
باز گرد و بگو جواب پیام
بازگو آنچه گویمت یکسر
گو تو هستی مخالف و بد عهد
کس ندیدم ز تو مخالف تر
سال تا سال منتظر باشیم
تا ببینیم چهره تو مگر
چو بیایی نپایی ایدر دیر
باربندی و بر شوی زایدر
خوب رویی و خوبرویان را
عهد با روی کی بود در خور
چند گه بازداشت بودم من
نه شنیدم نوای خنیاگر
اینک از دولت و سعادت تو
من ز حبس آمدم سوی منظر
کسوت من شدست جام بلور
مرکبم دست ترک سیمین بر
زود بشتاب تا به فرخ بزم
یابی از جود شهریار نظر
شاه با زر تو را برآمیزد
بر فشاند به دوستاران بر
باد از بوی باده مست شده
بازگشت و به باغ کرد گذر
هر چه پیش آمدش همی بربود
هر چه بسپرد کرد زیر و زبر
در گل آویخت اندر او و چنانک
سبز حله ش دریده شد در بر
روی گل ناگهان پدید آمد
از میان زمردین چادر
چون نگه کرد گل برابر دید
روی مه را ز گنبد اخضر
شد ز تشویر ماه رویش سرخ
در غم جامه گشت چشمش تر
شادمان شد همه شب و همه روز
شعرها می سراید از هر در
همچو خنیاگران شاه جهان
هر زمانی زنده ره دیگر
شاه محمود سیف دولت و دین
میر صف دار و خسرو صفدر
پادشاه ستوده سیرت و رسم
شهریار خجسته طالع و فر

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک شب از نوبهار وقت سحر
باد بر باغ کرد راهگذر
هوش مصنوعی: یک شب در بهار، در هنگام سحر، نسیمی به باغ وزید و از آنجا عبور کرد.
غنچه گل پیام داد به می
گفت من آمدم به باغ اندر
هوش مصنوعی: غنچه گل به می گفت که من به باغ آمدم.
خیمه ها ساختیم ز بیرم چین
فرش کردم ز دیبه ششتر
هوش مصنوعی: ما چادرهایی برپا کردیم و زمین را با فرش زیبا پوشاندیم.
نز عماری من آمدم بیرون
نه بدیدست روی من مادر
هوش مصنوعی: من از عماری بیرون آمدم و مادرم هیچ‌گاه چهره‌ام را نخواهد دید.
نگشادم نقاب سبز از روی
نه نمودم به کس رخ احمر
هوش مصنوعی: من پرده سبز را از چهره‌ام کنار زدم و به کسی اجازه ندادم که صورت سرخ من را ببیند.
باد بر من دمید مشک و عبیر
ابر بر من فشاند در و گهر
هوش مصنوعی: باد به من عطر مشک و بوی خوش عبیر را هدیه داد و ابر نیز بر من بارید و گوهرهای باران را نثارم کرد.
منتظر بوده ام ز بهر تو را
کرده ام در میان باغ مقر
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که برای تو منتظرم و در میانه باغ به پا خواسته‌ام.
گر در این هفته نزد من نایی
در نیابیم تا به سال دگر
هوش مصنوعی: اگر در این هفته به من نرسی، شاید دیگر تا سال آینده هم نتوانیم همدیگر را ببینیم.
باد چون باده را بگفت پیام
لرزه بر وی فتاد در ساغر
هوش مصنوعی: باد مانند باده، پیامی را به او رسانید و این خبر باعث شد تا در دلش لرزه‌ای بیفتد، مانند زمانی که در ساغر شراب می‌لرزد.
شادمان گشت و اهتزاز نمود
روی او سرخ شد ز لهو و بطر
هوش مصنوعی: او خوشحال شد و چهره‌اش از شادی و خوش‌گذرانی به رنگ قرمز درآمد.
باد را گفت اینت خوش پیغام
مرحبا اینت خوب و نغز خبر
هوش مصنوعی: باد به پیغامش اشاره کرد و گفت که این خبر بسیار خوش و دلنشین است.
باز گرد و بگو جواب پیام
بازگو آنچه گویمت یکسر
هوش مصنوعی: برگرد و بگو پاسخ پیام را، همه آن چیزی که به تو می‌گویم، یکجا بگو.
گو تو هستی مخالف و بد عهد
کس ندیدم ز تو مخالف تر
هوش مصنوعی: شما که به مخالفت و بدعهدی مشغول هستید، هیچ‌کس را ندیده‌ام که به اندازه شما در این امر مخالف باشد.
سال تا سال منتظر باشیم
تا ببینیم چهره تو مگر
هوش مصنوعی: ما باید سال‌ها منتظر بمانیم تا شاید بتوانیم چهره‌ی تو را ببینیم.
چو بیایی نپایی ایدر دیر
باربندی و بر شوی زایدر
هوش مصنوعی: وقتی که بیایی، برای مدتی نایست و در اینجا بمان، سپس به آنجا برو.
خوب رویی و خوبرویان را
عهد با روی کی بود در خور
هوش مصنوعی: زیبایی و دلربایی، وعده‌ای است که فقط برای صورت‌های زیبا مناسب نیست.
چند گه بازداشت بودم من
نه شنیدم نوای خنیاگر
هوش مصنوعی: چند بار در زندان بودم و در آن زمان هیچ صدای خوش و دلنوازی را نشنیدم.
اینک از دولت و سعادت تو
من ز حبس آمدم سوی منظر
هوش مصنوعی: اکنون از نعمت و خوشبختی تو، من از زندان آزاد شدم و به سوی جمال تو آمده‌ام.
کسوت من شدست جام بلور
مرکبم دست ترک سیمین بر
هوش مصنوعی: لباس من مانند جام شفاف است و مرکب من در دست یار نازک اندامی است که از سیم ساخته شده است.
زود بشتاب تا به فرخ بزم
یابی از جود شهریار نظر
هوش مصنوعی: بزودی حرکت کن تا در جشن خوشی، از بخشش و بزرگواری پادشاه بهره‌مند شوی.
شاه با زر تو را برآمیزد
بر فشاند به دوستاران بر
هوش مصنوعی: پادشاه با طلا تو را در آغوش می‌گیرد و به دوستانش هدیه می‌دهد.
باد از بوی باده مست شده
بازگشت و به باغ کرد گذر
هوش مصنوعی: باد به خاطر عطر و بوی مشروب سرمست شده و دوباره به سوی باغ بازگشته است.
هر چه پیش آمدش همی بربود
هر چه بسپرد کرد زیر و زبر
هوش مصنوعی: هر چیزی که به او پیش آمد، همه را از دست داد و هر آنچه را که به او سپرده شده بود، به هم ریخت.
در گل آویخت اندر او و چنانک
سبز حله ش دریده شد در بر
هوش مصنوعی: در میان گل‌ها آویخته شده و مانند وقتی که لباس سبز او پاره شده، در آغوشش قرار گرفته است.
روی گل ناگهان پدید آمد
از میان زمردین چادر
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، بر روی گل، چهره‌ای زیبا و درخشان از میان چادری سبز و زنده نمایان شد.
چون نگه کرد گل برابر دید
روی مه را ز گنبد اخضر
هوش مصنوعی: وقتی گل را دیدم، مثل اینکه روی زیبای ماه را در زیر آسمان سبز مشاهده کرده‌ام.
شد ز تشویر ماه رویش سرخ
در غم جامه گشت چشمش تر
هوش مصنوعی: به خاطر تحریک و زیبایی چهره‌اش، رنگ صورتش سرخ شد و در غم این وضعیت، چشمانش اشک‌آلود شد.
شادمان شد همه شب و همه روز
شعرها می سراید از هر در
هوش مصنوعی: شعرها در تمام روز و شب شادی را به همراه می‌آورند و از هر سوی سروده می‌شوند.
همچو خنیاگران شاه جهان
هر زمانی زنده ره دیگر
هوش مصنوعی: مانند موسیقی‌دانان بزرگ، هر لحظه باید به دنبال راهی جدید و تازه باشیم.
شاه محمود سیف دولت و دین
میر صف دار و خسرو صفدر
هوش مصنوعی: شاه محمود، سپاهی بزرگ و حامی دین و دولت است. او مانند یک پادشاه بزرگ و قدرتمند در میان مردم خود می‌درخشد.
پادشاه ستوده سیرت و رسم
شهریار خجسته طالع و فر
هوش مصنوعی: این بیت به صفات نیکو و ویژگی‌های مثبت یک پادشاه اشاره دارد که با سیرت و رفتار خوب خود، محبوبیت و ستایش را به دست آورده است. او شخصیتی خوش‌یمن و با آینده‌ای درخشان دارد.