شمارهٔ ۱۱۷ - مدح سیف الدوله محمود
وقت گل سوری خیز ای نگار
بر گل سوری می سوری ببار
بربط سغدی را گردن بگیر
زخمه به زیر و بم او برگمار
رشک همی آیدم از بربطت
تنگ مگیرش صنما در کنار
دست تو بر زیر تو آمد همی
زآن تن من گشت چو زیرت نزار
ای رخ تو چون گل سوری به رنگ
با رخ تو نه گل سوری به کار
گر نبود گل چه شود زانکه هست
از گل سوری رخ تو یادگار
روی تو ما را همه ساله بود
لاله خود روی و گل کامگار
خار بود جانا گل را مدام
روی تو آن گل که نباشدش خار
خیز بتا دست به می زن که می
دارد همواره ترا شاد خوار
زآن می نوشین که دو جانم بدی
گر شدی اندر تن من پایدار
آنکه بکان اندر همچون گهر
مهر مر او را شده پروردگار
آنکه بود در تن آزادگان
با همه شادی و طرب دستیار
گوهر جودست که گردد بدو
از گهر مردم جود آشکار
گر نبدی خاصیت او به جود
جای نبودیش کف شهریار
خسرو محمود شهنشاه دهر
مهر فروزنده به هنگام بار
آتش سوزنده به هنگام رزم
مهر فروزنده به هنگام بار
آن ملک عصر که هرگز بر او
چرخ فلک را نبود اختیار
آنکه ازو خوار نگردد عزیز
وانکه عزیزست بدو نیست خوار
آنکه ازو باغ بهارست ملک
کف زرافشانش چو ابر بهار
آنکه سوارست به هر دانشی
هست پیاده بر او هر سوار
آنکه چو بر خیزد ابر سخاش
در کند او بر همه عالم نثار
سبز شود باغ طرب خلق را
در غم و اندوه نماند غبار
ای خرد و جود و سخا یار تو
نیست تو را از ملکان هیچ یار
دولت تو دهر بگیرد همه
تو به طرب می خور و انده مدار
بس بودت دولت و دین راهبر
بس بودت فخر و ظفر پیشکار
تا فلک از سیر نگیرد درنگ
بادی مانند فلک کامگار
شاد به تو آنکه به تو دوستست
شاد ز تو آنکه تو را دوستدار
یمن همه ساله تو را بر یمین
یسر همه روزه تو را بر یسار
شمارهٔ ۱۱۶ - مدح یکی از بزرگان: شادباش ای سپهر آینه وارشمارهٔ ۱۱۸ - هم در ثنای او: رأی مجلس کرد رای شهریار
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وقت گل سوری خیز ای نگار
بر گل سوری می سوری ببار
هوش مصنوعی: در زمان شکوفایی گلها، ای معشوق، بر روی گلهای زیبا بنشین و از شراب خوشبو و دلپذیر بنوش.
بربط سغدی را گردن بگیر
زخمه به زیر و بم او برگمار
هوش مصنوعی: با دقت ساز سغدی را در دستانت بگیر و با ضربههای درست بر روی آن نواهای زیبا ایجاد کن.
رشک همی آیدم از بربطت
تنگ مگیرش صنما در کنار
هوش مصنوعی: من از صدای دلنوازت حسادت میکنم، ای محبوب، لطفاً این حسرت را از کنار خود دور کن.
دست تو بر زیر تو آمد همی
زآن تن من گشت چو زیرت نزار
هوش مصنوعی: دست تو به زیر من آمده است و از این بدن من به حالت نامناسبی افتاده است.
ای رخ تو چون گل سوری به رنگ
با رخ تو نه گل سوری به کار
هوش مصنوعی: چهره تو مثل گل سرخ است و به زیبایی آن میماند، اما خودت از گل سرخ هم زیباتری.
گر نبود گل چه شود زانکه هست
از گل سوری رخ تو یادگار
هوش مصنوعی: اگر گل نباشد، چه اتفاقی میافتد؟ چون یادگار زیبایی تو به عنوان نشانی از گل سرخ همیشه باقی است.
روی تو ما را همه ساله بود
لاله خود روی و گل کامگار
هوش مصنوعی: هر ساله چهره زیبای تو مانند گل لاله و گلی خوشبخت ما را سرشار از شادی و خوشحالی میکند.
خار بود جانا گل را مدام
روی تو آن گل که نباشدش خار
هوش مصنوعی: عزیزم، همیشه مانند گلی هستی که اگر خار نباشد، زیبایی آن نمایان نمیشود. وجود تو مانند گل است و حوادث و مشکلات نیز مانند خاری هستند که زیباییات را دوچندان میکنند.
خیز بتا دست به می زن که می
دارد همواره ترا شاد خوار
هوش مصنوعی: بیدار شو ای محبوب، دستانت را به سمت می ببر، چون هر بار که مینوشی، شادی و خوشی را برایت به ارمغان میآورد.
زآن می نوشین که دو جانم بدی
گر شدی اندر تن من پایدار
هوش مصنوعی: از آن شراب خوشگوار که جانم را به دو قسمت تقسیم کرد، اگر در وجود من باقی بمانی، خوشحال میشوم.
آنکه بکان اندر همچون گهر
مهر مر او را شده پروردگار
هوش مصنوعی: کسی که به مانند مروارید در دریا زندگی میکند، پروردگارش او را مورد لطف و حمایت قرار داده است.
آنکه بود در تن آزادگان
با همه شادی و طرب دستیار
هوش مصنوعی: شخصی که در وجود آزادگان به عنوان یاوری در کنار شادیها و خوشیها حضور دارد.
گوهر جودست که گردد بدو
از گهر مردم جود آشکار
هوش مصنوعی: خیر و خوبی در ذات انسان است که باعث میشود از صفات نیک و ارزشمند او نمایان شود.
گر نبدی خاصیت او به جود
جای نبودیش کف شهریار
هوش مصنوعی: اگر او ویژگی نیکو نداشت، در جایگاه پادشاهی جایی نداشت.
خسرو محمود شهنشاه دهر
مهر فروزنده به هنگام بار
هوش مصنوعی: محمود، پادشاه بزرگ و قدرتمند زمان، همچون خورشید در زمان بارش، درخشش و نورافشانی میکند.
آتش سوزنده به هنگام رزم
مهر فروزنده به هنگام بار
هوش مصنوعی: در زمان جنگ، آتش جانسوزی وجود دارد، اما در هنگام باران، خورشید گرمی و روشنی میبخشد.
آن ملک عصر که هرگز بر او
چرخ فلک را نبود اختیار
هوش مصنوعی: آن پادشاهی که هیچگاه گردونهی زمان بر او تسلطی نداشت.
آنکه ازو خوار نگردد عزیز
وانکه عزیزست بدو نیست خوار
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر کسی دیگر ذلیل و خوار نشود، در واقع نزد او ارجمند و باعزت است. و کسی که به علت مقام و عزتش مورد احترام است، در برابر خداوند متعال خوار و کوچک محسوب نمیشود.
آنکه ازو باغ بهارست ملک
کف زرافشانش چو ابر بهار
هوش مصنوعی: کسی که بر او بهار و زیباییهای طبیعت حاکم است، مانند ابرهای بهاری، دارای قدرت و عظمتی است که زمین را سرسبز و پرگل میکند.
آنکه سوارست به هر دانشی
هست پیاده بر او هر سوار
هوش مصنوعی: هر کسی که در دانشی مهارت دارد، برتریاش بر کسانی که از آن آگاهی ندارند، مشخص است. به عبارت دیگر، فردی که در زمینهای دانش و تجربه دارد میتواند بر دیگران کنترل و تأثیر بگذارد، حتی اگر آن افراد ظاهراً در موقعیت بالاتری قرار داشته باشند.
آنکه چو بر خیزد ابر سخاش
در کند او بر همه عالم نثار
هوش مصنوعی: کسی که وقتی از خواب برمیخیزد، سخاوتش آغاز میشود، همه چیز را به دیگران بخشش میدهد.
سبز شود باغ طرب خلق را
در غم و اندوه نماند غبار
هوش مصنوعی: باغ شادی و نشاط مردم با سرسبزی و خرمی پر خواهد شد و در غم و اندوه، چیزی از ناراحتی باقی نخواهد ماند.
ای خرد و جود و سخا یار تو
نیست تو را از ملکان هیچ یار
هوش مصنوعی: ای خرد و generosity و بخشندگی، یار و همراه تو نیستند، و هیچ یک از پادشاهان به تو کمکی نمیکند.
دولت تو دهر بگیرد همه
تو به طرب می خور و انده مدار
هوش مصنوعی: در زندگی اگر به نعمت و خوشی دست یافتی، از آن لذت ببر و نگران آینده نباش.
بس بودت دولت و دین راهبر
بس بودت فخر و ظفر پیشکار
هوش مصنوعی: به اندازه کافی برای تو نعمت و دین وجود دارد، و برای تو افتخار و پیروزی نیز است.
تا فلک از سیر نگیرد درنگ
بادی مانند فلک کامگار
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان در حرکت است، نباید انتظار داشته باشیم که باد مانند آسمان خوشبخت استراحت کند.
شاد به تو آنکه به تو دوستست
شاد ز تو آنکه تو را دوستدار
هوش مصنوعی: کسی که دوست توست، از بودن تو خوشحال است و کسی که تو را دوست دارد، به خاطر تو شاد است.
یمن همه ساله تو را بر یمین
یسر همه روزه تو را بر یسار
هوش مصنوعی: هر سال یمن به تو معروف است و هر روز در سمت چپت آرامش و خوشی وجود دارد.

مسعود سعد سلمان