شمارهٔ ۱۱۱ - شکایت
فریاد مرا زین فلک آئینه کردار
کائینه بخت من از او دارد زنگار
آسیمه شدم هیچ ندانم چکنم من
عاجز شدم و کردم بر عجز خود اقرار
گویی که مگر راحت من مهر بتان است
کاسباب وجودش به جهان نیست پدیدار
از گنبد دوار همی خیره بمانم
بس کس که چو من خیره شد از گنبد دوار
بادیم و نداریم همی خیرگی باد
کوهیم و زر و سیم نداریم چو کهسار
کوهیم که می پاره نکردیم ز سختی
بادیم که می مانده نگردیم ز رفتار
ابریم که باشیم همیشه به تک و پوی
وز بحر برآریم همی لؤلؤ شهوار
وانگاه به کردار کف خسرو غازی
بی باک بباریم به کهسار و به گلزار
یک فوج همی بینم گم کرده ره خویش
و ایام پریشان ز جهالت چو شب تار
یک قوم همی بینم در خواب جهالت
پیکار ز دانش بر دانش پیکار
هنجار همی بینند از شعر من آری
بینند ز انجم به شب تاری هنجار
چون کژدم خفته شده در بیغله مشغول
بینند خیالاتی در بیهده هموار
من چون ز خیالات بری گشته ام آری
باشد ز خیالات بری مردم هشیار
یک شهر همی بینم بی دانش و بی عقل
افروخته از کبر سر و ساخته بازار
پس چونکه سرافکنده و رنجور بماندست
هر شاخ که از میوه و گل کشت گرانبار
این شعر من از رغم عدو گفتم از ایرا
تا باد نجنبد نفتد میوه ز اشجار
هیهات عدو هست نم شب که شود زو
روی گل و چشم شکفه تازه و بیدار
لیکن چو پدید آید خورشید در آن دم
ناچیز شوآن نم او جمله به یکبار
بدخواه بگرید چو بخندد به معانی
از گریه نوک قلمم دفتر اشعار
شمارهٔ ۱۱۰ - مدح ابونصر پارسی: ای یل هامون نورد ای سرکش جیحون گذارشمارهٔ ۱۱۲ - چیستان: ناجانور بدیع یکی شخص پر هنر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فریاد مرا زین فلک آئینه کردار
کائینه بخت من از او دارد زنگار
هوش مصنوعی: صدای من از این آسمان نشاندهندهی رفتارهایی است که در زندگیام تجربه کردهام و شانس من از آنجا دچار لک و کثیفی شده است.
آسیمه شدم هیچ ندانم چکنم من
عاجز شدم و کردم بر عجز خود اقرار
هوش مصنوعی: در وضعیت ناامیدی و سردرگمی قرار گرفتهام و نمیدانم چه باید بکنم. احساس ناتوانی میکنم و به ناتوانی خود اعتراف کردهام.
گویی که مگر راحت من مهر بتان است
کاسباب وجودش به جهان نیست پدیدار
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که آرامش من در عشق بتهاست، چرا که نشانههای وجود او در جهان نمایان نیستند.
از گنبد دوار همی خیره بمانم
بس کس که چو من خیره شد از گنبد دوار
هوش مصنوعی: من نگاه بیپایانی به آسمان دارم، چرا که بسیاری، مانند من، در تماشای آن حیران شدهاند.
بادیم و نداریم همی خیرگی باد
کوهیم و زر و سیم نداریم چو کهسار
هوش مصنوعی: ما وجودی ناپایدار داریم و از هیچ چیز ثابت و ماندگار برخوردار نیستیم، مانند کوهی هستیم که نه طلا و نقرهای در آن است و نه دارای نعمتهای دنیوی.
کوهیم که می پاره نکردیم ز سختی
بادیم که می مانده نگردیم ز رفتار
هوش مصنوعی: ما مانند کوههایی هستیم که نتوانستیم از سختیها بگذریم و همچنان ثابت و پایدار ماندهایم، بدون آنکه تحت تأثیر رفتارهای نامناسب قرار بگیریم.
ابریم که باشیم همیشه به تک و پوی
وز بحر برآریم همی لؤلؤ شهوار
هوش مصنوعی: ما همچون ابرهایی هستیم که همیشه در حال حرکت و جستجو هستیم و از دریا لؤلؤهای گرانبها و زیبایی را به دست میآوریم.
وانگاه به کردار کف خسرو غازی
بی باک بباریم به کهسار و به گلزار
هوش مصنوعی: در آن لحظه با شجاعت و از خودگذشتگی مانند جنگجویان بزرگ، به سمت کوهها و باغها خواهیم رفت و با قدرت پیش خواهیم رفت.
یک فوج همی بینم گم کرده ره خویش
و ایام پریشان ز جهالت چو شب تار
هوش مصنوعی: یک گروه را میبینم که در تاریکی و بیراهی به سر میبرند و از ناآگاهی و آشفتگی خود رنج میبرند؛ مانند شب تاریک و بینور.
یک قوم همی بینم در خواب جهالت
پیکار ز دانش بر دانش پیکار
هوش مصنوعی: میبینم گروهی را که در خواب ignorance به سر میبرند و بر سر دانش با یکدیگر در جنگند.
هنجار همی بینند از شعر من آری
بینند ز انجم به شب تاری هنجار
هوش مصنوعی: آنها میبینند که شعر من چه قدر زیبا و مرتب است؛ درست مانند ستارگان در شب تاریک که نظم و زیبایی خاصی دارند.
چون کژدم خفته شده در بیغله مشغول
بینند خیالاتی در بیهده هموار
هوش مصنوعی: چون عقرب در گوشهای خوابیده، مشغول تماشای خیالهایی بیفایده و بیمعنی است.
من چون ز خیالات بری گشته ام آری
باشد ز خیالات بری مردم هشیار
هوش مصنوعی: من از خیالها و تصوراتی که در ذهن داشتم، آزاد شدهام. بنابراین، درست است که آدمهای آگاه هم از این خیالات و تصورات رهایی پیدا کردهاند.
یک شهر همی بینم بی دانش و بی عقل
افروخته از کبر سر و ساخته بازار
هوش مصنوعی: من شهری را میبینم که از جهالت و نادانی پر شده و به خاطر غرور و تکبر، پرشور و شوق است، در حالی که بازار آن هم به همین حال ساخته شده است.
پس چونکه سرافکنده و رنجور بماندست
هر شاخ که از میوه و گل کشت گرانبار
هوش مصنوعی: هر شاخهای که میوه و گل داده، اکنون در حال سرافکندگی و رنجوری به سر میبرد.
این شعر من از رغم عدو گفتم از ایرا
تا باد نجنبد نفتد میوه ز اشجار
هوش مصنوعی: من این شعر را به خاطر دشمن گفتم، تا وقتی که باد نوزد، میوه از درختان نمیافتد.
هیهات عدو هست نم شب که شود زو
روی گل و چشم شکفه تازه و بیدار
هوش مصنوعی: هرگز دشمن را تصور نکن که در شب، بر روی گلها و چشمان خوابآلود بیدار میشود.
لیکن چو پدید آید خورشید در آن دم
ناچیز شوآن نم او جمله به یکبار
هوش مصنوعی: اما زمانی که خورشید ظاهر میشود، ناچیز میشود آن نم و همهی چیزها به یکباره از بین میروند.
بدخواه بگرید چو بخندد به معانی
از گریه نوک قلمم دفتر اشعار
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن با لبخند به معانی من مینگرد، از دل درد و غم، اشعارم را با نوک قلمم مینویسم و اشک میریزم.

مسعود سعد سلمان