شمارهٔ ۱۱ - وصف ابر و ثنای سیف الدوله محمود بن ابراهیم
سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا
نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا
چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه
ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا
گهی ماننده دودی مسطح بر هوا شکلش
گهی ماننده کوهی معلق گشته اندر وا
چو گردون گشت باغ و بوستان از ابر نیسانی
گل از گلبن همی تابد بسان زهره زهرا
از این پر مشک شد گیتی وزآن پر در همه عالم
از این پر بوی شد بستان وزآن پر نور شد صحرا
گهی چون تخته تخته ساده سیم اندر هوا بر هم
گهی چون توده توده سوده کافور بر بالا
گهی ماننده خنگی لگام از سر فرو کنده
شده تا زنده اندر مرغزاری خرم و خضرا
گهی برقش درخشنده چو نور تیغ رخشنده
گهی رعدش خروشنده چو شیر شرزه در بیدا
فلک در سندس نیلی هوا در چادر کحلی
زمین در فرش زنگاری که اندر حله خضرا
زمین خشک شد سیراب و باغ زرد شد اخضر
هوای تیره شد روشن جهان پیر شد برنا
کنون بینی تو از سبزه هزاران فرش میناگون
کنون بینی تو از گلبن هزاران کله دیبا
زمین چون روی مه رویان به رنگ دیبه رومی
هوا چون زلف دلجویان به بوی عنبر سارا
ز پستی لاله شد خندان چو روی دلبر گلرخ
ز بالا ابر شد گریان بسان عاشق شیدا
ز خندان لاله شد گیتی چو خلق خسرو مشرق
ز گریان ابر شد دنیا چو طبع خسرو دنیا
ملک محمود ابراهیم مسعود بن محمود آن
که هستش حشمت جمشید و قدر و قدرت دارا
بدو سنت شده روشن بدو ملت شده تازه
بدو دولت شده عالی بدو ملکت شده والا
نتابد آفتاب کین او هرگز بر آن کس کو
بیابد از درخت نعمت او سایه نعما
چو ابر دولت مهرش بقا بارد گه مجلس
چو باد هیبت و کینش فنا آرد گه هیجا
از این گردد بهار و گل به سرخی چون رخ ناصح
وزان برگ خزان گردد به زردی گونه اعدا
شب نیکو سگال او شده چون روز رخشنده
چنان چون روز بدخواهش شده همچون شب یلدا
خیال خنجر او را شبی مه دید ناگاهان
به هر ماهی شود آن شب مه از دیدار ناپیدا
ایا شاهی خداوندی جهانگیری جهانداری
که گشته همت تو آسمان عالم علیا
به تیغ ای شه جدا کردی بنات النعش را از هم
به تیر و ناوک و بیلک به هم بردوختی جوزا
ببرد تیغ تو خارا بدرد تیر تو سندان
نه سندان پیش آن سندان نه خارا پیش آن خارا
بهاران آمد و آورد باد و ابر نیسانی
چو طبع و خلق تو هر دو جهان شد خرم و بویا
نسیم باغ شد بیزان به بستان عنبر اشهب
بحار بحر شد ریزان به صحرا لؤلؤ لالا
به پیروزی و بهروزی نشین می خور به کام دل
به لحن چنگ و طنبور و رباب و بربط و عنقا
ز دست دلبر گلرخ دلارامی پری چهره
عیاری یاسمین عارض نگاری مشتری سیما
همایون باد نوروزت که بر گیتی همایون شد
از آن فرخنده دیدار و همایون طلعت غرا
تو بادی شادمان دایم مبادا هرگزت خالی
نه گوش از نغمه رود و نه دست از ساغر صهبا
شمارهٔ ۱۰ - وصف شب و ستارگان آسمان و ستایش علی الخاص: دوش در روی گنبد خضراشمارهٔ ۱۲ - مدح سلطان مسعود: نشسته ام ز قدم تا سر اندر آتش و آب
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا
نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا
هوش مصنوعی: ابرهای بارانزا از دریا به سوی دشت حرکت کردند و مانند لؤلؤ (گوشوارههای گرانبها) بر زمین پاشیده شدند.
چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه
ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا
هوش مصنوعی: وقتی که مگس هوا را به تلاطم میاندازد، سم شبدیز (اسب سیاه) شاهنشاه از مرکز زمین به سوی آسمان سبز (گنبد خضرا) پرواز میکند.
گهی ماننده دودی مسطح بر هوا شکلش
گهی ماننده کوهی معلق گشته اندر وا
هوش مصنوعی: گاهی مانند دودی که در هوا پخش شده و به شکلهای مختلف در میآید، و گاهی هم مانند کوهی معلق و بیثبات که در فضا قرار گرفته است.
چو گردون گشت باغ و بوستان از ابر نیسانی
گل از گلبن همی تابد بسان زهره زهرا
هوش مصنوعی: وقتی آسمان به دلیل بارشهای بهاری سرسبز و پر از گل و گیاه میشود، گلها مانند ستارهای درخشان در باغ و بوستان میدرخشند.
از این پر مشک شد گیتی وزآن پر در همه عالم
از این پر بوی شد بستان وزآن پر نور شد صحرا
هوش مصنوعی: از این پر، جهان عطرآگین شد و از این پر در سراسر عالم بوی خوش پخش گردید؛ باغ به وجود آمد و از این پر، بیابان روشن و نورانی شد.
گهی چون تخته تخته ساده سیم اندر هوا بر هم
گهی چون توده توده سوده کافور بر بالا
هوش مصنوعی: گاهی اوقات مثل تکههای سادهای از فلز در آسمان به هم میپیوندند و گاهی اوقات مانند تودههای نرم و خوشبو از کافور بر فراز زمین دیده میشوند.
گهی ماننده خنگی لگام از سر فرو کنده
شده تا زنده اندر مرغزاری خرم و خضرا
هوش مصنوعی: گاهی انسان مانند اسبی است که با لگام از سر باز شده و آزادانه در مراتع سرسبز و خوشبو میچرخد و زندگی میکند.
گهی برقش درخشنده چو نور تیغ رخشنده
گهی رعدش خروشنده چو شیر شرزه در بیدا
هوش مصنوعی: گاهی مانند نوری درخشان و تیز از شمشیر میدرخشد و گاهی همچون شیر نیرومند در بیابان، با صدایی رعدآسا و خروشنده به نمایش در میآید.
فلک در سندس نیلی هوا در چادر کحلی
زمین در فرش زنگاری که اندر حله خضرا
هوش مصنوعی: آسمان مانند پارچهای آبی و زیبا است، هوا در چادر سیاه و زمین بر روی فرشی با رنگ زنگاری گسترده شده است که درون آن پوشش سبز رنگی وجود دارد.
زمین خشک شد سیراب و باغ زرد شد اخضر
هوای تیره شد روشن جهان پیر شد برنا
هوش مصنوعی: زمین که خشک و بیجان بود، اکنون سیراب شده و باغهایی که زرد و پژمرده به نظر میرسیدند، دوباره شاداب و سبز شدهاند. هوای تاریک و غمانگیز حالا روشن و پرنور است. دنیای پیر و قدیمی دوباره جوان و سرزنده شده است.
کنون بینی تو از سبزه هزاران فرش میناگون
کنون بینی تو از گلبن هزاران کله دیبا
هوش مصنوعی: اکنون میبینی که از سبزهها فرشهای زیبا و رنگارنگی پدید آمده است و همچنین از گلزارها، هزاران چهره شاداب و خوشلباس نمایان شدهاند.
زمین چون روی مه رویان به رنگ دیبه رومی
هوا چون زلف دلجویان به بوی عنبر سارا
هوش مصنوعی: زمین مانند چهره زیبا و دلربای معشوقان، به رنگ پارچههای رومی است و آسمان همچون موهای دلنشین و خوشبو، عطر عنبر را در فضا پخش کرده است.
ز پستی لاله شد خندان چو روی دلبر گلرخ
ز بالا ابر شد گریان بسان عاشق شیدا
هوش مصنوعی: لاله از پایین زمین شاداب و خندان است، همانطور که چهره دلبر زیبایی از بالا میدرخشد. ابر مانند عاشقی دیوانه، از بالای آسمان اشک میریزد.
ز خندان لاله شد گیتی چو خلق خسرو مشرق
ز گریان ابر شد دنیا چو طبع خسرو دنیا
هوش مصنوعی: دنیا با خندیدن گل لاله شاد و زنده است، مانند آفریدن شاه مشرق. و همچنین جهان به مانند طبع شاه، وقتی که ابر میبارد و گریان میشود، به سراغ اندوه و باران میرود.
ملک محمود ابراهیم مسعود بن محمود آن
که هستش حشمت جمشید و قدر و قدرت دارا
هوش مصنوعی: ملک محمود ابراهیم مسعود بن محمود، شخصی است که با شکوه و عظمت خود به جمشید، پادشاه افسانهای ایران، شباهت دارد و از نظر قدرت و مقام، در جایگاهی ویژه قرار دارد.
بدو سنت شده روشن بدو ملت شده تازه
بدو دولت شده عالی بدو ملکت شده والا
هوش مصنوعی: به او، سنت و روش تازهای داده شده است. ملت او نو و تازه شده است. دولت او به اوج و تعالی رسیده و ملک و سرزمین او ارزش و ارجمندی یافته است.
نتابد آفتاب کین او هرگز بر آن کس کو
بیابد از درخت نعمت او سایه نعما
هوش مصنوعی: آفتاب نمیتابد بر کسی که از درخت نعمت او سایهای نگیرد و از خیر او بهرهمند نشود.
چو ابر دولت مهرش بقا بارد گه مجلس
چو باد هیبت و کینش فنا آرد گه هیجا
هوش مصنوعی: همچون ابری که نعمت و فراوانی میبارد، خوشبختی او پایدار است و در محافل، همچون بادی که جلال و عظمتش را به همراه دارد، دشمنی و غیبتش از بین میرود.
از این گردد بهار و گل به سرخی چون رخ ناصح
وزان برگ خزان گردد به زردی گونه اعدا
هوش مصنوعی: بهار با گلهای سرخ و زیبا مانند چهرهی ناصح میگذرد و برگهای خزان به زردی چهرهی دشمنان درمیآیند.
شب نیکو سگال او شده چون روز رخشنده
چنان چون روز بدخواهش شده همچون شب یلدا
هوش مصنوعی: در شب زیبا، چهرهاش مانند روز روشن و درخشان است، اما در روزی که او را بدخواه میدانند، حالتش شبیه به شب یلداست که تاریک و طولانی میگذرد.
خیال خنجر او را شبی مه دید ناگاهان
به هر ماهی شود آن شب مه از دیدار ناپیدا
هوش مصنوعی: در خواب، تصویر خنجر او را دیدم و ناگهان در هر ماهی جلوه آن شب مه به چشمم آمد، در حالی که از دیدار او پنهان بود.
ایا شاهی خداوندی جهانگیری جهانداری
که گشته همت تو آسمان عالم علیا
هوش مصنوعی: آیا تو ای فرمانروای بزرگ و قدرتمند، کسی هستی که در جهان تسلط و حکومت داری، و تلاشهایت به اندازهای است که به آسمانهای بلند این عالم رسیده است؟
به تیغ ای شه جدا کردی بنات النعش را از هم
به تیر و ناوک و بیلک به هم بردوختی جوزا
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو با دقت و قدرت، دختران نعش را از یکدیگر جدا کردی و با تیر و ناوک و بیلک به هم پیوستی.
ببرد تیغ تو خارا بدرد تیر تو سندان
نه سندان پیش آن سندان نه خارا پیش آن خارا
هوش مصنوعی: تیغ تو میتواند سنگ را ببرد، اما تیر تو نمیتواند بر روی سندان اثر بگذارد. سندان در برابر آن سندان قرار نمیگیرد و سنگ در برابر آن سنگ قابل قیاس نیست.
بهاران آمد و آورد باد و ابر نیسانی
چو طبع و خلق تو هر دو جهان شد خرم و بویا
هوش مصنوعی: بهار فرا رسید و با خود باد و ابر بهاری را آورد. مثل طبع و اخلاق تو، هر دو جهان را شاداب و خوشبو کرد.
نسیم باغ شد بیزان به بستان عنبر اشهب
بحار بحر شد ریزان به صحرا لؤلؤ لالا
هوش مصنوعی: نسیم خوشی به باغ میوزد و درختان عطر خوشی را پخش میکنند. درختان در حال ریزش گلهای زیبا هستند و در دشتها مثل جواهراتی گرانبها به چشم میخورند.
به پیروزی و بهروزی نشین می خور به کام دل
به لحن چنگ و طنبور و رباب و بربط و عنقا
هوش مصنوعی: به موفقیت و خوشبختی دست یاب، و از نوشیدنی لذت ببر، در حالی که به آهنگ دلنشین سازهایی چون چنگ، طنبور، رباب و بربط گوش میدهی.
ز دست دلبر گلرخ دلارامی پری چهره
عیاری یاسمین عارض نگاری مشتری سیما
هوش مصنوعی: دست دلبر زیبا، که چهرهاش مانند پری است، نمایانگر حالت دلنشینی است. او با زیبایی خاصی که دارد، درخشش و جذابیتی مانند یاسمن دارد و چهرهاش همچون نگاری با سیمایی دلربا و دلفریب است.
همایون باد نوروزت که بر گیتی همایون شد
از آن فرخنده دیدار و همایون طلعت غرا
هوش مصنوعی: تبریک به تو به خاطر نوروزی که بر جهان خوشبختی و سعادت آورد. این روز از لطف و دیدار خوشی است که بر چهرهات تابیده و موجب روشنی و سروری شده است.
تو بادی شادمان دایم مبادا هرگزت خالی
نه گوش از نغمه رود و نه دست از ساغر صهبا
هوش مصنوعی: تو همانند بادی شاد و خوشحالی، پس هرگز نباید از لذتها و زیباییهای زندگی بینصیب بمانی؛ نه از آواز دلنواز رود و نه از شادی نوشیدن شراب.