گنجور

بخش ۹۸ - خلاص کردن خود را شاه میمون از بند کنب کرن و کشته شدن کنب کرن به دست رام از زخم تیر

به میدان بازگشته دیو خونخوار
بلای رفته باز آمد دگربار
جهان گفتا به جان ایثار مرگ است
که خود عود مرض، ناهار مرگ است
سران یکسر ز جان نومید گشتند
ز فکر زندگانی برگذشتند
به طوفان بلاگشته جهان غرق
ز خونها تا به طوفان قطره ای فرق
گریزان صف شکن میمون و خرسان
پناه رام جستندی هراسان
چو دید آن دستبردش رام آزاد
کمان زه کرد در میدانگه ا ستاد
به هر تیری هلالی کان زدی رام
یکی عضوش بپراندی ز اندام
به زه تیری نخستین کرد جا راست
زدست راست خصم خود نشان خواست
شکستن دست چون برگ چناری
به پشته کشت گان شد پشت خاری
عقاب تیر چون بال و پر افشاند
سر و دست عدو چون نهله پراند
جهان گفتا چو دیگر دست هم خست
که کوته شد کنون بیداد را دست
به دیگر زخم تیر عمرفرسای
جدا کرده ز زانو ، موزه وش پای
ز تیر بادپا ب بریدش آزاد
عجب نبود ظهور لنگی از باد
ز تیرش دیو تیره گشت بی پا
چو عذر لنگ ناخوش ، در همه جا
بدینسان تا به زخم تیر دیگر
فرود آمد چو دام از گردنش سر
مگر تیر قضا در شست او بود
که مرگ جانستان در دست او بود
سر دیوان فرشته بر شکسته
خلیل الله بت آزر شکسته
به کوه بی ستون زد تیشه فرهاد
که زخمش قله ها می داد بر باد
چو از پا اوفتاد آن دیو ناپاک
تو گفتی آسمان غلطیده بر خاک
نماید رو چو فتح آسمانی
کند ذره چو خور صاحبقرانی
سپاه دیوزادان وحشت اندوز
که و م ه کشته گشتند اندر آن روز
فلک بر مرگ دیوان خوش مثل گفت
که امروز آتش دوشین فرو خفت
ز بس کشتن ز عفریتان لنکا
در آن دم زنده راون ماند تنها
از آن وحشت خبر شد، روی او زرد
ز مرگ او قیاس عمر خود کرد
به جنگ صف برون آمد دگر روز
کمر بسته به خون رام فیروز
که دشمن را کشد یا کشته گردد
در آن میدان به خون آغشته گردد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به میدان بازگشته دیو خونخوار
بلای رفته باز آمد دگربار
هوش مصنوعی: دیو خونخوار دوباره به میدان برگشته است و بلا و تنگنایی که رفته بود، دوباره بازگشته است.
جهان گفتا به جان ایثار مرگ است
که خود عود مرض، ناهار مرگ است
هوش مصنوعی: جهان به من گفت که ایثار جان، مرگ است، زیرا خود بیماری و خطر، همچون غذایی روزانه است که به سوی مرگ می‌برد.
سران یکسر ز جان نومید گشتند
ز فکر زندگانی برگذشتند
هوش مصنوعی: سران و رهبران کاملاً از زندگی ناامید شدند و از اندیشیدن به زندگی دست برداشتند.
به طوفان بلاگشته جهان غرق
ز خونها تا به طوفان قطره ای فرق
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر مصیبت‌ها و مشکلات، در خون غرق شده است و تنها یک قطره می‌تواند تفاوتی ایجاد کند.
گریزان صف شکن میمون و خرسان
پناه رام جستندی هراسان
هوش مصنوعی: می‌گوید که میمون‌ها و خرسان از صف و شیوه خود دور می‌شوند و در جستجوی آرامش و پناهی به حالت ترس و هراسان هستند.
چو دید آن دستبردش رام آزاد
کمان زه کرد در میدانگه ا ستاد
هوش مصنوعی: وقتی آن شخص دید که دستش را به راحتی تسخیر کرده‌اند، کمانش را کشید و در میدان ایستاد.
به هر تیری هلالی کان زدی رام
یکی عضوش بپراندی ز اندام
هوش مصنوعی: هر دلیلی که به تو می‌زند، می‌تواند بر روی یکی از اعضای وجودت اثر بگذارد و آن را از حالت طبیعی خارج کند.
به زه تیری نخستین کرد جا راست
زدست راست خصم خود نشان خواست
هوش مصنوعی: او با تیر نخستین به هدفش برخورد کرد و از دست راست خود، نشانه‌ای از دشمنش خواست.
شکستن دست چون برگ چناری
به پشته کشت گان شد پشت خاری
هوش مصنوعی: شکستن دست مانند برگ درخت چنار است که به مزرعه افتاده و باعث رنج و زحمت می‌شود.
عقاب تیر چون بال و پر افشاند
سر و دست عدو چون نهله پراند
هوش مصنوعی: عقاب با پرواز خود تیر را در خیابان افکنده و دشمن را مانند پرنده‌ای با دست و سرش به زمین می‌زند.
جهان گفتا چو دیگر دست هم خست
که کوته شد کنون بیداد را دست
هوش مصنوعی: جهان گفت: وقتی که کارها به پایان رسید و ظلم و ستم کاهش یافت، دیگر نیازی به دراز کردن دست برای مقابله با آن نیست.
به دیگر زخم تیر عمرفرسای
جدا کرده ز زانو ، موزه وش پای
هوش مصنوعی: زخم‌های زندگی مثل تیرهایی هستند که به انسان آسیب می‌زنند و او را از پا می‌اندازند. این دردها و رنج‌ها در واقع ما را به سمت جدایی و دوری از دیگران سوق می‌دهند و سختی‌ها مانع از حرکت آزادانه ما می‌شوند.
ز تیر بادپا ب بریدش آزاد
عجب نبود ظهور لنگی از باد
هوش مصنوعی: به خاطر وزش تندباد، پاهایش را از بند آزاد کرد و این مسأله عجیب نیست که در اثر باد، نقصی در راه رفتن او به وجود آمده است.
ز تیرش دیو تیره گشت بی پا
چو عذر لنگ ناخوش ، در همه جا
هوش مصنوعی: از تیر او، دیو سیاه بی‌پا شد، همچنان که عذری که لنگ است، در همه جا ناخوشایند به نظر می‌آید.
بدینسان تا به زخم تیر دیگر
فرود آمد چو دام از گردنش سر
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که وقتی زخم دیگری به وجود می‌آید، دوباره مانند دامی که از گردن یک موجود افتاده، وضعیت دشواری پیش می‌آید. به‌عبارتی دیگر، در این شرایط، آسیب‌ها و مشکلات جدید به موقعیت فعلی افزوده می‌شوند و باعث ایجاد چالش‌های بیشتر می‌گردند.
مگر تیر قضا در شست او بود
که مرگ جانستان در دست او بود
هوش مصنوعی: آیا ممکن است تقدیر و سرنوشت در دستان او قرار داشته باشد که مرگ و زندگی دیگران به او بستگی داشته باشد؟
سر دیوان فرشته بر شکسته
خلیل الله بت آزر شکسته
هوش مصنوعی: سر دیوان فرشته بر روی سر خلیل الله قرار گرفته و بت آزر خراب شده و شکسته است.
به کوه بی ستون زد تیشه فرهاد
که زخمش قله ها می داد بر باد
هوش مصنوعی: فرهاد به کوهی که هیچ ستونی نداشت، تیشه زد و این کارش زخم‌هایی به وجود آورد که به قله‌ها آسیب می‌زد و آن را به باد می‌سپرد.
چو از پا اوفتاد آن دیو ناپاک
تو گفتی آسمان غلطیده بر خاک
هوش مصنوعی: وقتی آن دیو ناپاک از پا افتاد، تو گویی آسمان بر روی زمین افتاده است.
نماید رو چو فتح آسمانی
کند ذره چو خور صاحبقرانی
هوش مصنوعی: اگر چهره‌اش مانند پیروزی در آسمان ها باشد، ذره‌ای هم که در وجودش است به مانند خورشید سلطنت می‌کند.
سپاه دیوزادان وحشت اندوز
که و م ه کشته گشتند اندر آن روز
هوش مصنوعی: سپاه دیوان وحشت‌انگیز که در آن روز کشته شدند.
فلک بر مرگ دیوان خوش مثل گفت
که امروز آتش دوشین فرو خفت
هوش مصنوعی: آسمان درباره مرگ دیوان خوش صحبت کرد و گفت که امشب آتش دوشین (شکوه و جمال) خاموش شد.
ز بس کشتن ز عفریتان لنکا
در آن دم زنده راون ماند تنها
هوش مصنوعی: به خاطر کشتن زیادی از دیوان لنکا، در آن لحظه، زنده‌ای باقی نماند و تنها ماند.
از آن وحشت خبر شد، روی او زرد
ز مرگ او قیاس عمر خود کرد
هوش مصنوعی: با دیدن وحشت او، رنگش مثل رنگ مرده‌ها زرد شد و این باعث شد که به عمر خودش فکر کند.
به جنگ صف برون آمد دگر روز
کمر بسته به خون رام فیروز
هوش مصنوعی: در روز دیگر، جنگ آغاز شد و او با شدتی و عزم راسخ، آماده نبرد و حمله به دشمنان بود.
که دشمن را کشد یا کشته گردد
در آن میدان به خون آغشته گردد
هوش مصنوعی: در این میدان، یا دشمن را نابود می‌کند یا خود او در خون غرق می‌شود.