گنجور

بخش ۹۹ - جنگ رام با راون و کشته شدن راون به دست رام به تیرهای هلاهل که سهیل داده بود

سحر کز تیغ خورشید ظفر کوش
شفق خونین کفن افکنده بردوش
کفن بردوش و برکف تیغ و خنجر
برون آمد به جنگ رام ده سر
زده جوش از دو سو طوفان پولاد
ز بس لرزه، زمین شد سست بنیاد
فتاده جیب جان اندر کشاکش
زمین گشته سپند روی آتش
ز تار و پود تیغ و خنجر صاف
هوا گشته پرند آهنی باف
شه روحانیان با صد تمنا
بیامد در هوا بهر تماشا
پریزادان پر اندر پر به هر سوی
هوا را کرده گلشن از سر روی
پیاده رام، راون را سواره
بدیده، ماند حیران زان نظاره
به ماتل بهلبان خود رضا داد
به دست او رت خود را فرستاد
رضای اند ماتل چون در آن دید
دوان رت بر سر راهش دوانید
که سعی رام را همت فزاید
سواره جنگ با راون نماید
چو ماتل بهلبان را دید فی الحال
به فتح خویشتن بگرفت آن فال
سوار رت شده رام پیاده
قضا بر وی در دولت گشاده
نموده جنگ یک هفته شبانروز
به هفتم روز گشته رام فیروز
کمان بشن را زه کرده حالی
گشاده ترکش تیر هلالی
به زه ماند آن هلالی تیرها رام
که از دست سهیلش بود انعام
هلالی تیرهایش داشت ت أثیر
که لرزیدی ز پیکانش مه و تیر
کماندارش به کین در روز ناورد
برآوردی ز هر هفت آسمان گرد
چو کردی از کمانخانه برون سر
پریدی خصمش از طوفان صرصر
ز شست افکنده آن تیر سر افکن
هدف کرد آهنی سرهای راون
به ده تیر هلالی ، ده سر او
پرانیده به یکدم از بر او
به هر تیری یکان سر داد بر باد
منار سر ز باد از پا در افتاد
ز شخص راون و رام سر انداز
ظفر گشته به میدان گنجفه باز
ضرورت شد به چرخ شاه شمشیر
که دهلوی غلام افکند در زیر
فتاد از تن همه سرهای ده سر
شکست از کهنۀ کهسار یکسر
نه ده سر اژدهای هفت سر بود
که تیر رام سیمرغیش بنمود
چه سوز عشق اندر جانش افتاد
که ده سر داد از س وداش بر باد
چو راون شد ز تیر رام بی جان
تنش چون کوه افتاده به میدان
فلک بر دستبردش آفرین کرد
که ناید ز آدمی کاری که این کرد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سحر کز تیغ خورشید ظفر کوش
شفق خونین کفن افکنده بردوش
هوش مصنوعی: صبحگاهی که با نور خورشید آغاز می‌شود، مانند پیروزی‌ای است که صبحگاه سرخ‌رنگی را بر دوش می‌کشد، گویی که این صبح مانند کفنی خونین است.
کفن بردوش و برکف تیغ و خنجر
برون آمد به جنگ رام ده سر
هوش مصنوعی: به دوش خود کفن دارد و با تیغ و خنجر در دست به جنگ آمده است، مانند جنگجویی که می‌خواهد شجاعانه با دشمن روبه‌رو شود.
زده جوش از دو سو طوفان پولاد
ز بس لرزه، زمین شد سست بنیاد
هوش مصنوعی: به خاطر لرزش‌های شدید، زمین به شدت لرزید و وضعیتی بحرانی به وجود آمد که مانند طوفانی از آهن است.
فتاده جیب جان اندر کشاکش
زمین گشته سپند روی آتش
هوش مصنوعی: روح انسان دچار تنش و درگیری شده و در دنیای مادی به وضوح احساس می‌کند که دچار چالش و مشکل است، مانند شعله‌ای که در آتش می‌سوزد.
ز تار و پود تیغ و خنجر صاف
هوا گشته پرند آهنی باف
هوش مصنوعی: از جنس و بافت تیز و برنده تیغ و خنجر، آسمان به شکل پرنده‌ای از آهن در آمده است.
شه روحانیان با صد تمنا
بیامد در هوا بهر تماشا
هوش مصنوعی: یک عارف با صد درخواست و تمنا به آسمان آمد تا زیبایی‌ها را تماشا کند.
پریزادان پر اندر پر به هر سوی
هوا را کرده گلشن از سر روی
هوش مصنوعی: پرندگان در هر سو پرواز کرده‌اند و آسمان را به گلستانی زنده تبدیل کرده‌اند.
پیاده رام، راون را سواره
بدیده، ماند حیران زان نظاره
هوش مصنوعی: یک فرد پیاده، در حالی که به یک اسب سوار نگاه می‌کند، به دلیل آن منظره حیران و متحیر می‌شود.
به ماتل بهلبان خود رضا داد
به دست او رت خود را فرستاد
هوش مصنوعی: مردی به شخصی با عنوان "بهلبان" اجازه داد تا به او کمک کند و در واقع، اعتمادش را به او نشان داد. او همچنین مسئولیت و وظایف خود را به او سپرد.
رضای اند ماتل چون در آن دید
دوان رت بر سر راهش دوانید
هوش مصنوعی: رضایت و خوشنودی اندکی که دارد، چون دید که در مسیرش دو چیز وجود دارد، به سرعت از آن‌ها عبور کرد.
که سعی رام را همت فزاید
سواره جنگ با راون نماید
هوش مصنوعی: سعی و تلاش شخص، مانند اسب رام شده‌ای است که با همت و اراده بیشتر، قدرت و توانایی‌هایش را افزایش می‌دهد و در میدان جنگ با توان و قدرت بیشتری عمل می‌کند.
چو ماتل بهلبان را دید فی الحال
به فتح خویشتن بگرفت آن فال
هوش مصنوعی: وقتی ماتل به هلبان نگاه کرد، بلافاصله تصمیم گرفت که سرنوشت خود را به دست بگیرد.
سوار رت شده رام پیاده
قضا بر وی در دولت گشاده
هوش مصنوعی: سوار بر اسبش ناگهان قضا به او رسید و او را به زمین انداخت، در حالی که در زندگی‌اش فرصت هایی برای موفقیت پیش آمده بود.
نموده جنگ یک هفته شبانروز
به هفتم روز گشته رام فیروز
هوش مصنوعی: پس از یک هفته نبرد شبانه‌روزی، در روز هفتم، رزمنده‌ای پیروز و آرام به میدان آمد.
کمان بشن را زه کرده حالی
گشاده ترکش تیر هلالی
هوش مصنوعی: کمان به آرامی کشیده شده و حالتی آماده دارد و تیر هلالی شکل در ترکش قرار گرفته است.
به زه ماند آن هلالی تیرها رام
که از دست سهیلش بود انعام
هوش مصنوعی: همچون هلالی که تیرها را به آرامش می‌کشاند، آن خوشبختی که نتیجه لطف و رحمت ستاره سهیل است، در دستانش جاری می‌شود.
هلالی تیرهایش داشت ت أثیر
که لرزیدی ز پیکانش مه و تیر
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویرسازی از تأثیر تیرهای عشق و زیبایی اشاره شده است. گویی که زیبایی و جذابیت آن چنان قوی است که فرد به وضوح تحت تأثیر قرار می‌گیرد و از دیدن آن شگفت‌زده و لرزان می‌شود. این توصیف به نوعی خبر از شوک احساسی و قدرت عشق می‌دهد.
کماندارش به کین در روز ناورد
برآوردی ز هر هفت آسمان گرد
هوش مصنوعی: کماندار به خاطر انتقامی که داشت، در روز نبرد از هر هفت آسمان تیر و کمانی را به سمت دشمن پرتاب کرد.
چو کردی از کمانخانه برون سر
پریدی خصمش از طوفان صرصر
هوش مصنوعی: وقتی که از کمان بیرون آمدی، دشمن خود را مانند پرنده‌ای که از طوفان می‌گریزد، فراری دادی.
ز شست افکنده آن تیر سر افکن
هدف کرد آهنی سرهای راون
هوش مصنوعی: از طرّادهای بلند بالای شجاع برکنار شده، تیر پرتاب شده به هدفی آهنی برخورد کرده و سرهایی را به زمین می‌زند.
به ده تیر هلالی ، ده سر او
پرانیده به یکدم از بر او
هوش مصنوعی: در مکانی که تیرکمان به شکل هلالی است، افرادی به سرعت بتوانند به هدف بزنند و از فاصله‌ای نزدیک به آن نزدیک شوند.
به هر تیری یکان سر داد بر باد
منار سر ز باد از پا در افتاد
هوش مصنوعی: هر تیر که به سمت من پرتاب شد، به مانند مناری که در برابر باد است، باعث شد تا من از پا بیفتم و سقوط کنم.
ز شخص راون و رام سر انداز
ظفر گشته به میدان گنجفه باز
هوش مصنوعی: از فردی که در میدان بازی به نظر رام و کنترل شده می‌رسد، پیروزی و موفقیت به دست آمده است.
ضرورت شد به چرخ شاه شمشیر
که دهلوی غلام افکند در زیر
هوش مصنوعی: نیازی به درگیری و جنگ نیست، زمانی می‌رسد که پادشاهی مجبور می‌شود قدرت خود را نشان دهد، در حالی که یکی از نوکرانش دچار اشتباه می‌شود و به زانو درمی‌آید.
فتاد از تن همه سرهای ده سر
شکست از کهنۀ کهسار یکسر
هوش مصنوعی: تمامی سرها از تن جدا شدند و همه آنها به خاطر کهنگی کوه، یکجا شکستند.
نه ده سر اژدهای هفت سر بود
که تیر رام سیمرغیش بنمود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اژدها با وجود داشتن چندین سر، در نهایت نمی‌تواند در برابر قدرت و توانایی تیر سیمرغ، که نماد قدرت و شجاعت است، مقاومت کند. به عبارتی دیگر، حتی موجودات خطرناک و قدرتمند نیز در برابر نیروهای بزرگ‌تر شکست می‌خورند.
چه سوز عشق اندر جانش افتاد
که ده سر داد از س وداش بر باد
هوش مصنوعی: عشق به قدری در وجود او تأثیر گذاشته که او از شدت احساس، تمام وجودش را فدای آن کرده است.
چو راون شد ز تیر رام بی جان
تنش چون کوه افتاده به میدان
هوش مصنوعی: وقتی تیر به هدف می‌زند و جان فرد را می‌گیرد، او همچون کوهی در میدان به زمین می‌افتد و جانش از تن جدا می‌شود.
فلک بر دستبردش آفرین کرد
که ناید ز آدمی کاری که این کرد
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تاثیراتش بر او، مورد تحسین قرار گرفت، زیرا هیچ انسانی نمی‌تواند کاری را که او انجام داد، انجام دهد.