گنجور

بخش ۹۷ - جنگ کردن کنب کرن با هنومان و خوردن چندین هزار میمونان را و جنگ کردن میمونان با کنب کرن

چو عزم رزم گشته در دلش جزم
به رزم آمد چو مستان شاد در بزم
ز جوش خون، دلش رشک قرابه
مسلح پا نهاده بر ارابه
حصاری بود ارابه به هزار اسب
کشیدندی به صد محنت سوار اس ب
چو پیل بر شکسته آهنین بند
قیامت در سپاه رام افکند
به جنگ آن نهنگ تشنۀ خون
برون نامد کس از گُردان میمون
برو زد شاه میمونان قوی چنگ
به قصد اژدها آمد هوا جنگ
برو بارید دیو آسمان تن
ز شمشیر برو طوفان آهن
مگر بود اژدها آن کوه بنیاد
که دندانش همی خایید پولاد
به ناخنها و دندانهای چون تیر
نکرده شاه میمون هیچ تقصیر
ز آهن خوردنش دندان چو شد کند
به شیری دل به جنگ سنگ شد تند
ز دستش سنگها رفتی به فرسنگ
خجل از سنگسازش، سنگ خرسنگ
به آخر دیو کرده پیش دستی
ز بالا در فکنده سوی پستی
به ژوپین شه به سر افتاده مجروح
به بیهوشی بسان جسم بی روح
ز شادی دیو سر بر چرخ افراشت
شکار شیر کرد و نعره برداشت
چو دشمن چیره شد بر شاه میمون
به جوش آمد به دل، هنونت را خون
به کین بگرفت بر کف تخته سنگی
به جنگ دشمن آمد بی درنگی
دوان از زخم سنگ و ضربت مشت
هزار اس ب ارابه ، یک به یک کشت
فتاده ه ر لوند چرخ پیمای
چو رخش آسمان بی دست و بی پای
بلا ناید ز میمون در طویله
چرا میمون بلا شد بر طویله
پیاده گشت عفریت غضبناک
به خونریزی چو تیغ عشق بیباک
به یک ساعت کم از اندازه بیرون
فرو خورد از سپاه خرس و میمون
به خاک افکند سرها از همه سوی
به پای سیل خونها باخته گوی
چو شد بر قلب دشمن دیو چیره
گذشت اندر دل عفریت تیره
که کار دشمنان ، خود ساختم من
سرخصمان به خاک انداختم من
غریق زخم خون شد شاه میمون
فتاده خوار در میدانم اکنون
ظفر شد جنگ بی تقریب تا کی
بهار آمد ؛گذارم آتش دی
مرا شاید که ترک جنگ گیرم
شکار فتح را در چنگ گیرم
برم برداشته جسمش ازینجا
که گ ردد جان راون ، خوش به لنکا
چو بردارم برم جسمش بدین سان
نماند کس ز میمونان به میدان
یلانش خود به خود خواهند بگریخت
پراکنده گهر چون رشته بگسیخت
سپه بی شاه بگریزد به فرسنگ
تن بی سر چه کار آید گه جنگ
تنش را در بغل بگرفت دشمن
روان شد سوی لنکا پیش راون

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو عزم رزم گشته در دلش جزم
به رزم آمد چو مستان شاد در بزم
هوش مصنوعی: وقتی که عزم جنگ در دلش قاطع شد، مانند افرادی که شاد و مستانه در مهمانی حضور دارند، به میدان جنگ آمد.
ز جوش خون، دلش رشک قرابه
مسلح پا نهاده بر ارابه
هوش مصنوعی: دل او به خاطر جوش خونش به اندازه‌ای سرشار از حسادت است که مانند ظرفی پر از آب به پاهایش قدرتی داده که به صورت استوار و قوی بر ارابه نشسته است.
حصاری بود ارابه به هزار اسب
کشیدندی به صد محنت سوار اس ب
هوش مصنوعی: در گذشته، ارابه‌ای به دور از آن حصار کشیده شده بود که هزار اسب آن را می‌کشیدند و سواران آن با زحمت بسیار بر روی آن سوار شده بودند.
چو پیل بر شکسته آهنین بند
قیامت در سپاه رام افکند
هوش مصنوعی: مثل یک فیل، به راحتی زنجیرهای آهنین را می‌شکند و در میدان جنگ آشوب و بی‌نظمی به راه می‌اندازد.
به جنگ آن نهنگ تشنۀ خون
برون نامد کس از گُردان میمون
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از دلیران در برابر نهنگ تشنه‌ی خون بیرون نیامد.
برو زد شاه میمونان قوی چنگ
به قصد اژدها آمد هوا جنگ
هوش مصنوعی: برو، دژی که شاه میمونان به‌سختی نگهبانی می‌کند، را ترک کن، زیرا به‌سوی اژدها می‌رویم و در هوا جنگی در حال وقوع است.
برو بارید دیو آسمان تن
ز شمشیر برو طوفان آهن
هوش مصنوعی: به آسمان نگاه کن که گویا دیو خشمگینی است که با شمشیری می‌بارد و طوفانی از آهن به راه انداخته است.
مگر بود اژدها آن کوه بنیاد
که دندانش همی خایید پولاد
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که آن کوه عظیم، اژدهایی باشد که دندان‌هایش از فولاد تیزتر است؟
به ناخنها و دندانهای چون تیر
نکرده شاه میمون هیچ تقصیر
هوش مصنوعی: هیچ تقصیری به گردن کسی نیست که دندان‌ها و ناخن‌هایش به اندازه تیرها و چنگ‌های یک میمون تیز و برنده است.
ز آهن خوردنش دندان چو شد کند
به شیری دل به جنگ سنگ شد تند
هوش مصنوعی: دندانش که به آهن و سختی عادت کرده، حالا به شدت در برابر سنگ مقابله می‌کند و دلش به جنگ و مبارزه با چالش‌ها می‌طلبد.
ز دستش سنگها رفتی به فرسنگ
خجل از سنگسازش، سنگ خرسنگ
هوش مصنوعی: از دستان او، سنگ‌ها به فاصله‌های دوری افتادند و بی‌نهایت شرمنده از کسی که سنگ را ساخته، همان سنگ خرسنگ.
به آخر دیو کرده پیش دستی
ز بالا در فکنده سوی پستی
هوش مصنوعی: یک موجود شرور در حال ورود به جایی است و از ارتفاع به پایین نگاه می‌کند. این تصویر نشان‌دهنده این است که او با قصد و نیت بدی به پایین می‌نگرد، همانند کسی که برتری و نفوذ خود را به نمایش می‌گذارد.
به ژوپین شه به سر افتاده مجروح
به بیهوشی بسان جسم بی روح
هوش مصنوعی: شخصی به حالت بیهوشی و زخمی در شهر ژوپین افتاده است، به گونه‌ای که معلوم نیست جان دارد یا خیر و حالت او شبیه به یک جسم بی‌روح است.
ز شادی دیو سر بر چرخ افراشت
شکار شیر کرد و نعره برداشت
هوش مصنوعی: به خاطر خوشحالی، دیو سرش را به آسمان بلند کرد و به دنبال شکار شیر رفت و از سر هیجان فریادی زد.
چو دشمن چیره شد بر شاه میمون
به جوش آمد به دل، هنونت را خون
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن بر شاه میمون مسلط شد، در دل او احساس خشم و ترس پدیدار شد.
به کین بگرفت بر کف تخته سنگی
به جنگ دشمن آمد بی درنگی
هوش مصنوعی: او با کینه، تخته سنگی را به دست گرفت و بدون تأخیر برای جنگ با دشمن به میدان آمد.
دوان از زخم سنگ و ضربت مشت
هزار اس ب ارابه ، یک به یک کشت
هوش مصنوعی: سوارکاران از زخم سنگ و ضربه‌های مشت آسیب دیده و در نبرد، به آرامی یکی پس از دیگری از پا درآمدند.
فتاده ه ر لوند چرخ پیمای
چو رخش آسمان بی دست و بی پای
هوش مصنوعی: چرخ دنیای فریبنده مانند اسب آسمان، بدون دست و پا به گردش در آمده و به گردش خود ادامه می‌دهد.
بلا ناید ز میمون در طویله
چرا میمون بلا شد بر طویله
هوش مصنوعی: چرا در طویله، بلایی بر سر میمون آمده است؟ بلا از کابوس‌هاییست که در این جا رخ داده و سبب شده تا میمون دچار مشکل شود.
پیاده گشت عفریت غضبناک
به خونریزی چو تیغ عشق بیباک
هوش مصنوعی: یک موجود خشمگین و خطرناک به راه افتاد، مانند تیغی که در عشق بی‌پروا به سوی کشتار می‌رود.
به یک ساعت کم از اندازه بیرون
فرو خورد از سپاه خرس و میمون
هوش مصنوعی: در مدت زمانی کوتاه، او از گروهی بزرگ و نیرومند که شامل خرس و میمون می‌شدند، نجات یافت و خارج شد.
به خاک افکند سرها از همه سوی
به پای سیل خونها باخته گوی
هوش مصنوعی: سرها از همه جا به زمین افتاده‌اند و خون‌ها به‌دلیل نابودی و خسارت، در اینجا به‌جای گوی مینای وجود اختلاط یافته‌اند.
چو شد بر قلب دشمن دیو چیره
گذشت اندر دل عفریت تیره
هوش مصنوعی: وقتی که نیروی شیطانی بر قلب دشمن غلبه کرد، وارد دل موجود سیاه و زشتی شد.
که کار دشمنان ، خود ساختم من
سرخصمان به خاک انداختم من
هوش مصنوعی: من خودم مسئول کارهای دشمنانم هستم و توانسته‌ام رقبای خود را تا زمین بیندازم.
غریق زخم خون شد شاه میمون
فتاده خوار در میدانم اکنون
هوش مصنوعی: در میدان، شاه میمون که در حال حاضر در وضعیت نامناسبی قرار دارد، به شدت دچار زخم و آسیب شده است. او اکنون به شکل غرق در خون به نظر می‌رسد.
ظفر شد جنگ بی تقریب تا کی
بهار آمد ؛گذارم آتش دی
هوش مصنوعی: پیروزی در جنگ به تأخیر نیفتاده است و بهار (فصل خوشی و سرزندگی) فرا رسیده است؛ اما من هنوز آتش گذشته را بر دوش دارم.
مرا شاید که ترک جنگ گیرم
شکار فتح را در چنگ گیرم
هوش مصنوعی: شاید من از نبرد دست بکشم و شکار پیروزی را در دستانم بگیرم.
برم برداشته جسمش ازینجا
که گ ردد جان راون ، خوش به لنکا
هوش مصنوعی: او بدنش را از اینجا برداشته و اگر روحش پرواز کند، خوشا به حال لنکا.
چو بردارم برم جسمش بدین سان
نماند کس ز میمونان به میدان
هوش مصنوعی: وقتی که من او را ببرم و جسمش را به این شکل از آنجا بکنم، دیگر هیچ کس از میمون‌ها در میدان باقی نخواهد ماند.
یلانش خود به خود خواهند بگریخت
پراکنده گهر چون رشته بگسیخت
هوش مصنوعی: جوانان به طور طبیعی از هم جدا خواهند شد، همانگونه که وقتی رشته‌ای پاره می‌شود، مرواریدها به هر سو پراکنده می‌شوند.
سپه بی شاه بگریزد به فرسنگ
تن بی سر چه کار آید گه جنگ
هوش مصنوعی: اگر نیرویی که تحت فرماندهی شاه نیست، به جنگ برود، مانند آن است که انسانی بدون سر باشد و در این حالت هیچ کاری از او ساخته نیست.
تنش را در بغل بگرفت دشمن
روان شد سوی لنکا پیش راون
هوش مصنوعی: دشمن او را در آغوش گرفت و به سوی لنکا روانه شد.