گنجور

بخش ۹۵ - بیدار کردن کنب کرن برادر خود را از خواب برای جنگ رام و بیدار شدن کنب کرن

کمر بشکست راون را ز اندوه
که چون آورد هنونت آنچنان کوه
به دل گفتا که وقت کنب کرن است
که این ساعت گران بر ما چو قرن است
کنم بیدار از خواب گرانش
که دشمن خسپد از تیغ و سنانش
گران خوابش، یقین خواب عدم نیست
ولی زو در درازی هیچ کم نیست
بود پیوسته با خوابش سر و کار
چو چشم عاشقان همواره بیدار
چنان چشمش ز بیداری رمیده
که جز در خواب بیداری ندید ه
به راون کنب کرن آ تشین تاب
برادر بود همچون مرگ با خواب
به خفتن داشت عشق آن مرگ پیکر
برادر را بود مهر برادر
چو بخت بد همیشه بود در خواب
ز غفلت همچو مرده سر به سر خواب
بسا کس نامزد شد بهر این کار
که گردد کنب کرن از خواب بیدار
که روزی مرگ آید خواب تا کی ؟
جهانی غرق شد، این آب تا کی؟
اگرچه خفته در خواب گران بود
دمش با نعرهٔ صد پاسبان بود
دمش را نفخ صور انگاشت صد بار
ز خواب مرگ می شد مرده بیدار
کسی کو تا در قصرش رسیدی
چو برگ باد از دم پریدی
فرستاده برون در بماندند
پریشان خاطر و اب ت ر بماندند
فکندند از عقب دیوار خانه
درون رفتند آخر زین بهانه
هزاران بوق و کوس طبل شاهی
به گوشش کوفتندی خود کماهی
از آن غوغا که گشتی گوشها ریش
چو از افسانه می شد خواب او بیش
گل آتش به بستر برفشاندند
هزاران پیل بر سینه دواندند
نمک در دیده اش سودند چندان
که چون دریا نمک را دیده شد کان
به بیداری نکرده دیده اش رو
نه غلطیده خود از پهلو به پهلو
ازان خواب گران دلگیر راون
به دیوان کرد این تقریر راون
جزین تدبیر دیگر نیست معلوم
که این آهن به آن آتش شود موم
بباید برد چندین حور منظر
معطر کسوت اندر مشک و عنبر
به خوبی بر همه با ماه خویشان
به مغزش چون در آید بوی ایشان
ازان نکهت ز خواب خوش بر آید
پی نظاره چشمان برگشاید
به شهر اندر زنی کو نازنین بود
اگر مستور در محفل گزین بود
بسان غنچه عطر اندود گشته
روان در خلوت موعود گشته
ز بس در جلوه هر سو پیکر ماه
به موج نور تنگ آمد گذرگاه
خرامیدند کبکان حصاری
به رنگ و بو چو گلهای بهاری
به بوی گلرخان عطرپیرای
از آن خواب گران برخاست از جای
مگر دور قمر آمد پدیدار
کزان خواب گران شد فتنه بیدار
چو آن دیوانه دیو از خواب برخاست
ستون آسمان از قامت آراست
صبوحی بهر او کردند موجود
طعام و باده بر آیین معهود
هزاران خم شراب ارغوانی
سب وی خود فزون تر ز آنچه دانی
برای نقل او کرده مهیا
طعامی توده توده کوه بالا
ز دریا بیش خورده بادهٔ خون
برو ن قل و کباب از کوه افزون
هم ازخون و هم از می گشت بد مست
به پیش تخت راون رفت بنشست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کمر بشکست راون را ز اندوه
که چون آورد هنونت آنچنان کوه
هوش مصنوعی: کمر او از غم و اندوه شکست، زیرا که چنان حالتی به او دست داد که مانند کوه استوار و محکم بود.
به دل گفتا که وقت کنب کرن است
که این ساعت گران بر ما چو قرن است
هوش مصنوعی: به دل گفتم که زمان خوشی و شادمانی است، زیرا این زمان سنگین و دشوار برای ما همچون یک قرن به نظر می‌رسد.
کنم بیدار از خواب گرانش
که دشمن خسپد از تیغ و سنانش
هوش مصنوعی: می‌خواهم او را از خواب عمیقش بیدار کنم تا دشمن نتواند به راحتی از تیغ و نیزه‌اش استفاده کند.
گران خوابش، یقین خواب عدم نیست
ولی زو در درازی هیچ کم نیست
هوش مصنوعی: این شخص به شدت خوابش سنگین است، اما این خواب به معنای عدم وجود او نیست. با این حال، زمان خواب او طولانی است و هیچ چیزی از آن کم نمی‌شود.
بود پیوسته با خوابش سر و کار
چو چشم عاشقان همواره بیدار
هوش مصنوعی: او همیشه درگیر خوابش است، مانند چشمان عاشقان که همیشه بیدارند.
چنان چشمش ز بیداری رمیده
که جز در خواب بیداری ندید ه
هوش مصنوعی: چنان چشمانش از بیداری فراری است که تنها در خواب، خواب بیداری را تجربه می‌کند.
به راون کنب کرن آ تشین تاب
برادر بود همچون مرگ با خواب
هوش مصنوعی: برادر باید همچون مرگ با خواب آشتی کند تا آرامش بیابد، درست مانند آتش که به اشیای اطراف خود تابش می‌کند.
به خفتن داشت عشق آن مرگ پیکر
برادر را بود مهر برادر
هوش مصنوعی: عشق باعث شد که برادر با مرگ برادرش آرامش داشته باشد و در دلش او را دوست بدارد.
چو بخت بد همیشه بود در خواب
ز غفلت همچو مرده سر به سر خواب
هوش مصنوعی: هرگاه بخت بد همیشه در خواب باشد، فرد به دلیل غفلت و ناآگاهی مانند مرده‌ای است که در خواب عمیق به سر می‌برد.
بسا کس نامزد شد بهر این کار
که گردد کنب کرن از خواب بیدار
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که برای این کار به عشق و علاقه‌ای نامزد می‌شوند، اما پس از مدتی، آنچنان از خواب غفلت بیدار می‌شوند که متوجه می‌شوند راهی که انتخاب کرده‌اند، مناسب آنها نبوده است.
که روزی مرگ آید خواب تا کی ؟
جهانی غرق شد، این آب تا کی؟
هوش مصنوعی: مرگ روزی به سراغ همگان خواهد آمد؛ پس چقدر می‌خواهیم در خواب و غفلت بمانیم؟ دنیا در این آب غرق شده و این وضعیت تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟
اگرچه خفته در خواب گران بود
دمش با نعرهٔ صد پاسبان بود
هوش مصنوعی: با اینکه در خواب عمیقی به سر می‌برد، اما نفس او مانند فریاد صد پاسبان قوی و رسا بود.
دمش را نفخ صور انگاشت صد بار
ز خواب مرگ می شد مرده بیدار
هوش مصنوعی: او به همین سادگی دمیده شدن صدا را به صورت نفخ صور تصور کرد و چندین بار از خواب مرگ بیدار شد.
کسی کو تا در قصرش رسیدی
چو برگ باد از دم پریدی
هوش مصنوعی: هر کس که به قصر او نزدیک شوی، مانند برگ بادی از دمش می‌پرد و دیگر نمی‌مانی.
فرستاده برون در بماندند
پریشان خاطر و اب ت ر بماندند
هوش مصنوعی: فرستاده‌ها به بیرون رفتند و در راه نگران و دل‌نگران ماندند.
فکندند از عقب دیوار خانه
درون رفتند آخر زین بهانه
هوش مصنوعی: آنها از پشت دیوار خانه چیزی را پرتاب کردند و در نهایت به همین بهانه داخل شدند.
هزاران بوق و کوس طبل شاهی
به گوشش کوفتندی خود کماهی
هوش مصنوعی: صدای بوق و طبل‌های سلطنتی به گوش او می‌رسید، اما او مانند ماهی بی‌خبر و غرق در خود بود.
از آن غوغا که گشتی گوشها ریش
چو از افسانه می شد خواب او بیش
هوش مصنوعی: به خاطر سر و صدای زیاد، گوش‌ها دچار آسیب می‌شوند، همچنان که خوابش از قصه‌ها بیشتر می‌شود.
گل آتش به بستر برفشاندند
هزاران پیل بر سینه دواندند
هوش مصنوعی: گلی را روی برف ها قرار دادند و هزاران فیل را بر سینه اش به حرکت درآوردند.
نمک در دیده اش سودند چندان
که چون دریا نمک را دیده شد کان
هوش مصنوعی: چشم‌های او به قدری پر از اشک‌اند که مانند دریا از نمک پر شده‌اند.
به بیداری نکرده دیده اش رو
نه غلطیده خود از پهلو به پهلو
هوش مصنوعی: او در حالت بیداری است و چشمانش را ندیده، از خواب به خواب رفتن نکند و تنها از یک سمت به سمت دیگر تغییر حالت دهد.
ازان خواب گران دلگیر راون
به دیوان کرد این تقریر راون
هوش مصنوعی: این خواب سنگین و ناپسند را به دیوانی زبان حال و بیان تبدیل کرد.
جزین تدبیر دیگر نیست معلوم
که این آهن به آن آتش شود موم
هوش مصنوعی: جز این تدبیر دیگری نیست که مشخص کند آیا این آهن تحت تأثیر آتش به شکل موم درخواهد آمد یا نه.
بباید برد چندین حور منظر
معطر کسوت اندر مشک و عنبر
هوش مصنوعی: باید دختران زیبا و خوشبو را که لباس‌هایشان از مشک و عنبر است، به همراه داشته باشیم.
به خوبی بر همه با ماه خویشان
به مغزش چون در آید بوی ایشان
هوش مصنوعی: اگر کسی با خوبان و دوستانش رابطه داشته باشد و در دل او بوی رفتار و صفات آنان بپیچد، در این صورت به خوبی در ذهن و قلبش جا می‌گیرد.
ازان نکهت ز خواب خوش بر آید
پی نظاره چشمان برگشاید
هوش مصنوعی: عطر دل‌انگیز خواب خوش، باعث می‌شود که انسان به تماشای زیبایی‌ها بپردازد و چشمانش را باز کند.
به شهر اندر زنی کو نازنین بود
اگر مستور در محفل گزین بود
هوش مصنوعی: اگر در شهر عاشق کسی باشی که دلربا و زیباست، هرچند اگر او در مجلسی پنهان شود، باز هم تو انتخابش خواهی کرد.
بسان غنچه عطر اندود گشته
روان در خلوت موعود گشته
هوش مصنوعی: مثل یک غنچه خوشبو که در تنهایی بهشت خود را آماده کرده است.
ز بس در جلوه هر سو پیکر ماه
به موج نور تنگ آمد گذرگاه
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و نمای دلنواز ماه، هر طرف که نگاه کنی، نور آن به قدری تابناک است که گذرگاه‌های تنگ و باریکی را ایجاد کرده است.
خرامیدند کبکان حصاری
به رنگ و بو چو گلهای بهاری
هوش مصنوعی: کبک‌ها با زیبایی و ناز به آرامی در حال حرکتند، انگار که دیواری از رنگ و عطر را مانند گل‌های بهاری ایجاد کرده‌اند.
به بوی گلرخان عطرپیرای
از آن خواب گران برخاست از جای
هوش مصنوعی: با رایحه‌ی دل‌انگیز گل روشان، خواب عمیق من از جای برخواست.
مگر دور قمر آمد پدیدار
کزان خواب گران شد فتنه بیدار
هوش مصنوعی: آیا پای درخشش ماه به چشم می‌آید که از خواب سنگین در آمده و فتنه‌ای را بیدار کرده است؟
چو آن دیوانه دیو از خواب برخاست
ستون آسمان از قامت آراست
هوش مصنوعی: زمانی که آن دیوانه از خواب بیدار شد، به‌گونه‌ای ایستاد که گویی قامت او، ستونی برای آسمان شده است.
صبوحی بهر او کردند موجود
طعام و باده بر آیین معهود
هوش مصنوعی: صبحی برای او برپا کردند و به رسم عادت، غذا و نوشیدنی آماده شد.
هزاران خم شراب ارغوانی
سب وی خود فزون تر ز آنچه دانی
هوش مصنوعی: هزاران لیوان شراب ارغوانی که بوی دل‌‌انگیز آن به مراتب بیشتر از چیزی است که تصور می‌کنی.
برای نقل او کرده مهیا
طعامی توده توده کوه بالا
هوش مصنوعی: برای نقل او، غذایی آماده کرده‌اند که به اندازه توده‌های کوه بالا است.
ز دریا بیش خورده بادهٔ خون
برو ن قل و کباب از کوه افزون
هوش مصنوعی: از دریا بیشتر از نوشیدنی‌های خوشمزه و لذیذ که حاصل خونی از آن است، بیاور و همچنین از کوه، غذاهایی لذیذتر از کباب بیاور.
هم ازخون و هم از می گشت بد مست
به پیش تخت راون رفت بنشست
هوش مصنوعی: او به خاطر خون و می، به حالت مستی به سمت تخت راون رفت و در آنجا نشسته است.