بخش ۷۴ - رخصت شدن هنونت از سیتا
هنون رخصت شد و کرده زمین بوس
صنم را گفت کای خورشید ناموس
به پای همت از جا خیز و بخرام
که بنشانم در آغوشش دلارام
به عزم وصل بر پشتم بنه پا
بدین کشتی گذر آسان ز دریا
پری گفتا چو جانم رفته باید
و لیکن چند چیزم مانع آید
یکی از من چو راون گردد آگاه
سپاهش یک جهان بندد سر راه
تو تنها یا مرا کردی نگهبان
و یا خود را زنی بر قلب خصمان
دویم جستن ز دریا جای بیم است
تنت خرد است و دریا بس عظیم است
ز غرق خود ندارم آن قدر غم
که مرگم سهل باشد زندگی هم
از آن ترسم چو گشتم غرق در آب
در آتش غرق گردد رامِ بیتاب
سوم گفتا منم همخوابۀ رام
کزو زنده است هم ناموس و هم نام
همین بس نیست عیب روی سیتا
که دزیده برد راون به لنکا
برو مفزای عیب جاودانه
که میمونی برد بازش به خانه
درین غم انتظار رام بینم
فراوان محنت ایام بینم
گرم بخت موافق یار باشد
نصیم دولت دلدار باشد
بیاید رام، راون را کُشد زود
من از طالع شوم آن روز خوشنود
هنون گفتا دو تقریر نخستین
نباشد نزد من معقول چندین
که هستم آن جوان شیر صف آرای
که لنکا را توانم کند از جای
غم دریا و بیم دشمنم نیست
ز خس برتر، شکار راونم نیست
چو تقریر پسین از تو شنفتم
ترا بگذاشتم بر جای رفتم
دم رخصت دعایش را پریزاد
به گردون دست بالا کرده استاد
که تا ماند ز عشق ما فسانه
خدایا باد نامش در زمانه
بخش ۷۳ - دادن هنونت انگشتری رام را به سیتا و فرستادن سیتا لعل خود برای تسلّی خاطر رام: چو روشن گشت شب را جان تاریکبخش ۷۵ - رخصت شدن هونت از سیتا و جنگ کردن با دیوان: هنون چون رفت گام چند از پیش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هنون رخصت شد و کرده زمین بوس
صنم را گفت کای خورشید ناموس
هوش مصنوعی: اکنون اجازه داده شد و زمین را به خاطر معشوق بوسه زد. معشوق گفت: ای خورشید، تو ناموس من هستی.
به پای همت از جا خیز و بخرام
که بنشانم در آغوشش دلارام
هوش مصنوعی: برای نشان دادن تلاش و ارادهات برخیز و با حرکت و شجاعت پیش برو، تا بتوانم معشوقهام را در آغوش بگیرم و آرامش را در کنار او بیابم.
به عزم وصل بر پشتم بنه پا
بدین کشتی گذر آسان ز دریا
هوش مصنوعی: به قصد رسیدن به وصال معشوق، بر پشت من پا بگذار و در این کشتی سفر کن تا به آسانی از دریا عبور کنیم.
پری گفتا چو جانم رفته باید
و لیکن چند چیزم مانع آید
هوش مصنوعی: پری گفت که حالا که جانم رفته، باید بروم، اما چندین چیز مانع این کار میشود.
یکی از من چو راون گردد آگاه
سپاهش یک جهان بندد سر راه
هوش مصنوعی: وقتی یکی از من به حالت هیجان یا شور و شوق بیفتد، سپاهی از تواناییها و امکاناتش میتواند بر همه موانع و مشکلات غلبه کند و راه را برایش هموار سازد.
تو تنها یا مرا کردی نگهبان
و یا خود را زنی بر قلب خصمان
هوش مصنوعی: تو یا مرا به عنوان نگهبان خود انتخاب کردهای یا اینکه خودت به قلب دشمنان آسیب میزنی.
دویم جستن ز دریا جای بیم است
تنت خرد است و دریا بس عظیم است
هوش مصنوعی: خروج از دریا به معنای ترس است، زیرا بدن تو کوچک و دریا بسیار بزرگ و وسیع است.
ز غرق خود ندارم آن قدر غم
که مرگم سهل باشد زندگی هم
هوش مصنوعی: از شدت مشکلات و دغدغههای خود، به حدی ناراحت نیستم که مرگ برایم آسانتر از زندگی باشد.
از آن ترسم چو گشتم غرق در آب
در آتش غرق گردد رامِ بیتاب
هوش مصنوعی: میترسم که وقتی در آب غرق شوم، به جای نجات، در آتش هم گرفتار شوم.
سوم گفتا منم همخوابۀ رام
کزو زنده است هم ناموس و هم نام
هوش مصنوعی: سوم گفت: من همسر او هستم که از او زنده است هم ناموس و هم نام.
همین بس نیست عیب روی سیتا
که دزیده برد راون به لنکا
هوش مصنوعی: این کافی نیست که فقط به زیبایی ظاهری سیتا توجه کنیم، زیرا او آن زیبایی را در دزدی و ربودن به لنکا از دست داده است.
برو مفزای عیب جاودانه
که میمونی برد بازش به خانه
هوش مصنوعی: به دنبال عیبهای همیشگی نرو، زیرا ممکن است آنها را به خانهات ببری و زندگیات را تحت تأثیر قرار دهند.
درین غم انتظار رام بینم
فراوان محنت ایام بینم
هوش مصنوعی: در این دلتنگی انتظار، خیلی از درد و رنج روزگار را میبینم.
گرم بخت موافق یار باشد
نصیم دولت دلدار باشد
هوش مصنوعی: اگر بخت انسان با همسرش همراه باشد، نسیم خوشبختی و راحتی از جانب معشوق خواهد وزید.
بیاید رام، راون را کُشد زود
من از طالع شوم آن روز خوشنود
هوش مصنوعی: بیایید آرام باشیم، زیرا روزی که من از سرنوشت خود ناخشنود شوم، دل خوشی را به سرعت از بین میبرد.
هنون گفتا دو تقریر نخستین
نباشد نزد من معقول چندین
هوش مصنوعی: او میگوید که سخن ابتدایی من منطقی و معقول نیست و نمیتوان آن را بهراحتی پذیرفت.
که هستم آن جوان شیر صف آرای
که لنکا را توانم کند از جای
هوش مصنوعی: من جوانی هستم شجاع و دلیر که میتوانم سرزمین لنکا را به لرزه درآورم و از جای خود برکنم.
غم دریا و بیم دشمنم نیست
ز خس برتر، شکار راونم نیست
هوش مصنوعی: غمِ دریا و ترس از دشمن برای من اهمیتی ندارد، زیرا در برابر این مسائل، احساس ناکامی و پستی را نمیپذیرم.
چو تقریر پسین از تو شنفتم
ترا بگذاشتم بر جای رفتم
هوش مصنوعی: وقتی آخرین سخنانت را شنیدم، تصمیم گرفتم که تو را ترک کنم و به سمت دیگری بروم.
دم رخصت دعایش را پریزاد
به گردون دست بالا کرده استاد
هوش مصنوعی: در زمان وداع، پری زیبایی دعای خود را به آسمان بلند کرده و او را به عنوان استاد معرفی کرده است.
که تا ماند ز عشق ما فسانه
خدایا باد نامش در زمانه
هوش مصنوعی: خدایا، خواهش میکنم که نام عشق ما همیشه در جهان پایدار بماند و یاد آن زنده بماند.

ملا مسیح