گنجور

بخش ۷۱ - روان شدن هنونت برای خبر گرفتن سیتا

چو ابروی هلال از وسمه گون طاق
اشارت باز شد با چشم عشاق
به رسم شبروان آن آفت دهر
به جاسوسی آن مه رفت در شهر
سوی در بند قلعه شد نخستین
نه قلعه آسمانی دید زر ین
ز اسباب تحصن یافت یکسر
پر از آتش بسان منقل زر
به کنگر های زر ین شعله چون نار
نمودی بوالعجب شکل گل نار
فراوان توپ هر سو جا ن زدایی
دهان بگشاده رویین اژدهایی
ز عفریتان هزار اندر هزاران
به هر در بند و هر برجش نگهبان
ز بازارش حسدها برده گلزار
متاع رنگ و بو را روز بازار
به هر خانه به هر منزل به هر بام
زده گلبانگ شادی باده و جام
ز بس وافر به هر کو مشک و کافور
صبا عنبر فروشی خواست با خور
به جاسوسی شد آن میمون پر دل
شناسا کو به کو، منزل به منزل
به هر روزن چو خورشید اندرون رفت
تماشا دیده، وز آنجا برون رفت
بدینسان سوی قصر خاص راو ن
روان شد آن هژبر آسمان کَن
بهشتی بود قصرِ آسمان سای
ستونهایش به ساق عرش همپای
به جای خشت، سیم و زر به دیوار
مه و خورشید کرده بند معمار
همه کهگل ز مشک و زعفرانش
کتاب لاجوردی آسمانش
به شکل گل مرص ع مسندی دید
کز انواع جواهر می درخشید
به پرواز آمدی ز افسون بدانسان
که از باد سحر تخت سلیمان
به شب معزول شمع از شبچراغش
هوس پروانه گشتی بر چراغش
برو آسوده راون بی غم و رنج
چو مار سهمگین بر گوهرین گنج
به یکسو ساقیان ماه پیکر
ایاغ مهرسان لبریز کوثر
به یکسو حوریان نغمه پرداز
به گل رویی لب ش ان بلبل آواز
دل از نغمه ز باده عقل و جا ن مست
دماغ از گل نگاه از حسن شان مست
بغیر از حسن و نغمه دوش بر دوش
نیامد در خیال دیده و گوش
بتان ساقی هم از حسن و هم از می
به یاد خود زده جام پیاپی
بسا ناهیدمنظر ساخته عود
بسا خورشید پیکر سوخته عود
بر آتش عود و مشک ت ر نهاده
خراج هند و چین بر باد داده
دماغش تا به حدی شد معطر
که شد عطار جانها تا به محشر
به شادی دید راون را غمین گشت
بران ابلیس نفرین کرد و بگذشت
به قصر دیگرش رو کرد گستاخ
همی جست آن پری را کاخ در کاخ
زنش مندودری را یافت آنجا
چو کم بود آشنا با روی سیتا
دلش در شک فتاد از موج خوبی
ندیده سرو را پنداشت طوبی
بگفتا هست مانا هیزم و عود
توان دانست لیک از عنبرین دود
زحسنش یادگار عشق جویم
اگر یابم پیام درد گویم
نیابم گر به داغ عشق خرسند
زنم کالای بد بر ریش خاوند
فکنده چون ز نزد یکی نظر را
ز غم بی چاشنی دید آن شکر را
گلش را سرخ و خندان یافت نی زرد
سراپا داغ شد آن آتش سرد
خجل از خود شد و از چشم تر گشت
به نومیدی از آنجا نیز برگشت
سراغ لاله اش چون بود در باغ
در آمد در چمن با مرهم داغ

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو ابروی هلال از وسمه گون طاق
اشارت باز شد با چشم عشاق
هوش مصنوعی: وقتی ابروی هلالی زیبایی همچون وسمه (رنگی سفید) از طاق نشان عشق نمایان می‌شود، چشمان عاشقان به آن جلب می‌شود.
به رسم شبروان آن آفت دهر
به جاسوسی آن مه رفت در شهر
هوش مصنوعی: در سنت شب‌روها، آن آفت زمانه به جستجوگری آن ماه در شهر پرداخت.
سوی در بند قلعه شد نخستین
نه قلعه آسمانی دید زر ین
هوش مصنوعی: نخستین در قلعه به سمتی رفت که به آسمان نگاهی نکرد و تفاوتی با قلعه‌های دیگر نداشت.
ز اسباب تحصن یافت یکسر
پر از آتش بسان منقل زر
هوش مصنوعی: از وسایل و ابزارها یک دفعه به شدت داغ و مشتعل شد، مثل منقلی که از طلا ساخته شده است.
به کنگر های زر ین شعله چون نار
نمودی بوالعجب شکل گل نار
هوش مصنوعی: شعله‌های زرد و زیبا مانند گل‌های قرمز، به گونه‌ای عجیب و شگفت‌انگیز به نظر می‌رسند.
فراوان توپ هر سو جا ن زدایی
دهان بگشاده رویین اژدهایی
هوش مصنوعی: در هر طرف توپ‌های زیادی وجود دارد و تو نمی‌توانی دهانت را باز کنی، زیرا مانند اژدهایی آهنین به نظر می‌رسی.
ز عفریتان هزار اندر هزاران
به هر در بند و هر برجش نگهبان
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که به طور کلی، در هر مکان و هر گوشه‌ای از این دنیا، موجودات و نیروهایی وجود دارند که از آنجا محافظت می‌کنند و به نوعی مانع ورود افراد بیگانه یا خطرات به آنجا می‌شوند. به نوعی، هر در و هر برج دارای نگهبانانی است که از آن‌ها پاسداری می‌کنند.
ز بازارش حسدها برده گلزار
متاع رنگ و بو را روز بازار
هوش مصنوعی: در روز بازار، حسدهای زیادی از سوی مردم نسبت به زیبایی و عطر گل‌ها در فروشگاهی به وجود آمده است.
به هر خانه به هر منزل به هر بام
زده گلبانگ شادی باده و جام
هوش مصنوعی: در هر خانه و هر مکان و بر هر سقفی، صدای خوش شادی و نوشیدن می‌پیچد.
ز بس وافر به هر کو مشک و کافور
صبا عنبر فروشی خواست با خور
هوش مصنوعی: به خاطر فراوانی عطرها و خوشبوکننده‌ها، هر جا که بوی خوشی وجود دارد، نسیم بهاری درخواست می‌کند که با خود عطرها و عطرهای خوشبو بیاورد.
به جاسوسی شد آن میمون پر دل
شناسا کو به کو، منزل به منزل
هوش مصنوعی: یک میمون شجاع و باهوش به تفحص و جستجو در هر کوچه و خانه مشغول شد.
به هر روزن چو خورشید اندرون رفت
تماشا دیده، وز آنجا برون رفت
هوش مصنوعی: هر زمانی که خورشید به دریچه‌ای تابید، چشم‌ها به تماشا پرداخته و سپس از آنجا خارج شدند.
بدینسان سوی قصر خاص راو ن
روان شد آن هژبر آسمان کَن
هوش مصنوعی: بدین ترتیب، آن شیر نر که قدرت و شجاعتش بی‌نظیر است، به سمت قصر ویژه حرکت کرد.
بهشتی بود قصرِ آسمان سای
ستونهایش به ساق عرش همپای
هوش مصنوعی: قصر آسمانی مانند بهشت است و ستون‌هایش به اندازه‌ای بلندند که به ساق عرش می‌رسند.
به جای خشت، سیم و زر به دیوار
مه و خورشید کرده بند معمار
هوش مصنوعی: به جای استفاده از آجر و مصالح معمولی، معمار دیوارهای خورشید و ماه را با نقره و طلا ساخته است.
همه کهگل ز مشک و زعفرانش
کتاب لاجوردی آسمانش
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا زیبایی و خوشبویی دارد، مانند عطر مشک و رنگ زعفران؛ و آسمان به رنگ دل‌انگیز لاجوردی است.
به شکل گل مرص ع مسندی دید
کز انواع جواهر می درخشید
هوش مصنوعی: به شکل گلی زیبا و با ظاهری درخشان و پرزرق و برق، نشسته بود که از انواع جواهرات می‌درخشید.
به پرواز آمدی ز افسون بدانسان
که از باد سحر تخت سلیمان
هوش مصنوعی: تو با جادوی خاصی همچون پرنده‌ای به پرواز درآمدی، درست مانند بادی که تخت سلیمان را به حرکت درمی‌آورد.
به شب معزول شمع از شبچراغش
هوس پروانه گشتی بر چراغش
هوش مصنوعی: در شب، شمع از روشنایی چراغ جدا شده و پروانه به سمت چراغ جذب می‌شود.
برو آسوده راون بی غم و رنج
چو مار سهمگین بر گوهرین گنج
هوش مصنوعی: برو و با خیال راحت زندگی کن، بدون نگرانی و مشکل، مانند ماری بزرگ و خطرناک که بر روی گنجی ارزنده نشسته است.
به یکسو ساقیان ماه پیکر
ایاغ مهرسان لبریز کوثر
هوش مصنوعی: در یک سو، نوشندگان زیبایی همچون ماه با ظاهری دلربا، پر از شادابی و سرور هستند.
به یکسو حوریان نغمه پرداز
به گل رویی لب ش ان بلبل آواز
هوش مصنوعی: در یک سمت، حوریان با صدای زیبا در حال نغمه‌سرایی هستند و در سمت دیگر، بلبل با لبخندی بر روی گل، آواز می‌خواند.
دل از نغمه ز باده عقل و جا ن مست
دماغ از گل نگاه از حسن شان مست
هوش مصنوعی: دل به خاطر نغمه‌های خوش باده و عقل، و دماغ به خاطر زیبایی نگاه و حسن آن‌ها، مجذوب و سرمست شده است.
بغیر از حسن و نغمه دوش بر دوش
نیامد در خیال دیده و گوش
هوش مصنوعی: جز زیبایی و موسیقی، هیچ چیز دیگری به ذهن و گوشم نیامد.
بتان ساقی هم از حسن و هم از می
به یاد خود زده جام پیاپی
هوش مصنوعی: مجسمه‌های زیبای ساقی از زیبایی خود و نیز از شراب به یاد خود جام‌هایی را پی‌درپی پر کرده‌اند.
بسا ناهیدمنظر ساخته عود
بسا خورشید پیکر سوخته عود
هوش مصنوعی: بسیاری از دختران زیبا وجود دارند که به مانند عود خوشبو و دل‌انگیز هستند، و همچنین خورشید، که سمبل روشنی و گرماست، در واقع وجودی سوخته و آسیب‌دیده دارد.
بر آتش عود و مشک ت ر نهاده
خراج هند و چین بر باد داده
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی اشاره دارد که بر بستر عطر و خوشبویی نشسته و تمام ثروت و امکاناتی که از هند و چین به دست آورده، به راحتی و بدون توجه هدر داده است. به نوعی حالت تجمل و افراط در لذت‌بردن از زندگی را می‌نمایاند.
دماغش تا به حدی شد معطر
که شد عطار جانها تا به محشر
هوش مصنوعی: بوی عطر او آنقدر قوی و دلپذیر شد که همه جان‌ها را به وجد آورد، تا جایی که حتی در روز قیامت هم تاثیرش باقی بماند.
به شادی دید راون را غمین گشت
بران ابلیس نفرین کرد و بگذشت
هوش مصنوعی: به شادی چشمش به او افتاد و غمگین شد، سپس ابلیس را نفرین کرد و به راه خود ادامه داد.
به قصر دیگرش رو کرد گستاخ
همی جست آن پری را کاخ در کاخ
هوش مصنوعی: به قصر دیگری رفت و با جسارت به دنبال آن پری زیبا می‌گشت، در حالی که در هر کاخی را که می‌دید، جستجو می‌کرد.
زنش مندودری را یافت آنجا
چو کم بود آشنا با روی سیتا
هوش مصنوعی: زن با کمال توانایی و زیبایی، در جایی پیدا کرد که آنجا کسی را نمی‌شناخت، به ویژه کسی مثل سیتا که به خاطر زیبایی‌اش معروف است.
دلش در شک فتاد از موج خوبی
ندیده سرو را پنداشت طوبی
هوش مصنوعی: دلش از دیدن زیبایی‌هایی که تجربه نکرده، دچار تردید شد و فکر کرد که می‌تواند سرو را با درخت طوبی اشتباه بگیرد.
بگفتا هست مانا هیزم و عود
توان دانست لیک از عنبرین دود
هوش مصنوعی: او گفت درخت و چوب همیشه باقی می‌مانند و می‌توان به آنها دانش پیدا کرد، اما دودی که از عطر خوش عنبر برخاسته است، ویژگی خاصی دارد.
زحسنش یادگار عشق جویم
اگر یابم پیام درد گویم
هوش مصنوعی: اگر که من زیبایی او را به یاد آورم، به دنبال نشانه‌ای از عشق خواهم گشت و اگر پیامی از درد بیابم، آن را بیان خواهم کرد.
نیابم گر به داغ عشق خرسند
زنم کالای بد بر ریش خاوند
هوش مصنوعی: اگر نتوانم از عشق به خوشحالی برسم، پس کالای بی‌فایده‌ای را بر ریش صاحبش می‌گذارم.
فکنده چون ز نزد یکی نظر را
ز غم بی چاشنی دید آن شکر را
هوش مصنوعی: چون کسی از نزدیک نگاهی به جان خود می‌اندازد، در حالی‌که غم در دلش راه یافته، آن شکرین را بدون هیچ تلخی می‌بیند.
گلش را سرخ و خندان یافت نی زرد
سراپا داغ شد آن آتش سرد
هوش مصنوعی: گل را سرخ و شاداب دید، اما نی زرد و پژمرده شد، که این آتش سرد باعث داغ شدن او شده است.
خجل از خود شد و از چشم تر گشت
به نومیدی از آنجا نیز برگشت
هوش مصنوعی: او از خود شرمنده شد و با چشمانی اشکبار، در حالی که ناامید بود، از آنجا بازگشت.
سراغ لاله اش چون بود در باغ
در آمد در چمن با مرهم داغ
هوش مصنوعی: وقتی که به دنبال لاله‌اش بود، در باغ به چمن آمد و با درد دلش را تسکین داد.