گنجور

بخش ۷ - در صفت شب معراج

شبی سرمایۀ اقبال جاوید
ز نورش جرعه ای در جام خورشید
نهفته گنج اسرار الهی
چو آب زندگانی در سیاهی
سوادش صیقل نور تجلّا
چو روز وصل سر تا پا تمنّا
وفا را از هوایش گرم بازار
درو معشوق عاشق را خریدار
به نور حق منور شمع مهتاب
ز کوثر خلد را رضوان زده آب
در رحمت گشاده خازن غیب
کرم خامه زده بر نامۀ عیب
به صلح آسوده با هم آتش و آب
قصب شسته ز خاطر بیم مهتاب
قضا جام عنایت کرده در دست
زمین و آسمان از بوی او مست
چو شد آرایش خلوت کماهی
در آمد نامه بر مرغ الهی
طلب فرمود آن سلطان دین را
همان دانندهٔ علم الیقین را
در آن شب آن همای لامکانی
ز سایه داد تاج ام هانی
به ذکر حق دلش سبوح کرده
زبان فرسوده لب مجروح کرده
درون بیدار بیرون از شکر خواب
نمودش دولت بیدار در خواب
پی تعبیر خوابش بخت برخاست
بگفتا : مژده اکنون کار شد راست
همان دم جبرئیل از جان ثنا ریز
بگفت: ای چشم بخت از خواب برخیز
به شوق مژدهٔ پیغام دلدار
شد از بوی گل اخلاص بیدار
بگفتش جبرئیل ای خواجه! بشتاب
وصال دوست را دریاب دریاب
به پیش آورد پس ناموس اکبر
فلک پیما براق روح پیکر
چو آیین وفا در پایداری
چو عشق نو، سراپا بیقراری
ز روح صرف جسمی آفریده
چو روح از ذوق رفتن کس ندیده
ز مرغ وهم اندیشه سبک سیر
چو پیش از مژده آید نامۀ خیر
چو رهوار نظر در خوش عنانی
به جان مشتاق رفتن چون جوانی
گه جولان نموده سبقت خویش
چو همت صد قدم از خویشتن پیش
به دولت پا نهاد اندر رکایش
سعادت جان فدا شد بر رکابش
ملایک در رکابش میل در میل
گرفته غاشیه بر دوش جبریل
به طوف بیت اقصی شد زخانه
امام انبیا شد در دو گانه
پس آنگه تنگ بر بسته میان را
شرف داده نخستین آسمان را
چو سوی ملک بالا عزمش افتاد
فلک در نعلبندی نقد مه داد
به دیوان دوم چون جلوه گر شد
عطارد را نفاق از دل بدر شد
سوم خلوت ندیمش گشت ناهید
سعادت یافت زو انعام جاوید
به قصد تخت چارم پا چو برداشت
پی تعظیم او خور جای بگذ اشت
به پنجم شهر چون بگرفت آرام
به تیغ خویش قربان گشت بهرام
ششم منظر چو زو شد گرم بازار
به جان شد مشتری او را خریدار
علم زد چون به هفتم دیر رهبان
زحل پیرانه سر شد نو مسلمان
به هشتم آسمان گشتند یکبار
ثوابت بهر استقبال سیار
ز کرسی پس قدم بر عرش بنهاد
ز اوج سدره هم بگذشت چو باد
ز سدره چون هوای لامکان جست
ز پریدن پر جبریل شد و سست
سرافیل آمد و شد همعنانش
مشرف گشت رفرف پس به رانش
ز دل گرمی مهر حق تعالی
بخار آب رحمت گشت بالا
خودی را باز ماند از همعنانی
برآمد بر سریر لامکانی
مکانی برتر از گفتار و اوصاف
هوایش از غبار شش جه ت صاف
در و دریای رحمت موج در موج
عنایت صف کشیده فوج در فوج
جمالی دید فوق از وسع دیدار
متاعی برتر از نقد خریدار
نه تنها میهمان شد بر سر خوان
که صاحب سفره تنها کم خورد نان
بر آن باده که پیش آورد ساقی
بخورد از بهر امت ماند باقی
چنان جذب محبت یکجهت ساخت
که خود را عاشق از معشوق نشناخت
حدوثش را قدم طرح نو انگیخت
به خود همچون گلاب و می درآمیخت
به شاخ اصل نوپیوند شد گل
شده جز بار دیگر شامل کُ ل
خیال نقش امکان موج بشکست
به دریای وجوب آن قطره پیوست
به شوق شعلۀ شمع شب ا فروز
شود پروانه خود آتش دمِ سوز
مسیحا دم بخود زین رمز مستور
نمی بینی چه پیش آمد به منصور
به روح پاک او هر لحظه صد بار
تحیتها ازین با خود گرفتار
درود جاودان زو پس به تقریب
بر اولاد و بر اصحابش به ترتیب

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبی سرمایۀ اقبال جاوید
ز نورش جرعه ای در جام خورشید
هوش مصنوعی: شبی، فرصتی ابدی و خوشبختی جاودانی از روشنایی او به من رسید، مانند جرعه‌ای که در جام خورشید ریخته شده باشد.
نهفته گنج اسرار الهی
چو آب زندگانی در سیاهی
هوش مصنوعی: گنجینه‌ای از رازهای الهی مانند آب حیات در دل تاریکی پنهان است.
سوادش صیقل نور تجلّا
چو روز وصل سر تا پا تمنّا
هوش مصنوعی: سواد چشمانش مانند نوری خیره‌کننده است که در روز وصال، تمام وجودش را پر از آرزو می‌کند.
وفا را از هوایش گرم بازار
درو معشوق عاشق را خریدار
هوش مصنوعی: وفا را در فضای عشق و محبت، به مانند کالای با ارزش و پرطرفدار می‌فروشند، و معشوق نیز عاشق را به عنوان مشتری آن محبت می‌خرد.
به نور حق منور شمع مهتاب
ز کوثر خلد را رضوان زده آب
هوش مصنوعی: نور صحیح و حقیقی درخشان است و مانند شمعی روشن در شب است. از درختی که بهشت را زنده نگه می‌دارد، آبی که زندگی را به ارمغان می‌آورد و خوشحالی و رضایت را به ارمغان می‌آورد.
در رحمت گشاده خازن غیب
کرم خامه زده بر نامۀ عیب
هوش مصنوعی: در دل رحمت خداوند، دفتری وجود دارد که در آن، نام خوبی‌ها و نیکی‌های انسان‌ها ثبت می‌شود و عیب‌ها و کاستی‌هایشان نیز فراموش می‌شود.
به صلح آسوده با هم آتش و آب
قصب شسته ز خاطر بیم مهتاب
هوش مصنوعی: آتش و آب به آرامی کنار هم زندگی می‌کنند و از نگرانی‌های شب آرام و روشنی مهتاب دور شده‌اند.
قضا جام عنایت کرده در دست
زمین و آسمان از بوی او مست
هوش مصنوعی: تقدیر و سرنوشت هدایتی به انسان داده که زمین و آسمان از زیبایی و لطف او تحت تأثیر قرار گرفته‌اند.
چو شد آرایش خلوت کماهی
در آمد نامه بر مرغ الهی
هوش مصنوعی: زمانی که فضای خلوت به زیبایی آراسته شد، نامه‌ای از سوی فرشته الهی وارد شد.
طلب فرمود آن سلطان دین را
همان دانندهٔ علم الیقین را
هوش مصنوعی: آن حاکم دینی، کسی را خواست که به علم و یقین آگاه است.
در آن شب آن همای لامکانی
ز سایه داد تاج ام هانی
هوش مصنوعی: در آن شب، پرنده‌ای بزرگ که در همه جا می‌تواند پرواز کند، از سایه یک انسان، تاج ام هانی را ارائه داد.
به ذکر حق دلش سبوح کرده
زبان فرسوده لب مجروح کرده
هوش مصنوعی: دل او با یاد خدا آرام و پاک شده است، اما زبانش به خاطر اشاره به دردها و مشکلات، خسته و لبش زخمی است.
درون بیدار بیرون از شکر خواب
نمودش دولت بیدار در خواب
هوش مصنوعی: درونش بیداری و آگاهی است، اما ظاهراً به خواب و شکر و نشاط دست یافته است. حکومت و موقعیت قدرتمندش در حالی که در خواب به نظر می‌رسد، واقعی و بیدار است.
پی تعبیر خوابش بخت برخاست
بگفتا : مژده اکنون کار شد راست
هوش مصنوعی: پس از اینکه خوابش را تعبیر کرد، شانس و اقبالش به او روی آورد و گفت: تبریک، اکنون کار درست شد و به سوی نتیجه مطلوب رفت.
همان دم جبرئیل از جان ثنا ریز
بگفت: ای چشم بخت از خواب برخیز
هوش مصنوعی: در آن لحظه، جبرئیل از دل جان ستایش و شکر را با شوق بیان کرد و گفت: ای نیکی و بخت، از خواب عمیق خود بیدار شو.
به شوق مژدهٔ پیغام دلدار
شد از بوی گل اخلاص بیدار
هوش مصنوعی: با خوشحالی از خبرهای دلپذیر محبوب، از عطر گل صدق و صداقت هوشیار و بیدار شدم.
بگفتش جبرئیل ای خواجه! بشتاب
وصال دوست را دریاب دریاب
هوش مصنوعی: جبرئیل به او گفت: ای آقا! سریع‌تر بیا و به وصال دوست، به دیدار او بشتاب و آن را دریاب.
به پیش آورد پس ناموس اکبر
فلک پیما براق روح پیکر
هوش مصنوعی: اکبر، به عنوان یک نماد بزرگ و ارزشمند، با قوت و توانایی ویژه‌اش در آسمان‌ها در حرکت است و روحی پر از انرژی و حیات دارد.
چو آیین وفا در پایداری
چو عشق نو، سراپا بیقراری
هوش مصنوعی: زمانی که وفا و پایداری مانند عشق تازه، همه وجود انسان را پر از بی‌قراری و احساسات زنده می‌کند.
ز روح صرف جسمی آفریده
چو روح از ذوق رفتن کس ندیده
هوش مصنوعی: انسان تنها از جسمش ساخته نشده، بلکه روحی دارد که از لذت زندگی و تجربه‌هایش به وجود آمده است. این روح، درک و احساساتی دارد که تنها آنها را می‌تواند لمس کند و دیگران نمی‌توانند به راحتی آن را درک کنند.
ز مرغ وهم اندیشه سبک سیر
چو پیش از مژده آید نامۀ خیر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ذهن انسان گاهی تحت تأثیر افکار و خیالات خود به سرعت به سمت ایده‌ها و تخیلات می‌رود؛ همان‌طور که پیش از دریافت اخبار خوب، شعف و شوق در دل پدیدار می‌شود. در واقع، گاهی اوقات احساسات و تفکرات ما پیش از وقوع یک رویداد خوشایند، ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند.
چو رهوار نظر در خوش عنانی
به جان مشتاق رفتن چون جوانی
هوش مصنوعی: مانند یک اسب تندرو، نگاهی به زیبایی و جذابیت می‌اندازم و جانم به شدت مشتاق رفتن مانند یک جوان است.
گه جولان نموده سبقت خویش
چو همت صد قدم از خویشتن پیش
هوش مصنوعی: گاهی اوقات با تلاش و عزم خود، برای پیشرفت و رسیدن به هدف‌هایمان، از محدودیت‌ها و موانع خود فراتر می‌رویم.
به دولت پا نهاد اندر رکایش
سعادت جان فدا شد بر رکابش
هوش مصنوعی: به خوشبختی قدم گذاشت و در مسیر آن، جانش را برای خدمت به او فدای کرد.
ملایک در رکابش میل در میل
گرفته غاشیه بر دوش جبریل
هوش مصنوعی: فرشتگان در کنار او با ابزار و وسایل آماده خدمت هستند و جبرئیل هم به عنوان همراه و پشتیبان او وظیفه‌ای سنگین را به دوش می‌کشد.
به طوف بیت اقصی شد زخانه
امام انبیا شد در دو گانه
هوش مصنوعی: در دورترین مکان به خانه‌ای منتقل شد که خانه امامان پیامبران بود.
پس آنگه تنگ بر بسته میان را
شرف داده نخستین آسمان را
هوش مصنوعی: سپس فضای تنگ و بسته میان را به مرتبه و اهمیت داده و به آن ارزش و عظمت بخشیده است، همان‌طور که به آسمان نخستین نیز این ویژگی را داده است.
چو سوی ملک بالا عزمش افتاد
فلک در نعلبندی نقد مه داد
هوش مصنوعی: زمانی که اراده او به سمت آسمان و ملکوت کشیده شد، سرنوشتش هم در کارگاه تقدیر، به او سکه‌ای از خوبی و زیبایی هدیه داد.
به دیوان دوم چون جلوه گر شد
عطارد را نفاق از دل بدر شد
هوش مصنوعی: زمانی که عطارد در دیوان دوم نمایان شد، نفاق و دورویی از دل او پاک شد.
سوم خلوت ندیمش گشت ناهید
سعادت یافت زو انعام جاوید
هوش مصنوعی: در سکوت و تنهایی، دوستش ناهید، خوشبختی و نعمت جاودانی را از او به دست آورد.
به قصد تخت چارم پا چو برداشت
پی تعظیم او خور جای بگذ اشت
هوش مصنوعی: وقتی که او پاهای خود را به سمت تخت چهارم برداشت تا به او احترام بگذارد، جای پایی که گذاشت را فراموش نکرده بود.
به پنجم شهر چون بگرفت آرام
به تیغ خویش قربان گشت بهرام
هوش مصنوعی: در پنجمین روز شهر، وقتی آرامش را به دست آورد، به وسیله شمشیر خود قربانی شد.
ششم منظر چو زو شد گرم بازار
به جان شد مشتری او را خریدار
هوش مصنوعی: وقتی که ششمین منظره (که به نوعی به یک زمان یا حالت اشاره دارد) فرا رسید و بازار پر رونق شد، جان و روح انسان به سمت آن جلب شد و او به عنوان یک مشتری وارد این بازار گردید.
علم زد چون به هفتم دیر رهبان
زحل پیرانه سر شد نو مسلمان
هوش مصنوعی: علم وقتی به هفتمین مرحله رسید، مانند رهبانی از زحل که سال‌ها پیر شده، تازه مسلمان شد.
به هشتم آسمان گشتند یکبار
ثوابت بهر استقبال سیار
هوش مصنوعی: به هشتمین آسمان رفتند تا ستاره‌های ثابت را برای استقبال از سیارات آماده کنند.
ز کرسی پس قدم بر عرش بنهاد
ز اوج سدره هم بگذشت چو باد
هوش مصنوعی: از جایگاه خود پا بر عرش گذاشت و همچون بادی از اوج سدرة المنتهی هم گذشت.
ز سدره چون هوای لامکان جست
ز پریدن پر جبریل شد و سست
هوش مصنوعی: از درخت سدره که در آنجا وجود دارد، وقتی به هوای بی‌مکانی پرواز کرد، پر جبریل ضعیف و ناتوان شد.
سرافیل آمد و شد همعنانش
مشرف گشت رفرف پس به رانش
هوش مصنوعی: سرافیل ظاهر شد و هم‌زمان با او، فرشتگان به همراهش به سوی زمین آمدند.
ز دل گرمی مهر حق تعالی
بخار آب رحمت گشت بالا
هوش مصنوعی: از دل، عشق و محبت خداوند مانند بخاری از آب رحمت به آسمان می‌رود.
خودی را باز ماند از همعنانی
برآمد بر سریر لامکانی
هوش مصنوعی: شخصیت حقیقی انسان از تکرار و مشابهت خارج شده و به جایگاهی نائل می‌شود که هیچ مکانی نمی‌تواند او را محدود کند.
مکانی برتر از گفتار و اوصاف
هوایش از غبار شش جه ت صاف
هوش مصنوعی: مکانی وجود دارد که فراتر از کلام و توصیف‌هاست و فضایش از آلودگی و مشکلات دنیا پاک و زلال است.
در و دریای رحمت موج در موج
عنایت صف کشیده فوج در فوج
هوش مصنوعی: رحمت الهی به قدری وسیع و بی‌پایان است که مانند امواج دریا در حال حرکت و گسترش است و لطف و عنایت خداوند به سمت بندگانش در صف‌های طولانی و پیوسته جاری است.
جمالی دید فوق از وسع دیدار
متاعی برتر از نقد خریدار
هوش مصنوعی: زیبایی‌ای را دیدم که فراتر از توانایی دیدن بود، چیزی که ارزشش بیشتر از تمام دارایی‌های یک خریدار است.
نه تنها میهمان شد بر سر خوان
که صاحب سفره تنها کم خورد نان
هوش مصنوعی: میهمان تنها به سر سفره نیامد، بلکه صاحب سفره نیز به خاطر او سهم کمتری از نان را خورد.
بر آن باده که پیش آورد ساقی
بخورد از بهر امت ماند باقی
هوش مصنوعی: ساقی بر آن شرابی که ارائه داد، نوشید تا برای نسل‌های آینده باقی بماند.
چنان جذب محبت یکجهت ساخت
که خود را عاشق از معشوق نشناخت
هوش مصنوعی: چنان تحت تأثیر محبت قرار گرفت که حتی نتوانست خود را از معشوق جدا بشناسد و خود را عاشق ندانست.
حدوثش را قدم طرح نو انگیخت
به خود همچون گلاب و می درآمیخت
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که او به تازگی به وجود آمده و مانند گلاب و شراب، به زیبایی و طراوت با یکدیگر ترکیب شده است.
به شاخ اصل نوپیوند شد گل
شده جز بار دیگر شامل کُ ل
هوش مصنوعی: به شاخه‌ای که تازه رشد کرده، گلی شکوفا شده است، اما به زودی بار دیگر آنچه را بر روی زمین است، در بر می‌گیرد.
خیال نقش امکان موج بشکست
به دریای وجوب آن قطره پیوست
هوش مصنوعی: تصور و خیال ممکنات مانند موجی بود که در دریای حقیقت وجود، شکست و به آن حقیقت پیوست.
به شوق شعلۀ شمع شب ا فروز
شود پروانه خود آتش دمِ سوز
هوش مصنوعی: پروانه به خاطر نور شمع در شب، به شوق و اشتیاق می‌سوزد و خود را در آتش می‌اندازد.
مسیحا دم بخود زین رمز مستور
نمی بینی چه پیش آمد به منصور
هوش مصنوعی: این شعر به نکته‌ای اشاره دارد که در آن به وضعیت خاصی در تاریخ اشاره می‌شود. شاعر می‌گوید که شاید ناآگاهی یا عدم توجه به رمز و نشانه‌ها باعث می‌شود که فرد نتواند حقیقتی عمیق و مهم را درک کند. به همین دلیل، او به ما یادآوری می‌کند که برخی واقعیت‌ها و رخدادها به قدری مهم هستند که باید بیشتر به آن‌ها توجه شود و از آن‌ها درس بگیریم.
به روح پاک او هر لحظه صد بار
تحیتها ازین با خود گرفتار
هوش مصنوعی: هر لحظه بی‌شمار سلام و درود به روح پاک او فرستاده می‌شود و من در این حالت به خود گرفتارم.
درود جاودان زو پس به تقریب
بر اولاد و بر اصحابش به ترتیب
هوش مصنوعی: سلام و درود همیشگی بر او و همچنین بر فرزندان و یارانش به ترتیب و نظم.