بخش ۶۵ - آمدن سگریو با لشکر خویش و فرستادن کسان خود هرچهار طرف از برای خبر سیتا
به جاسوسیِ حال آن پری زاد
به چار اطراف عالم کس فرستاد
نخستین با سپاهی از حد افزون
به مشرق نامزد شد بنت میمون
که گم گشته است خورشید نکویان
به مشرق رفته باید جست و جویان
به جستن سعی کن از حد زیادت
کزان سو سر زند صبح سعادت
در اقلیم فرنگ و زنگ و بربر
خبر پرسند زان گم گشته اختر
نهان پرسند از کبکان کهسار
نشان ماهروی کبک رفتار
بسی جویند اطلال و دمن را
زکوه سیم سرو سیمتن را
پس آنگه با سپاه خنجر آشام
سکن میمون سو ی مغرب زده گام
بگفتا سوی مغرب رفته باید
که ماه عید زان سو ره نماید
تمامی جسته اول کشور هند
ازان پس بگذرند از معبر سند
به کوه تب ت و گلگشت کشمیر
به بوی گل چو پا دارند شبگیر
در آتشخانۀ ایران و توران
خبر پرسند زان شمع شبستان
تفحص کرده باید در تری راج
که آنجا زن نهد بر سر چو خور تاج
به هر ویرانه اش جویند چون گنج
نیندیشند چون زن سیرت از رنج
به ظلمت رفته باید گر توانی
که باشد جای آب زندگانی
اجازت داد زان پس سبت بل را
که با جمعی نکو جوید جبل را
کز اینجا با سپاه خویش حالی
قدم زن جانب کوه شمالی
صبا شو در سراغ آن سمن بر
گذر کن پس به باغ کوه مندر
که دارد ارتفاع شصت فرسنگ
برو افتد نخست از آسمان گنگ
سه قله دارد آن کوه فلک سر
ز سیم تاب و از فیروزه و زر
دران بومی که مه می تابد و بس
نداند چشمۀ خورشید را کس
دگر آبی است سبو نام آنجا
از و خود را نگهدار آشکارا
رسد بر هر که آن آب سیه رنگ
به یکدم همچو آبِ وی شود سنگ
همه بتخانه های چین بجویند
به صحرا با غزال مشک پویند
ز تدبیر جنونی چون سخن راند
وزیر خاص خود ه نونت را خواند
فزون دادش سپاهی از عدد بیش
شه خرس و برادرزاده خویش
ستوده گفت کای فرزانه دستور
به هفت اقلیم تدبیر تو مشهور
چو استعداد مردان ج مله در تست
درین کارم تمامی چشم بر تست
بکن کاری که مانَد ننگ و نامم
که پر شرمنده احس ان رامم
نباید این سفر برتر ز یک ماه
که دارم گوش بر در، چشم بر راه
چنین تدبیرهای دانش آمیز
شنید و شاد شد رام غم انگیز
دلش گفتا که این کارست نزدیک
امید صبح ما زین شام تاریک
بساد داد آفرین بر شاه میمون
به یاد دوست افشاند از مژه خون
کشید آنگاه خاتم را ز انگشت
هنون را داد کین را دار در مشت
به هر جایی که یابی آن پری را
نشان جم نما انگشتری را
ز پیغام نهانی بس گهر سفت
خدا داند دگر با او چها گفت
نگین داد و دگر در زاری افتا د
نشان جست و جوی مه جبین داد
ز هر خاکی که آید بوی خونی
ز هر بادی کزو خیزد جنونی
ز هر گل کو گریبان چاک دارد
ز هر دل کو سری بر خاک دارد
ز هر مرغی که در دامی اسیر است
ز هر ماهی که دور از آبگیر است
ز هر لب کو به خون خوردن خموش است
ز هرگوشی که سرگرم از خروش است
ز رخساری که از خون غازه دارد
ز افگاری که زخمی تازه دارد
ز هر مستی که معصوم از شرابست
ز هر صیدی که بی آتش کباب است
ز هر دل سوخته وز هر دم سرد
ز هر چشم تر و از هر رخ زرد
ز هرخونی که گرم و تازه جوش است
ز هر اشک ی همدوش خروش است
ز هر رنگ شکسته چون دل من
ز هر پامال حسرت چون گل من
ز هرکس کو چو من گم کرده خود را
ز هر تن کو به غم پرورده خود را
نشان آن پری رخساره جویند
به چشم و نی به پای خویش پوبند
شتابیدند میمونان به هر سو
به چار اطراف عالم داشته رو
به کار ماه بر میعاد یک ماه
به جست و جو نهاده پای در راه
هلاک انتظار آن درِ پرور
که باشد انتظار از مرگ برتر
به یکماه از سه سو، زان یار جانی
جواب آمد به عاشق لن ترانی
بر آورد از غم دل نالۀ زار
به مردن دل نهاد آن دیربیمار
درآن محنت که حسرت می شد افزون
بر امید هنون می زیست دلخون
بخش ۶۴ - فرستادن رام لچمن را برای آوردن سگریو: چو شاهنشاه چین از غایت کینبخش ۶۶ - روان شدن هنونت با جمع میمونان و رفتن در غار و یافتن سوم برتهارا: کهن تاریخدان عشق نامه
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به جاسوسیِ حال آن پری زاد
به چار اطراف عالم کس فرستاد
هوش مصنوعی: آن پری زاد به دور و بر دنیا افرادی را به جاسوسی حال خود فرستاد.
نخستین با سپاهی از حد افزون
به مشرق نامزد شد بنت میمون
هوش مصنوعی: در آغاز، با گروهی بسیار زیاد به سمت مشرق حرکت کرد و دختر خوشبختی را برای ازدواج انتخاب نمود.
که گم گشته است خورشید نکویان
به مشرق رفته باید جست و جویان
هوش مصنوعی: خورشید نیکان گم شده و باید در مشرق آن را جستجو کرد.
به جستن سعی کن از حد زیادت
کزان سو سر زند صبح سعادت
هوش مصنوعی: تلاش کن تا از مرزهای خود فراتر بروی، زیرا از آن سمت، صبح پیروزی و خوشبختی ظهور میکند.
در اقلیم فرنگ و زنگ و بربر
خبر پرسند زان گم گشته اختر
هوش مصنوعی: در سرزمینهای فرنگی و زنگی و بربر، از آن ستاره گمشده خبر میگیرند.
نهان پرسند از کبکان کهسار
نشان ماهروی کبک رفتار
هوش مصنوعی: کبکهای کوهستانی از کبکی که چهرهاش به ماه میماند، نشانهها و ویژگیهایش را میپرسند.
بسی جویند اطلال و دمن را
زکوه سیم سرو سیمتن را
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به دنبال آثار و نشانههای گذشته و مکانهای خوش آب و هوا هستند، در حالی که تو زیباییها و ارزشهای واقعی را در کانون خود داری.
پس آنگه با سپاه خنجر آشام
سکن میمون سو ی مغرب زده گام
هوش مصنوعی: سپس با گروهی از جنگجویان، با چاقو در دست، به سمت مغرب حرکت کردند.
بگفتا سوی مغرب رفته باید
که ماه عید زان سو ره نماید
هوش مصنوعی: او گفت: باید به سمت مغرب برویم تا ماه عید از آنجا نمایان شود.
تمامی جسته اول کشور هند
ازان پس بگذرند از معبر سند
هوش مصنوعی: تمام بدن و تن تمام کشور هند از این پس، از مسیر رودخانه سند عبور خواهند کرد.
به کوه تب ت و گلگشت کشمیر
به بوی گل چو پا دارند شبگیر
هوش مصنوعی: در کوهستان تبت و در گلزارهای کشمیر، در شب، بوی خوش گلها را حس میکنند.
در آتشخانۀ ایران و توران
خبر پرسند زان شمع شبستان
هوش مصنوعی: در آتشکدههای ایران و توران، از آن شمع زیبای شبستان سوال میکنند.
تفحص کرده باید در تری راج
که آنجا زن نهد بر سر چو خور تاج
هوش مصنوعی: برای شناخت بهتر و دقیقتر، باید در مکان خاصی جستجو کرد، جایی که زن با تاجی بر سر نشسته باشد.
به هر ویرانه اش جویند چون گنج
نیندیشند چون زن سیرت از رنج
هوش مصنوعی: در هر ویرانهای به دنبال گنج هستند، اما مانند زنی که از رنجهای خود خسته شده، به سختیهای زندگی نمیافزايند.
به ظلمت رفته باید گر توانی
که باشد جای آب زندگانی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در تاریکی غم و ناامیدی برسی، باید تلاش کنی که جایی برای زندگی و جریان آب زندگی پیدا کنی.
اجازت داد زان پس سبت بل را
که با جمعی نکو جوید جبل را
هوش مصنوعی: پس از آنکه به او اجازه داده شد، او با گروهی نیکو، به جستجوی بلندیها و کوهها پرداخت.
کز اینجا با سپاه خویش حالی
قدم زن جانب کوه شمالی
هوش مصنوعی: از اینجا با ارتش خود به سمت کوه شمالی حرکت کن.
صبا شو در سراغ آن سمن بر
گذر کن پس به باغ کوه مندر
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی، به سراغ آن گل سمن برو و از کنار آن بگذر، سپس به باغ کوهستان سر بزن.
که دارد ارتفاع شصت فرسنگ
برو افتد نخست از آسمان گنگ
هوش مصنوعی: کسی که در ارتفاع شصت فرسنگی از زمین قرار دارد، ابتدا باید بر زمین بیفتد، حتی اگر از آسمان بیصدا باشد.
سه قله دارد آن کوه فلک سر
ز سیم تاب و از فیروزه و زر
هوش مصنوعی: این کوه آسمان سه قله دارد که یکی از آنها با نقره درخشان و دیگری با رنگ فیروزهای و سومی با طلای gleams آراسته شده است.
دران بومی که مه می تابد و بس
نداند چشمۀ خورشید را کس
هوش مصنوعی: در آن سرزمینی که مه میتابد، هیچکس نمیداند که روشنایی خورشید چگونه است.
دگر آبی است سبو نام آنجا
از و خود را نگهدار آشکارا
هوش مصنوعی: جایی دیگر وجود دارد که آن را «سبو» مینامند و باید به خودت توجه داشته باشی و خود را در معرض نمایش قرار ندهی.
رسد بر هر که آن آب سیه رنگ
به یکدم همچو آبِ وی شود سنگ
هوش مصنوعی: هر کسی که آن آب سیاه رنگ به یکباره به او برسد، مثل آب وی، تبدیل به سنگ خواهد شد.
همه بتخانه های چین بجویند
به صحرا با غزال مشک پویند
هوش مصنوعی: همه معبدهای چین را ترک کرده و به دشت میروند و همراه غزالهای معطر و زیبا حرکت میکنند.
ز تدبیر جنونی چون سخن راند
وزیر خاص خود ه نونت را خواند
هوش مصنوعی: وزیر، که معمولاً با فکر و تدبیر عمل میکند، به دلایلی غیرعادی و به شکلی جنونآمیز صحبت کرده است و وقتی که این کار را کرده، نام هَند را بر زبان آورده است.
فزون دادش سپاهی از عدد بیش
شه خرس و برادرزاده خویش
هوش مصنوعی: او سپاهی زیادتر از تعداد را به فرماندهی خود داد و همچنین برادرزادهاش را نیز به عنوان فرمانده انتخاب کرد.
ستوده گفت کای فرزانه دستور
به هفت اقلیم تدبیر تو مشهور
هوش مصنوعی: ستایشگر گفت: ای انسان دانا، تدبیر و مدیریت تو در هفت سرزمین بسیار معروف و شناخته شده است.
چو استعداد مردان ج مله در تست
درین کارم تمامی چشم بر تست
هوش مصنوعی: زمانی که قابلیتها و استعدادهای مردان در این کار در وجود توست، تمام اهتمام من به تو معطوف است.
بکن کاری که مانَد ننگ و نامم
که پر شرمنده احس ان رامم
هوش مصنوعی: کارهای انجام بده که باعث نشه نام و اعتبارم لکهدار بشه، چون احساس شرمندگی این موضوع من را به شدت تحت تاثیر قرار میده.
نباید این سفر برتر ز یک ماه
که دارم گوش بر در، چشم بر راه
هوش مصنوعی: نباید این سفر بیشتر از یک ماه طول بکشد، زیرا من در انتظار هستم و گوشم به در است و چشمانم به راه.
چنین تدبیرهای دانش آمیز
شنید و شاد شد رام غم انگیز
هوش مصنوعی: او با شنیدن این تدبیرهای پر از دانش، شاد و خوشحال شد، در حالی که دلش هنوز نگران بود.
دلش گفتا که این کارست نزدیک
امید صبح ما زین شام تاریک
هوش مصنوعی: دل به خودش میگوید که این وضعیت که ما در آن هستیم، نزدیک است به امیدی که صبح فردا خواهد آمد، زیرا اکنون در این شب تاریک قرار داریم.
بساد داد آفرین بر شاه میمون
به یاد دوست افشاند از مژه خون
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به ستایش پادشاهی میپردازد که به یاد دوستش، قطرات خون را از چشمانش به یادگار میریزد. این اشارات نمادی از عشق و دوستی عمیق را نشان میدهد که میتواند به رنج و درد نیز منجر شود.
کشید آنگاه خاتم را ز انگشت
هنون را داد کین را دار در مشت
هوش مصنوعی: سپس او مهر را از انگشت برداشت و به هنون داد، تا او این را در دست گیرد.
به هر جایی که یابی آن پری را
نشان جم نما انگشتری را
هوش مصنوعی: اگر در جایی آن پری را پیدا کردی، به یاد انگشتری نشان جم باش.
ز پیغام نهانی بس گهر سفت
خدا داند دگر با او چها گفت
هوش مصنوعی: از پیام پنهانی، گوهری گرانبها به دست آوردهام. خدا میداند که من با او چه سخنانی گفتهام.
نگین داد و دگر در زاری افتا د
نشان جست و جوی مه جبین داد
هوش مصنوعی: گوهری را به کسی داد و در عوض دختری با زیبایی خاصی را جستجو کرد.
ز هر خاکی که آید بوی خونی
ز هر بادی کزو خیزد جنونی
هوش مصنوعی: هر جا که خاکی باشد، بویی از خون به مشام میرسد و از هر بادی که برخیزد، حسی جنونآسا ایجاد میکند.
ز هر گل کو گریبان چاک دارد
ز هر دل کو سری بر خاک دارد
هوش مصنوعی: هر گلی که دامنش پاره است و هر دلی که سرش به خاک افتاده، نشانهای از غم و اندوه دارد.
ز هر مرغی که در دامی اسیر است
ز هر ماهی که دور از آبگیر است
هوش مصنوعی: هر پرندهای که در دام گرفتار شده باشد و هر ماهی که از آب دور مانده باشد، نشان دهندهی حالتی از اسارت و محرومیت است. این وضعیتها نمادی از غم و دوری از آزادی و محیط طبیعی خودشان را به تصویر میکشند.
ز هر لب کو به خون خوردن خموش است
ز هرگوشی که سرگرم از خروش است
هوش مصنوعی: هر کسی که به درد و رنج دچار است، از هر لب سخنی نمیگوید و در سکوت به سر میبرد. و هر کسی که در حال گوش دادن به صدایی است، در حقیقت از هیاهو و شلوغی دور شده است.
ز رخساری که از خون غازه دارد
ز افگاری که زخمی تازه دارد
هوش مصنوعی: از چهرهای که از خون گلها سرخ است، و از زخم تازهای که بر آن نقشی زده، زیبایی و احساساتی عمیق درک میشود.
ز هر مستی که معصوم از شرابست
ز هر صیدی که بی آتش کباب است
هوش مصنوعی: از هر خوشی که در آن بیگناهی وجود دارد، و از هر شکار که بدون آتش پخته شده است.
ز هر دل سوخته وز هر دم سرد
ز هر چشم تر و از هر رخ زرد
هوش مصنوعی: از هر دل سوخته و هر نفس خنک و از هر چشمی که اشک میریزد و از هر چهرهای که رنگ پریده است.
ز هرخونی که گرم و تازه جوش است
ز هر اشک ی همدوش خروش است
هوش مصنوعی: از هر خون تازهای که به جوش آمده و از هر اشکی که با فریاد همراه است، نشاندهندهی عمق احساسات و شور درونی است.
ز هر رنگ شکسته چون دل من
ز هر پامال حسرت چون گل من
هوش مصنوعی: دل من مانند هر رنگی که شکسته و دچار درد و غم است، از حسرت و ناتوانی شبیه به گلی است که زیر پا رفته و در عذاب قرار دارد.
ز هرکس کو چو من گم کرده خود را
ز هر تن کو به غم پرورده خود را
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند من خود را گم کرده و در عالم غم غرق شده است، از او دوری کن.
نشان آن پری رخساره جویند
به چشم و نی به پای خویش پوبند
هوش مصنوعی: آنان که به زیباییهای صورت آن پری علاقه دارند، به دنبال نشانههایی در چشمان او هستند و نه به دنبال زینتهای ظاهری که بر پاهای خود دارند.
شتابیدند میمونان به هر سو
به چار اطراف عالم داشته رو
هوش مصنوعی: میمونها با عجله به هر سمتی میدویدند و در همه جای دنیا در حال حرکت بودند.
به کار ماه بر میعاد یک ماه
به جست و جو نهاده پای در راه
هوش مصنوعی: ماه در پایان یک ماه به دنبال چیزی است و قدم در مسیر جست و جو گذاشته است.
هلاک انتظار آن درِ پرور
که باشد انتظار از مرگ برتر
هوش مصنوعی: نابودی در انتظار کسی است که انتظار او از مرگ هم بالاتر است.
به یکماه از سه سو، زان یار جانی
جواب آمد به عاشق لن ترانی
هوش مصنوعی: از جانب محبوبی، که از سه سمت به من توجه کرده، پیامی به من رسید که مرا از دوستدار بودن نجات میدهد و به من میگوید که تو را نمیخواهم.
بر آورد از غم دل نالۀ زار
به مردن دل نهاد آن دیربیمار
هوش مصنوعی: از دل پرغم نالهای بلند شد و آن شخصی که مدت زیادی است بیمار است، به مرگ دلش اشاره کرد.
درآن محنت که حسرت می شد افزون
بر امید هنون می زیست دلخون
هوش مصنوعی: در آن دوران سختی که حسرتها بیشتر از امیدها بود، دل بیمار و شکستهام همچنان به زندگی ادامه میداد.

ملا مسیح