گنجور

بخش ۶۲ - در صفت فصل بهار برسات و فراق رام

هوای عشق آمد فصل برسات
که فردوس برین را می کند مات
ز بس آب و هوایش جان نوایست
به خوبی پادشاه هر هوایست
بهار عاشقان برسات هند است
ز دلها خون فشان برسات هند است
ز رنگ و بوی پرکاریست در وی
سراپا ناله و زاریست در وی
هوایش بیدلان را سینه کاود
که از هر ذره عشق نو تراود
به وصفش مخزن گوهر گشایم
چو چشم ابر در ریزی نمایم
چو بنشسته پس از سالی به میعاد
سلیمان فلک بر مسند باد
از آن باد آتش او گشت پر تیز
بخار آب دریا یافت انگیز
به گریه ابر را نو شد اجازه
که سازد سن ت عشّاق تازه
فلک عاشق زمین معشوق زارست
که آن را گریه وین را خنده کار است
به خنده ابر همچون زنگی مست
به بازی کرده تیغ برق در دست
به تیغ برق ابر تیره رو تُند
ز تیزی خنجر زرین خود کُند
مقلد پیشه گشته ابر آذار
کند تقلید دشت شاه دز بار
به روی آسمان ابر غریوان
سپاه انگیخته از تیره دیوان
نه دیو است او که نازل شد فرشته
به رحمت باری از رحمت سرشته
به سقایی چه شخص بی بدیل است
که آب زندگیش آب سبیل است
دگر شد شیر خواره عالم پیر
که ابر از شیره جان می دهد شیر
ز رنگ آمیزی از ابر درافشان
گشاده رنگ ریز چرخ دوکان
هوا چون نشره اطفال رنگین
که هر یک ابر دارد رنگ چندین
زمانه غیرت نشو و نما را
نموده گلشن رنگین هوا را
کشیده مانی از سیمرغ تمثال
گشاده بر افق رنگین پر و بال
کفش رنگ زمانه بیخت گویی
شفق با روز و شب آمیخت گویی
یقین ابر است بازاری چو قصاب
که در یک کلبه دارد آتش و آب
ز بس هر پیشگی هست آن هنرور
گهی خنجر فروش و گه کمانگر
نقاب شعله دود آه عشق است
در افشان کاویان شاه عشق است
چو غم تیره بلای آتش افشان
به دم چون اژدهای آتش افشان
فلک موسی و ابر سرمه سان طور
تجلّی های برقش کرده پر نور
نهنگان سرزده زین موج ۀ نیل
شکسته بند آهن حلقۀ پیل
به فرق نیل گر در خوشاب است
یقین کان نیل نیسانی سحاب است
به گلشن بر ریاحین سایه گستر
چو پیلان پیش پیش از فوج لشکر
خدایی سایبانها بر کشیده
ز نو خور آسمانها آفریده
همانا گشت چرخ بی کناره
ز صور آه عاشق پاره پاره
فلک دیر است ابر تیره رهبان
چو دین مصطفی خورشید پنهان
ز چشم ابر اشک شادمانی
چکان هر دم چو آب زندگانی
هوا گو یی گشاد از دست اعجاز
سر صندوق مروارید تر باز
ز قطره دائره بر آب سی ار
زهی نقطه که داند کار پرگار
ز صلب ابر ریزان نطفۀ پاک
رحم تازه بدو آبستنی خاک
ز شاخ خشک بار آرد گل تر
هم از موز و صدف کافور و گوهر
فلک نوبت زده عیش و طرب را
زمین نو سبزه کرده پشت لب را
ز سبزه شخص گیتی پرنیان پوش
فکنده طیلسان خضر بر دوش
نشاط و انبساط از حد شد افزون
زمین زنگ دل خود داده بیرون
ز سبزه خاک را میناست دربار
گرفته آسمان زو وام زنگار
به سر سبزی جهان چون بخت شاهان
به شادابی زمین چون روی ماهان
ز سبزه کوری غم نیست د شوار
چو از رنگ زمرد دیده مار
شکسته موسی الواج ز برجد
از آن سبزی فراوان داشت بیحد
خروش انگیز هر سوتازه سیلی
چو دیوانه به صحرا کرده میلی
دل مرغان ز بند دام آزاد
که دانه سبز شد در دام صیاد
تراویده صفا از پیکر خاک
فلک می گشت بر گرد سر خاک
ز اقسام ریاحین بس گل هند
ش کفت و کوکلا شد بلبل هند
ز عشق قطره چاتک بادم سرد
رقابت با صدف چون مور می کرد
دل طاووس را از مستی جوش
شده معزولی جنّت فراموش
به یک آیینه نازیدی سکندر
هزار آیینه دارد این به هر پر
به پیش طوطی آن آیینه بنهاد
که تعلیم شکر گفتن دهد یاد
جهان حسن را آیینه دار است
از آن آیینه هایش پرنگار است
کمال حسن دارد اندک ی نقص
که گرید در غمش در شادی رقص
ز طعن عیبجویان می هراسد
که عیب خویش نیکو می شناسد
ز یک عیبی که داری گو میندیش
که باشد هر هنر را عیب زان بیش
در آن موسم ز غم رام جگر خون
شکسته دل چو شاخ بید مجنون
اگر چه ابر هر س و سیلها راند
دلش را آتش غم سیخ بنشاند
ز ابر در فشان آسمان وش
به هرکس آب باران بردی آتش
بگو سرو از چه گردد آتش من
که آب افشاند بر وی نفط روغن
مگر نامت از ان شد ابرِ آذار
که بر عاشق نباری غیر آزار
دلش غیرت نما سنگ و سبو را
دمش چون صبح خنجر زن گلو را
چو شمع از آتش دل چهره افروخت
چو مشک اندر دلش خون جگر سوخت
ز بس بی شمع خود با سوز می زیست
برو خاکستر پروانه بگریست
گرو برده به جانکاهی ز مهتاب
نشسته چون گل اندر آتش و آب
ز بس آزار جان شرمنده شد عشق
وفایش دیده از جان بنده شد عشق
به صد جان کندن آن مدت بسر برد
به صد حسرت دلش خون جگر خورد
به صد غم آمد آن فصلش به پایان
در آمد اول فصل زمستان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هوای عشق آمد فصل برسات
که فردوس برین را می کند مات
هوش مصنوعی: زمانی که عشق به میان می‌آید، فصل شکوفایی و سرسبزی آغاز می‌شود و بهشت همچون خواب و حیرت در می‌آید.
ز بس آب و هوایش جان نوایست
به خوبی پادشاه هر هوایست
هوش مصنوعی: به خاطر آب و هوای دلپذیرش، زندگی در آنجا مانند صدای خوشی است و این منطقه برتر از هر جایی به حساب می‌آید.
بهار عاشقان برسات هند است
ز دلها خون فشان برسات هند است
هوش مصنوعی: بهار، فصل عشق و شور و احساسات عمیق است، و در این زمان، دل‌ها درد و غم را حس می‌کنند و مانند باران، اشک‌ها بر زمین می‌ریزند.
ز رنگ و بوی پرکاریست در وی
سراپا ناله و زاریست در وی
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در وجود او رنگ و بوی تلاش بسیار وجود دارد، اما در عین حال همه جا صدای ناله و گریه نیز به گوش می‌رسد.
هوایش بیدلان را سینه کاود
که از هر ذره عشق نو تراود
هوش مصنوعی: فضای او برای دل‌باختگان مانند سینه‌ای پُر از عشق است که از هر ذره‌اش عشق جدیدی جاری می‌شود.
به وصفش مخزن گوهر گشایم
چو چشم ابر در ریزی نمایم
هوش مصنوعی: وقتی که درباره‌اش صحبت می‌کنم، مانند این است که گنجینه‌ای از زیبایی‌ها را باز کرده‌ام، درست مانند زمانی که قطرات باران از چشم ابر به پایین می‌ریزد و جلوه‌ای خاص به دنیا می‌بخشد.
چو بنشسته پس از سالی به میعاد
سلیمان فلک بر مسند باد
هوش مصنوعی: پس از یک سال انتظار، وقتی سلیمان در موعد مقرر نشسته است، آسمان بر throne (مسند) باد قرار گرفته است.
از آن باد آتش او گشت پر تیز
بخار آب دریا یافت انگیز
هوش مصنوعی: از آن نسیم، آتش او به شدت شعله‌ور شد و بخار آب دریا را به حرکت درآورد.
به گریه ابر را نو شد اجازه
که سازد سن ت عشّاق تازه
هوش مصنوعی: ابر به گریه افتاد و اجازه پیدا کرد تا سن و سال عشق را تازه کند و آن را دوباره زنده و پر شور سازد.
فلک عاشق زمین معشوق زارست
که آن را گریه وین را خنده کار است
هوش مصنوعی: آسمان به زمین عشق می‌ورزد و به خاطر این عشق، زمین گریان و آسمان خندان است. زمین به خاطر معشوقش اشک می‌ریزد، در حالی که آسمان از این عشق شادمان است.
به خنده ابر همچون زنگی مست
به بازی کرده تیغ برق در دست
هوش مصنوعی: ابر مثل یک آدم شاداب و شنگول به بازی مشغول است و تیغ درخشان برق در دستانش می‌رقصد.
به تیغ برق ابر تیره رو تُند
ز تیزی خنجر زرین خود کُند
هوش مصنوعی: ابرهای تیره، مانند تیغی برق‌آسا به سمت پایین می‌آیند و تیزی خنجر زرین خود را با شدت و تندروی قطع می‌کنند.
مقلد پیشه گشته ابر آذار
کند تقلید دشت شاه دز بار
هوش مصنوعی: ابر آزار، که به طور مداوم باران می‌بارد و زمین را خیس می‌کند، به تقلید از دشت شاه دز عمل می‌کند. به نوعی، این تصویر نشان‌دهنده تغییر و تقلید در طبیعت است.
به روی آسمان ابر غریوان
سپاه انگیخته از تیره دیوان
هوش مصنوعی: در آسمان، ابرهای تیره ای پیشرفت کرده‌اند که به نوعی شبیه سپاهی از دیوان هستند.
نه دیو است او که نازل شد فرشته
به رحمت باری از رحمت سرشته
هوش مصنوعی: او دیو نیست؛ بلکه فرشته‌ای است که به خشم خدا نازل شده و از رحمت الهی سرشته شده است.
به سقایی چه شخص بی بدیل است
که آب زندگیش آب سبیل است
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به این دارد که شخصی به عنوان سقا، ویژگی‌ها و خصوصیات منحصر به فردی دارد، و آب زندگی او به نوعی خاص و شیرین است. در واقع، او بوسیله کارش و کیفیت آبش، زندگی و شادابی را به دیگران هدیه می‌دهد.
دگر شد شیر خواره عالم پیر
که ابر از شیره جان می دهد شیر
هوش مصنوعی: زمانی که بچه شیر در حال بزرگ شدن است، دنیا پیر و کهن می‌شود و مانند ابری که از جوشان شیر مادر می‌ریزد، توان و زندگی از آنجا سرازیر می‌شود.
ز رنگ آمیزی از ابر درافشان
گشاده رنگ ریز چرخ دوکان
هوش مصنوعی: از رنگ‌آمیزی ابر که به آسمان می‌پاشد، رنگ‌آمیزه‌ای در آسمان گشوده شده است.
هوا چون نشره اطفال رنگین
که هر یک ابر دارد رنگ چندین
هوش مصنوعی: هوا مانند پرچم‌های رنگارنگ بچه‌هاست که هر کدام چندین رنگ دارند.
زمانه غیرت نشو و نما را
نموده گلشن رنگین هوا را
هوش مصنوعی: دنیا به گونه‌ای شده است که به رشد و تعالی انسان‌ها توجهی ندارد و به جای آن تنها به زیبایی‌های ظاهری و رنگ و لعاب دنیا می‌پردازد.
کشیده مانی از سیمرغ تمثال
گشاده بر افق رنگین پر و بال
هوش مصنوعی: شخصی از پرنده‌ای بزرگ و افسانه‌ای به نام سیمرغ الهام گرفته و تصویری زیبا و پر از رنگ به وجود آورده است. این تصویر به شکل گسترده‌ای در افق نمایان شده و نشانه‌ای از زیبایی و عظمت دارد.
کفش رنگ زمانه بیخت گویی
شفق با روز و شب آمیخت گویی
هوش مصنوعی: کفش رنگ زمانه به زمین افتاده، مثل اینکه رنگ شفق به روز و شب ترکیب شده است.
یقین ابر است بازاری چو قصاب
که در یک کلبه دارد آتش و آب
هوش مصنوعی: یقین همچون ابر است که در دستان قصابی قرار دارد، در یک کلبه‌ای که هم آتش و هم آب در آن وجود دارد.
ز بس هر پیشگی هست آن هنرور
گهی خنجر فروش و گه کمانگر
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه هر هنرمند مهارت‌های بسیاری دارد، گاهی به فروشنده خنجر تبدیل می‌شود و گاهی به کمانگر.
نقاب شعله دود آه عشق است
در افشان کاویان شاه عشق است
هوش مصنوعی: نقاب شعله و دود، نشانه‌ای از احساسات عمیق و دردناک عشق است که در دل انسان می‌تپد و نشان‌دهنده‌ای از زیبایی و عظمت عشق در زندگی عاشقانه است.
چو غم تیره بلای آتش افشان
به دم چون اژدهای آتش افشان
هوش مصنوعی: وقتی غم به شدت وجودم را فرا می‌گیرد، مانند اژدهایی که آتش می‌افشاند، احساس می‌کنم.
فلک موسی و ابر سرمه سان طور
تجلّی های برقش کرده پر نور
هوش مصنوعی: آسمان مانند موسی، درخشانی خود را از طریق ابرهایی که مانند سرمه هستند، به نمایش می‌گذارد و نورانی شده است.
نهنگان سرزده زین موج ۀ نیل
شکسته بند آهن حلقۀ پیل
هوش مصنوعی: نهنگ‌ها به طور ناگهانی از این موج نیل در می‌آیند و زنجیر آهنین حلقه‌وار را می‌شکنند.
به فرق نیل گر در خوشاب است
یقین کان نیل نیسانی سحاب است
هوش مصنوعی: اگر در آب روشن و زلال باشد، قطعاً نشانه‌ای از بارانی در فصل بهار است.
به گلشن بر ریاحین سایه گستر
چو پیلان پیش پیش از فوج لشکر
هوش مصنوعی: در باغ، سایه‌ای مثل سایه فیل‌ها بر روی گل‌ها گسترده است، مانند اینکه آن‌ها پیشاپیش گروهی از سربازان حرکت می‌کنند.
خدایی سایبانها بر کشیده
ز نو خور آسمانها آفریده
هوش مصنوعی: خداوند آسمان‌ها را مانند سایبان‌هایی جدید برای زمین برپا کرده است.
همانا گشت چرخ بی کناره
ز صور آه عاشق پاره پاره
هوش مصنوعی: چرخ زمان بی‌پایان به دور خود می‌چرخد و صدای درد و آه عاشق را به گوش می‌رساند، صدایی که احساساتش را تکه‌تکه کرده است.
فلک دیر است ابر تیره رهبان
چو دین مصطفی خورشید پنهان
هوش مصنوعی: زمان زیادی است که آسمان ابری و تاریک است، مانند راهبانی که از دین پیامبر مصطفی (ص) فاصله گرفته‌اند و نور خورشید نمایان نیست.
ز چشم ابر اشک شادمانی
چکان هر دم چو آب زندگانی
هوش مصنوعی: از چشم ابر، اشک‌های شادمانی هر لحظه مثل آب زندگی جاری است.
هوا گو یی گشاد از دست اعجاز
سر صندوق مروارید تر باز
هوش مصنوعی: هوا می‌گوید که از جلوه‌های شگفت‌انگیز، درب صندوق مروارید به آرامی باز شده است.
ز قطره دائره بر آب سی ار
زهی نقطه که داند کار پرگار
هوش مصنوعی: از یک قطره بر آب دایره‌ای شکل بوجود می‌آید، این نشان می‌دهد که تنها یک نقطه می‌تواند نقش پرگار را ایفا کند.
ز صلب ابر ریزان نطفۀ پاک
رحم تازه بدو آبستنی خاک
هوش مصنوعی: از دل ابرهای باران‌زا، نطفه‌ای پاک به وجود می‌آید که زمین را برای زایش تازه‌ای آماده می‌کند.
ز شاخ خشک بار آرد گل تر
هم از موز و صدف کافور و گوهر
هوش مصنوعی: از شاخه‌ای که خشک شده، گل تازه می‌روید. همچنین از موز و صدف می‌توان کافور و گوهر به دست آورد.
فلک نوبت زده عیش و طرب را
زمین نو سبزه کرده پشت لب را
هوش مصنوعی: آسمان زمان شادی و سرگرمی را به زمین داده و زمین را با سبزه‌ می‌آراید.
ز سبزه شخص گیتی پرنیان پوش
فکنده طیلسان خضر بر دوش
هوش مصنوعی: شخصی از دنیای سبز و پر از زیبایی، لباس نرم و لطیفی به دوش دارد که به او زیبایی و جلوه خاصی می‌بخشد.
نشاط و انبساط از حد شد افزون
زمین زنگ دل خود داده بیرون
هوش مصنوعی: شادی و خوشحالی به اوج خود رسیده و زمین از غم و اندوه دل خود را رهانیده است.
ز سبزه خاک را میناست دربار
گرفته آسمان زو وام زنگار
هوش مصنوعی: از خاک سبز، رنگی همانند مینا پیدا شده است و آسمان از او رنگ و زیبایی گرفته و به خاطر آن زنگارهایی دارد.
به سر سبزی جهان چون بخت شاهان
به شادابی زمین چون روی ماهان
هوش مصنوعی: جهان به سبزی و طراوتش شبیه به خوشبختی پادشاهان است، و زمین با شادابی‌اش مشابه چهره زیبای ماه است.
ز سبزه کوری غم نیست د شوار
چو از رنگ زمرد دیده مار
هوش مصنوعی: از سبزه و چمن غم و ناراحتی وجود ندارد، زیرا همچون مار که از رنگ سبز زمردی دیده نمی‌شود، ما نیز از زیبایی‌های طبیعی غافل می‌مانیم.
شکسته موسی الواج ز برجد
از آن سبزی فراوان داشت بیحد
هوش مصنوعی: موسی الواج، عصبانی و خشمگین، به قدری گیاهان و سبزی‌ها را از شدت نرمی و فراوانی در هم شکست که حد و مرزی نداشت.
خروش انگیز هر سوتازه سیلی
چو دیوانه به صحرا کرده میلی
هوش مصنوعی: هر صدای جدیدی مانند سیل خروشان است که به یک صحرا حمله کرده و به جنون می‌زند.
دل مرغان ز بند دام آزاد
که دانه سبز شد در دام صیاد
هوش مصنوعی: دل پرندگان از دام رها شده، زیرا دانه‌های سبز در دام شکارچی فراهم شده است.
تراویده صفا از پیکر خاک
فلک می گشت بر گرد سر خاک
هوش مصنوعی: از زیبایی و پاکی که از دنیای مادی نشأت گرفته، بر دور سر خاک می‌چرخید.
ز اقسام ریاحین بس گل هند
ش کفت و کوکلا شد بلبل هند
هوش مصنوعی: از انواع گل‌ها، گل هندی بویژه زیبایی دارد و بلبل هندی به خاطر آن مسحور و عاشق شده است.
ز عشق قطره چاتک بادم سرد
رقابت با صدف چون مور می کرد
هوش مصنوعی: از عشق، قطره‌های باران به زمین می‌افتند، و بادم با صدف در رقابتی نرم و زیبا مانند مورچه‌ها مشغول است.
دل طاووس را از مستی جوش
شده معزولی جنّت فراموش
هوش مصنوعی: دل طاووس به خاطر سرمستی و شوری که دارد از بهشت دور مانده و آن را فراموش کرده است.
به یک آیینه نازیدی سکندر
هزار آیینه دارد این به هر پر
هوش مصنوعی: سکندر به یک آیینه نگاه کرد و دید که هزاران آیینه در مقابل او قرار دارد. هر بار که به آن پر می‌نگریست، جلوه دیگری از خود را می‌دید.
به پیش طوطی آن آیینه بنهاد
که تعلیم شکر گفتن دهد یاد
هوش مصنوعی: نزد طوطی، آن آینه‌ای قرار داد که به او بیاموزد چگونه شکرگزاری کند.
جهان حسن را آیینه دار است
از آن آیینه هایش پرنگار است
هوش مصنوعی: جهان به عنوان یک آینه، زیبایی‌ها را نشان می‌دهد و به همین دلیل پر از رنگ و جلوه است.
کمال حسن دارد اندک ی نقص
که گرید در غمش در شادی رقص
هوش مصنوعی: کمال زیبایی معمولاً با کمی نقص همراه است. در حالت غم، از آن نقص ناراحت می‌شود و در حالت شادی به رقص در می‌آید.
ز طعن عیبجویان می هراسد
که عیب خویش نیکو می شناسد
هوش مصنوعی: او از انتقادهای عیب‌جویان می‌ترسد، زیرا به خوبی نقاط ضعف خود را می‌داند.
ز یک عیبی که داری گو میندیش
که باشد هر هنر را عیب زان بیش
هوش مصنوعی: به عیب یکی از خود و دیگران فکر نکن، زیرا هر هنر و مهارتی هم نقص و عیبی دارد که بیشتر از آنچه تو فکر می‌کنی، وجود دارد.
در آن موسم ز غم رام جگر خون
شکسته دل چو شاخ بید مجنون
هوش مصنوعی: در آن زمان که غم را تحمل کرده‌ام، دل شکسته‌ام مانند شاخ بید مجنون است.
اگر چه ابر هر س و سیلها راند
دلش را آتش غم سیخ بنشاند
هوش مصنوعی: اگرچه ابرها باران می‌بارند و سیلاب‌ها جاری می‌شوند، اما دل او همچنان در آتش غم می‌سوزد.
ز ابر در فشان آسمان وش
به هرکس آب باران بردی آتش
هوش مصنوعی: از دل ابرها، باران به زمین می‌بارد و این باران برای هرکس که می‌رسد، نشان از زندگی و حیات دارد. اما برای کسانی که دلشان حریق عشق یا شوق را دارد، این باران هم نمی‌تواند از آتش درونشان بکاهد.
بگو سرو از چه گردد آتش من
که آب افشاند بر وی نفط روغن
هوش مصنوعی: بپرس از کجا برمی‌خیزد آتش من که آب به روی آن نمی‌تواند خاموشش کند، مثل روغن در آب.
مگر نامت از ان شد ابرِ آذار
که بر عاشق نباری غیر آزار
هوش مصنوعی: آیا نام تو به زحمت شبیه ابر آزار نیست که تنها بر عاشقین سختی می‌بارد؟
دلش غیرت نما سنگ و سبو را
دمش چون صبح خنجر زن گلو را
هوش مصنوعی: او از غیرت و احساسات شدیدش مثل سنگ و سبو محکم است و وقتی که صبح می‌شود، با چنان قدرتی به گلو حمله می‌کند که مانند خون‌سازان (خنجر زن) عمل می‌کند.
چو شمع از آتش دل چهره افروخت
چو مشک اندر دلش خون جگر سوخت
هوش مصنوعی: مانند شمعی که از آتش دلش نور می‌تاباند، چهره‌اش درخشان و پرنور است. در درونش مانند مشک که خون جگرش را در خود دارد، درد و رنج عمیقی احساس می‌کند.
ز بس بی شمع خود با سوز می زیست
برو خاکستر پروانه بگریست
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه بی‌نور شمع خود با عذاب و داغی زندگی می‌کرد، خاکستر پروانه هم به حال او گریه کرد.
گرو برده به جانکاهی ز مهتاب
نشسته چون گل اندر آتش و آب
هوش مصنوعی: گرو به خاطر شرایط سخت و دشوارش، مانند گلی در آتش و آب، زیر نور مهتاب نشسته است.
ز بس آزار جان شرمنده شد عشق
وفایش دیده از جان بنده شد عشق
هوش مصنوعی: عشق به خاطر آزارهایی که دیده، به شدت خجالت‌زده و ناراحت شده است و وفای آن عشق، چشم از جان بندگان خود گرفته است.
به صد جان کندن آن مدت بسر برد
به صد حسرت دلش خون جگر خورد
هوش مصنوعی: او مدتی طولانی با زحمت و درد بسیار زندگی کرد و در این مدت به خاطر ناتوانی‌ها و آرزوهای برآورده‌نشده‌اش، دلش به شدت غمگین و انگار خونش به جگر شده بود.
به صد غم آمد آن فصلش به پایان
در آمد اول فصل زمستان
هوش مصنوعی: با ناراحتی‌های فراوان، آن زمان به پایان رسید و به آغاز فصل زمستان وارد شدیم.