بخش ۵۷ - آمدن فصل بهار
چو یک چندی گذشت از روزگاران
در آمد در شکفتن نو بهاران
علم زد بر هوا ابرِ بهاری
به عشق لاله و گل کرد زاری
شکوفه تاج زر زد بر سر شاخ
نسیم صبح شد بر غنچه گستاخ
ز بس گلها نوای بلبل آمیز
می عشق از ایاغ ۳حسن لبریز
عروس غنچه خورده بادهٔ باد
حجاب از دل، نقاب از روی بگشاد
درختان مست گشتند از میِ ناز
ز مستیها چو می بار آورد باز
صبا می دید چون مستوفی گل
حساب حسن و عشق از دفتر گل
برون آورد پس یکساله باقی
ز گل خنده ز بلبل ناله باقی
مگر معشوق گل عاشق مزاجست
که چاک جیب او بس بی علاجست
چمن را از لطافت آب در جوی
ز شرم خویش گل را بر جبین خوی
نگارستان چین شد هفت کشور
جمال آفرینش گشت زیور
گل باد سحر آورده شبگیر
دوان اب روان و پا به زنجیر
وزان بر گل نسیم افتاد و خیزان
دمان ابر از هوا در دانه ریزان
نمودندی هوا را بسته آذین
جمال خویش برجسته ریاحین
دریده گل ز مستی جیب ناموس
مغنی بلبلان در رقص طاو وس
هلاک رقص طاووسان رعنا
نگارین کرد چون دم پا به گلها
نسیم از غنچه بوی مشک تر برد
غزال از لاله برگ پان همی خورد
به شوق لعبتان غیرت حور
سراپا مردمک گردیده زنبور
ندانم بر چه غنچه دیده بگماشت
که نتواند تبسم زان نگهداشت
به رسم هندوان نامداران
چمن نو کرده حسن نوبهاران
ازان چون شاهدان در جلوه سازی
به رنگ و بوی گلها کرده بازی
ز شادی بسکه گشته راحت آگند
نگنجد در دهان گل شکر خند
شمال ار نه ازو شد ساغر آشام
چرا افتان و خیزان می زند گام؟
شراب گل ندانم از چه جامست
که بویش مست کار خاص و عا مست
نه تنها زو چمن با گلستان مست
فلک مست و زمین مست و زمان مست
صبا مستانه می رقصد که این بار
چمن را حسن و عشق آمد گل و بار
بهاران عرض جیش جیش بین شد
گلستان بر ارم صد نکته چین شد
چو عطاران چینی ساده رو جای
ز خلق خوش بهر دل ساخته جای
به بلبل کرده قمری این نوا زار
که بوی دوست می آید به گلزار
نوای بلبلان بر گل شکر ریز
چو ساز باربد در بزم پرویز
اگر چه نغمۀ بلبل اثر داشت
نوای کوکلا سوزی دگر داشت
گر او بر آ ت ش گل زند می خواند
چو هندو این حدیث بید می راند
به پیشش جمله مرغان خوش الحان
ز درس علم موسیقی سبق خوان
به آهنگ جگر، خوبان دلتنگ
شکسته ساز هر دم زخمۀ چنگ
هزارن در چمن کرده منادی
که رود آب زد گلبانگ شادی
بهار آمد دلا افسردگی چند
چو گل بشکفت این پژمردگی چند؟
ز شادی نرگس بیمار مست است
نه خود مست است کو هشیارمست است
اگر می نیست آب جویبارش
چرا بی تشنه شد رنج خمارش؟
ز شاخ موج ریزان آب کافور
چو دهن و باده از بلسان و انگور
نهالش نونهال صندل و عود
مشام روح کرده عنبر اندود
ز گلها شد پری زاری در و دشت
چو جمع شاهدان با هم به گلگشت
نه خط دوست سر برزد دران حال
که سر سبزی گرفته دانۀ خال
چو مانی نام ۀ نقش آفرین شد
چمن را خلد در زیر نگین شد
بتان آذر و ارژنگ مانی ۳
خجل زان شکلهای بوستانی
بسا مرغان به انواع ترانه
غزلخوانان و لیکن عاشقانه
ز پیراهن هزاران یوسفستان
برآرد غنچه از گلهای خندان
گرو برده بهاران جاودانه
ز رنگ آمیزی کار زمانه
به دم نازک بتان شاهد و شنگ
مشعبدشان نمودندی به صد رنگ
تبسم از لب غنچه چکیدی
گل از گلبن شکفته بر دمیدی
فراز شاخ نرگس ماند ح یران
همه تن دیده همچون دیده بانان
بنفشه گوش بر افشای راز است
که سوسن را زبان بر وی دراز است
لب گل فال زن بر بوسۀ خویش
ولیک از شرم بلبل سر فرا پیش
ز بس خود بر شکفتن دشت جاوید
گل سایه ز منت های خورشید
اگر چه غنچۀ لب داشت مستور
نشان بوسه پیدا می شد از دور
هوا زانسان به کامِ ساغر آشام
که سوی لب شتابد باده بی جام
ز تأثیر هوا و جذبۀ دل
بتانِ سنگدل بر عشق مایل
هوایش کز هوای دل سرشته
دهد فتوای می خوردن فرشته
ز نیرنگی که زو جادوگری باد
درِ حیرت بر روی عقل بگشاد
به افسون از پی حیرت فزایی
نموده خوش جهانی، سیمیایی
تماشا را به یک دم بی تگ و دو
فکنده عقل را در عالم نو
طراوت وافر و شادابی ارزان
شکفتن بی حد و بالش فراوان
خوش آن عالم که عشرت هم قرین بود
بهشت آسمانی در زمین بود
شبیه نطفه اندر بطن مادر
ببالیدی چو باغ سیمیاگر
ریاحین را سحاب از مهربانی
چشاندی شیر ز آب زندگانی
مگر اعجاز شد نشو و نما را
که حسن حور می بخشد گیا را
جهان خندان و گریان رام بیدل
به خاک و خون طپان چون مرغ بسمل
فراق اندر بهار افزون کند غم
که باشد پر خنک در عید ماتم
نه ذوق آن که بیند جلوهٔ گ ل
نه تاب آنکه گیرد زلف سنبل
مقابل بود هر دم روی ماهش
به رنگ گل ن یالودی نگاهش
خیال روی جانان داشت با خویش
خجل ساز گلستان داشت در پیش
به هر یک زان گل اندامان گلزار
خجالت را نموده جلوهٔ یار
به خونین لاله هرجا دیده بگشود
به داغ خویشتن داغش بپیمود
تعالی الله، چسان بودش جگر داغ
که نو می شد ز داغش داغ بر داغ
نه شبنم بود بر لاله که از شرم
عرق می ریخت آتش زان دل گرم
تب هجران اثر کردی به جانش
که تبخاله بر آوردی دهانش
به گل گفتی منم بی دوست غمناک
تو باری چون گریبان کرده ای چاک
گهش گفتی که خارت بی تمیز است
که جسم آخ ر به دامانم عزیز است
چو گلبن را ز درد خود خبر کرد
به گل بیماری نر گس اثر کرد
نهادی پیش سوسن گه سر خویش
که بر من کار فرما خنجر خویش
گهی در خواست از نرگس به ناکام
که جانم را بده رنجوری وام
دل از رنگ بنفشه شاد بی قیل
که بهر ماتمش زد جامه در نیل
گهی بر گل چو بلبل ناله کردی
گه از خون سبزه ها را لاله کردی
گهی دادی به زاری یاری ابر
که نوبت ده به من و ز گریه کن صبر
دلش با صد جنون دست و گریبان
کزینسان خویش سازد چاک دامان
رخ بی رنگ و بو چون گلبن درد
شکست صد خزان خورده گل زرد
ز سوز نالۀ زارش به گلگشت
متاع حسرت ارزان در در و دشت
ز اشک دانه دانه با دل تن گ
محبت کاشتی در سین ۀ سنگ
ز افغانش که بر دلها نمک سود
نصیب بلبلان شرمندگی بود
به صد شوریده جانی، بی قراری
به سر می برد زینسان روزگاری
چو در صحرا به تنگ آمد ز اندوه
زد آخر دست دل در دامن کوه
بخش ۵۶ - آمدن رام در کوه رک مونک: چو در رک مونک کوه آن کوه تمکینبخش ۵۸ - آمدن رام بالای قلعۀ کوه و ملاقات کردن با سگریو به میانجی هنومنت: چو در رکه مونک آمد رام دلخون
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو یک چندی گذشت از روزگاران
در آمد در شکفتن نو بهاران
هوش مصنوعی: مدتی که از روزگار گذشت، بهار نو شروع به شکوفایی کرد.
علم زد بر هوا ابرِ بهاری
به عشق لاله و گل کرد زاری
هوش مصنوعی: علم و دانش مانند ابری بهاری بر فراز آسمان نشسته است و به خاطر عشق به لاله و گل ناله و فریاد میکند.
شکوفه تاج زر زد بر سر شاخ
نسیم صبح شد بر غنچه گستاخ
هوش مصنوعی: شکوفه مانند تاجی از طلا بر سر شاخه نشسته و نسیم صبح به غنچه که جُستجوگر است، جان میبخشد.
ز بس گلها نوای بلبل آمیز
می عشق از ایاغ ۳حسن لبریز
هوش مصنوعی: بهعلت زیاد بودن گلها، آواز بلبل به شکلی عاشقانه و زیبا از لبهای حسن سرشار است.
عروس غنچه خورده بادهٔ باد
حجاب از دل، نقاب از روی بگشاد
هوش مصنوعی: زن زیبای گل که با نسیم بادهاش را نوشیده، حس و حال دل را آشکار کرده و پرده از چهرهاش برداشته است.
درختان مست گشتند از میِ ناز
ز مستیها چو می بار آورد باز
هوش مصنوعی: درختان از نوشیدن شراب دلخواه مست و شاداب شدند و به خاطر این شادمانی، میوهها را دوباره به بار آوردند.
صبا می دید چون مستوفی گل
حساب حسن و عشق از دفتر گل
هوش مصنوعی: نسیم، مانند یک حسابدار به زیبایی و عشق گلها نگاه میکند و زیبایی آنها را در دفتری ثبت میکند.
برون آورد پس یکساله باقی
ز گل خنده ز بلبل ناله باقی
هوش مصنوعی: یک سال گذشت و از دل غم و شادی، صدای بلبل به گوش میرسد و ز گل هم تنها خندهاش باقی مانده است.
مگر معشوق گل عاشق مزاجست
که چاک جیب او بس بی علاجست
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که معشوق به اندازهی گل، عاشقزده باشد که شکاف جیب او هرگز درمانی نداشته باشد؟
چمن را از لطافت آب در جوی
ز شرم خویش گل را بر جبین خوی
هوش مصنوعی: چمن به خاطر لطافت آب در جوی، از شرم خود گل را بر پیشانیاش قرار میدهد.
نگارستان چین شد هفت کشور
جمال آفرینش گشت زیور
هوش مصنوعی: زیبایی و جلوههای دلانگیز هستی در هفت کشور خلق شده و مانند گلهای زیبا در یک باغ تزیین شده است.
گل باد سحر آورده شبگیر
دوان اب روان و پا به زنجیر
هوش مصنوعی: صبح زود، بوی خوش گلها فضای دلانگیز و طراوت بخشی را به ارمغان آورده که در کنار رود روان و با پاهای زنجیر شده، حس و حال عجیبی را ایجاد کرده است.
وزان بر گل نسیم افتاد و خیزان
دمان ابر از هوا در دانه ریزان
هوش مصنوعی: نسیم به آرامی بر روی گلها وزید و در همین حین ابرها از آسمان پایین آمدند و باران را به روی زمین پاشیدند.
نمودندی هوا را بسته آذین
جمال خویش برجسته ریاحین
هوش مصنوعی: هوا را به زیباییهای خاصی تزیین کرده، زیباییهای خود را در آن به نمایش میگذارد.
دریده گل ز مستی جیب ناموس
مغنی بلبلان در رقص طاو وس
هوش مصنوعی: در این بیت به وضعیتی اشاره شده است که به خاطر شادی و شگفتی، عواطف و زیباییها نمایان میشوند. گلها به خاطر نگرانی برای ناموس و حفاظت از آن در دنیای شاداب و خوشصدا، در حال رقص و شادی به تصویر کشیده شدهاند. این تصویر نشاندهندهی تداخل عشق، زیبایی و رقص طبیعت است.
هلاک رقص طاووسان رعنا
نگارین کرد چون دم پا به گلها
هوش مصنوعی: رقص پرندگان زیبا و رنگارنگ، باعث ویرانی و نابودی گلها شده است، همانطور که دم آنها بر روی گلها قرار میگیرد.
نسیم از غنچه بوی مشک تر برد
غزال از لاله برگ پان همی خورد
هوش مصنوعی: نسیم خنکی که از غنچه به مشام میرسد، مثل بوی خوش مشک است و غزال هم از لاله برگها را میچید و میخورد.
به شوق لعبتان غیرت حور
سراپا مردمک گردیده زنبور
هوش مصنوعی: به خاطر شادی و زیبایی دختران، زنبور که همیشه به کار خود مشغول است، حالا به شدت و با حسادت به آنها نگاه کرده و مانند مردمک چشم حرکت میکند.
ندانم بر چه غنچه دیده بگماشت
که نتواند تبسم زان نگهداشت
هوش مصنوعی: نمیدانم به چه دلیلی بر روی غنچهای چشم دوخته که نتواند از آن نگاه خوشحال شود.
به رسم هندوان نامداران
چمن نو کرده حسن نوبهاران
هوش مصنوعی: به سبک هندیها، باغهای زیبا و خوشبو در فصل بهار با زیبایی و طراوتی جدید زینت یافتهاند.
ازان چون شاهدان در جلوه سازی
به رنگ و بوی گلها کرده بازی
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره دارد که با جلوهگری و زینت خود مانند گلها، حس شگفتی و شوق را در دیگران ایجاد میکند. معشوق با زیباییاش در ابتدا احساسات را تحت تأثیر قرار میدهد و به نوعی بازیگوشی در نمایش خود مشغول است.
ز شادی بسکه گشته راحت آگند
نگنجد در دهان گل شکر خند
هوش مصنوعی: از شدت خوشحالی و سرور، آنقدر راحت و شاداب شدهام که دیگر نمیتوانم در دهانم از شیرینی گل شکر بگویم.
شمال ار نه ازو شد ساغر آشام
چرا افتان و خیزان می زند گام؟
هوش مصنوعی: اگر شمال (و باد و باران) نبود، چرا تو با حالتی ناپایدار و سرگیجهوار قدم میزنی و به این طرف و آن طرف میافتی؟
شراب گل ندانم از چه جامست
که بویش مست کار خاص و عا مست
هوش مصنوعی: نمیدانم این شراب از چه ظرفی است، اما بوی آن به قدری مستکننده است که خاص بودنش را حس میکنم.
نه تنها زو چمن با گلستان مست
فلک مست و زمین مست و زمان مست
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که نه تنها باغ به خاطر گلهایش شاداب و زیباست، بلکه آسمان، زمین و زمان نیز به نوعی تحت تأثیر این زیبایی قرار گرفته و سرمست و خوشحال هستند.
صبا مستانه می رقصد که این بار
چمن را حسن و عشق آمد گل و بار
هوش مصنوعی: باد بهطور شاداب و سرمست در حال حرکت است، زیرا این بار چمن را زیبایی و عشق پر کرده و گل و باران پیدا شدهاند.
بهاران عرض جیش جیش بین شد
گلستان بر ارم صد نکته چین شد
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و حالا گلستان به زیبایی و رنگارنگی تبدیل شده است. هر گوشه از این گلستان حاوی نکات ظریف و شیرینی است که به زیبایی آن افزودهاند.
چو عطاران چینی ساده رو جای
ز خلق خوش بهر دل ساخته جای
هوش مصنوعی: سادهرویی عطاران چینی باعث شده که جایگاه خوشایندی برای دلها بسازند، جایی که از ظاهر مردم فاصله گرفته و به عمق وجود خود توجه کنند.
به بلبل کرده قمری این نوا زار
که بوی دوست می آید به گلزار
هوش مصنوعی: بلبل با صدای خود دل قمر را غمگین کرده، زیرا بوی دوست در گلزار احساس میشود.
نوای بلبلان بر گل شکر ریز
چو ساز باربد در بزم پرویز
هوش مصنوعی: صدای بلبلان بر روی گل مانند شکر پاشیده شده است، همچون ساز باربد در جشن پرویز.
اگر چه نغمۀ بلبل اثر داشت
نوای کوکلا سوزی دگر داشت
هوش مصنوعی: اگرچه صدای بلبل تأثیرگذار بود، اما صدای سوز ناکوکلا حس و حال متفاوتی داشت.
گر او بر آ ت ش گل زند می خواند
چو هندو این حدیث بید می راند
هوش مصنوعی: اگر او بر آتش گل بزند، مثل هندو این داستان را میخواند و بید را راند میکند.
به پیشش جمله مرغان خوش الحان
ز درس علم موسیقی سبق خوان
هوش مصنوعی: همه پرندگان خوش صدا برای او به مانند شاگردانی در حال یادگیری علم موسیقی هستند.
به آهنگ جگر، خوبان دلتنگ
شکسته ساز هر دم زخمۀ چنگ
هوش مصنوعی: با صدای دلنواز، زیبایانی که دلشان گنگ و بینواست، هر لحظه زخم چنگ را به یاد میآورند.
هزارن در چمن کرده منادی
که رود آب زد گلبانگ شادی
هوش مصنوعی: در چمن هزاران گل و گیاه وجود دارد که با صدای خوشی به هم خبر میدهند که آب آمده و نشاط و شادی را به ارمغان آورده است.
بهار آمد دلا افسردگی چند
چو گل بشکفت این پژمردگی چند؟
هوش مصنوعی: بهار آمده و دلم دیگر غم ندارد، مانند گلی که به شکوفه نشسته، این حال افسردگی چرا ادامه دارد؟
ز شادی نرگس بیمار مست است
نه خود مست است کو هشیارمست است
هوش مصنوعی: بیمار نرگس به خاطر شادیای که دارد مست شده، اما خود او مست نیست؛ بلکه کسی که هوشیار است دچار این حال و خوشحالی شده است.
اگر می نیست آب جویبارش
چرا بی تشنه شد رنج خمارش؟
هوش مصنوعی: اگر آب جویبار وجود نداشت، پس چرا او در حسرت و تشنگی به سر میبرد؟
ز شاخ موج ریزان آب کافور
چو دهن و باده از بلسان و انگور
هوش مصنوعی: مانند آب کافور که از شاخ موجها میچکد، همچون دهنی که بادهای از انگور بر روی زبان ریخته است.
نهالش نونهال صندل و عود
مشام روح کرده عنبر اندود
هوش مصنوعی: درختی که تازه جوانه زده، بوی خوش چوب صندل و عود را به مشام میرساند و روح را با عطر خوش عنبر نوازش میکند.
ز گلها شد پری زاری در و دشت
چو جمع شاهدان با هم به گلگشت
هوش مصنوعی: از گلها پری زیبایی به میان آمده است، همچنان که در باغ و دشت، جمعی از زیبارویان در کنار هم جمع شدهاند و به تماشای گلها مشغولند.
نه خط دوست سر برزد دران حال
که سر سبزی گرفته دانۀ خال
هوش مصنوعی: در آن لحظهای که دانهی خال روی پیشانیام سرسبزی به خود گرفته است، دیگر هیچ نشانهای از عشق یار بر سرم هویدا نیست.
چو مانی نام ۀ نقش آفرین شد
چمن را خلد در زیر نگین شد
هوش مصنوعی: وقتی نام مانی به عنوان هنرمند بزرگ مطرح شد، باغ بهشتی به زیر نگین او درآمد و به زیباترین شکل آراسته شد.
بتان آذر و ارژنگ مانی ۳
خجل زان شکلهای بوستانی
هوش مصنوعی: بُتهای آتشین و زیبا از شرم به خاطر زیباییهای بوستان خجالتزدهاند.
بسا مرغان به انواع ترانه
غزلخوانان و لیکن عاشقانه
هوش مصنوعی: بسیاری از پرندگان به شکلهای مختلفی آواز میخوانند، اما تنها یک عشق واقعی دارند.
ز پیراهن هزاران یوسفستان
برآرد غنچه از گلهای خندان
هوش مصنوعی: پیراهن یوسف، نماد زیبایی و شکوه است و غنچهها از گلهای شاد و خندان نشأت میگیرند. به عبارتی، زیبایی و شکوه میتواند الهامبخش جوانهزنی و به ظهور آوردن شادی و زیبایی در زندگی باشد.
گرو برده بهاران جاودانه
ز رنگ آمیزی کار زمانه
هوش مصنوعی: بهار همیشه زیبا و جاودان است و رنگ و طراوت آن نتیجه تأثیرات گذر زمان است.
به دم نازک بتان شاهد و شنگ
مشعبدشان نمودندی به صد رنگ
هوش مصنوعی: دختران زیبا با ظرافت و نرمی خود، در میان مردم و به شیوههای مختلف، خود را نشان میدادند و توجه همه را به خود جلب میکردند.
تبسم از لب غنچه چکیدی
گل از گلبن شکفته بر دمیدی
هوش مصنوعی: لبخند غنچهای بر لبان تو شکفت و گل از باغ بهار به زیبایی دمید.
فراز شاخ نرگس ماند ح یران
همه تن دیده همچون دیده بانان
هوش مصنوعی: برجستگی شاخهای نرجس مانند حالتی معماگونه است و تمام وجود آن را به تماشاگران شبیه کسانی نشان میدهد که در حال نظارت و نگاه کردن هستند.
بنفشه گوش بر افشای راز است
که سوسن را زبان بر وی دراز است
هوش مصنوعی: بنفشه به رازها گوش میدهد چرا که سوسن به او کنایه میزند و سخن را به درازا میکشد.
لب گل فال زن بر بوسۀ خویش
ولیک از شرم بلبل سر فرا پیش
هوش مصنوعی: لب گل پیامآور بوسهای است، اما بلبل از شرم سرش را پایین میاندازد.
ز بس خود بر شکفتن دشت جاوید
گل سایه ز منت های خورشید
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و طراوتی که دشت جاوید دارد، گلها به شدت تحت تأثیر نور خورشید قرار گرفتهاند.
اگر چه غنچۀ لب داشت مستور
نشان بوسه پیدا می شد از دور
هوش مصنوعی: اگرچه لبهایش هنوز باز نشده و خود را پنهان کرده است، اما نشانههایی از بوسه در دوردستها نمایان میشود.
هوا زانسان به کامِ ساغر آشام
که سوی لب شتابد باده بی جام
هوش مصنوعی: هوا از انسان به خاطر ساغر خوشایند است، چرا که به سمت لبهایش بادهای میشتابد حتی بدون جام.
ز تأثیر هوا و جذبۀ دل
بتانِ سنگدل بر عشق مایل
هوش مصنوعی: تأثیر محیط و جاذبه دل سنگ-hearted بتها بر عشق را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوایش کز هوای دل سرشته
دهد فتوای می خوردن فرشته
هوش مصنوعی: اگر کسی در عشق و محبت غرق شود، ممکن است به او توصیه شود که از می نوشیدن لذت ببرد، حتی اگر فرشتگان هم چنین چیزی را تأیید کنند.
ز نیرنگی که زو جادوگری باد
درِ حیرت بر روی عقل بگشاد
هوش مصنوعی: از فریب و جادوگری که به وسیلهی باد، در حیرت و شگفتی را بر روی عقل گشود.
به افسون از پی حیرت فزایی
نموده خوش جهانی، سیمیایی
هوش مصنوعی: با جادو و فریب، به دنبال افزایش شگفتیها هستید، و در نتیجه، جهانی زیبا و پرجاذبه را به وجود آوردهاید.
تماشا را به یک دم بی تگ و دو
فکنده عقل را در عالم نو
هوش مصنوعی: در یک لحظه، به تماشای زیباییها پرداختم و عقل و اندیشهام را در جهانی تازه رها کردم.
طراوت وافر و شادابی ارزان
شکفتن بی حد و بالش فراوان
هوش مصنوعی: شگفتی و شادابی بسیار و گلافشانی بدون حد و اندازه، و پر بودن از نشاط و سرزندگی.
خوش آن عالم که عشرت هم قرین بود
بهشت آسمانی در زمین بود
هوش مصنوعی: خوش به حال آن دانشمندی که زندگی شاد و لذتبخش او در این دنیا، به عنوان نمونهای از بهشت آسمانی به حساب میآید.
شبیه نطفه اندر بطن مادر
ببالیدی چو باغ سیمیاگر
هوش مصنوعی: مانند جنینی در رحم مادر رشد کردی، همچون باغی پر از درختان و گلها.
ریاحین را سحاب از مهربانی
چشاندی شیر ز آب زندگانی
هوش مصنوعی: ابرها با محبت خود، گلها را سیراب کردند و زندگی را به آنها آموختند.
مگر اعجاز شد نشو و نما را
که حسن حور می بخشد گیا را
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که یک جاذبه خاص باعث شود که زیبایی و جذابیت موجودات زنده به گیاهان نیز منتقل شود؟
جهان خندان و گریان رام بیدل
به خاک و خون طپان چون مرغ بسمل
هوش مصنوعی: این جهان پر از شادی و اندوه، به دست بیدل مانند مرغی زخمی و بیحرکت در میان خون و درد دست و پا میزند.
فراق اندر بهار افزون کند غم
که باشد پر خنک در عید ماتم
هوش مصنوعی: در فصل بهار جدایی باعث افزایش غم میشود، چرا که در روزهای شادی و عید، احساس ناراحتی و ماتم بیشتری به دل میآورد.
نه ذوق آن که بیند جلوهٔ گ ل
نه تاب آنکه گیرد زلف سنبل
هوش مصنوعی: نه لذتی در آن است که کسی زیبایی گل را ببیند، و نه قدرتی در آن است که کسی زلف سنبل را لمس کند.
مقابل بود هر دم روی ماهش
به رنگ گل ن یالودی نگاهش
هوش مصنوعی: هر لحظه که به چهرهی او نگاه میکنم، رنگی شبیه گل بر رویش دارد و چشمانش همیشه درخشان و تماشایی است.
خیال روی جانان داشت با خویش
خجل ساز گلستان داشت در پیش
هوش مصنوعی: فکر زیبایی محبوبش او را شرمسار کرده بود و در مقابلش، باغی از گلها قرار داشت.
به هر یک زان گل اندامان گلزار
خجالت را نموده جلوهٔ یار
هوش مصنوعی: هر یک از آن معشوقان زیبا در باغ، با زیباییشان به گلها نشان میدهند که خجالت میکشند و به یار خود جلوهگری میکنند.
به خونین لاله هرجا دیده بگشود
به داغ خویشتن داغش بپیمود
هوش مصنوعی: به هر جایی که گل لالهی خونین را دید، یاد زخم و غم خودش را در دل مرور کرد.
تعالی الله، چسان بودش جگر داغ
که نو می شد ز داغش داغ بر داغ
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ، چگونه ممکن است که دلش به قدری داغ باشد که همواره از آن داغی جدیدی به وجود بیاید؟
نه شبنم بود بر لاله که از شرم
عرق می ریخت آتش زان دل گرم
هوش مصنوعی: نه شبنم بر روی لاله نشسته بود که از شرم عرق بریزد، بلکه آتش دل سوزان او بود که وی را به این حال و روز انداخته بود.
تب هجران اثر کردی به جانش
که تبخاله بر آوردی دهانش
هوش مصنوعی: درد جدایی، تأثیری عمیق بر روح او گذاشته که همچون تب و بیماری، حسی طاقتفرسا به او دست داده و او را در شرایط سختی قرار داده است.
به گل گفتی منم بی دوست غمناک
تو باری چون گریبان کرده ای چاک
هوش مصنوعی: به گل گفتی که من بدون دوست غمگینم، حالا چطور است که خودت را پاره کردهای؟
گهش گفتی که خارت بی تمیز است
که جسم آخ ر به دامانم عزیز است
هوش مصنوعی: هر از گاهی میگویی که زیبایی تو کمرنگ شده است، اما برای من جسم تو همیشه ارزشمند و عزیز خواهد بود.
چو گلبن را ز درد خود خبر کرد
به گل بیماری نر گس اثر کرد
هوش مصنوعی: وقتی گل سرخ از درد خود به گل نر اطلاع داد، او به نشانهی همدردی و تسلیت به درد او رسیدگی کرد.
نهادی پیش سوسن گه سر خویش
که بر من کار فرما خنجر خویش
هوش مصنوعی: در جایی که گل سوسن قرار دارد، سرم را جلو میآورم تا او با چاقوی خود بر من تسلط یابد.
گهی در خواست از نرگس به ناکام
که جانم را بده رنجوری وام
هوش مصنوعی: گاهی از نرگس درخواست میکنم که جانم را به من بدهد، در حالی که خودم در رنج و عذاب هستم و نومید شدهام.
دل از رنگ بنفشه شاد بی قیل
که بهر ماتمش زد جامه در نیل
هوش مصنوعی: دل که از زیبایی بنفشه خوشحال و شاد است، بدون هیچ تردیدی به خاطر غم او، لباسش را به رنگ نیل (آبی تیره) درآورده است.
گهی بر گل چو بلبل ناله کردی
گه از خون سبزه ها را لاله کردی
هوش مصنوعی: گاهی مانند بلبل بر روی گل ناله کردی و گاهی به خاطر خون گیاهان، لاله پرپر کردی.
گهی دادی به زاری یاری ابر
که نوبت ده به من و ز گریه کن صبر
هوش مصنوعی: گاهی با دل درد و ناله از ابر کمک خواستی که به من زمان بدهد و از شدت گریه صبر کن.
دلش با صد جنون دست و گریبان
کزینسان خویش سازد چاک دامان
هوش مصنوعی: دلش به شدت درگیر و عاصی است و از این که به خود او آسیب بزند، در حال تلاش و کشمکش است.
رخ بی رنگ و بو چون گلبن درد
شکست صد خزان خورده گل زرد
هوش مصنوعی: چهرهای که جذابیت و رنگ ندارد مانند گل پژمردهای است که از درد و رنج شکسته شده و مانند گلی زرد است که از خزانهای متعدد آسیب دیده است.
ز سوز نالۀ زارش به گلگشت
متاع حسرت ارزان در در و دشت
هوش مصنوعی: به خاطر درد و زاری او، حسرتی که به وجود آمده، به راحتی و با قیمت کم در باغ و دشت پخش شده است.
ز اشک دانه دانه با دل تن گ
محبت کاشتی در سین ۀ سنگ
هوش مصنوعی: از اشکهای پیوسته، با دل رنجدیده، محبت را در دل سنگی کاشتی.
ز افغانش که بر دلها نمک سود
نصیب بلبلان شرمندگی بود
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی احساسات عاشقانه و تأثیر عمیق صدا و نغمهی افغان (آوای دلنشین) را بر دلهای بلبلان اشاره دارد. بلبلان که سمبلی از عشق و زیبایی هستند، از این صدا شگفتزده و در عین حال شرمنده میشوند. صدای افغان به نوعی چاشنی لذت و شادی برای بلبلان است، اما آنها را هم در موقعیتی vulnerable قرار میدهد.
به صد شوریده جانی، بی قراری
به سر می برد زینسان روزگاری
هوش مصنوعی: شخصی به شدت نگران و آشفته است و این حالت بیقراری از اوضاع و احوالش نشأت میگیرد. او در دوران خاصی از زندگیاش با این بیتابی دست و پنجه نرم میکند.
چو در صحرا به تنگ آمد ز اندوه
زد آخر دست دل در دامن کوه
هوش مصنوعی: وقتی در بیابان از ناراحتی به تنگ میآید، در نهایت دلش را در دامن کوه میفشارد.

ملا مسیح