گنجور

بخش ۵۳ - روان شدن رام خبر گرفتن سیتا را و ملاقات شدن با کیندها دیو و یافتن خبر سیتا

چو روزی چند در صحرا قدم زد
به ناگه فتنۀ عالم علم زد
کنیده دیو پیدا شد بلاجوش
غریوان تر ز ابر آسمان پوش
به جسم چون غم افزون تر ز مقدار
نموده از هوا بر شکل جاندار
چه جانداری قوی هیکل چو سیمرغ
که صد سیمرغ کردی طعمه چون مرغ
به سوی آن دو بیدل کرد آهنگ
فتاده سایۀ پایش دو فرسنگ
فکندی سایه اش دام بلا را
فرو بردی پلنگ و اژدها را
چو دیدند آن بلای ناگهانی
فرو هشتند دست از زندگانی
پی تدبیر دفعش آن نکو مرد
نخستین با برادر مشورت کرد
که ای لچمن مشو بر جنگ سرگرم
برو اول سخن گو با عدو نرم
ز نرمی گرنه با صلح اوفتد کار
همه اسباب سختی هاست طیار
قدم در پیش ماند وگفت با دیو
که دیوا در گذر زین شیوهٔ ریو
چو خار ره به دامانم میاویز
که کاری پیش دارم غیرت انگیز
بگفت ای ساده لوح بخت در خواب
چه جای گفت و گو بز را به قصاب؟
خلاص از من عجب کاریست مشکل
مگو ای لقمه کز حلقم فروهل
اگر رحم آورد بر مرغ صیاد
رود دام و فکندنهاش بر باد
چو لچمن دید کار از صلح بگذشت
به کین خصم هم چون بخت برگشت
به جنگش متف ق شد با برادر
هدف کردنش از تیر جگر در
بسا کوشید با هم رام و لچمن
نیامد کارگر تیری به دشمن
دگر ره حمله کرد آن شرزه با شیر
بریده هر دو ساق او به شمشیر
به تیغ تیزش از پا در فکندند
به خاک و خون به صحرا در فکندند
دم جان دادن آن عفریت خونخوار
تواضع کرد کای رام نکو کار
بزرگیهای تو بر من نهان نیست
به اخلاق تو یک تن در جهان نیست
ترا دانسته رنجانیدم امروز
چشیدم لذت زخم جگر سوز
مرا در ضمن این کار دگر بود
رسیدم خود ز سعی تو به مقصود
نیاید گر ملالی زین سخن باز
بگویم سر گذشت خود ز آغاز
ندانی دیوم ای فرخند ه بنیاد
به اصل و نسل بودستم پریزاد
جمالم بود رشک زهره و ماه
و لیکن از برای خنده گه گاه
به شکل بد به شبها زاهدان را
بترساندم چو طفلان عابدان را
به ناگه زاهدی بر من دعا کرد
اجابت شد دعا کو بی ریا کرد
ازان خوش منظریها در گذشتم
برین صورت که دیدی مسخ گشتم
ز اقبال تو ای شایستۀ تخت
بر آمد از وبالم اختر بخت
بگویم با تو بهر شکر و احسان
سخن کز وی شود دشوارت آسان
چو عقلم نیست بر جا از کثافت
بزن آتش که باز آید لطافت
پس از خل ع بدن ک ردم به سر باز
خردمندانه گویم با تو این راز
به امر رام لچمن آتش افروخت
وجود مردهٔ آن دیو را سوخت
پری گشت و ز آ تش بر پریده
سخن گفت و دگر چشمش ندیده
که اکنون مصلحت با تو همین است
خبر از عالم بالا چنین است
که زرین کوه رکه مونک است پر نور
ز انواع نعم دامانش معمور
درآن فرمانروا سگریو میمون
ترا باید بدو پیوستن اکنون
نه میمون نوعی از حیوان صحراست
به هندی نام او انسان صحراست
به فهم و زیرکی دارد درستی
برو ختم است چالاکی و چستی
اگر صد تیر بارد بر یکی شان
به چست و چابکی رد سازد آسان
بسا میمون که بازیدند شطرنج
به دانایی گذشته از شط رنج
ز چه نوشند بی دلو و رسن آب
نکو تدبیری این جمع دریاب
به تدبیری که آن میمون نماید
در بسته به رویت در گشاید
به گوشش چون درآمد نام میمون
ز میمون فال خود را یافت میمون
دلش را رهبری شد سوی مقصود
شتابان گشت سوی کوه موعود
عجب نبود ز بخت تیره فرجام
که اف تد کار مردم با دد و دام

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو روزی چند در صحرا قدم زد
به ناگه فتنۀ عالم علم زد
هوش مصنوعی: مدتی در دشت به قدم زدن مشغول بود، ناگهان مشکلی بزرگ و بحران‌زا در عالم رخ داد.
کنیده دیو پیدا شد بلاجوش
غریوان تر ز ابر آسمان پوش
هوش مصنوعی: دیو ظاهر شده و با گریبانش، بلای بیشتری از ابرهای آسمان را به خود جذب کرده است.
به جسم چون غم افزون تر ز مقدار
نموده از هوا بر شکل جاندار
هوش مصنوعی: وقتی غم بیشتر از حد تحمل بر جسم انسان فشار می‌آورد، مانند تاثیر هوای خفه‌کننده بر یک موجود زنده می‌شود.
چه جانداری قوی هیکل چو سیمرغ
که صد سیمرغ کردی طعمه چون مرغ
هوش مصنوعی: چقدر موجودی مثل سیمرغ قوی و نیرومند است که حتی صد سیمرغ را می‌تواند به راحتی شکار کند.
به سوی آن دو بیدل کرد آهنگ
فتاده سایۀ پایش دو فرسنگ
هوش مصنوعی: به سمت آن شخص بی‌دل، پیشرفتی کرده است که سایه‌اش از دو فرسنگ فاصله بر زمین افتاده است.
فکندی سایه اش دام بلا را
فرو بردی پلنگ و اژدها را
هوش مصنوعی: سایه‌ات مانند حفاظی، بلاها و مشکلات را دور کرد و دشمنان قدرتمندی مانند پلنگ و اژدها را از بین بردی.
چو دیدند آن بلای ناگهانی
فرو هشتند دست از زندگانی
هوش مصنوعی: وقتی آن بلا و حادثه ناگهانی را مشاهده کردند، از زندگی دست کشیدند و به سکوت و توقف روی آوردند.
پی تدبیر دفعش آن نکو مرد
نخستین با برادر مشورت کرد
هوش مصنوعی: آن مرد نیکوکار برای جلوگیری از مشکل، ابتدا با برادرش مشورت کرد.
که ای لچمن مشو بر جنگ سرگرم
برو اول سخن گو با عدو نرم
هوش مصنوعی: ای لچمن، در جنگ مشغول نشو، ابتدا با دشمن به ملایمت صحبت کن و گفتگو را شروع کن.
ز نرمی گرنه با صلح اوفتد کار
همه اسباب سختی هاست طیار
هوش مصنوعی: اگر با نرمی و صلح رفتار نشود، همه چیز به سختی و مشکل خواهد افتاد.
قدم در پیش ماند وگفت با دیو
که دیوا در گذر زین شیوهٔ ریو
هوش مصنوعی: او قدمی جلو گذاشت و به دیو گفت که دیو در این مسیر از این سبک عبور کند.
چو خار ره به دامانم میاویز
که کاری پیش دارم غیرت انگیز
هوش مصنوعی: مبادا که خار و خاشاکی به دامنم بچسبد، چون من کار مهمی دارم که نیاز به غیرت و همت دارد.
بگفت ای ساده لوح بخت در خواب
چه جای گفت و گو بز را به قصاب؟
هوش مصنوعی: ای ساده‌دل، بخت تو خواب است، پس در مورد آینده و مقدرات خود چه بحثی می‌تواند وجود داشته باشد؟ مثل این است که بخواهی با قصاب، درباره‌ی سرنوشت بز صحبت کنی.
خلاص از من عجب کاریست مشکل
مگو ای لقمه کز حلقم فروهل
هوش مصنوعی: خلاص شدن از من کار آسانی نیست، پس بی‌خود درباره‌اش صحبت نکن، ای لقمه‌ای که در گلویم گیر کرده‌ای.
اگر رحم آورد بر مرغ صیاد
رود دام و فکندنهاش بر باد
هوش مصنوعی: اگر صیاد بر مرغی رحم کند، دام و تله‌اش به باد می‌رود و بی‌ثمر می‌شود.
چو لچمن دید کار از صلح بگذشت
به کین خصم هم چون بخت برگشت
هوش مصنوعی: وقتی لچمن متوجه شد که نتیجه کار به صلح نمی‌رسد، به دشمنی برخاست و مانند بختی که در د‌یگری تغییر کرده، به حالت انتقام‌جویی درآمد.
به جنگش متف ق شد با برادر
هدف کردنش از تیر جگر در
هوش مصنوعی: او در جنگ با برادرش هدف را درست نشانه گرفته و تیرش به قلب او نشانه رفته است.
بسا کوشید با هم رام و لچمن
نیامد کارگر تیری به دشمن
هوش مصنوعی: به رغم تلاش‌های بسیار، هیچ‌گاه نتوانستم کشتی کوشیده و سوارکار چالاک را به دست آورم و تیر دشمن به هدف اصابت نکرد.
دگر ره حمله کرد آن شرزه با شیر
بریده هر دو ساق او به شمشیر
هوش مصنوعی: دیگر بار آن جوانمرد با شجاعت و دلیری به میدان آمد و به جنگ پرداخت، در حالی که با ضربات تندی از شمشیرش به حریفش حمله می‌کرد.
به تیغ تیزش از پا در فکندند
به خاک و خون به صحرا در فکندند
هوش مصنوعی: با شمشیر تیز او، کسی را به زمین انداختند و او را به تاریکی و خون در صحرا رها کردند.
دم جان دادن آن عفریت خونخوار
تواضع کرد کای رام نکو کار
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای که آن موجود خطرناک جان می‌سپارد، به احترام تو سرفرود می‌آورد و با تواضع می‌گوید: «ای رام، تو که کار خوبی انجام می‌دی».
بزرگیهای تو بر من نهان نیست
به اخلاق تو یک تن در جهان نیست
هوش مصنوعی: فضایل و بزرگواری‌های تو برای من پنهان نیست، چرا که هیچ فرد دیگری در دنیا به خوبی‌های تو نمی‌رسد.
ترا دانسته رنجانیدم امروز
چشیدم لذت زخم جگر سوز
هوش مصنوعی: امروز تو را به عمد ناراحت کردم و اکنون طعم درد دل را که آتش به جان می‌زند، چشیدم.
مرا در ضمن این کار دگر بود
رسیدم خود ز سعی تو به مقصود
هوش مصنوعی: در حین انجام این کار، من به هدفم دست یافتم و این به خاطر تلاش تو بود.
نیاید گر ملالی زین سخن باز
بگویم سر گذشت خود ز آغاز
هوش مصنوعی: اگر احساس ناراحتی نکنم، دوباره این داستان را از ابتدا برایتان روایت می‌کنم.
ندانی دیوم ای فرخند ه بنیاد
به اصل و نسل بودستم پریزاد
هوش مصنوعی: ای خوش‌اقبال، تو نمی‌دانی که من از کجا آمده‌ام و به چه خانواده‌ای تعلق دارم. من از نسل پری‌ها هستم و ریشه‌ام به اصل و نسبی بزرگ برمی‌گردد.
جمالم بود رشک زهره و ماه
و لیکن از برای خنده گه گاه
هوش مصنوعی: من زیبایی‌ای دارم که ماه و ستاره به خاطر آن حسرت می‌خورند، اما این زیبایی تنها برای خندیدن گاه و بی‌گاه است.
به شکل بد به شبها زاهدان را
بترساندم چو طفلان عابدان را
هوش مصنوعی: در شب‌ها با چهره‌ای ناپسند، زاهدان را می‌ترسانم، همچنان که کودکان را عابدان می‌ترسانند.
به ناگه زاهدی بر من دعا کرد
اجابت شد دعا کو بی ریا کرد
هوش مصنوعی: ناگهان زاهدی برای من دعا کرد و دعایش به حقیقت پیوست، زیرا او بدون هیچ ریا و نفاقی دعا کرد.
ازان خوش منظریها در گذشتم
برین صورت که دیدی مسخ گشتم
هوش مصنوعی: در میان زیبایی‌های آنجا گذر کردم و با این چهره‌ای که می‌بینی، به یک موجود دیگر تبدیل شدم.
ز اقبال تو ای شایستۀ تخت
بر آمد از وبالم اختر بخت
هوش مصنوعی: با خوش‌شانسی تو، ای کسی که شایسته‌ مقام و منزلت هستی، ستاره‌ بخت من از گمراهی و مشکلاتم نجات یافته است.
بگویم با تو بهر شکر و احسان
سخن کز وی شود دشوارت آسان
هوش مصنوعی: بگذار به تو بگویم که برای سپاسگزاری و نیکویی، سخنانی هست که با آنها کارهایت را آسان می‌کنم.
چو عقلم نیست بر جا از کثافت
بزن آتش که باز آید لطافت
هوش مصنوعی: وقتی عقل من تحت تأثیر مشکلات و نابسامانی‌ها قرار گرفته، بهتر است که آن را پاکسازی کنم تا دوباره به حالت نیکویی و لطافت برگردد.
پس از خل ع بدن ک ردم به سر باز
خردمندانه گویم با تو این راز
هوش مصنوعی: بعد از اینکه بدنم را رها کردم و از آن عبور کردم، با اندیشه‌ای عاقلانه، این راز را با تو در میان می‌گذارم.
به امر رام لچمن آتش افروخت
وجود مردهٔ آن دیو را سوخت
هوش مصنوعی: با دستور رام لچمن، شعله‌ای برپا شد و وجود مردهٔ آن دیو به آتش درآمد.
پری گشت و ز آ تش بر پریده
سخن گفت و دگر چشمش ندیده
هوش مصنوعی: یک پری از آتش پرواز کرد و صحبت کرد، اما دیگر هیچ چیزی را نمی‌بیند.
که اکنون مصلحت با تو همین است
خبر از عالم بالا چنین است
هوش مصنوعی: مصلحت تو در حال حاضر این است که از عالم بالا اینگونه به تو خبر رسیده است.
که زرین کوه رکه مونک است پر نور
ز انواع نعم دامانش معمور
هوش مصنوعی: کوه زرین با نوری فراوان پر از نعمت‌هاست و دامن آن از انواع راز و برکات پر شده است.
درآن فرمانروا سگریو میمون
ترا باید بدو پیوستن اکنون
هوش مصنوعی: در آن سرزمین، تو باید به فرمانروا و مجسمه‌ای از میمون بپیوندی. اکنون زمان پیوستن به اوست.
نه میمون نوعی از حیوان صحراست
به هندی نام او انسان صحراست
هوش مصنوعی: میمون به عنوان یک نوع حیوان در بیابان شناخته نمی‌شود، اما در فرهنگ هندی به انسان‌های ساکن در بیابان اشاره دارد.
به فهم و زیرکی دارد درستی
برو ختم است چالاکی و چستی
هوش مصنوعی: فهم و هوش به انسان کمک می‌کند تا درستی را درک کند، اما سرعت و زودباوری در این زمینه اهمیت کمتری دارد.
اگر صد تیر بارد بر یکی شان
به چست و چابکی رد سازد آسان
هوش مصنوعی: اگر صد تیر بر کسی ببارد، او با چابکی و تکیه بر مهارت‌هایش به راحتی از آنها عبور می‌کند.
بسا میمون که بازیدند شطرنج
به دانایی گذشته از شط رنج
هوش مصنوعی: بسیاری از میمون‌ها به بازی شطرنج نگاه می‌کنند، اما فهم آن از عهده‌ی آن‌ها خارج است و برایشان دشوار است.
ز چه نوشند بی دلو و رسن آب
نکو تدبیری این جمع دریاب
هوش مصنوعی: چرا بدون دلو و طناب، آب پاک می‌نوشند؟ ای کسی که تدبیر داری، به این جمع توجه کن.
به تدبیری که آن میمون نماید
در بسته به رویت در گشاید
هوش مصنوعی: به گونه‌ای که آن میمون رفتار می‌کند، درهایی که بسته‌اند به روی تو باز خواهند شد.
به گوشش چون درآمد نام میمون
ز میمون فال خود را یافت میمون
هوش مصنوعی: وقتی نام میمون به گوش او رسید، او جالب‌ترین فال خود را از میمون گرفت.
دلش را رهبری شد سوی مقصود
شتابان گشت سوی کوه موعود
هوش مصنوعی: دل او به سمت هدفش هدایت شد و با شتاب به سوی کوه موعود رفت.
عجب نبود ز بخت تیره فرجام
که اف تد کار مردم با دد و دام
هوش مصنوعی: طبیعی نیست که سرنوشت ناخوشایند، نتیجه‌ای از تلاش‌های نادرست و دروغین مردم باشد.