بخش ۵۲ - دیدن رام ماه را و پنداشتن سیتا و مخاطب کردن او
چو باز آمد به خود لختی شبانگاه
فکنده چشم پر خون بر رخ ماه
مشابه دید روی دلستان را
صنم پنداشت ماه آسمان را
ز بس کز جام شوقش دل شد از دست
زمین تا آسمان نشناخت چون مست
چو دیوانه ز ماه نو برآشفت
به ماه چارده رو کرده می گفت
کجا بودی ندیدم رویت از دوش
بیا تا بر کشم اکنون در آغوش
بسا کز درد دل شد گریه افزون
ز کوه غم بر آمد چشمۀ خون
به لچمن فرض شد تیمار خواری
مریض عشق را بیمار داری
که ای لب تشنه آب ار نیست موجود
توان از صبر پی بردن به مقصود
مراد دل که گنج ناپدید است
یقین دان صبر قفلش را کلید است
مکن یکبار دست و پای خود گم
برین بی طاقتی خود کن تب سم
نه ازهر غم همی ما را سرشتند
به خاک آدم اول دانه کشتند
شناسد لذت غم هر که مرد است
که مردانه رود هر جا که درد است
جوابش داد و بر کرد از جگر آه
میان بسته به جست و جوی آن ماه
که با من همرهی کن ت ا توانی
ترا باید مرا تنها نمانی
چو هم ت گر شوی یکدل به کارم
شود روزی یقین همراه یارم
سخن گفت و کمر بست و روان شد
تن مرده به جست و جوی جان شد
بخش ۵۱ - دیدن رام نقش پای راون و نقش پای سیتا را: در آن نزدیک نقش پای ده سربخش ۵۳ - روان شدن رام خبر گرفتن سیتا را و ملاقات شدن با کیندها دیو و یافتن خبر سیتا: چو روزی چند در صحرا قدم زد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو باز آمد به خود لختی شبانگاه
فکنده چشم پر خون بر رخ ماه
هوش مصنوعی: زمانی که او به خود آمد، در شب، نگاهی پر از اشک و اندوه به چهره ماه انداخت.
مشابه دید روی دلستان را
صنم پنداشت ماه آسمان را
هوش مصنوعی: صنم به زیبایی چهره دلربا را دید و حتی ماه آسمان را هم به او تشبیه کرد.
ز بس کز جام شوقش دل شد از دست
زمین تا آسمان نشناخت چون مست
هوش مصنوعی: به خاطر شوری که از عشق او در دل ایجاد شده، دل آنقدر شاد و سرمست شده که دیگر از زمین و آسمان هیچ چیز را نمیشناسد.
چو دیوانه ز ماه نو برآشفت
به ماه چارده رو کرده می گفت
هوش مصنوعی: به مانند دیوانهای که از دیدن ماه نو به هیجان آمده و بر ماه کامل یعنی ماه چهاردهم مینگرد و سخن میگوید.
کجا بودی ندیدم رویت از دوش
بیا تا بر کشم اکنون در آغوش
هوش مصنوعی: کجایی که من هرگز نتوانستم چهرهات را ببینم؟ از روی دوش خود بیفکن و بیا تا اکنون تو را در آغوش بگیرم.
بسا کز درد دل شد گریه افزون
ز کوه غم بر آمد چشمۀ خون
هوش مصنوعی: بسیاری از اوقات، وقتی که دل به شدت درد میکشد، اشکها بیش از حد جاری میشوند و در واقع، مانند چشمهای از خون و غم، از عمق دل برمیخیزند.
به لچمن فرض شد تیمار خواری
مریض عشق را بیمار داری
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در اینجا اشاره به این است که شخصی در حال مراقبت و پرستاری از کسی است که به خاطر عشق رنج میکشد. او باید به این فرد کمک کند تا با درد و مشکلاتی که از عشق ناشی شده، مقابله کند و او را آرام کند.
که ای لب تشنه آب ار نیست موجود
توان از صبر پی بردن به مقصود
هوش مصنوعی: ای کسی که لب تشنه آب هستی، اگر آب در دسترس نیست، بنابراین میتوان از صبر و انتظار به هدف و مقصود رسید.
مراد دل که گنج ناپدید است
یقین دان صبر قفلش را کلید است
هوش مصنوعی: مراد و خواسته دل که همچون گنجی پنهان میباشد، بدان که صبر و شکیبایی، راه گشای دستیابی به آن است.
مکن یکبار دست و پای خود گم
برین بی طاقتی خود کن تب سم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در مواجهه با مشکلات و ناملایمات، نباید ناامید یا بیحوصله شد. در واقع، باید تلاش کرد تا با صبر و استقامت از سختیها عبور کرد و خود را در برابر چالشها محکم نگهداشت.
نه ازهر غم همی ما را سرشتند
به خاک آدم اول دانه کشتند
هوش مصنوعی: نه اینکه هر درد و غم ما را شکل داده باشد، بلکه از خاک آدم اول، دانه ای کشتند.
شناسد لذت غم هر که مرد است
که مردانه رود هر جا که درد است
هوش مصنوعی: هر کسی که مرد است و حقیقتاً احساس کند، لذت از غم را درک میکند، زیرا او با شجاعت و جسارت به هر جایی میرود که درد و سختی وجود دارد.
جوابش داد و بر کرد از جگر آه
میان بسته به جست و جوی آن ماه
هوش مصنوعی: او به سوالش پاسخ داد و از عمق دل آهی کشید و به دنبال آن ماه زیبا رفت.
که با من همرهی کن ت ا توانی
ترا باید مرا تنها نمانی
هوش مصنوعی: با من همراهی کن تا بتوانی، زیرا من نباید تنها بمانم.
چو هم ت گر شوی یکدل به کارم
شود روزی یقین همراه یارم
هوش مصنوعی: اگر تو یکدل و همدل شوی و به کارم بپردازی، روزی حتماً با همراهی هم به نتیجه خوبی میرسیم.
سخن گفت و کمر بست و روان شد
تن مرده به جست و جوی جان شد
هوش مصنوعی: او صحبت کرد، عزم خود را جزم کرد و به راه افتاد تا جان خود را که به خواب رفته بود، پیدا کند.