گنجور

بخش ۵۱ - دیدن رام نقش پای راون و نقش پای سیتا را

در آن نزدیک نقش پای ده سر
نموده رام دل خ ون را برادر
قریب نقش پایش دید از دور
به چشم خویش نقش پای آن حور
تمامی ماجرای آن پری رو
موافق یافت با قول جتا یو
ز عین بیخودی بر سرو طناز
عتاب آمیز حرفی کرد آغاز
که ای پر کار و عاشق کش بیا زود
زیان من نه چندانت بود سود
برای کشتنم جای نهانی
بیا ای جان که مردم زان که جانی
دریغا کین چنین رنگ کف پا ی
دریغ از دیدهٔ من داشتی وای
گناه از مردم چشمم چه دیدی؟
که خاک راه بر چشمم گزیدی
چو من گریان به جان ریش می گفت
سرودی حسب حال خویش می گفت
جبین مالید بر نقش کف پای
زمین را کرده پی آن انجم اندای
من آن گلدستۀ گلهای داغم
که می سوزد نسیم از کشت باغم
ندانم کس چه سازد با چنین یاس
گل داغم پر از ماران الماس
کباب تر بر آتش خون نبارد
که بهر سوز دل من گریه آرد
زیارت خانۀ پروانه شد دل
که آتش شعله زد زین خرمن گل
من و پروانه هم مشرب دو یاریم
که در جان تخم آتشها بکاریم
گل داغی به دست آریم ناکام
که ماند زو گلاب خوش وفا نام
چوگل پروردن از غم پیشۀ ماست
وفا در دل گلاب شیشۀ ماست
خمار مستی خود برشکستم
ز جامِ نیستی، دیوانه مستم
به زاری آنچنان از خویشتن رفت
که گویی مرغ روحش از بدن رفت
چو جیب خور، گریبان ر ا زده چاک
چو صوفی در سماع افتاد بر خاک
کجایی ای دل و جانم فدایت
هزاران جان فدای خاک پایت
به ذوق وصل تو گشتم بد آموز
مرا تاب جدایی نیست امروز
من آنم کز تو بر دامان عصمت
برم از سایۀ جبریل غیرت
بود بر جا اگر جان در گداز است
که بر تو دست ابلیسی دراز است
چنین خونابه باران گشت مدهوش
زبانش دوست گویان ماند خاموش
سرش بگرفت بر زانو برادر
به رویش زد گلاب اشک پرور
ز مستیهای عشق آن گل اندام
به بیهوشی فتاده صبح تا شا م

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در آن نزدیک نقش پای ده سر
نموده رام دل خ ون را برادر
هوش مصنوعی: در آنجا که پای کسی بر زمین افتاده، دل عاشق را به آرامش می‌رساند و عشق را مانند برادری گرامی می‌دارد.
قریب نقش پایش دید از دور
به چشم خویش نقش پای آن حور
هوش مصنوعی: نزدیک بود که از دور ردپای او را ببینم و با چشم خودم ردپای آن فرشته را مشاهده کنم.
تمامی ماجرای آن پری رو
موافق یافت با قول جتا یو
هوش مصنوعی: تمامی داستان آن پری زیبا با سخنان جتا یو همخوانی داشت.
ز عین بیخودی بر سرو طناز
عتاب آمیز حرفی کرد آغاز
هوش مصنوعی: از شدت بی‌خودی، در مورد یک دختر زیبا با طعنه و کنایه صحبت کرد.
که ای پر کار و عاشق کش بیا زود
زیان من نه چندانت بود سود
هوش مصنوعی: ای کسی که در کار و عشق قوی و پرکار هستی، زود بیا و به خسارت من توجه کن، منافع تو چقدر می‌تواند باشد؟
برای کشتنم جای نهانی
بیا ای جان که مردم زان که جانی
هوش مصنوعی: ای جان، برای کشتن من به جایی پنهان بیا، زیرا من از زندگی خسته و مرده‌ام.
دریغا کین چنین رنگ کف پا ی
دریغ از دیدهٔ من داشتی وای
هوش مصنوعی: ای کاش که تو این افسوس را از چشم من می‌دیدی که چگونه بر دل من سنگینی می‌کند.
گناه از مردم چشمم چه دیدی؟
که خاک راه بر چشمم گزیدی
هوش مصنوعی: چه گناهی از مردم دیده‌ای که خاک راه بر چشمانم نشسته است؟
چو من گریان به جان ریش می گفت
سرودی حسب حال خویش می گفت
هوش مصنوعی: من به حالت گریان در دل خود درد و غصه‌هایم را بیان می‌کنم و از روی حال و روز خود شعر می‌سرایم.
جبین مالید بر نقش کف پای
زمین را کرده پی آن انجم اندای
هوش مصنوعی: با forehead خود بر روی زمین تماس برقرار کرد و به دنبال نشانه‌هایی از ستاره‌ها می‌گشت.
من آن گلدستۀ گلهای داغم
که می سوزد نسیم از کشت باغم
هوش مصنوعی: من مانند یک گلدسته از گل‌های داغ و پرحرارت هستم که نسیم خنک به من می‌خورد و می‌سوزد.
ندانم کس چه سازد با چنین یاس
گل داغم پر از ماران الماس
هوش مصنوعی: نمی‌دانم دیگران با چنین ناامیدی چه‌کاری انجام می‌دهند، زیرا عواطف من پر از درد و زخم‌هایی است که مانند مارهای درخشان هستند.
کباب تر بر آتش خون نبارد
که بهر سوز دل من گریه آرد
هوش مصنوعی: کباب تازه‌ای که بر روی آتش قرار دارد، نمی‌تواند خون بریزد؛ چرا که برای دلbroken من، تنها اشک می‌سازد.
زیارت خانۀ پروانه شد دل
که آتش شعله زد زین خرمن گل
هوش مصنوعی: دل به زیارت خانۀ پروانه رفته است، چرا که آتش شعله‌ای از این مزرعه گل برافروخته است.
من و پروانه هم مشرب دو یاریم
که در جان تخم آتشها بکاریم
هوش مصنوعی: من و پروانه، دو دوست هستیم که در دل خود، بذر عشق و احساس را می‌کاریم.
گل داغی به دست آریم ناکام
که ماند زو گلاب خوش وفا نام
هوش مصنوعی: ما تلاش می‌کنیم که چیزی زیبا و اصیل به دست آوریم، اما ناکام می‌مانیم و آنچه به دست می‌آوریم، تنها نامی از آن زیبایی واقعی است.
چوگل پروردن از غم پیشۀ ماست
وفا در دل گلاب شیشۀ ماست
هوش مصنوعی: ما از غم و اندوه خود گلی می‌پرورانیم و در دل ما مانند شیشه‌ای پر از گلاب، وفا و محبت وجود دارد.
خمار مستی خود برشکستم
ز جامِ نیستی، دیوانه مستم
هوش مصنوعی: من از شوق و سرخوشی طعم زندگی را چشیدم و در حالت دیوانگی و مستی غرق شدم.
به زاری آنچنان از خویشتن رفت
که گویی مرغ روحش از بدن رفت
هوش مصنوعی: او به قدری در حال زاری و ناله بود که به نظر می‌رسید روحش از بدنش جدا شده است.
چو جیب خور، گریبان ر ا زده چاک
چو صوفی در سماع افتاد بر خاک
هوش مصنوعی: وقتی که شخص گرسنه‌ای جیب خود را مورد تعرض قرار می‌دهد و گریبانش را پاره می‌کند، مانند یک عارف که در حال رقص و سماع بر زمین افتاده است.
کجایی ای دل و جانم فدایت
هزاران جان فدای خاک پایت
هوش مصنوعی: کجایی تو؟ ای دل و جان من، جان هزاران نفر را فدای تو می‌کنم و خاک پای تو را هزاران جان می‌پرستم.
به ذوق وصل تو گشتم بد آموز
مرا تاب جدایی نیست امروز
هوش مصنوعی: به خاطر لذت وصال تو، دچار شوق و شگفتی شده‌ام، و دیگر نمی‌توانم تاب جدایی را تحمل کنم. امروز روز جدایی نیست.
من آنم کز تو بر دامان عصمت
برم از سایۀ جبریل غیرت
هوش مصنوعی: من کسی هستم که از شرافت و پاکی‌ام به دلیل غیرت تو، از سایه جبرئیل هم فراتر می‌روم.
بود بر جا اگر جان در گداز است
که بر تو دست ابلیسی دراز است
هوش مصنوعی: اگر جان در حال سوختن است، باید بدانیم که علت آن این است که دسیسه‌ای از جانب شیطان به سمت ما دراز شده است و ما باید از این وضعیت آگاه باشیم.
چنین خونابه باران گشت مدهوش
زبانش دوست گویان ماند خاموش
هوش مصنوعی: بارانی از خون به پا شده و دوستش، که به شدت تحت تأثیر قرار گرفته، توان صحبت کردن را از دست داده و خاموش مانده است.
سرش بگرفت بر زانو برادر
به رویش زد گلاب اشک پرور
هوش مصنوعی: برادر سرش را روی زانو گرفت و این‌گونه بر او اشک‌هایش را ریخت که از قلبش برآمده بود.
ز مستیهای عشق آن گل اندام
به بیهوشی فتاده صبح تا شا م
هوش مصنوعی: آن معشوق زیبا به خاطر عشق و مستی غرق در خواب و بی‌خود شده است، از صبح تا شب در حال بی‌هوشی به سر می‌برد.