گنجور

بخش ۴۸ - جنگ کردن جتایو با راون و کشته شدن جتایو به دست او و بردن او سیتا را به لنکا

به بی رویی کشان می بردش از مو
دو چار اندر هوا شد با جتایو
به فریادش جتایو شد خبردار
ز بانگ طبل گردد باز بیدار
به راون پنجه زد کرگس چو شهباز
که بومی بر هما شد چنگل انداز
نصیحت کردش اول آخر آن جنگ
هم از منقار می کَند و هم از چنگ
همی زد راون دون زبون گیر
به قصد جان کرگس ترکشی تیر
زمانی دیر با هم جنگ کردند
به خون روی هوا را رنگ کردند
به راون طُرفه جنگی کرد کرگس
که در عالم نکرده پیش از ان کس
شکسته چتر و بیرق با ارابه
فکندش بس خراب اندر خرابه
چو کرگس کرد ارابه نیست و نابود
بیفتاد از هوا صندوق نمرود
برآمد باد نمرود از دماغش
که آن کرگس به خواری کرد داغش
به خشم آنگه ز جا برخاست راون
سلاح جنگ خویش آراست راوان
ز کف بگذاشت موی آن پری را
وداعی داد جنگ سرسری را
تنش گشت ازغضب پولاد یک لَخت
به نعره زد طپانچه بر رخش سخت
به زور هرچه در خود داشت کوشید
به تیر آنگه هوا را روی پوشید
ز پاسخهای او چون کار نگشاد
غضب شد راون و در حیرت افتاد
بریده زه جتا یو بر کمانش
نه خنجر ماند ثابت نی سنانش
بجز تیغی نمانده حربه با دیو
کشید آنگه به کین تیغ مهادیو
پر و بالش برید از تیغ لامع
کزان شد نسر طائر نسر واقع
چو راون کشته راهی گشت با او
طپان در خون همی گفتی جتا یو
چه شد بر کرگسی گر یافتی دست
عقاب تیر رام اندر کمین است
در آوانی که جنگ سخت افتاد
ز دست خود پری را دیو سر داد
به حیرت غرق در دریای اندوه
همی گشتی صنم در دامن کوه
به پای هر درخت افتاد آن سرو
که کردی رام هر یک را گمان سرو
همی گفت ای عدم بند جهانجو
دلت چون می نسوزد بر جتا یو
وفایش بین که چون نیکو نهاد است
به دلسوزی ما در خون فتاده ست
خدنگی ن ه به زه با تیغ بر کش
به خاک انداز همچون دیو سرکش
وگر خود می نریزی خون راون
به قتلش نامزد فرمای لچمن
چو راون بر جتا یو شد ظفرمند
دلیر آمد به قصد آن شکر خند
به کف بگرفت موی آن پری باز
به سوی شهر لنکا کرد پرواز
بهشتی در بغل عفریت دوزخ
همی رفت و گفتا طالع آوخ
چرا شد بر زمرُد، مار گستاخ
به چاک دامن گل خار گستاخ
زبون زهر شد بهرچه تریاک
که از آتش نباشد آب را پاک
پریشان شد ز صرصر شمع کافور
پریشانی نباشد طرفه از نور
بسی آتش زده در خرمن صبر
به خود پیچان ز غم چون برق در ابر
زمانه ساخت نوش و نیش با هم
چو روز شادمانی و شب غم
ملک گفتا که عیسی را تب آمد
فلک گفتا که مه در عقرب آمد ۳
رهین گرد بادی گشت گلبرگ
به عمر نازنین شد چیره تر مرگ
به جان بود آن پری زان دیو خونخوار
چو جان در دست بد بختی گرفتار
فتاد آن حور عین در بند خناس
چو ماه چارده محبوس در راس
چنان بربود گویی برد ابلیس
صواب طاعت پاکان به تلبیس
نیفتد بی قضای آسمانی
به بند مرگ آب زندگانی
به حالش نوحه گر شد بانگ خلخال
زمین و آسمان بگریست زان حال
ز گوش و گردنش گوهر فرا ریخت
نه گوهر اشک مرغان هوا ریخت
غم هجرش قیامت گونه انگیخت
ستاره بر زمین چون آسمان ریخت
گل افشان از هوا می رفت تا رام
ز گل پی برده آید بر گل اندام
نه دست آ ن سهی قد گلفشان شد
بهشتی باغ را گویی خزان شد
مگر دانسته مرگ خود به هجران
به روح خود از آن شد خود گل افشان
فکندی جامه هر جا پاره پاره
که می شد زان جگرها پاره پاره
گریبان چاک حور پاکدامان
قصب بشگافت گویی ماهتابان
به کوهی پنج میمون دید یکجا
نشان را زیوری انداخت سیتا
گواهی رنگ و روی درد پر درد
فکنده پاره ای زان کسوت زرد
گذاری کرد راون پس ز دریا
رسانیدش به زرین شهر لنکا
طلب فرمود زان پس دیو غدار
ز عفریتان نامی هشت سردار
به فوج صد هزاران داد فرمان
که جای خردوخر مانده ست ویران
در آنجا رفته هر دم جان بب ازند
کمین کرده به قصد رام تازند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به بی رویی کشان می بردش از مو
دو چار اندر هوا شد با جتایو
هوش مصنوعی: او با چهره‌ای جدی و بی‌احساس، دیگران را تحت تأثیر قرار می‌دهد و به سوی خود می‌کشاند، در حالی که به شدت تحت تأثیر شرایطی قرار گرفته است که محیط را برایش دشوار کرده است.
به فریادش جتایو شد خبردار
ز بانگ طبل گردد باز بیدار
هوش مصنوعی: او با صدای طبل بیدار می‌شود و متوجه فریادش می‌شود.
به راون پنجه زد کرگس چو شهباز
که بومی بر هما شد چنگل انداز
هوش مصنوعی: کرگس به شهباز حمله‌ور شد و با نیرنگ و ترفند به آن حمله‌کرد، اما سرانجام نتوانست بر او غلبه کند و مثل یک پرنده محلی به تله افتاد.
نصیحت کردش اول آخر آن جنگ
هم از منقار می کَند و هم از چنگ
هوش مصنوعی: شخصی او را نصیحت کرد که در نهایت کارش به جایی می‌رسد که هم از نوک پرنده‌ای آسیب می‌بیند و هم از دستش.
همی زد راون دون زبون گیر
به قصد جان کرگس ترکشی تیر
هوش مصنوعی: شخصی با نیرویی و قدرتی به سمت هدفی که کرگس را نشانه رفته است، تیر می‌اندازد.
زمانی دیر با هم جنگ کردند
به خون روی هوا را رنگ کردند
هوش مصنوعی: مدتی طولانی در جنگ بودند و با خون، آسمان را رنگین کردند.
به راون طُرفه جنگی کرد کرگس
که در عالم نکرده پیش از ان کس
هوش مصنوعی: کرگس در دنیای پرغوغای خود جنگی را به راه انداخت که هیچ کس پیش از او مانند آن را تجربه نکرده بود.
شکسته چتر و بیرق با ارابه
فکندش بس خراب اندر خرابه
هوش مصنوعی: چتر و پرچم شکست و به ارابه‌ای انداخته شد؛ اوضاع آنقدر خراب بود که در ویرانه‌ای به حال و روز بدی افتاده است.
چو کرگس کرد ارابه نیست و نابود
بیفتاد از هوا صندوق نمرود
هوش مصنوعی: زمانی که کرگس (پرنده‌ای شکارچی) به سفر خود ادامه می‌دهد، ارابه‌ای وجود ندارد و او به طور ناگهانی از آسمان به زمین می‌افتد، همان‌طور که صندوق نمرود (که سمبل قدرت و سلطنت است) به طور نابودگرانه‌ای به زمین می‌افتد.
برآمد باد نمرود از دماغش
که آن کرگس به خواری کرد داغش
هوش مصنوعی: باد نمرود از دماغش بیرون آمد و آن کرگس (پرنده‌ای که در ادبیات به عنوان نماد خفت و خواری است) باعث شد او در ذلت و خفت قرار گیرد.
به خشم آنگه ز جا برخاست راون
سلاح جنگ خویش آراست راوان
هوش مصنوعی: زمانی که خشم او به اوج رسید، با شجاعت و قدرت سلاح جنگی‌اش را آماده کرد.
ز کف بگذاشت موی آن پری را
وداعی داد جنگ سرسری را
هوش مصنوعی: موی آن پری را رها کرد و به طور سطحی به جنگ مشغول شد.
تنش گشت ازغضب پولاد یک لَخت
به نعره زد طپانچه بر رخش سخت
هوش مصنوعی: تنش از خشم به شدت تغییر کرد و با صدای بلند فریاد زد و با ضربه‌ای محکم بر صورتش کوبید.
به زور هرچه در خود داشت کوشید
به تیر آنگه هوا را روی پوشید
هوش مصنوعی: او به شدت تلاش کرد تا آنچه در وجودش بود را به نمایش بگذارد و سپس با تیر کینه، آسمان را پوشاند.
ز پاسخهای او چون کار نگشاد
غضب شد راون و در حیرت افتاد
هوش مصنوعی: از جواب‌های او که نتوانست کار را پیش ببرد، او خشمگین شد و در تعجب فرو رفت.
بریده زه جتا یو بر کمانش
نه خنجر ماند ثابت نی سنانش
هوش مصنوعی: تیر از کمان رها شده و خنجر هم به صورت ثابت باقی نمانده است، سنان نیز در وضعیت خود ساکن نشده است.
بجز تیغی نمانده حربه با دیو
کشید آنگه به کین تیغ مهادیو
هوش مصنوعی: جز تیغی دیگر چیزی برای مبارزه با دشمن باقی نمانده است و در این شرایط، آن تیغ را به عنوان ابزاری برای انتقام به کار می‌برم.
پر و بالش برید از تیغ لامع
کزان شد نسر طائر نسر واقع
هوش مصنوعی: پر و بالش را با تیغ تیز بریدند و به این وسیله، پرنده‌ای به دنیا آمد که واقعاً نسر است.
چو راون کشته راهی گشت با او
طپان در خون همی گفتی جتا یو
هوش مصنوعی: هنگامی که اسب زخم‌خورده‌ای در راهی افتاد، با وجود اینکه در خون خود غلت می‌زد، همچنان ناله و زاری می‌کرد.
چه شد بر کرگسی گر یافتی دست
عقاب تیر رام اندر کمین است
هوش مصنوعی: اگر بر کرگسی چنگال عقاب بیفتد، چه اتفاقی می‌افتد؟ تیر عقاب در کمین نشسته است.
در آوانی که جنگ سخت افتاد
ز دست خود پری را دیو سر داد
هوش مصنوعی: در زمانی که جنگ به شدت درگرفت، دمی از خود بی‌خبر شدم و پری را که نماد زیبایی و لطافت است، به دیو که نماد زشتی و خشونت است، واگذار کردم.
به حیرت غرق در دریای اندوه
همی گشتی صنم در دامن کوه
هوش مصنوعی: در حالتی از شگفتی و غم عمیق غوطه‌ور بودی و مانند یک مجسمه در دامنه کوه سرگردان می‌گشتی.
به پای هر درخت افتاد آن سرو
که کردی رام هر یک را گمان سرو
هوش مصنوعی: سروی که تو به آن توجه کرده‌ای و به سادگی رامش کرده‌ای، حالا به پای درخت افتاده است. این درخت هر یک را به گونه‌ای جا زده که گمان می‌کنند خود سروی هستند، در حالی که حقیقت چیز دیگری است.
همی گفت ای عدم بند جهانجو
دلت چون می نسوزد بر جتا یو
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به دیالوگی میان وجود و عدم اشاره دارد. در آن به دیالوگ بین یک جستجوگر حقیقت و نیروی عدم پرداخته می‌شود. گویا پرسش در اینجا این است که چگونه دل یک جستجوگر از بی‌نتیجه‌گی‌های جهان نمی‌سوزد و باز هم به دنبال حقیقت و جست‌وجو می‌رود. به طور کلی، این شعر به تلاش انسانی برای فرا رفتن از محدودیت‌ها و چالش‌های دنیا اشاره دارد.
وفایش بین که چون نیکو نهاد است
به دلسوزی ما در خون فتاده ست
هوش مصنوعی: وفاداری او را ببین که چگونه به خوبی در دل ما جا دارد و به خاطر دلسوزی‌اش، در مشکلات و رنج‌ها غوطه‌ور شده است.
خدنگی ن ه به زه با تیغ بر کش
به خاک انداز همچون دیو سرکش
هوش مصنوعی: دوست چه انسان هنجارشکن و بی‌ادبی است! او با سلاحی تیز و برنده به میدان آمده و همچون دیو وحشی به هر سو یورش می‌برد.
وگر خود می نریزی خون راون
به قتلش نامزد فرمای لچمن
هوش مصنوعی: اگر خودت اقدام به ریختن خون او نمی‌کنی، پس به او لقب قاتل بده و او را برای کشتن به جنگ بفرست.
چو راون بر جتا یو شد ظفرمند
دلیر آمد به قصد آن شکر خند
هوش مصنوعی: وقتی که سیلاب‌های پرخروش بر جوی‌ها فرود آمد، دلیران پیروزی به دنبال آن شادی و خوشبختی به راه افتادند.
به کف بگرفت موی آن پری باز
به سوی شهر لنکا کرد پرواز
هوش مصنوعی: او موهای آن پری را در دست گرفت و به سمت شهر لنکا پرواز کرد.
بهشتی در بغل عفریت دوزخ
همی رفت و گفتا طالع آوخ
هوش مصنوعی: یک بهشت در کنار یک موجود پلید جهنمی در حال حرکت بود و می‌گفت: "آه، چه سرنوشتی!"
چرا شد بر زمرُد، مار گستاخ
به چاک دامن گل خار گستاخ
هوش مصنوعی: چرا مار جسور بر سنگ‌زبر، دامن گل را چاک می‌زند و خار را گستاخانه به جان می‌آورد؟
زبون زهر شد بهرچه تریاک
که از آتش نباشد آب را پاک
هوش مصنوعی: زبان تلخ و زهرآلود شده است به خاطر اینکه هیچ تریاکی از آتش نیست که آب را پاک کند.
پریشان شد ز صرصر شمع کافور
پریشانی نباشد طرفه از نور
هوش مصنوعی: شمعی که در باد و طوفان می‌لرزد، پریشان و ناتوان می‌شود، اما روشنایی او به خاطر کافور به هم نمی‌ریزد و همچنان نورش را حفظ می‌کند.
بسی آتش زده در خرمن صبر
به خود پیچان ز غم چون برق در ابر
هوش مصنوعی: بسیاری از دردها و غم‌ها در دل من آتش‌افروزی کرده و به خاطر این غم‌ها، همچون برقی در میان ابرها در خود می‌پیچم و ناآرام هستم.
زمانه ساخت نوش و نیش با هم
چو روز شادمانی و شب غم
هوش مصنوعی: دنیا به گونه‌ای است که شادمانی و غم را به طور همزمان ایجاد می‌کند، همان‌طور که روز و شب در کنار هم هستند.
ملک گفتا که عیسی را تب آمد
فلک گفتا که مه در عقرب آمد ۳
هوش مصنوعی: فرشته‌ای گفت که بیماری بر عیسی (ع) عارض شده است و آسمان (یا ستارگان) پاسخ داد که این به خاطر ورود ماه در برج عقرب است.
رهین گرد بادی گشت گلبرگ
به عمر نازنین شد چیره تر مرگ
هوش مصنوعی: به خاطر طوفانی که در زندگی‌اش پیچیده شده، گلبرگ‌ها به خواب رفتند و به این ترتیب، مرگ در عمر نازنینش غالب‌تر شد.
به جان بود آن پری زان دیو خونخوار
چو جان در دست بد بختی گرفتار
هوش مصنوعی: آن پری زیبا مانند جانم در دست من است، همان‌طور که من در چنگال بدبختی گرفتار شده‌ام، آن دیو خون‌آشام هم برای او خطرناک است.
فتاد آن حور عین در بند خناس
چو ماه چارده محبوس در راس
هوش مصنوعی: آن حوری که به زیبایی و لطافت مشهور است، در دام افکار منفی گرفتار شده است، مانند ماه کامل که در میان آسمان محبوس شده و نمی‌تواند آزادانه درخشید.
چنان بربود گویی برد ابلیس
صواب طاعت پاکان به تلبیس
هوش مصنوعی: گویی ابلیس به شیوه‌ای فریبنده عبادت و اطاعت پاکان را از آن‌ها ستانده است.
نیفتد بی قضای آسمانی
به بند مرگ آب زندگانی
هوش مصنوعی: هیچ چیز بدون خواست و تقدیر الهی به سرنوشتی نمی‌رسد و مرگ نمی‌تواند زندگی را تحت تأثیر قرار دهد.
به حالش نوحه گر شد بانگ خلخال
زمین و آسمان بگریست زان حال
هوش مصنوعی: در اینجا به وضعیت فردی اشاره شده که به شدت دچار درد و غم شده است. صدای ناله و سوگواری از آن شخص برخاسته و زمین و آسمان نیز تحت تأثیر این غم، به حالت عزا درآمده و می‌گریند. به عبارتی، رنج و اندوه این فرد آنچنان عمیق است که همه چیز در پیرامون او متاثر شده و به سوگ نشسته است.
ز گوش و گردنش گوهر فرا ریخت
نه گوهر اشک مرغان هوا ریخت
هوش مصنوعی: از گوش و گردن او، جواهرات فرو چکید، نه اینکه اشک پرندگان آسمان بریزد.
غم هجرش قیامت گونه انگیخت
ستاره بر زمین چون آسمان ریخت
هوش مصنوعی: غم فراق او چنان عمیق و شدید بود که مانند روز قیامت، ستاره‌ها بر زمین پاشیده شدند.
گل افشان از هوا می رفت تا رام
ز گل پی برده آید بر گل اندام
هوش مصنوعی: گل‌ها در هوا پخش می‌شدند تا اینکه رام، که از زیبایی گل‌ها آگاه بود، بر روی گل‌ های زیبا بگنجد.
نه دست آ ن سهی قد گلفشان شد
بهشتی باغ را گویی خزان شد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که آن دختری که قد بلند و زیباست، با رسیدن به باغ، آنجا مانند بهشت شده است، اما ناگهان حس می‌شود که باغ تحت تاثیر تغییرات فصل به خزان رفته است.
مگر دانسته مرگ خود به هجران
به روح خود از آن شد خود گل افشان
هوش مصنوعی: آیا می‌توانی بفهمی که مرگ تو چگونه به جدایی از روح‌ات انجامیده و این جدایی به زیبایی زندگی‌ات انجامیده است؟
فکندی جامه هر جا پاره پاره
که می شد زان جگرها پاره پاره
هوش مصنوعی: هر جا که جامه پاره می‌شد، این نشانه‌ای از درد و رنجی است که در دل‌ها وجود دارد.
گریبان چاک حور پاکدامان
قصب بشگافت گویی ماهتابان
هوش مصنوعی: حجاب حوری باوقار را پاره کرد، گویی که ماهی تابان درخشان شده است.
به کوهی پنج میمون دید یکجا
نشان را زیوری انداخت سیتا
هوش مصنوعی: در مکانی، پنج میمون را مشاهده کرد که همه با هم جمع شده بودند و یکی از آن‌ها، زیوری را به نشانه‌ای به زمین انداخت.
گواهی رنگ و روی درد پر درد
فکنده پاره ای زان کسوت زرد
هوش مصنوعی: این بیت به وصف حالت فردی می‌پردازد که دچار درد و رنج شده است. رنگ و روی او نشان‌دهنده‌ی وضعیت بد و دردمند اوست و به نوعی لباسی از رنج بر تن دارد که، به رنگ زرد به نظر می‌آید. این رنگ زرد می‌تواند نمادی از بیماری یا افسردگی باشد که بر روی او نمایان شده است.
گذاری کرد راون پس ز دریا
رسانیدش به زرین شهر لنکا
هوش مصنوعی: او با سرعت و چابکی از دریا گذشته و به شهر زرین لنکا رسید.
طلب فرمود زان پس دیو غدار
ز عفریتان نامی هشت سردار
هوش مصنوعی: پس از آن، دیو فریبنده خواست تا از میان عفریتان، هشت سردار معروف را معرفی کند.
به فوج صد هزاران داد فرمان
که جای خردوخر مانده ست ویران
هوش مصنوعی: به گروهی از صد هزار نفر دستور داد که مکان خرد و جوانمردی خراب شده و جایی برای آن باقی نمانده است.
در آنجا رفته هر دم جان بب ازند
کمین کرده به قصد رام تازند
هوش مصنوعی: در آن مکان، هر لحظه جان‌ها در حال رفتن هستند و در کمین نشسته‌اند تا طعمه‌ای را به دام اندازند.