گنجور

بخش ۴۷ - دیدن راون سیتا را و بردن سیتا به زور

چو لچمن رفت، راون وقت آن یافت
که گرگ کهنه، بره بی شبان یافت
به کام اژدها بی رنج شد گنج
مرا زان اژدها بر گنج صد رنج
به ص حرای خُتَن شد بعد بس دیر
غزال مشک، صید هفت سر شیر
پری در زعفرانی پرنیانی
بهاری بود همدوش خزانی
پرندی زر و حسن آرای دلدار
گل خندان شگفت از زعفران زار
به روی آن پری شد دیو حیران
ز پا افتاد و خود را شد نگهبان
روان شد جانب حور پری زاد
به تغییر لباس خویشتن شاد
به شکل برهمن شد بید خوانان
همی گفتند لعنش بی زبانان
ادب کرد آن صنم زان بید خوانی
طلب کرد از کمال مهربانی
برهمن دید آن بت ساخت مهمان
نمود از سرو گلگون میوه باران
به پرسش گفت سرگردان نهادی
درین صحرا ی غولان چون فتادی؟
بدین میوه قناعت کن بیار ام
شکار آرد کباب تر دهد رام
بگفتش رهزن جان جهانی
فرامش کردم ازتو بید خوانی
دلم از دست بردی وه چه رویی
ز پا افتادم از دستت چه گویی
ببین ای حوروش کاخر کجایی
که هستی از کجا و از چه جایی؟
جنک را دخترم گفت آن پری زن
جهانجو رام جسرت شوهر من
به بختش از قضا شو ری فتاده ست
پدرش اخراج چندین سال داده ست
بسی بگذشت آنچه بودنی بود
کمک مانده است از آن ایام معهود
چو وقت آید ز غم آزاد گردیم
رویم اندر وطن یا شاد گردیم
چو گفت از سر گذشت آنگاه بشکفت
به بلقیس زمانه اهرمن گفت
چه می مانی درین دشت خطرناک؟
که مه بر آسمان زیبد نه بر خاک
پری رویا مشو غول بیابان
ترا قصر ارم می شاید ایوان
چرا گریه به بخت خویشتن نیست
که اندوهت نصیب هیچ زن نیست
هزار افسوس زین عمر تو با رام
نه گل بر بسترت، نی باده در جام
نه رنگین کسوتت، نی زیب زیور
چو گل تا کی کنی از خار بستر؟
نه من چون رام تو طالع سیا هم
به زرین شهر لنکا پادشاهم
چه ضایع با گدا سازی جوانی
بیا ای مه ! به شه کن کامرانی
پرستارت کنم حوری ن ژادان
کنیزانت دهم اختر نهادان
به بخت گوهری ک ن پادشاهی
برَد فرمانت از مه تا به ماهی
صنم گفت ای برهمن بید خوانان
مشو بی دین به عشق مه جبینان
مکن زنهار بید ای زشت بد نام
کنی تا عشقبازی بابت رام
مرا بشناس خود را نیز بشناس
جگر را پاس دار از نیش الماس
برهمن دیده، خدمت کردم از جان
تویی بی دین، نه دین داری نه ایمان
ز حرف کژ زبان تو تراوید
زبان باید به قصد جانت ببرید
ز برّیدن به توبه گر کنی دیر
بشویایی به آتش همچو شمشیر
به شکل خویش گشت و گفت راون
چه ترسانی مرا از رام و لچمن؟
نمی دانی که دیو ده سرم من
ز نُه گردون به شوکت بر ترم من
به ده سر، بیست بازو شد نمایان
لباس سرخ شد چون تیغ رخشان
زمین لرزید گاو از پا در افتاد
ز بانگش کوه و دشت آمد به فریاد
ز صحرا گشت وحش و طیر نایاب
درختان خشک گشتند و لب آب
به قصد آن پری آمد غریوان
چو باد تند آبان بر گلستان
چه نفرینها که بر کارش جهان گفت
زمین و آسمان نفرین کنان گفت
چه شد سلطان عشق غیرت آیین
که از معشوق و عاشق می کشد کین
نباشد دوستی دیو جز ریو
به مردم عشق می زیبد نه با دیو
همان سرمه کزو چشم است نیکو
اگر بر رو کشی گردی سیه رو
سپیدی کآبروی و نور روی است
سیه پوشیده باید چون به موی است
همان آتش که دین را سود ازان است
به تیر از دود آن صد ره زیان است
به رنگ گل طراوت بخش آب است
ولی زو خانۀ آتش خراب است
غرض چون راون مغرور بد مست
ستم را زد به موی آن پری دست
به گردون برکشید آن ماه را باز
شد آن گردون چو تخت جم به پرواز

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو لچمن رفت، راون وقت آن یافت
که گرگ کهنه، بره بی شبان یافت
هوش مصنوعی: هنگامی که فرصت برای یک کار در دسترس قرار می‌گیرد، بعضی از افراد قدیمی و با تجربه ممکن است از آن بهره‌برداری کنند و در غیاب مراقب و هدایت‌کننده، به راحتی به اهداف خود برسند.
به کام اژدها بی رنج شد گنج
مرا زان اژدها بر گنج صد رنج
هوش مصنوعی: گنج من بدون درد و زحمت به دست اژدها افتاد؛ اما برای به دست آوردن این گنج، صد رنج را تحمل کرده‌ام.
به ص حرای خُتَن شد بعد بس دیر
غزال مشک، صید هفت سر شیر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویر زیبایی از یک جوان یا دلبر اشاره می‌کند که به آرامی و با زیبایی خاص خود، به شکار غزالی پرداخته است. این غزال که نماد لطافت و زیبایی است، در نهایت به سرنوشتی دچار می‌شود که نشان از سختی و چالش‌های درونی دارد. شیر که نماد قدرت و شجاعت است، در اینجا به عنوان حامی یا محافظ مطرح می‌شود و به نوعی تعادل میان زیبایی و قوت را به نمایش می‌گذارد. در کل، این تصویر بیانگر تقابل و تعامل میان لطافت و قدرت در زندگی است.
پری در زعفرانی پرنیانی
بهاری بود همدوش خزانی
هوش مصنوعی: یک پری زیبا و شاداب در حالتی بهاری و زعفرانی دیده می‌شود که در کنار فصل پاییز قرار دارد.
پرندی زر و حسن آرای دلدار
گل خندان شگفت از زعفران زار
هوش مصنوعی: پرنده‌ای از زیبایی و طلا جلوه می‌کند، دلبر با لبخندش شگفتی می‌آفریند، مانند زعفرانی که در باغ می‌روید.
به روی آن پری شد دیو حیران
ز پا افتاد و خود را شد نگهبان
هوش مصنوعی: دیو که در برابر آن پری قرار گرفته بود، از شدت زیبایی او دچار حیرت شد و از پا افتاد و به خودی خود تصمیم گرفت تا از آن پری مراقبت کند.
روان شد جانب حور پری زاد
به تغییر لباس خویشتن شاد
هوش مصنوعی: یک روح زیبا به سمت حوری پری مانند رفته و با تغییر لباس خود، احساس شادی می‌کند.
به شکل برهمن شد بید خوانان
همی گفتند لعنش بی زبانان
هوش مصنوعی: بید خوانان به صورت برهمن در آمدند و خاموشی لعن او را بر زبان آوردند.
ادب کرد آن صنم زان بید خوانی
طلب کرد از کمال مهربانی
هوش مصنوعی: او با ادب و ناز خود از من خواست که بیدار شوم و این درخواستش ناشی از کمال مهربانی‌اش بود.
برهمن دید آن بت ساخت مهمان
نمود از سرو گلگون میوه باران
هوش مصنوعی: برهما (خدای هندو) مشاهده کرد که آن بت (مجسمه) در حال ساخت و برپا شدن است و از او به خوبی پذیرایی کرد. درختی با تنه‌ای شبیه به سرو و میوه‌هایی به رنگ گلگون، با باران میوه‌اش را به همه عرضه کرد.
به پرسش گفت سرگردان نهادی
درین صحرا ی غولان چون فتادی؟
هوش مصنوعی: به پرسش پاسخ داده شد که چرا در این بیابان پر خطر و شگفت‌انگیز، به این وضعیت گرفتار شده‌ای؟
بدین میوه قناعت کن بیار ام
شکار آرد کباب تر دهد رام
هوش مصنوعی: به این میوه قناعت کن، زیرا به آرامی و بدون زحمت، بهترین نعمت‌ها را به تو خواهد داد.
بگفتش رهزن جان جهانی
فرامش کردم ازتو بید خوانی
هوش مصنوعی: رهزن زندگی‌ام به من گفت که من از تو فراموش کرده‌ام و تو را فراموش نکرده‌ام.
دلم از دست بردی وه چه رویی
ز پا افتادم از دستت چه گویی
هوش مصنوعی: دل من را از دستت گرفتی و غافلگیر کننده است که چگونه مجذوب آن چهره‌ات شدم. از دست تو، دیگر نمی‌دانم چه بگویم.
ببین ای حوروش کاخر کجایی
که هستی از کجا و از چه جایی؟
هوش مصنوعی: ای حوری زیبا، تو کجایی؟ از کجا آمده‌ای و چه ویژگی‌هایی داری؟
جنک را دخترم گفت آن پری زن
جهانجو رام جسرت شوهر من
هوش مصنوعی: دخترم به من گفت که آن پری که در دنیای زنانه زندگی می‌کند، می‌خواهد همسر من شود.
به بختش از قضا شو ری فتاده ست
پدرش اخراج چندین سال داده ست
هوش مصنوعی: به خاطر بختش، به طور ناخواسته و تصادفی، پدرش مدت‌هاست که از کار برکنار شده است.
بسی بگذشت آنچه بودنی بود
کمک مانده است از آن ایام معهود
هوش مصنوعی: بسیاری از چیزهایی که باید اتفاق می‌افتاد و گذشته است، اکنون تنها یادگاری از آن روزهای مشخص باقی مانده است.
چو وقت آید ز غم آزاد گردیم
رویم اندر وطن یا شاد گردیم
هوش مصنوعی: زمانی که فرصت مناسبی برای ما پیش آید، از اندوه رهایی می‌یابیم و به سرزمین خود بازمی‌گردیم یا با خوشحالی زندگی می‌کنیم.
چو گفت از سر گذشت آنگاه بشکفت
به بلقیس زمانه اهرمن گفت
هوش مصنوعی: وقتی که صحبت از آن سو گذشت، آنگاه بلقیس به شکوفایی رسید و در دوران خود با موانع و چالش‌ها روبرو شد.
چه می مانی درین دشت خطرناک؟
که مه بر آسمان زیبد نه بر خاک
هوش مصنوعی: در این دشت پرخطر چه چیزی باقی می‌ماند؟ زیرا که زیبایی ماه فقط بر آسمان می‌درخشد و نه بر زمین.
پری رویا مشو غول بیابان
ترا قصر ارم می شاید ایوان
هوش مصنوعی: در خواب خود را به زیبایی‌ها غره نکن، چون همواره خطرهایی در کمین است که ممکن است به آن‌ها برخورد کنی. زندگی نمی‌تواند همیشه به قصرهای آرزوها و خوشی‌ها منتهی شود.
چرا گریه به بخت خویشتن نیست
که اندوهت نصیب هیچ زن نیست
هوش مصنوعی: چرا باید برای سرنوشت خود گریه کرد زمانی که غم و اندوه تو نصیب هیچ زنی نمی‌شود؟
هزار افسوس زین عمر تو با رام
نه گل بر بسترت، نی باده در جام
هوش مصنوعی: هزار افسوس به این دلیل که در طول زندگی‌ات، نه گلی بر بالینت بوده و نه نوشیدنی‌ای در جامت وجود داشته است.
نه رنگین کسوتت، نی زیب زیور
چو گل تا کی کنی از خار بستر؟
هوش مصنوعی: نه رنگ و لعاب لباس تو اهمیت دارد، نه زیبایی زیورآلاتت مانند گل؛ تا کی می‌خواهی بر روی خارهای درد و رنج دراز کشیده بمانی؟
نه من چون رام تو طالع سیا هم
به زرین شهر لنکا پادشاهم
هوش مصنوعی: من نه مانند تو رام و تسلیم هستم، بلکه در دنیای خودم همچون پادشاهی در شهر زرین لنکا می‌باشم.
چه ضایع با گدا سازی جوانی
بیا ای مه ! به شه کن کامرانی
هوش مصنوعی: ای ماه، جوانی را به تباهی نبر و خوشبختی را به شهر عطا کن.
پرستارت کنم حوری ن ژادان
کنیزانت دهم اختر نهادان
هوش مصنوعی: من تو را پرستش می‌کنم، ای زیبا، و دختران زیبا و خدمتگزارانت را به تو تقدیم می‌کنم.
به بخت گوهری ک ن پادشاهی
برَد فرمانت از مه تا به ماهی
هوش مصنوعی: به شانس و تقدیر، گوهری وجود دارد که اگر پادشاهی از تو فرمان بگیرد، از آغاز تا پایان عمرت درخشش و شکوه خواهد داشت.
صنم گفت ای برهمن بید خوانان
مشو بی دین به عشق مه جبینان
هوش مصنوعی: صنم به برهمن می‌گوید: ای کسی که در شب بیدار می‌مانی، در عشق چهره‌های زیبا بی‌دین نباش.
مکن زنهار بید ای زشت بد نام
کنی تا عشقبازی بابت رام
هوش مصنوعی: ای بدنام زیبا، مبادرت کن که عشق ورزیدن را به بازی نگیری.
مرا بشناس خود را نیز بشناس
جگر را پاس دار از نیش الماس
هوش مصنوعی: خودت را بشناس و به شناخت خود اهمیت بده. در عین حال، از آسیب‌هایی که می‌تواند به قلب و احساساتت وارد شود، مراقبت کن.
برهمن دیده، خدمت کردم از جان
تویی بی دین، نه دین داری نه ایمان
هوش مصنوعی: در دل برهمن، من با جان و دل به تو خدمت کردم، اما تو نه به دین پایبندی دارید و نه ایمان در دل‌تان وجود دارد.
ز حرف کژ زبان تو تراوید
زبان باید به قصد جانت ببرید
هوش مصنوعی: از کلمات نادرست و ناواضح تو، باید زبانی بگوید که عمق وجودت را هدف قرار دهد و به جانت برسد.
ز برّیدن به توبه گر کنی دیر
بشویایی به آتش همچو شمشیر
هوش مصنوعی: اگر به توبه و بازگشت از گناهان اقدام کنی، حتی اگر دیر باشد، می‌توانی خود را از آتش عذاب نجات دهی، همان‌طور که شمشیر را در آتش می‌سوزانند.
به شکل خویش گشت و گفت راون
چه ترسانی مرا از رام و لچمن؟
هوش مصنوعی: او با ظاهری زیبا و فریبنده نزد من آمد و با نگرانی از من پرسید که چرا مرا از اسب رام و شلنگی می‌ترسانی؟
نمی دانی که دیو ده سرم من
ز نُه گردون به شوکت بر ترم من
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی که من چقدر قدرت و عظمت دارم؛ من از دنیای کائنات فراتر می‌روم و مانند دیوی هستم با ده سر.
به ده سر، بیست بازو شد نمایان
لباس سرخ شد چون تیغ رخشان
هوش مصنوعی: به ده سر، بیست بازو به وضوح نمایان شد و رنگ لباس او به سرخی تیغی درخشان تغییر کرد.
زمین لرزید گاو از پا در افتاد
ز بانگش کوه و دشت آمد به فریاد
هوش مصنوعی: زمین تکان خورد و گاو از شدت لرزش به زمین افتاد و صدای او باعث شد کوه و دشت به صدا درآیند.
ز صحرا گشت وحش و طیر نایاب
درختان خشک گشتند و لب آب
هوش مصنوعی: از بیابان، حیوانات و پرندگان کمیاب شدند و درختان خشک شدند و دیگر آبی باقی نمانده است.
به قصد آن پری آمد غریوان
چو باد تند آبان بر گلستان
هوش مصنوعی: آن پری با هدف خاصی آمد، مثل باد تند آبان که بر گلستان می‌وزد.
چه نفرینها که بر کارش جهان گفت
زمین و آسمان نفرین کنان گفت
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که کارهای او موجب نارضایتی و نفرین‌های بسیاری از جانب زمین و آسمان شده است. به طور کلی، این جمله نشان‌دهنده این است که اعمال او به قدری بد بوده که تمام جهان در برابر آن واکنش نشان داده و نفرین کرده‌اند.
چه شد سلطان عشق غیرت آیین
که از معشوق و عاشق می کشد کین
هوش مصنوعی: چه اتفاقی افتاده است که شاه عشق، که باید بر اساس غیرت و عشق عمل کند، اکنون میان عاشق و معشوق کینه و دشمنی می‌کشد؟
نباشد دوستی دیو جز ریو
به مردم عشق می زیبد نه با دیو
هوش مصنوعی: دوستی با دیو و موجودات شرور نه تنها ناپسند است، بلکه عشق واقعی و دوست داشتن باید با انسان‌ها باشد و نه با موجودات منفی و بد. محبت و دوستی باید میان انسان‌ها جریان داشته باشد.
همان سرمه کزو چشم است نیکو
اگر بر رو کشی گردی سیه رو
هوش مصنوعی: اگر سرمه‌ای که برای زیبایی چشم به کار می‌رود را بر روی صورت بمالی، چهره‌ات زیبا و سیاه خواهد شد.
سپیدی کآبروی و نور روی است
سیه پوشیده باید چون به موی است
هوش مصنوعی: سفیدی که نشانه زیبایی و روشنایی چهره است، باید همچون موهایی که با رنگی تیره پنهان شده‌اند، در پس پرده‌ای از سیاهی قرار گیرد.
همان آتش که دین را سود ازان است
به تیر از دود آن صد ره زیان است
هوش مصنوعی: آتش که دین از آن بهره‌مند می‌شود، به وسیله تیر و دود آن، صد بار آسیب به همراه دارد.
به رنگ گل طراوت بخش آب است
ولی زو خانۀ آتش خراب است
هوش مصنوعی: آب که باعث طراوت و زیبایی گل‌ها می‌شود، در عین حال می‌تواند موجب ویرانی خانه‌ای باشد که تحت تأثیر آتش است.
غرض چون راون مغرور بد مست
ستم را زد به موی آن پری دست
هوش مصنوعی: هدف این است که فرد مغروری که مست شده، به شکل ناپسندی به آن پری زیبا دست زده است.
به گردون برکشید آن ماه را باز
شد آن گردون چو تخت جم به پرواز
هوش مصنوعی: ماه در آسمان به اوج رسید و آن آسمان مانند تخت جمشید گسترده و زیبا شد.