گنجور

بخش ۴۲ - داد خواه شدن سرب نکا پیش راون در شهر لنکا

به لنکا شاه دیوان بود راو ن
بدن دیو و پری جان بود راو ن
عناصر تابع فرمان او بود
اجل محبوس در زندان او بود
به امرش سکّه زد تأثیر اجرام
نهیبش از تجسس عزل اوهام
ملائک پاسبانش گشت در خواب
درش را ابر نیسان می زدی آب
نسیم صبحدم می روفتی جای
چو حوران زهره پیشش کوفتی پای
بخوردی چاشت بعد از جام جمشید
طعام پخته از گرمی خورشید
به شامش ماه بودی شمع ایوان
به صبحش مهر زرین گوی چوگان
چنین دولت شنیدم واقعی بود
نه طبعم شاعری را کار فرمود
عجب نبود ز بخششهای یزدان
که دیوی را بود ملک سلیمان
به ده سر بیست بازو بر سر تخت
نشسته ماند بر سر افسر تخت
ز سرها بود نه کله مناری
ز بازو بیست شاخه یک چناری
به گردش نره دیوان بود انبوه
کمر بر بسته همچون قلۀ کوه
به ناگه خواهرش بینی بریده
نخوانده چون مصیبت در رسیده
به رسم داد خواهان کرد فریاد
که دیوا ن خاندان تو بر افتاد
ز گوش و بینی خواهر اثر نیست
چرا گوش برادر را خبر نیست
نیاندیشد چرا تدبیر راون
که دارد دشمنی چون رام و لچمن؟
چه غافل ماند رای سست تم ییز
که خ ورد و خر نماند و ترسرا نیز
هزاران دیوکان همراه خر بود
شمار از چارده شان بیشر بود
به تیر خویش رام آنجمله را کشت
اجل را در دهان زان ماند انگشت
چو راون گفتگویش کرد در گوش
ز حیرت در جوابش ماند خاموش
بگفت ای زن! میا در جمع مردان
سخن داری به من رو در شبستان
تو گویی بود خواهر عیب راون
عیان تر می شد از پنهان نمودن
چو روان دید نقش خواهر او
که از س ر وا نشد درد سر او
تغافل رنگ پرسیدی سخن را
که سازد دفع ننگ خویشتن را
علاج غم خرد را کار فرمود
سخن کم کرد و در می خوردن افزود
غرور دولت و ناز جوانی
می جاه و شراب کامرانی
دلیری و بر اعدا چیره دستی
فراوان بی غمی و مال و مستی
ز چندین باده ها مستی به سر داشت
ز مستی حال او افسانه پنداشت
از آن افسانه غفلت برد خوابش
تغافل داد راون در جوابش
چو دید آن حیله جو کز حیله سازی
نیارد برد ازان پرکار بازی
ز مکاری دگر منصوبه انگیخت
به چشم عافیت گرد بلا ریخت
بگفتا با تو گفتن هم نشاید
که دانم از تو کاری بر نیاید
نه بزم آرای دانی و نه جیشی
نه کار ملک می رانی نه عیشی
نمی شد گر بدی تدبیر تو خوب
برادر گشته خواهر خوار و معیوب
وگر در عیش و عشرت داشتی هوش
نمی کردی قبیحان را همآغوش
زچندین زن که می نازی به آنها
کنیزانند پیش حسن سیتا
بگفتش بازگو بردی کرا نام
بگفتا حور جان سیتا زن رام

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به لنکا شاه دیوان بود راو ن
بدن دیو و پری جان بود راو ن
هوش مصنوعی: در لنکا، شاه دیوانی وجود دارد که نه دیو را می‌شناسد و نه پری، و جانش به آن‌ها وابسته نیست.
عناصر تابع فرمان او بود
اجل محبوس در زندان او بود
هوش مصنوعی: عناصر جهان تحت کنترل و اختیار او هستند و زمان نیز مانند زندانی در چنگال او قرار دارد.
به امرش سکّه زد تأثیر اجرام
نهیبش از تجسس عزل اوهام
هوش مصنوعی: به دنبال خواسته‌اش، تأثیر اجرام آسمانی او را از خیال‌های بیهوده دور می‌کند.
ملائک پاسبانش گشت در خواب
درش را ابر نیسان می زدی آب
هوش مصنوعی: فرشتگان در خوابش را مراقبت می‌کردند، و باران بهاری بر در خانه‌اش می‌بارید.
نسیم صبحدم می روفتی جای
چو حوران زهره پیشش کوفتی پای
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی به آرامی می‌گذشت و در مقابل زیبایی‌های او مثل حوریان بهشتی، من هم با شوق و احترام خم می‌شدم.
بخوردی چاشت بعد از جام جمشید
طعام پخته از گرمی خورشید
هوش مصنوعی: بعد از نوشیدن آن جام جمشید، غذایی گرم و مطبوع به انسان می‌چسبد.
به شامش ماه بودی شمع ایوان
به صبحش مهر زرین گوی چوگان
هوش مصنوعی: در شب‌هایش مانند ماه زیبایی می‌درخشد و در روزهایش مثل خورشید، درخشان و پرنور است.
چنین دولت شنیدم واقعی بود
نه طبعم شاعری را کار فرمود
هوش مصنوعی: این دولت را شنیدم که واقعی است، نه اینکه تنها خیال یا شعر من باشد.
عجب نبود ز بخششهای یزدان
که دیوی را بود ملک سلیمان
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد از بخشش‌های خداوند که حتی دیوان (موجودات شرور) نیز صاحب سلطنت سلیمان شوند.
به ده سر بیست بازو بر سر تخت
نشسته ماند بر سر افسر تخت
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره شده که در یک مکان خاص، با احترام و قدرت، در حال استراحت یا نشستن است. او به گونه‌ای توصیف شده که انگار بر جایگاهی مهم و باارزش قرار دارد و به واسطه توانایی‌ها و ویژگی‌هایش، مورد توجه و احترام دیگران قرار گرفته است. این تصویر بیانگر موقعیت و مقام او در جامعه است.
ز سرها بود نه کله مناری
ز بازو بیست شاخه یک چناری
هوش مصنوعی: در این شعر به طور استعاری اشاره شده که هر فرد به تنهایی به اندازه یک بنای بزرگ ارزش و اهمیت ندارد، بلکه باید در کنار یکدیگر و از طریق همکاری، نیرو و قدرتمندی بیشتری را خلق کنند. در واقع، این بیت بیانگر این مفهوم است که اتحاد و همبستگی می‌تواند به تولید و ایجاد چیزی عظیم‌تر و موثرتر منجر شود.
به گردش نره دیوان بود انبوه
کمر بر بسته همچون قلۀ کوه
هوش مصنوعی: شخصی که دیوانه شده است، در حالی که کمرش را محکم بسته، به گردشی مشغول است که به اندازه یک قله کوه بزرگ و انبوه به نظر می‌رسد.
به ناگه خواهرش بینی بریده
نخوانده چون مصیبت در رسیده
هوش مصنوعی: ناگهان خواهرش را می‌بینی که با دلی پر از درد و ناراحتی، در حال گریه و ناله است؛ زیرا مشکل و مصیبتی به سراغشان آمده است.
به رسم داد خواهان کرد فریاد
که دیوا ن خاندان تو بر افتاد
هوش مصنوعی: به ریختن صدای اعتراض، اعلام کرد که بی‌رحمی‌ها و ظلم‌های خاندان تو برچیده شده است.
ز گوش و بینی خواهر اثر نیست
چرا گوش برادر را خبر نیست
هوش مصنوعی: این بیت به این موضوع اشاره دارد که روابط و ارتباطات خانوادگی می‌تواند تحت تأثیر عوامل مختلف قرار گیرد. در اینجا به نوعی بیان می‌شود که اگرچه ممکن است خواهر و برادر از یکدیگر دور باشند یا احساس نزدیکی نکنند، اما این موضوع به معنای نادیده گرفتن وجود آن‌ها نیست. در واقع، برخی ارتباطات و احساسات خانوادگی در درون خانواده وجود دارد که ممکن است به طور واضح دیده نشود.
نیاندیشد چرا تدبیر راون
که دارد دشمنی چون رام و لچمن؟
هوش مصنوعی: کسی که دشمنی مانند رام و لچمن دارد، نباید فکر کند که تدبیر و چاره‌ای لازم نیست.
چه غافل ماند رای سست تم ییز
که خ ورد و خر نماند و ترسرا نیز
هوش مصنوعی: چه بی‌خبر است کسی که با فکر ضعیف خود، به دنبال لذت‌های زودگذر می‌رود و در نهایت، نه چیزی برای خوردن می‌ماند و نه راهی برای فرار.
هزاران دیوکان همراه خر بود
شمار از چارده شان بیشر بود
هوش مصنوعی: هزاران دیو با خر همراه بودند و از میان آن‌ها، تعداد چهارده تا بیشتر بودند.
به تیر خویش رام آنجمله را کشت
اجل را در دهان زان ماند انگشت
هوش مصنوعی: با تیر خود، افرادی را که به تسخیر در آورده است، به قتل می‌رساند؛ اما مرگ همچنان در دهان او ایستاده و به او اشاره می‌کند.
چو راون گفتگویش کرد در گوش
ز حیرت در جوابش ماند خاموش
هوش مصنوعی: وقتی راون با او صحبت کرد، او از شگفتی ساکت ماند و نتوانست پاسخی بدهد.
بگفت ای زن! میا در جمع مردان
سخن داری به من رو در شبستان
هوش مصنوعی: بگو ای زن! در جمع مردان سخن نگو، به سمت من در فضای شبانگاهی بیا.
تو گویی بود خواهر عیب راون
عیان تر می شد از پنهان نمودن
هوش مصنوعی: انگار که خواهر عیب در چشم مردم نمایان‌تر می‌شود اگر آن را پنهان کنیم.
چو روان دید نقش خواهر او
که از س ر وا نشد درد سر او
هوش مصنوعی: وقتی او تصویر خواهرش را دید، از دردسر او که از سرش برطرف نشد، آرامش نیافت.
تغافل رنگ پرسیدی سخن را
که سازد دفع ننگ خویشتن را
هوش مصنوعی: شما از عدم توجه به حقیقت می‌پرسید، اما باید بدانید که این کار فقط به پنهان کردن عیوب خودتان کمک می‌کند.
علاج غم خرد را کار فرمود
سخن کم کرد و در می خوردن افزود
هوش مصنوعی: برای درمان غم و اندوه، به جای صحبت زیاد، باید کمتر حرف زد و بیشتر به خوشی و لذت بردن از زندگی پرداخت.
غرور دولت و ناز جوانی
می جاه و شراب کامرانی
هوش مصنوعی: غرور و عظمت زندگی، جوانی و زیبایی، به همراه لذت و خوشی ناشی از شراب.
دلیری و بر اعدا چیره دستی
فراوان بی غمی و مال و مستی
هوش مصنوعی: شجاعت و مهارت در مبارزه با دشمنان، همراه با شادی و ثروت و خوشگذرانی.
ز چندین باده ها مستی به سر داشت
ز مستی حال او افسانه پنداشت
هوش مصنوعی: او از نوشیدن انواع شراب‌ها چنان سرمست شده بود که دیگران حالت او را افسانه‌ای و عجیب تصور می‌کردند.
از آن افسانه غفلت برد خوابش
تغافل داد راون در جوابش
هوش مصنوعی: از آن داستان غفلت، خواب بی‌توجهی به او داده شد تا در پاسخ به آن چیزهایی مانع از بیداری‌اش شوند.
چو دید آن حیله جو کز حیله سازی
نیارد برد ازان پرکار بازی
هوش مصنوعی: وقتی آن مکار دید که نمی‌تواند به ترفندهایش ادامه دهد، از آن کار سخت و دشوار دست کشید.
ز مکاری دگر منصوبه انگیخت
به چشم عافیت گرد بلا ریخت
هوش مصنوعی: از حیله‌گری دیگری، شرایطی به وجود آمد که به چشم زندگی راحت، گردی از مشکل و بلا را بر افراشت.
بگفتا با تو گفتن هم نشاید
که دانم از تو کاری بر نیاید
هوش مصنوعی: او گفت که صحبت کردن با تو مناسب نیست، زیرا می‌دانم که از تو هیچ کاری برنمی‌آید.
نه بزم آرای دانی و نه جیشی
نه کار ملک می رانی نه عیشی
هوش مصنوعی: تو نه هنرمند جشن و شادی هستی، نه لذت‌های زندگی را به درستی مدیریت می‌کنی، و نه در کار حکومت و سلطنت موفقی.
نمی شد گر بدی تدبیر تو خوب
برادر گشته خواهر خوار و معیوب
هوش مصنوعی: اگر تدبیر تو درست بود، خواهران خوب و برادران ناباب نمی‌شدند.
وگر در عیش و عشرت داشتی هوش
نمی کردی قبیحان را همآغوش
هوش مصنوعی: اگر در خوشی و لذت زندگی می‌کردی، نباید توجهی به زشتکاران و رفتارهای نادرست آنها می‌داشتی.
زچندین زن که می نازی به آنها
کنیزانند پیش حسن سیتا
هوش مصنوعی: از میان زنان زیادی که به آن‌ها می‌نازی، آن‌ها در برابر حسن سیتا، کنیزانی بیش نیستند.
بگفتش بازگو بردی کرا نام
بگفتا حور جان سیتا زن رام
هوش مصنوعی: او گفت: دوباره بگو که چه کسی را بردی؟ پاسخ داد: حوری جان، سیتا، همسر رام.