بخش ۴۰ - رخصت شدن رام از سهیل زاهد
چو رام از خدمت آن نیکنامان
به طرف جوی شد سرو خرامان
به جای ی کش سهیل او را نشان داد
در آن گلشن زمین زد گام خون باد
کنار آب جاری خال خالی
ستاده جابجا طو بی نهالی
درخت بیخ پر موزون به یکجا
رسیده شاخ و برگش بر ثریا
درختان را بود بر شاخ یک بر
ولی بر آن درختان جمله تن بر
به زیر آن درختان خانه ای ساخت
ز برگ پان یکی کاشانه ای ساخت
چو یکچندی در آن صحراش جا شد
جتایو نام کرگس آشنا شد
همایون طلعتی عنقا قرینی
به خوان صید او شد ریزه چینی
در آن صحرا بر آن شهباز بی پر
چو مرغان بر سر جم سایه گستر
به دفع الوقت خود رام اندر آن دشت
چو شیران در پی ن خجیر می گشت
نبودش هیچ مشغولی بجز صید
شدی روزانه اندر دشت بی قید
چو شب م ی شد به دام زلف دلدار
چو صید خویش خود می شد گرفتار
هوای صید بس کاندر سرش بود
برادر پاس بان دلبرش بود
ز بس ت أکید حفظش ساخت دیگر
جت ایو را مددگار برادر
سحرگاهی به زیر سایۀ پر
نشسته رام و سیتا و برادر
بریکه خواهر عفریت لنکا
جوار آن درختان داشت ماوا
قضا را دید روی آن گل اندام
به یک نظاره عاشق گشت بر رام
بران شد تا کند عشق آشکارا
که ممکن نیست صبر از روی زیبا
پری پیکر شد آن زن دیو قلاب
شود چون حوروش ابلیس در خواب
ز جام عاشقی دلداده از دست
بیامد رو به روی رام نشست
به میزان سخن بس نکته سنجید
ز حال هر سه کس مشروح پرسید
به خواهش داد رنگ نو سخن را
که از سرگو حدیث خویشتن را
ز روی راستی بس رام بشگفت
تمامی س ر گذشت خویشتن گفت
ازو نام و نشان پرسید چون رام
بگفتا مهوشم سورپ نکا نام
نیم از مهر تابان در حسب کم
به راون خواهرم اندر نسب هم
ز دل راز نهان کردم به تو فاش
که مشتاق توام مشتاق من باش
ترا به زین شرف نبود که از من
عزیزی یابی از خویشان راون
سرود عشق او چون رام بشنید
به شام طلعتش چون صبح خندید
سؤالش را جوابی داد صافی
که یک زن بهر یک مرد است کافی
دو زن در خانه باشد باعث جنگ
ز جنگ خانه غیرت می برد ننگ
ترا باید به لچمن این سخن گفت
اگر خواهد دلش با تو شود جفت
ز پیش رام چون بر خاست آن زن
ز عشق شهوت آمد پیش لچ من
به لچمن هم نمود آن تر زبانی
به خواهش گفت آن راز نهانی
چو حرف آرزو بش نید لچمن
جواب پوست کنده گفت کای زن
نپنداری که من خود خویش رامم
به خدمتگاریش از جان غلامم
برین نی ت شدم از خانه بیرون
مرا وقت فراغت نیست اکنون
ندارم خواهش زن تا کنی شوی
ازین امید دست خویشتن شوی
چو شد نومید وصل لچمن و رام
براندیشید آن بدکاره بدنام
به خاطر گفت تا زنده است سیتا
نخواهد خواست هرگز رام او را
چو بردارم ز راه خویش آن خار
ضرورت رام را با من فتد کار
هلاک حور جان را دیو بد کیش
برون آمد به شکل اصلی خویش
دهان بگشاد دیو اژدها کام
که قرص صبح سازد ل قمۀ شام
ادایی کرد رام از گوشۀ چشم
کزان لچمن چو آتش تافت از خشم
به فرمان برادر شد سزا کوش
برید آن ناسزا را بینی و گوش
پری را آنچه خواست آن دیو غدار
به گوش و بینی خود یافت یک بار
سرآمد بود آن بدکاره در عیب
ز نقصان شد زیادت عیب بر عیب
ز دست او به بینی زخم افتاد
چو خ ر داد از پی دم گوش بر باد
خجل مکاره زان بینی بریدن
گریزان رفت لرزان سوی مسکن
به پیش خر برادر کرد فریاد
به دیوان گفت داد از آدمیزاد
چنینم بی گنه معیوب کردند
چنان خندند گویی خوب کردند
بخش ۳۹ - ملاقات رام با سهیل وقت برگذشتن سهیل از آسمان به زمین: چو مژده یافت زان اقبال جمشیدبخش ۴۱ - کشته شدن خرد و وتراسرا نیز و چهارده هزار دیو از دست رام: غریوان بر ارابه خر به پیکار
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو رام از خدمت آن نیکنامان
به طرف جوی شد سرو خرامان
هوش مصنوعی: چون رام از خدمت آن افراد نیکنام به سمت جوی روانه شد، سرو به آرامی و زیبایی راهی را در پیش گرفت.
به جای ی کش سهیل او را نشان داد
در آن گلشن زمین زد گام خون باد
هوش مصنوعی: در یک باغ زیبا، ستارهای به نام سهیل را در آسمان نمایان کرد و در آنجا به خاطر احساسات و هیجانهای عمیق، قدمهایی برداشت که گویی خون و زندگی در آنها جاری است.
کنار آب جاری خال خالی
ستاده جابجا طو بی نهالی
هوش مصنوعی: در کنار آب جاری، نشانهای از زیبایی به چشم میخورد و درختی با طراوت در آنجا قرار دارد.
درخت بیخ پر موزون به یکجا
رسیده شاخ و برگش بر ثریا
هوش مصنوعی: درختی که ریشهاش بهخوبی در زمین قرار گرفته، با شاخ و برگهایش به آسمان و ستارهها میرسد.
درختان را بود بر شاخ یک بر
ولی بر آن درختان جمله تن بر
هوش مصنوعی: درختان بر روی یکی از شاخههای خود دارای یک میوه هستند، اما بر آن درختان دیگر هیچ میوهای وجود ندارد.
به زیر آن درختان خانه ای ساخت
ز برگ پان یکی کاشانه ای ساخت
هوش مصنوعی: زیر درختان، خانهای از برگها ساخته و یک پناهگاه برای خود فراهم کرده است.
چو یکچندی در آن صحراش جا شد
جتایو نام کرگس آشنا شد
هوش مصنوعی: پس از مدتی که در آن بیابان اقامت کردند، نام کرگس برایشان آشنا شد و با آن آشنا شدند.
همایون طلعتی عنقا قرینی
به خوان صید او شد ریزه چینی
هوش مصنوعی: یک پرنده زیبا و نادر به نام عنقا در کنار یک شخصیت برجسته با چهرهای دلربا نشسته و در دنیای او به شکار راحت و دلپذیری مشغول است. این مناظر نشاندهنده زیبایی و شکوه در یک فضای خاص هستند.
در آن صحرا بر آن شهباز بی پر
چو مرغان بر سر جم سایه گستر
هوش مصنوعی: در آن بیابان، مانند پرندگان که بر سر جم سایهبان گستردهاند، شهباز بیپر در حال پرواز است.
به دفع الوقت خود رام اندر آن دشت
چو شیران در پی ن خجیر می گشت
هوش مصنوعی: شخصی در دشت در حال گذراندن وقت است و مانند شیران در پی شکار است.
نبودش هیچ مشغولی بجز صید
شدی روزانه اندر دشت بی قید
هوش مصنوعی: او هیچ کار دیگری جز شکار ندارد و هر روز به طور آزادانه در دشتها به دنبال آن میگردد.
چو شب م ی شد به دام زلف دلدار
چو صید خویش خود می شد گرفتار
هوش مصنوعی: زمانی که شب میشود و زلف معشوق در دسترس قرار میگیرد، آدمی مانند صید خود را در دام عشق او گرفتار مییابد.
هوای صید بس کاندر سرش بود
برادر پاس بان دلبرش بود
هوش مصنوعی: در دل برادر، عشق و آرزوی شکار محبوبش وجود داشت و او مانند نگهبانی، مراقب دلبر خود بود.
ز بس ت أکید حفظش ساخت دیگر
جت ایو را مددگار برادر
هوش مصنوعی: به خاطر تأکید زیاد بر حفظ آن، دیگر هیچ کمکی از برادر به تو نمیرسد.
سحرگاهی به زیر سایۀ پر
نشسته رام و سیتا و برادر
هوش مصنوعی: در صبح زود، زیر سایهای نشستهاند، رام و سیتا و برادرش با آرامش و سکوت.
بریکه خواهر عفریت لنکا
جوار آن درختان داشت ماوا
هوش مصنوعی: در کنار درختان، خواهر عفریت لنکا زندگی میکرد و آنجا را به عنوان محل آرامش خود انتخاب کرده بود.
قضا را دید روی آن گل اندام
به یک نظاره عاشق گشت بر رام
هوش مصنوعی: سرنوشت را دیدم که آن دختر زیبا به یک نگاه، عاشق شد و دل به او داد.
بران شد تا کند عشق آشکارا
که ممکن نیست صبر از روی زیبا
هوش مصنوعی: عشق به جایی رسیده که باید خود را نشان دهد، چون صبر در برابر زیبایی غیرممکن است.
پری پیکر شد آن زن دیو قلاب
شود چون حوروش ابلیس در خواب
هوش مصنوعی: زنی با ظاهری زیبا و دلربا به نظر میرسد، اما در حقیقت او مانند شیطانی است که در خواب حوریان ظاهر میشود.
ز جام عاشقی دلداده از دست
بیامد رو به روی رام نشست
هوش مصنوعی: چشم دلباخته از عشق لب پر از شراب شد و به آرامش رسید.
به میزان سخن بس نکته سنجید
ز حال هر سه کس مشروح پرسید
هوش مصنوعی: به اندازهای که صحبت کردند، نکتهها را مورد توجه قرار داد و از وضعیت هر سه نفر به طور کامل پرس و جو کرد.
به خواهش داد رنگ نو سخن را
که از سرگو حدیث خویشتن را
هوش مصنوعی: رنگ تازهای به سخنان خود بخشید تا داستان زندگیاش را به خوبی بیان کند.
ز روی راستی بس رام بشگفت
تمامی س ر گذشت خویشتن گفت
هوش مصنوعی: از روی صداقت و درستی، به آرامش رسید و همه چیز را با شگفتی و حیرت مشاهده کرد و در دل خود به تامل پرداخت.
ازو نام و نشان پرسید چون رام
بگفتا مهوشم سورپ نکا نام
هوش مصنوعی: وقتی از او نام و نشانی پرسیدند، به آرامی گفت که نامش مهوش و اهل نکا است.
نیم از مهر تابان در حسب کم
به راون خواهرم اندر نسب هم
هوش مصنوعی: با توجه به روشنایی و درخشندگی چهرهی خواهرم، میتوان فهمید که او در خانوادهام به نحو خاصی متشخص و برجسته است.
ز دل راز نهان کردم به تو فاش
که مشتاق توام مشتاق من باش
هوش مصنوعی: از دل خود رازهای پنهان را برایت به طور واضح بازگو کردم، زیرا من به تو بسیار علاقهمندم و امیدوارم تو نیز به من علاقهمند باشی.
ترا به زین شرف نبود که از من
عزیزی یابی از خویشان راون
هوش مصنوعی: تو به خاطر این مقام و منزلت ارزشمند نیستی که بخواهی از من کسی را به عنوان عزیز پیدا کنی، بلکه باید از خویشان و نزدیکانت بهرهمند شوی.
سرود عشق او چون رام بشنید
به شام طلعتش چون صبح خندید
هوش مصنوعی: زمانی که صدای عشق او را شنیدم، در شبانگاهی که چهرهاش مانند صبح میدرخشید، همه چیز به آرامش و شادی رسید.
سؤالش را جوابی داد صافی
که یک زن بهر یک مرد است کافی
هوش مصنوعی: جواب سوال او به شفافیت نشان میدهد که برای هر مرد، تنها یک زن کافی است.
دو زن در خانه باشد باعث جنگ
ز جنگ خانه غیرت می برد ننگ
هوش مصنوعی: اگر دو زن در یک خانه زندگی کنند، این امر میتواند منجر به بروز اختلاف و تنش میان آنها شود. این وضعیت نه تنها به مشکلات درون خانواده میانجامد، بلکه ممکن است موجب خجالت و شرمندگی در جامعه نیز گردد.
ترا باید به لچمن این سخن گفت
اگر خواهد دلش با تو شود جفت
هوش مصنوعی: باید این صحبت را با کسی که دوست دارد به او نزدیک شود، در لباس و قیافهای مناسب بیان کرد تا دلش به تو نزدیکتر شود.
ز پیش رام چون بر خاست آن زن
ز عشق شهوت آمد پیش لچ من
هوش مصنوعی: زمانی که آن زن از پیش رام برخاست، عشق و شهوت به سوی من آمد.
به لچمن هم نمود آن تر زبانی
به خواهش گفت آن راز نهانی
هوش مصنوعی: او به دختر جوانی که چادر سر کرده بود، با زبانی نرم و لطیف چیزی را گفت و از او خواست تا رازش را به او بگوید.
چو حرف آرزو بش نید لچمن
جواب پوست کنده گفت کای زن
هوش مصنوعی: وقتی سخن آرزو به میان آمد، زن لچمن جواب داد و گفت: "ای زن!"
نپنداری که من خود خویش رامم
به خدمتگاریش از جان غلامم
هوش مصنوعی: تصور نکن که من خودم را به راحتی تحت اختیار او قرار دادهام، بلکه از دل و جان آمادهام تا در خدمت او باشم.
برین نی ت شدم از خانه بیرون
مرا وقت فراغت نیست اکنون
هوش مصنوعی: من از خانه خارج شدم و دیگر وقتی برای استراحت ندارم.
ندارم خواهش زن تا کنی شوی
ازین امید دست خویشتن شوی
هوش مصنوعی: من هیچ انتظاری از تو ندارم که برای من تغییر کنی، زیرا بهتر است خودت باشی و از امیدهای خویش دست نکشی.
چو شد نومید وصل لچمن و رام
براندیشید آن بدکاره بدنام
هوش مصنوعی: زمانی که امید به وصال معشوق از بین برود، باید درباره آن زن بدنام و فاسد به یاد آورد.
به خاطر گفت تا زنده است سیتا
نخواهد خواست هرگز رام او را
هوش مصنوعی: به خاطر این که سیتا زنده است، هرگز خواستار رام نخواهد بود.
چو بردارم ز راه خویش آن خار
ضرورت رام را با من فتد کار
هوش مصنوعی: اگر از مسیر خود خارج شوم، آن خارهای ضروری در زندگیام به مشکل میافکند.
هلاک حور جان را دیو بد کیش
برون آمد به شکل اصلی خویش
هوش مصنوعی: دیو بدکیش که به شکل واقعی خود درآمده است، جان حور را به فنا میکشاند.
دهان بگشاد دیو اژدها کام
که قرص صبح سازد ل قمۀ شام
هوش مصنوعی: دیو اژدها دهانش را باز کرد و به خیال خود آرزو دارد که صبح را به شکل لقمهای برای شام بسازد.
ادایی کرد رام از گوشۀ چشم
کزان لچمن چو آتش تافت از خشم
هوش مصنوعی: او به طور ناز و بازیگوشی از گوشه چشم نگاهی انداخت که مثل شعله آتش بر خشم لچمن تأثیر گذاشت.
به فرمان برادر شد سزا کوش
برید آن ناسزا را بینی و گوش
هوش مصنوعی: برادر به فرمان برادرش عمل کرد و کیفر نافرمانی را متوجه شد. آن ناسزا را ببین و گوش کن.
پری را آنچه خواست آن دیو غدار
به گوش و بینی خود یافت یک بار
هوش مصنوعی: پری آنچه که میخواست، از آن دیو فریبکار، تنها یک بار با گوش و بینیاش به دست آورد.
سرآمد بود آن بدکاره در عیب
ز نقصان شد زیادت عیب بر عیب
هوش مصنوعی: آن فرد بدذات که همیشه در کارهای بدش بیشتر از عیب و نقصهایش به چشم میآید، حالا به جایی رسیده که عیبهایش چندین برابر شده و مشکلات بیشتری برایش ایجاد کرده است.
ز دست او به بینی زخم افتاد
چو خ ر داد از پی دم گوش بر باد
هوش مصنوعی: از دست او زخمهایی بر بینیام افتاد، همانطور که خر برای رسیدن به چیزها، به دمی که در گوشش است توجه نمیکند و آن را به باد میدهد.
خجل مکاره زان بینی بریدن
گریزان رفت لرزان سوی مسکن
هوش مصنوعی: خجالتزده و حیلهگر به خاطر دیدن بریدن چشم، ترسان و لرزان به سمت خانهاش رفت.
به پیش خر برادر کرد فریاد
به دیوان گفت داد از آدمیزاد
هوش مصنوعی: برادر به خرش فریاد زد و به دیوان گفت که از رفتار انسانها شکایت دارد.
چنینم بی گنه معیوب کردند
چنان خندند گویی خوب کردند
هوش مصنوعی: من بیدلیل نقصی پیدا کردهام و آنها به نحوی میخندند که گویی کار خوبی انجام دادهاند.