گنجور

بخش ۳۹ - ملاقات رام با سهیل وقت برگذشتن سهیل از آسمان به زمین

چو مژده یافت زان اقبال جمشید
سهیل آمد به استقبال خورشید
به ره شد رو به رو با رام، جسرت
قران کردند با هم دین و دولت
به منزل بردش از ره آن یگانه
فرود آورد م همان را به خانه
در آندم داشت جگ آن خیر فرجام
ثواب جگ شده همروزی رام
فراوان باز پرس حال او کرد
دعای او مبارک فال او کرد
به شکر آن زبان را رام بگشود
مناقبهای او بشمرد و بستود
که ای خاقانِ اور نگ الهی
مسلم بر تو ملک پادشاهی
سعادت میوهٔ نخل رضایت
اجابت بلبل باغ دعایت
زبانت شکر و جانت حق شناس است
جبینت سجدهٔ عین سپاس است
فلک بر تارکت ترکی کلاهست
به بحر آشامیت سوزش گواهست
ز عشق آن تشنگی دیدی سراپا
کزان شد قطره ای بر تا به دریا
الل باتاب را نابود کردی
زیان زاهدان را سود کردی
بر افلاکت مصاحب ماه و مهر است
ادیم فرش تو نطع سپهر است
چه آوردت بر ین کز دوربینی
ز اوج آسمان گشتی زمینی
جوابش داد پیر عزلت آیین
ز من بشنو که در ایام پیشین
به کوهستان خصومت داشت تا دیر
به دعوای بلندی بند با هیر
فزون شد هر یکی بر رغم دیگر
که در پوشند نور شمع خاور
نهان شد خور، شود آری همین رنگ
بسا کس پایمال پیل در جنگ
مرا بر مهر آمد مهربانی
بران پیلان نمودم پ یلبانی
به صلح آن دو کوه پیل پیکر
شدم دیوار رویین سکندر
به سرکوبی کوه از من مدد یافت
به سعی من چراغ آسمان تافت
به کار آفتاب گیتی افروز
بماندم بر زمین تا حال زان روز
مرا از عالم علوی به سفلی
چو ازملک است اخراجت به طفلی
نه اخراج تو عزل از پادشاهی است
درین سری ز اسرار الهی است
نه اصل آب گنگ از آسمانست
که از بهر نجات این جهانست
که راون بس که می کوشد به بیداد
زمین و آسمان آمد به فریاد
به خون نا حقش از بس که میل است
گذرگاهش ز خونها سیل سیل است
ز ظلم آن خاندان خواهد بر افتاد
بود مرگش به دست آدمیزاد
زوال دولت او هست نزدیک
بفهم این نکته، کاین رمزیست باریک
ترا از بهر آن کردند اخراج
نه معزولی ز بخت و تخت و سرتاج
شنید و ماند بر سر دست تعظیم
بسان طفل پ یش پیرِتعلیم
که ای هر حرف تو شاخی ز هر پند
سراپایت زبان بر پند چون بند
ز دست همتت باشد گر امداد
توان بر کند دیوان را ز بنیاد
به دلداری دگر دادش دلاسا
که کوشش از تو و امداد از ما
بسا روحانیان بر شکل میمون
کند امداد تو چون فال میمون
بسا زاهد چو من سوده جبین را
کزان فتنه بپردازی زمین را
ز ماهی زمین تا ماه گردون
جهان شد دشمنت را تشنۀ خون
کمان بشن پس در پیش بنهاد
ز دست اندر هم تیغی بدو داد
دو تا ترکش به دعوی داد پرتیر
که بودی ناوکش را چرخ نخ جیر
در آن منزل به مهمانیش خرسند
بیاسود آن هژبر بیشه یک چند
فراوان بود شهد و میوه در دشت
به خاطرخواه خود می کر د گلگشت
چورخصت ازسهیل و زاهدان خواست
برای بودن او هم نشان خواست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو مژده یافت زان اقبال جمشید
سهیل آمد به استقبال خورشید
هوش مصنوعی: زمانی که جمشید از خوشبختی و سعادت خود مطلع شد، ستاره‌ی سهیل به استقبال خورشید آمد.
به ره شد رو به رو با رام، جسرت
قران کردند با هم دین و دولت
هوش مصنوعی: در مسیر، با یک رفیق یا همراه مواجه شدم که با هم به گفتگو و تبادل نظر درباره‌ی ایمان و حکومت پرداختیم.
به منزل بردش از ره آن یگانه
فرود آورد م همان را به خانه
هوش مصنوعی: او را از راه به منزلش برد و به خانه‌اش وارد کرد.
در آندم داشت جگ آن خیر فرجام
ثواب جگ شده همروزی رام
هوش مصنوعی: در آن زمان، آن خوبی باقبول نیکو و پاداش، روزهای خوشی را برای همه فراهم کرده بود.
فراوان باز پرس حال او کرد
دعای او مبارک فال او کرد
هوش مصنوعی: او بسیار از حال شخصی پرسید و برایش دعا کرد و آن دعا را نشانه خوبی دانست.
به شکر آن زبان را رام بگشود
مناقبهای او بشمرد و بستود
هوش مصنوعی: به خاطر نعمت زبان، توانستم ویژگی‌ها و فضایل او را بشمارم و ستایش کنم.
که ای خاقانِ اور نگ الهی
مسلم بر تو ملک پادشاهی
هوش مصنوعی: ای حاکم بزرگ، که تو را به عنوان فرمانروای حقیقی می‌شناسند و ملک پادشاهی بر تو مقدر شده است.
سعادت میوهٔ نخل رضایت
اجابت بلبل باغ دعایت
هوش مصنوعی: سعادت مانند میوه‌ای است که از درخت رضایت می‌روید و درخواست‌های دلنشین تو مانند آواز بلبل در باغ، باعث به بار نشستن این خوشبختی می‌شود.
زبانت شکر و جانت حق شناس است
جبینت سجدهٔ عین سپاس است
هوش مصنوعی: زبان تو مانند شکر شیرین است و جان تو قدرشناس و سپاس‌گزار. پیشانی‌ات نشانه‌ی سجده و ادب تو در برابر زندگی و نعمت‌هایی است که داری.
فلک بر تارکت ترکی کلاهست
به بحر آشامیت سوزش گواهست
هوش مصنوعی: آسمان بر سر تو به مانند کلاه است و دریاهایی که می‌نوشی، نشانه‌ای از سوزش درون توست.
ز عشق آن تشنگی دیدی سراپا
کزان شد قطره ای بر تا به دریا
هوش مصنوعی: از عشق، آن‌قدر تشنه شده‌ای که حتی یک قطره هم نمی‌خواهی، چون همواره به دنبال دریا هستی.
الل باتاب را نابود کردی
زیان زاهدان را سود کردی
هوش مصنوعی: تو با نابود کردن لذت‌های دنیا، زیان زاهدان را به سود تبدیل کردی.
بر افلاکت مصاحب ماه و مهر است
ادیم فرش تو نطع سپهر است
هوش مصنوعی: در آسمان، همرا با نور ماه و خورشید، تو در بستر زمین همچون فرشی از زیبایی و شکوه هستی.
چه آوردت بر ین کز دوربینی
ز اوج آسمان گشتی زمینی
هوش مصنوعی: چه چیزی تو را به سمت زمین کشانده است که از دوربین آسمانی، به جایگاه خود در زمین آمده‌ای؟
جوابش داد پیر عزلت آیین
ز من بشنو که در ایام پیشین
هوش مصنوعی: پیر حکایتی از گذشته را روایت می‌کند و به من می‌گوید که باید از تجربه‌های او درس بگیرم.
به کوهستان خصومت داشت تا دیر
به دعوای بلندی بند با هیر
هوش مصنوعی: او مدت‌ها با کوهستان دشمنی داشت و تا دیری درگیر نزاعی بلند و سخت با هیر بود.
فزون شد هر یکی بر رغم دیگر
که در پوشند نور شمع خاور
هوش مصنوعی: هر یک از آن‌ها بر دیگری افزوده شده، به رغم این که نور شمع صبحگاهی را می‌پوشانند.
نهان شد خور، شود آری همین رنگ
بسا کس پایمال پیل در جنگ
هوش مصنوعی: خورشید غروب کرد و این رنگی که ایجاد شده، ممکن است برای برخی افراد نادیده گرفته شود و زیر پای فیل‌ها در جنگ له شود.
مرا بر مهر آمد مهربانی
بران پیلان نمودم پ یلبانی
هوش مصنوعی: دوست داشتن به من روی آورده است و من از احساسات خود برای محبت به دیگران استفاده کرده‌ام.
به صلح آن دو کوه پیل پیکر
شدم دیوار رویین سکندر
هوش مصنوعی: من برای آشتی و صلح مانند دو کوه بزرگ و تنومند شدم و تبدیل به دیواری استوار و محکم شدم.
به سرکوبی کوه از من مدد یافت
به سعی من چراغ آسمان تافت
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش من، کوه را شکست داد و تلاش من باعث شد که نور آسمان درخشش پیدا کند.
به کار آفتاب گیتی افروز
بماندم بر زمین تا حال زان روز
هوش مصنوعی: در برابر نور خورشید که دنیا را روشن می‌کند، من در زمین ایستاده‌ام و از آن روز به بعد هنوز در این حالت باقی مانده‌ام.
مرا از عالم علوی به سفلی
چو ازملک است اخراجت به طفلی
هوش مصنوعی: من را از عالم بلند و معنوی به دنیای پایین و مادی مانند این است که تو را از مقام سلطنت به وضعیتی کودکانه برگردانند.
نه اخراج تو عزل از پادشاهی است
درین سری ز اسرار الهی است
هوش مصنوعی: اینکه تو از مقام خود کنار گذاشته شده‌ای، به معنای از دست دادن سلطنت نیست؛ این موضوع به یکی از رازهای الهی مربوط می‌شود.
نه اصل آب گنگ از آسمانست
که از بهر نجات این جهانست
هوش مصنوعی: آب گنگ به خاطر نجات این دنیا از آسمان نمی‌بارد و نمی‌آید.
که راون بس که می کوشد به بیداد
زمین و آسمان آمد به فریاد
هوش مصنوعی: کسی که به شدت تلاش می‌کند در برابر ظلم و بی‌عدالتی، سرنوشت زمین و آسمان به یاری او می‌آید.
به خون نا حقش از بس که میل است
گذرگاهش ز خونها سیل سیل است
هوش مصنوعی: این فرد به اندازه‌ای میل و اشتیاق دارد که خون‌ها به ناحق از او ریخته می‌شود و راه او به قدری پر از خشونت و خونریزی شده است که همچون سیلابی جاری است.
ز ظلم آن خاندان خواهد بر افتاد
بود مرگش به دست آدمیزاد
هوش مصنوعی: در نتیجه ظلم و ستم آن خاندان، سرنوشت شان به مرگ خواهد انجامید که این مرگ نتیجه اعمال خودشان و به دست انسان‌هاست.
زوال دولت او هست نزدیک
بفهم این نکته، کاین رمزیست باریک
هوش مصنوعی: دولت او در حال سقوط است و این نکته را به خوبی درک کن، زیرا این یک راز ظریف است.
ترا از بهر آن کردند اخراج
نه معزولی ز بخت و تخت و سرتاج
هوش مصنوعی: تو را از این پایین‌رفتن به خاطر آن کردند که تو را از مقام و رتبه‌ات کنار زده‌اند، نه اینکه لایق این حرف‌ها نباشی.
شنید و ماند بر سر دست تعظیم
بسان طفل پ یش پیرِتعلیم
هوش مصنوعی: او به خوبی گوش داد و با احترام، مانند کودکی که در برابر معلم خود ایستاده است، درنگ کرد.
که ای هر حرف تو شاخی ز هر پند
سراپایت زبان بر پند چون بند
هوش مصنوعی: ای تو، هر کلمه‌ات مانند شاخه‌ای است و هر نصیحتی که داری، تمام وجودت را پر کرده است. زبانت مانند بندهایی است که بر روی نصیحت‌ها بسته شده‌اند.
ز دست همتت باشد گر امداد
توان بر کند دیوان را ز بنیاد
هوش مصنوعی: اگر همت و اراده‌ات قوی باشد، می‌توانی به شکلی موثر به دیگران کمک کنی و مشکلات بزرگ را از ریشه برطرف کنی.
به دلداری دگر دادش دلاسا
که کوشش از تو و امداد از ما
هوش مصنوعی: خوشحالی و دلگرمی دیگران را به او هدیه کن، زیرا تلاش و کوشش بر عهده‌ی توست و یاری و کمک بر عهده‌ی ماست.
بسا روحانیان بر شکل میمون
کند امداد تو چون فال میمون
هوش مصنوعی: بسیاری از روحانیان به ظاهری همچون میمون کمک می‌کنند، درست همان‌طور که فال‌گیری به شکل میمون نگاه می‌کند.
بسا زاهد چو من سوده جبین را
کزان فتنه بپردازی زمین را
هوش مصنوعی: بسیاری از عابدان و زاهدان مانند من، به خاطر این که از فتنه‌ها و مشکلات دوری کنند، تصمیم می‌گیرند که زمین و دنیا را ترک کنند.
ز ماهی زمین تا ماه گردون
جهان شد دشمنت را تشنۀ خون
هوش مصنوعی: از زمین تا آسمان، دشمن تو عطش خون‌ریزی دارد.
کمان بشن پس در پیش بنهاد
ز دست اندر هم تیغی بدو داد
هوش مصنوعی: کمان را به جلو آورد و سپس از دستش، تیغی به او داد.
دو تا ترکش به دعوی داد پرتیر
که بودی ناوکش را چرخ نخ جیر
هوش مصنوعی: دو تیر به دعوا پرتاپ شد که نشان‌دهنده‌ی قدرت تیرانداز است و به نوعی نمایانگر این است که تیر شکارچی، گویای مهارت او در کارش است. در اینجا اشاره به این است که هر کس توانایی و مهارت خاص خود را دارد و در مواجهه با چالش‌ها می‌تواند به خوبی از آن‌ها استفاده کند.
در آن منزل به مهمانیش خرسند
بیاسود آن هژبر بیشه یک چند
هوش مصنوعی: در آن خانه، خرسند از مهمان‌نوازی، شیر جنگل مدتی استراحت کرده است.
فراوان بود شهد و میوه در دشت
به خاطرخواه خود می کر د گلگشت
هوش مصنوعی: در دشت، میوه و شهد فراوان بود و به خاطر محبوبش، گلابی گل می‌چید.
چورخصت ازسهیل و زاهدان خواست
برای بودن او هم نشان خواست
هوش مصنوعی: چون از ستاره سهیل و زاهدان اجازه گرفت، برای نشان دادن وجود خود نیز نشانی خواست.