بخش ۳۴ - رفتن رام در منزل سرسکه بر بتک زاهد و دیدن اندر را در آنجا و رفتن زاهد به عالم بالا
بهر جا کش سراغ عابدی یافت
برای دیدنش مشتاق بشتافت
بدین آیین در آمد با سمنبر
به منزلگاه سربتک رکیسر
جوانی خوش لقا با روی ساده
معلق در هوا دید ایستاده
چو خور می تافت بر پیشانیش نور
به گردش حلقه کرده لشکر حور
به دست هر یکی زان ماه سیما
ز اسباب شهنشاهی مهیا
به حیرت ماند ازو رام و برادر
که غائب شد ز چشم آن روح پیکر
به پیش عابد آمد خاک بوسید
ز شخص غائب از وی حال پرسید
که بود آن مرد روحانی سر و شکل
ملک آیین نورانی سر و شکل
به چشم دل رخش بود آشنا رو
جوابش داد زاهد کان ملک خو
شه روحانیان خود اندر بوده ست
به میعاد ملاقاتت نموده ست
دریغ آمد ترا دیدن بدین حال
که خواهد دیدنت در عز و اقبال
چو عزم عالم بالا به جان بود
مرا در ره رفیق مهربان بود
ولیکن چون تو مهمان عزیزی
سفر دور است از صاحب تمیزی
بود مهمان پرستی فرض آداب
خردمندی ز من این نکته دریا ب
ز عابد بعد از آن رام جهانگرد
ز بهر بودن خود جا طلب کرد
جوابش داد زاهد تا دو ساعت
تو باش اینجا که تا من بعد طاعت
بسوزانم در آتش بی کم و بیش
به عزم عالمِ علوی تن خویش
چو بار تن فرو ریزد ز جانم
سبکروحی کند مرغِ روانم
برآید زین قفس جانِ غم اندیش
رود بر آشیانِ اصلی خویش
چو خاکستر بمانَد من نمانم
به آب گنگ، در کن استخوانم
ستیچن نام دیگر عابدی هست
برو آنجا که بر فرقت نهد دست
سخن گفت و به معبد آتش افروخت
فسون خواند و بخور هوم هم س وخت
ز آتش نوجوان گشت و برآمد
جوان چه بلکه جان گشت و بر آمد
نه چون آتش پرستان قبله گه ساخت
که چون پروانه خود را در وی انداخت
دعای رام کرده بر هوا رفت
سبک پرواز چون مرغ دعا رفت
چو فارغبال شد رام از وصیت
به دیگر عابدانش افتاد صحبت
در آن معبد هزاران عابدان بیش
به روحانی و نورانی ز جان بیش
یکی غلطان چو گل بر بستر خار
ز تیغ عشق صد جا سینه افگار
یکی را چون بنفشه سر به زانو
یکی چون بید مجنون کرده گیسو
یکی خود را فروتن کرده چون گل
نمازی دیگری معکوس چون دل
یکی جز یاد حق حرفی نخوانده
ز ذکر اره بر خود اره رانده
یکی از روزه گشته لاغر و زار
پس از سالی به یک جو کرده افطار
به ذکر حق یکی چون ح قه ذاکر
یکی بر درد وغم چون عشق شاکر
یکی دیده زیان خویشتن سود
به خوردن همچو خانه قانع دود
یکی چون دل ز بند خویش جسته
زخود بینی یکی چون دیده رسته
یکی را زآتشِ دل سینه در تاب
نخوردی همچو تیغ تیز جز آب
یکی خود را لبالب دید چون نور
که زو در خامشی صد طبل منصور
یکی بر تن ز آتش زنده کرده
سمندر را ز خود شرمنده کرده
به حیرت ماند رام از طاعت شان
هزاران آفرین بر همت شان
ز رام آن عابدان چون گل شکُفتند
به لطفش التجا آورده گفتند
که کرده داد بخش داد خواهان
نگهبان رعایا پادشاهان
اگر در شهر و دشت و کوه و غاریم
نه آخر در پناه شهریاریم
فزون زین طاعت شه نیست معلوم
که از ظالم ستاند داد مظلوم؟
ز دیوان عمرها آزار دیدیم
بسی محنت ز جورشان کشیدیم
نمانده طاقت آن جور اک نون
جگرها داغ گشت و دیده ها خون
به جانها بیش ازین مپسند آزار
طفیل خویش ازان فتنه نگهدار
بسی خونابه های دل فشاندند
دم دیگر دران معبد نماندند
ز چشم بد به کوه و نیل رفتند
چو مور از رهگذارِ پیل رفتند
ضرورت رام را شد همعنانی
که از دیوان نماند پاسبانی
بخش ۳۳ - رفتن رام از چترکوت به صحرای اتره زاهد و دیدن سیتا زن او را و فرود آمدن حله ها از عالم بالا برای سیتا به دعای زن زاهد: چو سیاحان به عزم جای دیگربخش ۳۵ - خلاصی یافتن اهلیا زن گوتم که به دعای شوهر سنگ شده بود از قدم مبارک رام: چنین تا بر در دیری رسیدند
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بهر جا کش سراغ عابدی یافت
برای دیدنش مشتاق بشتافت
هوش مصنوعی: هرجا که عابدی را پیدا کند، شوق دیدن او را دارد و به سمتش میشتابد.
بدین آیین در آمد با سمنبر
به منزلگاه سربتک رکیسر
هوش مصنوعی: با این روش وارد خانه سمنبر شد که مکان استراحت سربتک رکیسر است.
جوانی خوش لقا با روی ساده
معلق در هوا دید ایستاده
هوش مصنوعی: یک جوان با چهره زیبا و بیپیرایه، در حالتی معلق و در هوا مشاهده میشود که در جایی ایستاده است.
چو خور می تافت بر پیشانیش نور
به گردش حلقه کرده لشکر حور
هوش مصنوعی: وقتی که نور خورشید بر پیشانی او تابید، حلقهای از حوران را در اطراف خود مشاهده کرد.
به دست هر یکی زان ماه سیما
ز اسباب شهنشاهی مهیا
هوش مصنوعی: هر کدام از آن چهرههای زیبا، برای دستیابی به مقام پادشاهی، امکانات و ابزار لازم را فراهم کردهاند.
به حیرت ماند ازو رام و برادر
که غائب شد ز چشم آن روح پیکر
هوش مصنوعی: او از شگفتی حیران ماند، زیرا برادر و سرپرستش که جانش را در بر داشت، از دید او غایب شد.
به پیش عابد آمد خاک بوسید
ز شخص غائب از وی حال پرسید
هوش مصنوعی: عابد به سمت کسی رفت و خاک پای او را بوسید. سپس از شخص غایب در مورد حال او سؤال کرد.
که بود آن مرد روحانی سر و شکل
ملک آیین نورانی سر و شکل
هوش مصنوعی: این مرد روحانی که ظاهرش مانند فرشتگان است، چه کسی است؟ او تجسمی از نور و زیبایی است که قوانین ملکوت را نمایان میکند.
به چشم دل رخش بود آشنا رو
جوابش داد زاهد کان ملک خو
هوش مصنوعی: به چشمان دل، زیبایی رخش آشنا است و زاهد به او پاسخ داد که این دنیا، ملک خواب و خیال است.
شه روحانیان خود اندر بوده ست
به میعاد ملاقاتت نموده ست
هوش مصنوعی: شاه روحانیان در زمان خود، به دیدار تو آمده و به ملاقاتت پرداخته است.
دریغ آمد ترا دیدن بدین حال
که خواهد دیدنت در عز و اقبال
هوش مصنوعی: متأسفم که در این وضعیت نمیتوانم تو را ببینم، در حالی که تو به زودی در اوج شکوه و موفقیت خود قرار خواهی گرفت.
چو عزم عالم بالا به جان بود
مرا در ره رفیق مهربان بود
هوش مصنوعی: وقتی که تصمیمم بر این است که به عالم بالا بروم، در این مسیر دوستی مهربان در کنارم هست.
ولیکن چون تو مهمان عزیزی
سفر دور است از صاحب تمیزی
هوش مصنوعی: اما چون تو مهمان گرانمایهای هستی، سفر از کسی که پاک و باوقار است، دور به نظر میرسد.
بود مهمان پرستی فرض آداب
خردمندی ز من این نکته دریا ب
هوش مصنوعی: مهماننوازی و احترام به مهمان از ویژگیهای خوب و خردمندانه است. این نکته را همچون دریا عظیم و با ارزش میدانم.
ز عابد بعد از آن رام جهانگرد
ز بهر بودن خود جا طلب کرد
هوش مصنوعی: بعد از آنکه عابد و زاهد از دنیا روی گردان شدند، جستجوکنندهای به دنبال آرامش و جا برای خود در عالم سفر کرد.
جوابش داد زاهد تا دو ساعت
تو باش اینجا که تا من بعد طاعت
هوش مصنوعی: زاهد را گفت که دو ساعت دیگر اینجا بمان، تا وقتی که من پس از عبادتهایم برسم.
بسوزانم در آتش بی کم و بیش
به عزم عالمِ علوی تن خویش
هوش مصنوعی: من خود را در آتش میسوزانم، بدون هیچ کم و کاستی، تا با نیتی محکم و بزرگ به جهانی برتر و عالیتر دست یابم.
چو بار تن فرو ریزد ز جانم
سبکروحی کند مرغِ روانم
هوش مصنوعی: زمانی که وزن بدن از دوش من برداشته شود، روح من به آرامی پرواز خواهد کرد.
برآید زین قفس جانِ غم اندیش
رود بر آشیانِ اصلی خویش
هوش مصنوعی: از این قفس، روحی پر از غم آزاد میشود و به خانه اصلیاش برمیگردد.
چو خاکستر بمانَد من نمانم
به آب گنگ، در کن استخوانم
هوش مصنوعی: وقتی که به خاکستر تبدیل شوم، دیگر وجود نخواهم داشت. اگر در آب گلآلود غرق شوم، استخوانهایم را در کنار خودم بگذار.
ستیچن نام دیگر عابدی هست
برو آنجا که بر فرقت نهد دست
هوش مصنوعی: عابدی به نام ستیچن وجود دارد، به جایی برو که او بر درد جدایی دست میگذارد.
سخن گفت و به معبد آتش افروخت
فسون خواند و بخور هوم هم س وخت
هوش مصنوعی: او صحبت کرد و آتش را در معبد روشن کرد، دعایی خواند و بخور کندر سوزاند.
ز آتش نوجوان گشت و برآمد
جوان چه بلکه جان گشت و بر آمد
هوش مصنوعی: از آتش نوجوانی به جوانی رسید و رشد کرد، به طوری که حتی روح نیز به بالندگی و کمال رسید.
نه چون آتش پرستان قبله گه ساخت
که چون پروانه خود را در وی انداخت
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که برخی افراد مانند پروانهای هستند که به سوی آتش میروند و خود را به خطر میاندازند. در اینجا به نوعی اشاره شده که بعضی از مردم در پی چیزهایی میروند که برای آنها خطرناک است و ظاهراً به جایگاههای دروغین و غیرواقعی اهمیت میدهند.
دعای رام کرده بر هوا رفت
سبک پرواز چون مرغ دعا رفت
هوش مصنوعی: دعای کسی که آرامش پیدا کرده به آسمان میرود و مانند پرندهای که در پرواز است، آزادانه حرکت میکند.
چو فارغبال شد رام از وصیت
به دیگر عابدانش افتاد صحبت
هوش مصنوعی: زمانی که آرام و رهایی پیدا کرد، به یاد وصیتش افتاد و با دیگر عابدان به گفتگو پرداخت.
در آن معبد هزاران عابدان بیش
به روحانی و نورانی ز جان بیش
هوش مصنوعی: در آن معبد، بسیاری از عبادتکنندگان هستند که از روح و جان خود روشنی و نور بیشتری دارند.
یکی غلطان چو گل بر بستر خار
ز تیغ عشق صد جا سینه افگار
هوش مصنوعی: یک نفر مانند گل بر روی بستر خارها در حال غلتیدن است و به خاطر تیغهای عشق در نقاط مختلف سینهاش زخمی شده است.
یکی را چون بنفشه سر به زانو
یکی چون بید مجنون کرده گیسو
هوش مصنوعی: در این بیت، توصیف دو دختر مختلف به کار رفته است. یکی از آنها با حالتی آرام و محجوب، مانند گل بنفشه، سرش را به زانو گذاشته و نشان از حیا و سادگی دارد. دیگری، همانند درخت بید مجنون، با حالتی رها و آزاد، گیسوانش را باز کرده و به واعظی شگفتانگیز و شاعرانه اشاره دارد. این تضاد بین دو شخصیت، نمایانگر دو نوع زیبایی و شیوه خود ابرازی در زنان است.
یکی خود را فروتن کرده چون گل
نمازی دیگری معکوس چون دل
هوش مصنوعی: یکی از افراد خود را نرم و با وقار نشان میدهد، مانند گل که در زمین فرو رفته است، در حالی که دیگری به شکل معکوس و خشن، مانند دل، رفتار میکند.
یکی جز یاد حق حرفی نخوانده
ز ذکر اره بر خود اره رانده
هوش مصنوعی: تنها یاد خدا را ذکر کرده و هیچ کلام دیگری بر زبان نرانده است. او فقط به فکر خداوند است و تمامی امور خود را به او میسپارد.
یکی از روزه گشته لاغر و زار
پس از سالی به یک جو کرده افطار
هوش مصنوعی: در یکی از روزها، شخصی که به خاطر گرسنگی و روزه داری بسیار ضعیف و ناراحت شده بود، بعد از یک سال تلاش و انتظار، با یک مقدار کمی غذا (به اندازه یک جو) افطار کرد.
به ذکر حق یکی چون ح قه ذاکر
یکی بر درد وغم چون عشق شاکر
هوش مصنوعی: اگر به یاد خدا باشی، همچون کسی میمانی که در دلش عشق و محبت را حس میکند و به خاطر دردها و غمها قدردان عشق است.
یکی دیده زیان خویشتن سود
به خوردن همچو خانه قانع دود
هوش مصنوعی: شخصی که فقط به زیان خود نگاه میکند و از آن بهرهای نمیبرد، مانند کسی است که در خانهاش به دود قناعت میکند و از زیباییها و فرصتهای دیگر غافل است.
یکی چون دل ز بند خویش جسته
زخود بینی یکی چون دیده رسته
هوش مصنوعی: کسی که دلش از بندهای خود رسته شده، میتواند خود را ببیند؛ مانند کسی که دیدهاش از پردهها آزاد شده است.
یکی را زآتشِ دل سینه در تاب
نخوردی همچو تیغ تیز جز آب
هوش مصنوعی: دیدیم که برخی افراد به خاطر شدت عشق و عواطف خود، مانند آبی که در کنار آتش است، تحمل نمیکنند و به شدت تحت تاثیر قرار میگیرند. در واقع، مانند تیغ تیز که به راحتی نمیتوان آن را در آتش نگه داشت، این افراد نیز نمیتوانند در برابر آتش عشق و دلتنگی خود ایستادگی کنند.
یکی خود را لبالب دید چون نور
که زو در خامشی صد طبل منصور
هوش مصنوعی: شخصی خود را پر از نور و انرژی احساس کرد، همچون نوری که در سکوت، صدای طبلهای پیروزی را به گوش میرساند.
یکی بر تن ز آتش زنده کرده
سمندر را ز خود شرمنده کرده
هوش مصنوعی: یک موجودی از آتش زنده میشود، به طوری که سمندر را که به آتش معروف است، شرمنده میکند.
به حیرت ماند رام از طاعت شان
هزاران آفرین بر همت شان
هوش مصنوعی: با شگفتی، رام از اطاعت آنها به اندازهای که هزاران بار به اراده و کوشششان تبریک بگویم، متأثر شده است.
ز رام آن عابدان چون گل شکُفتند
به لطفش التجا آورده گفتند
هوش مصنوعی: عابدان چون گل به لطف خدا شکفته شدند و با شوق و نیاز به او گریه کردند و درخواست کردند.
که کرده داد بخش داد خواهان
نگهبان رعایا پادشاهان
هوش مصنوعی: کسی که به دادخواهی مردم رسیدگی میکند و مراقب حقوق رعایا و پادشاهان است، به نوعی حافظ عدالت و انصاف است.
اگر در شهر و دشت و کوه و غاریم
نه آخر در پناه شهریاریم
هوش مصنوعی: در هر جایی که باشیم، چه در شهر، چه در دشت، کوه یا غار، در نهایت تحت حمایت و حفاظت یک پادشاه قرار داریم.
فزون زین طاعت شه نیست معلوم
که از ظالم ستاند داد مظلوم؟
هوش مصنوعی: بیشتر از این عبادت، پادشاهی وجود ندارد. مشخص نیست که چگونه میتوان از ظالم، حق مظلوم را گرفت؟
ز دیوان عمرها آزار دیدیم
بسی محنت ز جورشان کشیدیم
هوش مصنوعی: از سالهای عمر خود رنج و دردهای زیادی کشیدیم و از ظلم و بیرحمی زندگی آسیب دیدیم.
نمانده طاقت آن جور اک نون
جگرها داغ گشت و دیده ها خون
هوش مصنوعی: تحمل ظلم و ستم دیگر برایم ممکن نیست، زیرا دلها به شدت در آتش سوخته و چشمان از گریه و اندوه پر از اشک شدهاند.
به جانها بیش ازین مپسند آزار
طفیل خویش ازان فتنه نگهدار
هوش مصنوعی: به جانها بیش از این زحمت و آزار نرسانید. از آن گرفتاری و بلوا، خودتان را دور نگهدارید.
بسی خونابه های دل فشاندند
دم دیگر دران معبد نماندند
هوش مصنوعی: بسیاری از دردها و غمهای دل را ابراز کردند، اما پس از آن، دیگر کسی در آن معبد باقی نماند.
ز چشم بد به کوه و نیل رفتند
چو مور از رهگذارِ پیل رفتند
هوش مصنوعی: از چشم حسد و بدی به کوه و دریا رفتند، مانند موری که از زیر پای فیل میگریزد.
ضرورت رام را شد همعنانی
که از دیوان نماند پاسبانی
هوش مصنوعی: در این جهان که همه چیز در حال تغییر است، دیگر نگهبانی برای دیوان وجود ندارد و این نشاندهنده بینظمی و بیثباتی در زندگی است.