گنجور

بخش ۲۹ - غسل کردن سیتا در دل آب گنگ

چو قصد غسل کرد آن سرو گلرنگ
به آب زندگی شد آشنا گنگ
کنار آب رفت آن رشک مهتاب
فکند از سایه، آتش در دل آب
کشید از بر پرند زعفرانی
برون آمد مه از ابر کتانی
ز ماهش آب پل بر عید بشکست
حبابش قبه های عید می بست
نمود از پرتوِ آن شمع کافور
چو از عکس آبگینه آب پر نور
ز عکس خویش مه ز آیینۀ آب
چو ماهی شد ز عشق آب بیتاب
به آب از شوق در شد مست و مدهوش
که عکس خویش را گیرد در آغوش
به گرد او به جان گرداب گردید
ز شادی موج اندر خود نگنج ید
ز شادی پای خود کرده فراموش
ز بوس پای او رفت آب از هوش
چو ماهی شد در آب آن ماه دلکش
برستش را گر و برد آب زآتش
چو جوی باغ می نو شد ز ت أثیر
همه آب انگبین و باده و شیر
به ذوق پای بوسِ آن پری چهر
روان آب از دهانِ چشمۀ مهر
ز آب روی خود داد آب را آب
هنوز آن آبرو باقی ست با آب
از آن صافی بدن گشت آب چون در
سراپا همچو در زان آب شد پر
چو گل شسته ز شبنم آبِ رو را
به روی آب افزود آبرو را
صفا شد جان گنگ از غسل آن رو
بحالست آب او زان تیرگی شو
به بوی آن نسیم نو بهاری
هلاک بازگشتن آب جاری
چو جا در آب کرد آن راح ت جان
ز رشک گنگ جان داد آبِ حیوان
صدف گوهر نثارِ لعل او ساخت
به فرق موش ماهی عنبر انداخت
به آب آن ماهرو، چون جلوه نو کرد
دل نیلوفر از خورشید شد سرد
اگر گنگ از بهشت اول بدر شد
بهشت ثانی اندر گنگ در شد
چو بر سر ریختی آب آن بت مست
ز دستش آب خم می رفت از دست
چو بعد از غسل پا از آب بر زد
نهال آتشین از آب سر زد
برون شد چون ز آب آن نازنین حور
علم زد جوشش فوارهٔ نو ر
قوی شد قول های هند مانا
که ماه آمد برون بی شک ز دریا
به رفتن شعله زد آبِ روان را
وطن آتشکده شد ماهیان را
به آب اندر شده بی تاب ماهی
طپیده آب چون بی آب ماهی
شد آن بلقیس نازان سوی جمشید
ز برج آب شد تحویل خورشید
چو دیده رام روی آن صنم را
فرامش کرد آن دیرینه غم را
روان شد رام زآنجا با دلِ ریش
ز سرحد پدر ده روزه ره بیش
به صحرا گاه چترّکوت جا کرد
عبادتخانه ای از خس بنا کرد
به یاد حق در آنجا شادمان شد
به طاعت پیشوای زاهدان شد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو قصد غسل کرد آن سرو گلرنگ
به آب زندگی شد آشنا گنگ
هوش مصنوعی: زمانی که آن دختر زیبا تصمیم می‌گیرد که غسل کند، به آب زندگی آشنا می‌شود و به آن صفا و طهارت می‌رسد.
کنار آب رفت آن رشک مهتاب
فکند از سایه، آتش در دل آب
هوش مصنوعی: در کنار آب، آن ماهی که مانند ماه شب ناز است، از سایه‌اش شعله‌ای در دل آب به وجود آورد.
کشید از بر پرند زعفرانی
برون آمد مه از ابر کتانی
هوش مصنوعی: پرنده‌ای زعفرانی رنگ از کنار زهری بیرون آمد و ماهی از پشت ابرهای نرم و لطیف نمایان شد.
ز ماهش آب پل بر عید بشکست
حبابش قبه های عید می بست
هوش مصنوعی: از زیبایی چهره‌اش همچون آب، جشن عید شکسته و حبابش خاسته و فضای جشن به زیبایی او زینت می‌گیرد.
نمود از پرتوِ آن شمع کافور
چو از عکس آبگینه آب پر نور
هوش مصنوعی: «از نور آن شمعی که بویی مانند کافور دارد، همچون نوری که از تصویر شفاف شیشه برمی‌خیزد، تظاهر و ظهور می‌کند.»
ز عکس خویش مه ز آیینۀ آب
چو ماهی شد ز عشق آب بیتاب
هوش مصنوعی: چشم خود را به نگاهی به ماهی‌ها در آب دوخته است و از عشق به آب، بی‌تاب و بی‌قرار شده است. احساس شور و شوقی خاص او را فرا گرفته است، مانند ماهی که در آب در حال ناز و کرشمه است.
به آب از شوق در شد مست و مدهوش
که عکس خویش را گیرد در آغوش
هوش مصنوعی: در اثر شوق و هیجان، به سوی آب می‌رود و به قدری غرق در احساساتش می‌شود که نمی‌تواند خود را کنترل کند، به طوری که می‌خواهد تصویر خود را در آب ببیند و در آغوش آن بگیرد.
به گرد او به جان گرداب گردید
ز شادی موج اندر خود نگنج ید
هوش مصنوعی: به دور او به قدری شاداب و سرحال شدند که حتی موج‌ها در دل خود جا نمی‌شدند.
ز شادی پای خود کرده فراموش
ز بوس پای او رفت آب از هوش
هوش مصنوعی: به خاطر شادی، او یادش رفت که پایش را به زمین بزند، و از بوسه بر پای او چنان غرق در شادی شد که از حال رفت.
چو ماهی شد در آب آن ماه دلکش
برستش را گر و برد آب زآتش
هوش مصنوعی: چون او، آن دلبر زیبا مانند ماهی در آب قرار گرفت، اگر آب او را از آتش دور کند، باز هم او به زندگی ادامه خواهد داد.
چو جوی باغ می نو شد ز ت أثیر
همه آب انگبین و باده و شیر
هوش مصنوعی: وقتی که جویبار باغ تازه و شاداب می‌شود، تمام آب‌های شیرین و خوشمزه و مشروبات خوشگوار از تأثیر آن معلوم می‌شود.
به ذوق پای بوسِ آن پری چهر
روان آب از دهانِ چشمۀ مهر
هوش مصنوعی: به زیبایی و لطافت چهره‌ی آن دختر، به قدری جذب شدم که از چشم‌هایم مانند جویباری، عشق و محبت سرازیر می‌شود.
ز آب روی خود داد آب را آب
هنوز آن آبرو باقی ست با آب
هوش مصنوعی: از چهره‌ام بر روی آب، درختانی را می‌بینم که همچنان زیبایی و وقار خود را حفظ کرده‌اند، حتی اگر آب در حال جریان باشد.
از آن صافی بدن گشت آب چون در
سراپا همچو در زان آب شد پر
هوش مصنوعی: น้ำ که بسیار صاف و زلال شده، وقتی در آن غوطه‌ور می‌شود، تمام بدن را می‌پوشاند و در آن کاملاً غرق می‌شود.
چو گل شسته ز شبنم آبِ رو را
به روی آب افزود آبرو را
هوش مصنوعی: مانند گلی که با شبنم شسته شده است، آب صورت را به زیبایی بر سطح آب اضافه کرد.
صفا شد جان گنگ از غسل آن رو
بحالست آب او زان تیرگی شو
هوش مصنوعی: جان این انسان گنگ و خاموش با شستشوی آن آب، خوش و شاداب می‌شود. حال او به خاطر تیرگی‌هایی که از گذشته داشته، تغییر خواهد کرد.
به بوی آن نسیم نو بهاری
هلاک بازگشتن آب جاری
هوش مصنوعی: به خاطر عطر دل‌انگیز نسیم بهاری، اراده کرده‌ام که دوباره به زندگی و شادابی برگردم.
چو جا در آب کرد آن راح ت جان
ز رشک گنگ جان داد آبِ حیوان
هوش مصنوعی: وقتی آن مرغابی در آب جا گرفت، از روی حسادت جان دیگر موجودات از آن آب گرفت.
صدف گوهر نثارِ لعل او ساخت
به فرق موش ماهی عنبر انداخت
هوش مصنوعی: صدف درخشان و گرانبهایی را به خاطر زیبایی و ارزش او ساخته و در موهایش مانند عطر خوشبو، عنبر قرار داده است.
به آب آن ماهرو، چون جلوه نو کرد
دل نیلوفر از خورشید شد سرد
هوش مصنوعی: وقتی که آن معشوق زیبا به آب نزدیک شد و نمایان شد، دل نیلوفر که به خورشید وابسته بود، دچار سردی و بی‌حالی شد.
اگر گنگ از بهشت اول بدر شد
بهشت ثانی اندر گنگ در شد
هوش مصنوعی: اگر کسی از نعمت‌های بهشت اول محروم باشد، در بهشت دوم نیز او را راهی نیست.
چو بر سر ریختی آب آن بت مست
ز دستش آب خم می رفت از دست
هوش مصنوعی: وقتی آب بر سر آن مجسمه زیبا ریخت، اثر می‌کرد و به گونه‌ای به نظر می‌رسید که از دستش، آب ظرف می‌ریخت.
چو بعد از غسل پا از آب بر زد
نهال آتشین از آب سر زد
هوش مصنوعی: وقتی که پس از شست‌وشو پا از آب بیرون گذاشت، جوانه‌ای درخشان و شعله‌ور از آب نمایان شد.
برون شد چون ز آب آن نازنین حور
علم زد جوشش فوارهٔ نو ر
هوش مصنوعی: وقتی آن نازنین حوری از آب خارج شد، مانند فواره‌ای جدید جوش و خروش به راه انداخت.
قوی شد قول های هند مانا
که ماه آمد برون بی شک ز دریا
هوش مصنوعی: سخنانی که از هند آمده، به قوت و استواری رسیده است؛ چرا که همانند ماهی که از دریا بیرون می‌آید، به وضوح و بدون تردید نمایان شده است.
به رفتن شعله زد آبِ روان را
وطن آتشکده شد ماهیان را
هوش مصنوعی: آب روان به خاطر شعله‌های آتش به شدت دچار تغییر شد و تبدیل به جایی شد که برای ماهی‌ها خطرناک است.
به آب اندر شده بی تاب ماهی
طپیده آب چون بی آب ماهی
هوش مصنوعی: ماهی در آب به شدت در حال تلاطم و جنب و جوش است، درست مثل ماهی که از آب خارج شده و بی آب مانده، نگران و بی‌تاب است.
شد آن بلقیس نازان سوی جمشید
ز برج آب شد تحویل خورشید
هوش مصنوعی: بلقیس زیبا به سوی جمشید آمد و از برج آب به آفتاب راه پیدا کرد.
چو دیده رام روی آن صنم را
فرامش کرد آن دیرینه غم را
هوش مصنوعی: وقتی چشم به چهره آن معشوق افتاد، همه آن غم‌های قدیمی را فراموش کرد.
روان شد رام زآنجا با دلِ ریش
ز سرحد پدر ده روزه ره بیش
هوش مصنوعی: از آنجا روح به آرامش رسید، با دلی شکسته و غمگین، از مرز پدر ده روز راه را طی کرد.
به صحرا گاه چترّکوت جا کرد
عبادتخانه ای از خس بنا کرد
هوش مصنوعی: در دشت، مکانی برای عبادت درست کرد و از چمن‌های نرم و لطیف ساخت.
به یاد حق در آنجا شادمان شد
به طاعت پیشوای زاهدان شد
هوش مصنوعی: در آن مکان، به خاطر یاد خدا خوشحال شد و به سوی اطاعت راهنمای زاهدان رفت.