بخش ۲۵ - رخصت شدن راجه جسرت از جنک و ملاقات کردن پرسرام در راه
مهیا آمد از بهر سواری
به پیل آسمان پیکر عماری
چو خرگاهی زده در کوهساری
چو فانوس فروزان از ح صاری
به شوق عاشق آن معشوق سرمست
بسان شمع در فانوس بنشست
نگاه رام مست مخمل وی
دل مخمور چون از شیشۀ می
جنک در وقت رخصت با دم سرد
سه منزل با عزیزان همرهی کرد
جنک در ره وداع دوستان داد
عزیزان را سفر در پیش افتاد
چو از ره نیمه ای آمد به پایان
شگون بد زهر سو شد نمایان
به ناگه خواست گرد هولناکی
به دلها آتشی در دیده خاکی
بر آمد پرسرام از کوه صحرا
به قصد قتل شان گفت آشکارا
ندانی من کیم من پرسرامم
زمین در لرزه می آید ز نامم
منم فرزند جمداکن برهمن
که بهر کینۀ خون پدر من
ز طاعت گه کشیدم خنجر تیز
به هفت اقلیم کردم عام خونریز
وزیدم زهرهٔ رزم آزمایان
به آب تیغ شستم نام رایان
نچهتر گرد گیتی بیست و یکبار
ببخشیدم برای اهل زنار
شنیدستم که اندر شهر ترهت
کمان بر من کشیده رام جسرت
کمان بشن در فرمان من هست
کزو تیری ظفر اندازم از شست
سخن با چتری زاده هر که گوید
کمان من کشد با جنگ جوید
به چشم خویش مرگ خویش چون دید
ز حسرت جسرت نامید نالید
تمامی لشکرش شد نیست از هست
به خون شست از حیات خویشتن دست
بر آمد رام در میدان که استاد
پدر را از تسلی ساخته شاد
پدر هر چند منع از جنگ فرمود
دلیر آمد کمانش از دست بربود
به حمله چون کمان بشن بشکست
به قصد او خدنگی ماند بر شست
ز سهمش پرسرا م آمد به زنهار
که از بهر خدا جانم نگهدار
جوابش داد آن شیر نیستان
که جان من فدای نام یزدان
ترا از نام یزدان چون نبخشم
چو گفتی نام او جان چون نبخشم
مرا بخشیدن آسانست آسان
ولی خالی نیفتد تیر مردان
بفرما تا ازین صحرای نخجیر
عبادت خانه ات اندازم از تیر
به صد الحاح دیگر پرسرامش
نکرد از اشک خونهایی به جامش
بگفتا جان بشن و شخصی رامی
که گردد گرد نامت نیکنامی
مکن نومید طاعت این زبون را
نشان تیر خود ساز این نگون را
به زنهارش ببخشید آن جوانمرد
هر آنچه خواست دشمن او همان کرد
پدر صد آفرین داد و سپاهش
که عاجز کرده بخشیدی گناهش
دگر تا تخت گه شد گلشن آباد
ز ره رفتن نیاسودند چون باد
بخش ۲۴ - آمدن راجه جسرت از شهر اوده در ترهت به جهت کدخدائی رام: دل جسرت به غایت شادمان شدبخش ۲۶ - آوردن رام سیتا را در اوده و به خانۀ خود نشستن با یکدیگر: سعادت هر که را شد سایه گستر
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مهیا آمد از بهر سواری
به پیل آسمان پیکر عماری
هوش مصنوعی: آسمان به مانند یک سوارکار آماده شده است و بر پشت یک فیل قرار دارد که تمثیل قدرت و عظمت است.
چو خرگاهی زده در کوهساری
چو فانوس فروزان از ح صاری
هوش مصنوعی: وقتی که در میان کوهها، سایهبان یا سرپناهی ساخته شده باشد، مانند فانوسی روشن که در میان تاریکی میدرخشد.
به شوق عاشق آن معشوق سرمست
بسان شمع در فانوس بنشست
هوش مصنوعی: عاشق به خاطر عشق معشوقش در حالتی سرشار از شوق مانند شمعی درون چراغ نشسته است.
نگاه رام مست مخمل وی
دل مخمور چون از شیشۀ می
هوش مصنوعی: چشمهای آرام و فریبنده او مانند پارچه مخمل، دل مرا که مست و سرمست است تحت تاثیر قرار میدهد، درست مانند زمانی که از شیشهای شراب نگاه میکنم.
جنک در وقت رخصت با دم سرد
سه منزل با عزیزان همرهی کرد
هوش مصنوعی: در زمان خداحافظی، با حالتی آرام و بدون هیاهو، سه مرحله را همراه با عزیزان خود سپری کرد.
جنک در ره وداع دوستان داد
عزیزان را سفر در پیش افتاد
هوش مصنوعی: در راه خداحافظی با دوستان، دل عزیزان داغدار شد و سفر آغاز گردید.
چو از ره نیمه ای آمد به پایان
شگون بد زهر سو شد نمایان
هوش مصنوعی: وقتی که نیمی از راه را طی کرد، به پایان رسید و نشانههای بد و زهرآلود از آن سو نمایان شد.
به ناگه خواست گرد هولناکی
به دلها آتشی در دیده خاکی
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، تمایل به چیزی ترسناک دلها را پر میکند و آتشی در چشمان کسانی که از خاک هستند، شعلهور میشود.
بر آمد پرسرام از کوه صحرا
به قصد قتل شان گفت آشکارا
هوش مصنوعی: از کوه صحرا، فردی به سرعت بیرون آمد و به طور علنی اعلام کرد که قصد کشتن شان را دارد.
ندانی من کیم من پرسرامم
زمین در لرزه می آید ز نامم
هوش مصنوعی: نمیدانی من کیستم، من مانند یک توپ پر انرژی هستم، زمین از نام من به لرزه درمیآید.
منم فرزند جمداکن برهمن
که بهر کینۀ خون پدر من
هوش مصنوعی: من فرزند کسی هستم که به خاطر انتقام خون پدرم، به دنیا آمدهام.
ز طاعت گه کشیدم خنجر تیز
به هفت اقلیم کردم عام خونریز
هوش مصنوعی: به خاطر اطاعت از فرمان، خنجر تیزی به دست گرفتم و در هفت اقلیم به راه افشانی خون پرداختم.
وزیدم زهرهٔ رزم آزمایان
به آب تیغ شستم نام رایان
هوش مصنوعی: نسیم جاننواز جنگاوران را حس کردم و با آب شمشیر، نام هوشمندان را شستم.
نچهتر گرد گیتی بیست و یکبار
ببخشیدم برای اهل زنار
هوش مصنوعی: بیش از بیست بار گرد دنیا را با همه چالشهایش گذراندهام و آن را برای افرادی که به علامتهای خاصی اعتقاد دارند، بخشیدم.
شنیدستم که اندر شهر ترهت
کمان بر من کشیده رام جسرت
هوش مصنوعی: شنیدهام که در شهر تو، تیر و کمانی به سمت من نشانه رفته و بیپروا به من حملهور شده است.
کمان بشن در فرمان من هست
کزو تیری ظفر اندازم از شست
هوش مصنوعی: من به کمان تسلط دارم و میتوانم از آن تیرهایی به سوی پیروزی بزنم.
سخن با چتری زاده هر که گوید
کمان من کشد با جنگ جوید
هوش مصنوعی: هر کسی که حرف بزند، مانند چتری است که تیر و کمان را به دست میگیرد و با جنگ میجنگد.
به چشم خویش مرگ خویش چون دید
ز حسرت جسرت نامید نالید
هوش مصنوعی: وقتی که فرد به چشم خود مرگش را مشاهده کرد، از روی حسرت و اندوه، آن را به جرأت و جسارت توصیف کرده و ناله و فریاد سر داد.
تمامی لشکرش شد نیست از هست
به خون شست از حیات خویشتن دست
هوش مصنوعی: تمامی نیروهای او به کلی نابود شدند و از وجود خود به خون آغشته شدند و از زندگی خود کنارهگیری کردند.
بر آمد رام در میدان که استاد
پدر را از تسلی ساخته شاد
هوش مصنوعی: یک اسب رام با زیبایی و آرامش در میدان جلوهگری میکند و استاد پدر، که دلش شاد شده، از این همه تسلی و خوشحالی برخوردار است.
پدر هر چند منع از جنگ فرمود
دلیر آمد کمانش از دست بربود
هوش مصنوعی: با وجود این که پدر از شرکت در جنگ نهی کرد، ولی شجاع به میدان آمد و کمانش را از دست گرفت.
به حمله چون کمان بشن بشکست
به قصد او خدنگی ماند بر شست
هوش مصنوعی: زمانی که تیر کمان به لحظهی حمله شلیک شد، به هدفش نرسید و تنها یک تیر بر روی انگشتش باقی ماند.
ز سهمش پرسرا م آمد به زنهار
که از بهر خدا جانم نگهدار
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از کسی درخواست میکند که به خاطر خدا، جان او را حفظ کند و به او کمک کند. او به نوعی از نصیب و سهم خود میگوید که او را به این حالت درآورده و به خاطر این نزدیکی و احساس نیاز، از آن شخص تقاضای کمک میکند.
جوابش داد آن شیر نیستان
که جان من فدای نام یزدان
هوش مصنوعی: شیر نیستان به او پاسخ داد که جانم را برای نام خدا فدای میکنم.
ترا از نام یزدان چون نبخشم
چو گفتی نام او جان چون نبخشم
هوش مصنوعی: اگر من نام خدا را به تو نگویم، تو چگونه میتوانی جان خود را به من ببخشی؟
مرا بخشیدن آسانست آسان
ولی خالی نیفتد تیر مردان
هوش مصنوعی: بخشیدن من کار آسانی است، اما تیرهایی که از مردان پرتاب میشود هرگز بیهدف نخواهد بود.
بفرما تا ازین صحرای نخجیر
عبادت خانه ات اندازم از تیر
هوش مصنوعی: بیایید تا از این بیابان بینظیر، به سوی خانهات بروم و عشق و ارادت را همچون تیر به سمت تو بفرستم.
به صد الحاح دیگر پرسرامش
نکرد از اشک خونهایی به جامش
هوش مصنوعی: با هزار خواهش و تمنا، او نتوانست روحش را از درد و اشک پر کند؛ اشکهایی که مانند خون به دلش چسبیده بودند.
بگفتا جان بشن و شخصی رامی
که گردد گرد نامت نیکنامی
هوش مصنوعی: گفت: جان خود را بشناس و فردی را که به خاطر تو نام نیکو به دست میآورد.
مکن نومید طاعت این زبون را
نشان تیر خود ساز این نگون را
هوش مصنوعی: هرگز ناامید نشو از عبادت این ضعیف، تیر خود را به نشانهگیری این موجود در حال زوال بزن.
به زنهارش ببخشید آن جوانمرد
هر آنچه خواست دشمن او همان کرد
هوش مصنوعی: به خاطر همسرش، آن مرد جوانمرد هر کاری که دشمنش خواست را انجام داد.
پدر صد آفرین داد و سپاهش
که عاجز کرده بخشیدی گناهش
هوش مصنوعی: پدر به او صد بار آفرین گفت و نیروهایش را که از قدرت افتاده بودند، بخشید.
دگر تا تخت گه شد گلشن آباد
ز ره رفتن نیاسودند چون باد
هوش مصنوعی: وقتی که بهار فرامیرسد و باغ سرسبز و زیبا میشود، به خاطر مسیر وراهی که طی کردند، به هیچوجه آرامش ندارند؛ مانند بادی که همیشه در حرکت است.