بخش ۲۴ - آمدن راجه جسرت از شهر اوده در ترهت به جهت کدخدائی رام
دل جسرت به غایت شادمان شد
همان ساعت خوشش آمد روان شد
چو داد این مژده بخت کیقبادی
زده کوس سفر با طبل شادی
به دست نوبتی کوس سفر ساز
به طبل شادمانی شد هم آواز
ز بس شادی برآورده پر و بال
روان فیل و حشم هر یک ز دنبال
به پشت پیل تخت بخت بنهاد
چو زرین قلعه ای بر کوه فولاد
به جانش گشت راحت محنت راه
به شهر ترهت آمد بع د یک ماه
جنک با رام و لچمن چند منزل
به استقبال او رفتند خوشدل
فزود آیینه بندی رونق شهر
غلط گفتم چه شهر آرایش دهر
به شهر آیینه بندی از رخ رام
به نو خورشید بندی یافته نام
فرود آورد اندر جشن گاهی
شده مهمان شاهی کج کلاهی
جنک در پیش جسرت دست بسته
دو زانو از پی خدمت نشسته
ز بس آیین مجلس ساز کرده
زمین بر آسمان صد ناز کرده
به زیر سایه بانها گلعذاران
چو بر گلزار ابر نو بهاران
پریزادان به رقص و نغمه سرگرم
سراپا شوخی و سرتا قدم شرم
جدا هر گوشه بزم میگساران
به نقل و باده سر خوش جرعه خواران
جنک را گفت جسرت چیست تدبیر
به کار خیر نتوان کرد تأخیر
جنک مشاطه را کرده اشارت
که رو اهل حرم را ده بشارت
که سیتا را بپوشانند زیور
عروسانه بیارایند دختر
ز حسنش گرچه بد مشاطه معزول
برای رسم شد در کار مشغول
چو زد شانه به فرق آن پری روی
ز آرایش فرو نگذاشت یک موی
چو دست عشق زلفش از درازی
به پا می کرد با خلخال بازی
ز زلفش موی بافی گشت آیین
که تا نفتد ز پای خویش پایین
چو دیده موی بندش گفت معجر
که دایم بسته بادا این ستمگر
چو زیب کاکل مشکین او دید
بنفشه در چمن زان طره ببرید
به در پر کرد فرق دلستان ر ا
به شب بنموده راه کهکشان را
ز مروارید گوشش زهره بی تاب
که می افزود نور از آتش و آب
به پیشانی چو عقد گوهر آویخت
گل از شبنم به پیشانی عرق ریخت
زمین از سایۀ آن نازنین حور
سرا پا گشته غرق زیور و نور
ز سرمه مست تر شد چشم مستش
ز پان شاداب لعل می پرستش
حدیث آن دهان یارای من نیست
سخن کوته که جای دم زدن نیست
به رو چون خور تُتقها بسته از نور
جمالش بی نقاب از دیده مستور
ز عفت ساخته گلگونه را ساز
حیای او نقابِ مقنع انداز
بسا خون ریخت ناز خود نمایش
به دستش خونبها رنگ حنایش
کف دستش حنا را رنگ بشکست
لب لعلش مگر زد بوسه بر دست
لباس سرخ کرده پای تا فرق
سراپایش ز زیور در گهر غرق
جمالش چون نمود آرایش عشق
بر آرایش فزود آرایش عشق
به پایش گشت رنگ آرای جاوک
شفق را زد به پشت پای جاوک
به سیمین ساق او زر بوسه می داد
خوش آن سیمی که زر در پایش افتاد
چو چشم عاشقان شد گوهر آمای
به بتخانه پرستشگر به یک پای
به خلوتگه برهمن آتش افروخت
ز بعد بید عود هوم چون سوخت
گره زد دامن معشوق و عاشق
نموده با درون ب یرون موافق
بران هر دو دعای بید می خواند
به گرد آتش طاعت بگرداند
ز شادی مست جام بی غش عشق
همی گشتند گرد آتش عشق
به گرد شعله گشت آن چشمۀ نور
که گردد گرد شمعش آتش طور
به شمع روی شان پروانه جان باخت
کز آتش روی ایشان باز نشناخت
بدن برگرد آتش کرده رقصان
به گرد یکدگر گشتند از جان
به گرد خویش خواهم گشتن امروز
که می گردم به گرد آن دل افروز
ز هر جانب مبارکباد برخاست
ز اهل نغمه هم فریاد برداشت
نثار هر دو مه گوهر فشاندند
چو گوهر داده شد اختر فشاندند
برای رونمایی تازه باغی
فلک مه داد و حیرت شبچراغی
جنک را چون ز بخت روشن اختر
فرو شد ب ار دختر خوانده از سر
دگر داد و سبک تر کرد گردن
حقیقی دختر خود را به لچمن
دو دختر داشت دیگر از برادر
که با سیتا همی دیدش برابر
یکی زانها به دامان برت بست
دگر را با سترگن رشته پیوست
به یک شب کرد آن هر چار شادی
به نخل بختش آمد بار شادی
برای دختران چار داماد
ز اندیشه فراوان گنجها داد
نیامد از دماغش بوی تنگی
بجز در دادن رخصت درنگی
بخش ۲۳ - رفتن رام در شهر ترهت همراه بسوامتر و کشیدن کمان در سینمبر و دادن راجه جنک دختر خود را سیتا به کدخدایی رام: ز ره رفتن زمانی نارمیدندبخش ۲۵ - رخصت شدن راجه جسرت از جنک و ملاقات کردن پرسرام در راه: مهیا آمد از بهر سواری
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل جسرت به غایت شادمان شد
همان ساعت خوشش آمد روان شد
هوش مصنوعی: دل بیباک و شجاع او به شدت خوشحال شد و در همان لحظه، حال خوبی پیدا کرد و به پروازی شادمانی رفت.
چو داد این مژده بخت کیقبادی
زده کوس سفر با طبل شادی
هوش مصنوعی: وقتی بخت کیقباد این خبر خوش را اعلام کرد، جشن و شادی آغاز شد و صدای طبل سفر به گوش رسید.
به دست نوبتی کوس سفر ساز
به طبل شادمانی شد هم آواز
هوش مصنوعی: به نوبت، سفر آغاز میشود و در این مسیر، طبل شادی به صدا در میآید و همه با هم همراهی میکنند.
ز بس شادی برآورده پر و بال
روان فیل و حشم هر یک ز دنبال
هوش مصنوعی: به دلیل شادی فراوان، روح و جسم همچون فیل و اسب به پرواز درآمدهاند و هر کدام در پی یکدیگر هستند.
به پشت پیل تخت بخت بنهاد
چو زرین قلعه ای بر کوه فولاد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف قدرت و عظمت یک شخص یا نماد میپردازد که مانند قلعهای زرین بر روی کوهی از فولاد قرار گرفته است. این تصویر نشاندهنده استحکام و چابکی است؛ به طوری که این شخص به پشت یک فیل نشسته و در اوج بلندی و جایگاه قرار دارد، مانند کسی که به اوج موفقیت و شایستگی رسیده باشد. وضعیت او به نوعی نماد استحکام و ارزش بالای او محسوب میشود.
به جانش گشت راحت محنت راه
به شهر ترهت آمد بع د یک ماه
هوش مصنوعی: پس از یک ماه تحمل سختیها و رنجها، آرامش به جانش رسید و به شهر ترهت وارد شد.
جنک با رام و لچمن چند منزل
به استقبال او رفتند خوشدل
هوش مصنوعی: در این بیت، به این موضوع اشاره شده که گروهی از افراد به استقبال کسی میروند و این عمل باعث خوشحالی و شادمانی آنها میشود. آنها با اشتیاق و همراهی در مسیر او حرکت میکنند و نشان از محبت و استقبال گرم آنها دارد.
فزود آیینه بندی رونق شهر
غلط گفتم چه شهر آرایش دهر
هوش مصنوعی: آینهای را بیاور که جلوه و زیبایی شهر را بیشتر کند. اشتباه گفتم، این فقط زیباییهای این روزگار است.
به شهر آیینه بندی از رخ رام
به نو خورشید بندی یافته نام
هوش مصنوعی: به شهر آیینه، چهره زیبا و دلانگیزی مانند خورشید تابان دیده میشود که نامش را در دل و جان مردم جا داده است.
فرود آورد اندر جشن گاهی
شده مهمان شاهی کج کلاهی
هوش مصنوعی: در جشن و سرور، گاهی مهمانی به حضور شاه میرسد که کلاهی غیرمعمول دارد.
جنک در پیش جسرت دست بسته
دو زانو از پی خدمت نشسته
هوش مصنوعی: در مقابل شجاعت تو، دشمن با دستان بسته و به حالت تسلیم نشسته است.
ز بس آیین مجلس ساز کرده
زمین بر آسمان صد ناز کرده
هوش مصنوعی: به خاطر برگزاری جشنها و مراسمها، زمین برای آسمان هزاران زیبایی و دلربایی فراهم کرده است.
به زیر سایه بانها گلعذاران
چو بر گلزار ابر نو بهاران
هوش مصنوعی: زیر سایهبانها، گلباران، همانند گلزار پر از باران بهاری است.
پریزادان به رقص و نغمه سرگرم
سراپا شوخی و سرتا قدم شرم
هوش مصنوعی: روحهای نازنین در حال رقص و نوا هستند، تمام وجودشان پر از شوخی و بیاستحکامی است.
جدا هر گوشه بزم میگساران
به نقل و باده سر خوش جرعه خواران
هوش مصنوعی: در هر گوشهی مراسم شرابنوشی، میهمانان سرگرم نوشیدن و لذت بردن از شراب هستند.
جنک را گفت جسرت چیست تدبیر
به کار خیر نتوان کرد تأخیر
هوش مصنوعی: جنگ به او گفت: شجاعت تو چیست؟ تدبیر نمیتواند در کار خیر به تعویق بیفتد.
جنک مشاطه را کرده اشارت
که رو اهل حرم را ده بشارت
هوش مصنوعی: جنگ زینتدهندگان آغاز شده و به اهل حرم خبر خوش داده میشود.
که سیتا را بپوشانند زیور
عروسانه بیارایند دختر
هوش مصنوعی: باید دختر را با زیورهای عروسی تزئین کنند و او را بپوشانند.
ز حسنش گرچه بد مشاطه معزول
برای رسم شد در کار مشغول
هوش مصنوعی: با وجود اینکه زیبایی او باعث شده که آرایشگر از کار برکنار شود، اما او هنوز در حال انجام کار خود است.
چو زد شانه به فرق آن پری روی
ز آرایش فرو نگذاشت یک موی
هوش مصنوعی: وقتی آن پریچهره شانهاش را به سرش زد، به خاطر زیباییاش هیچ مویی از آرایشش کم نشد.
چو دست عشق زلفش از درازی
به پا می کرد با خلخال بازی
هوش مصنوعی: وقتی که دستان عشق از بلندی زلف او به پا میرسید، با خلخالاش بازی میکرد.
ز زلفش موی بافی گشت آیین
که تا نفتد ز پای خویش پایین
هوش مصنوعی: از زلف (مو) معشوقهاش، بافتن مو به یک روش تبدیل شده است تا مبادا از پای خودش پایین بیفتد.
چو دیده موی بندش گفت معجر
که دایم بسته بادا این ستمگر
هوش مصنوعی: وقتی که موهای او را دید، معجر (پوششی برای سر) گفت که این ستمگر همیشه بر این موها بند خواهد بود.
چو زیب کاکل مشکین او دید
بنفشه در چمن زان طره ببرید
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی موهای مشکی او را دید، بنفشه در باغچه را به خاطر آن مدل مو قطع کرد.
به در پر کرد فرق دلستان ر ا
به شب بنموده راه کهکشان را
هوش مصنوعی: دلستان با زیباییهایش، شب را با درخشندگی کهکشانها میآراید و راههای آسمان را به تصویر میکشد.
ز مروارید گوشش زهره بی تاب
که می افزود نور از آتش و آب
هوش مصنوعی: گوشوارهاش از مروارید ساخته شده و زهره (که در اینجا به زیبایی یا فردی زیبا اشاره دارد) بیتاب است، چون نور را از ترکیب آتش و آب به دست میآورد.
به پیشانی چو عقد گوهر آویخت
گل از شبنم به پیشانی عرق ریخت
هوش مصنوعی: بر روی پیشانی، گلی که از شبنم تر است، مانند عقدی از گوهر آویخته شده و عرقی بر پیشانی نشسته است.
زمین از سایۀ آن نازنین حور
سرا پا گشته غرق زیور و نور
هوش مصنوعی: زمین به خاطر حضور آن معشوق زیبا و دلربا پر از جواهرات و درخشش شده است.
ز سرمه مست تر شد چشم مستش
ز پان شاداب لعل می پرستش
هوش مصنوعی: چشمش به خاطر سرمه بیشتر به مستی گرایش پیدا کرده و از نوشیدن شراب خوشرنگ لذت میبرد.
حدیث آن دهان یارای من نیست
سخن کوته که جای دم زدن نیست
هوش مصنوعی: گفتن داستان آن دهان برای من ممکن نیست؛ زیرا اینجا زمانی برای گفتن حرفهای کوتاه نیست.
به رو چون خور تُتقها بسته از نور
جمالش بی نقاب از دیده مستور
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند خورشید درخشان است که به خاطر زیباییاش، از دید پنهان مانده و هیچ نقابی ندارد.
ز عفت ساخته گلگونه را ساز
حیای او نقابِ مقنع انداز
هوش مصنوعی: از پاکدامنی و عفت، چهرهای شبیه گل دارد؛ بیتردید، حیا و شرم او مانند نقابی بر چهرهاش قرار گرفته است.
بسا خون ریخت ناز خود نمایش
به دستش خونبها رنگ حنایش
هوش مصنوعی: خیلی از خونهایی که ریخته شده، به خاطر زیبایی و ناز او بوده که در دستش به نمایش درآمده و در عوض، حنایش به رنگ خون درآمده است.
کف دستش حنا را رنگ بشکست
لب لعلش مگر زد بوسه بر دست
هوش مصنوعی: کف دست او رنگ حنا را به هم زد و لب سرخ او تنها زمانی لب به سخن آورد که بر دستش بوسه زد.
لباس سرخ کرده پای تا فرق
سراپایش ز زیور در گهر غرق
هوش مصنوعی: لباس سرخ و زینتی که تا فرق سرش را میپوشاند، او را پر از جواهرات کرده است.
جمالش چون نمود آرایش عشق
بر آرایش فزود آرایش عشق
هوش مصنوعی: زیبایی او مانند جلوهای است که عشق بر زیباییها میافزاید.
به پایش گشت رنگ آرای جاوک
شفق را زد به پشت پای جاوک
هوش مصنوعی: رنگ زیبای آسمان صبحگاهی روی پای او نشسته و به پشت پای او نیز منتقل شده است.
به سیمین ساق او زر بوسه می داد
خوش آن سیمی که زر در پایش افتاد
هوش مصنوعی: او به ساق پای زیبا و نیمرخش بوسه میزد و خوشحال بود که نقره زیبایی به دشت زرد (زر) او افتاده است.
چو چشم عاشقان شد گوهر آمای
به بتخانه پرستشگر به یک پای
هوش مصنوعی: وقتی که چشم عاشقان به زیباییها جلب میشود، به جایی میروند که معبود مورد پرستش قرار میگیرد و به این ترتیب با تمام وجود در آن مکان حاضر میشوند.
به خلوتگه برهمن آتش افروخت
ز بعد بید عود هوم چون سوخت
هوش مصنوعی: در جایی دور از مردم، آتش روشن کرد و با سوختن عود خوشبو، عطر و بخار خوشی را منتشر کرد.
گره زد دامن معشوق و عاشق
نموده با درون ب یرون موافق
هوش مصنوعی: عاشق دلخواهش را به زیبایی به خود مشغول کرده و گویی فضای درون و بیرون او با هم هماهنگ شده است.
بران هر دو دعای بید می خواند
به گرد آتش طاعت بگرداند
هوش مصنوعی: در اطراف آتش، دعاهای بید میخوانند و با طاعت و بندگی، به دور آن مشغولند.
ز شادی مست جام بی غش عشق
همی گشتند گرد آتش عشق
هوش مصنوعی: به خاطر خوشحالی، مشغول نوشیدن جامی از عشق بیریا و خالص بودند و دور آتش عشق میچرخیدند.
به گرد شعله گشت آن چشمۀ نور
که گردد گرد شمعش آتش طور
هوش مصنوعی: چشمهی نوری که به دور شعله میچرخد، مانند آتش در کوه طور است که دور شمع میگردد.
به شمع روی شان پروانه جان باخت
کز آتش روی ایشان باز نشناخت
هوش مصنوعی: پروانهای که به شمع نزدیک میشود و به خاطر جذابیت و زیباییاش جان خود را فدای عشق او میکند، در واقع از خطر آتش او غافل است و نمیداند که این زیبایی میتواند به نابودیاش منجر شود.
بدن برگرد آتش کرده رقصان
به گرد یکدگر گشتند از جان
هوش مصنوعی: بدنها به دور هم میرقصیدند و آتش را روشن کرده بودند؛ آنها به دور هم جمع شده و از دل و جان به رقص و شادمانی پرداختند.
به گرد خویش خواهم گشتن امروز
که می گردم به گرد آن دل افروز
هوش مصنوعی: امروز میخواهم دور و بر خودم بچرخم، چون وقتی دور آن دلربا میچرخم.
ز هر جانب مبارکباد برخاست
ز اهل نغمه هم فریاد برداشت
هوش مصنوعی: از هر سو تبریک و تهنیت بلند شد و اهل هنر و موسیقی نیز فریاد شادی سر دادند.
نثار هر دو مه گوهر فشاندند
چو گوهر داده شد اختر فشاندند
هوش مصنوعی: آنها برای هر دو مه، دانههای گرانبهایی را نثار کردند و وقتی که گوهر تقدیم شد، ستارهها نیز به درخشش پرداختند.
برای رونمایی تازه باغی
فلک مه داد و حیرت شبچراغی
هوش مصنوعی: آسمان برای به نمایش گذاشتن زیباییهای جدید باغ، ماه را فرستاد و شب را با نور چراغی شگفتانگیز روشن کرد.
جنک را چون ز بخت روشن اختر
فرو شد ب ار دختر خوانده از سر
هوش مصنوعی: جنگ وقتی که به دلایل خوب و نیکو پیش آمد، از جانب دخترخواندهاش مشکلاتی برایش ایجاد شد.
دگر داد و سبک تر کرد گردن
حقیقی دختر خود را به لچمن
هوش مصنوعی: دخترش را به خاطر حقیقتی که به او رسید، با آرامش و دلسوزی آزاد کرد.
دو دختر داشت دیگر از برادر
که با سیتا همی دیدش برابر
هوش مصنوعی: دو دختر دیگر از برادرش داشت که پیش سیتا همواره او را میدیدند.
یکی زانها به دامان برت بست
دگر را با سترگن رشته پیوست
هوش مصنوعی: یکی از آنها را به دامن خود گرفت و دیگری را با رشتهای بزرگ به خود متصل کرد.
به یک شب کرد آن هر چار شادی
به نخل بختش آمد بار شادی
هوش مصنوعی: در یک شب، تمام شادیهای او جمع شد و به مانند میوهای که به درختی رسیده باشد، به سرنوشتش وارد شد.
برای دختران چار داماد
ز اندیشه فراوان گنجها داد
هوش مصنوعی: پدر چهار داماد برای دخترانش از روی فکر و بررسی زیاد، ثروتهای زیادی فراهم کرده است.
نیامد از دماغش بوی تنگی
بجز در دادن رخصت درنگی
هوش مصنوعی: او هیچ بویی از ناتوانی و دشواری احساس نکرد، جز زمانی که اجازهای برای توقف و تامل به او داده شد.